شب بزرگداشت مقام «فرهاد فخرالدینی» رهبر ارکستر ملی، شب گذشته (سه شنبه بیست و دوم دی ماه) به همت «علی دهباشی» و بنیاد موقوفات «ایرج افشار» برگزار شد.
محمدرضا شجریان:
+همه اساتیدی که من افتخار بودن با آنها را داشتم از فخرالدینی، فرامرز پایور و عبادی و شهناز، هرچه دارم از این بزرگان دارم
عبدالوهاب شهیدی:
+هر هزار سال یک بار هنرمندی چون فخرالدینی در دنیا به وجود میآید
محمد سریر:
+رهبر ارکستر تمام احساسات جمع را در آن قطعه موسیقی تجلی میدهد و استاد فخرالدینی نیز احساسات جمع را در ارکستر تجلی میدهد
هوشنگ کامکار:
+استاد فخرالدینی زحمات بسیاری برای معرفی موسیقی ملی ایران کشیدند
فرهاد فخرالدینی:
+امشب شاید بلندترین قله خاطرات من با حضور دوستان عزیزم در اینجا شکل گرفت
از روزی که در مراسم سی و یکمین سالگرد مرحوم اسماعیل مهرتاش توانستم استاد عبدالوهاب شهیدی را ملاقات کنم چند سالی هست که در فکر مصاحبه با او هستم و این اواخر سوالهایی دارم که حتما باید از او بپرسم. سوالهایی درباره اختلاف هنرمندان شاخص برنامه گلها با استاد سایه یا ساز عود و نواختههای او؛ درباره ردیف استاد مهرتاش و برخی آوازهای این رپرتوآر که منجر به اختلافاتی بین شاگردان مرحوم مهرتاش شده است. با پیگیریهای زیاد به لطف عروس مهربان استاد شهیدی قرار مصاحبه تنظیم میشود، اما از آنجا که استاد از درد سیاتیک و زانو رنج میبرند قول میدهم در کوتاهترین زمان ممکن مصاحبه را به انجام برسانم و سعی میکنم در فرصت اندک هرچه میتوانم، بپرسم، حتی اگر پرسشها در ادامه یکدیگر نباشند. محبت و بزرگواری استاد آنقدر بود که هر چند حال خوشی نداشت و از روزگار دلگیر بود تکتک سوالها را با دقت و تمرکز پاسخ داد.
+ابتهاج که آمد همه چیز را سامان داد
+پیرنیا برنامه «گلها» را مانند یادگاری گذاشت که تا ابد میماند
+از ایران رفته بودم که برنگردم اما مردم نگذاشتند و نامه نوشتند و اصرار کردند و قسم دادند که دیگر از غربت بلند شدم آمدم
+منی که آواز بلد بودم و میخواندم چه گلی به سرم زدند که به کس دیگری که من میخواستم به او یاد بدهم به سرش بزنند!
«مجتبی عسگری» آواز خوان موسیقی ایرانی، در شب «عبدالوهاب شهیدی» و در حضور اساتید شعر و ادب و موسیقی، به آواز و ادای احترام پرداخت.
+عسگری: ما این درس ها و سرمشق ها را از گردهمایی هایی اینچنین می آموزیم و روشنگر مسیر خود قرار می دهیم
محمدرضا شجریان «عبدالوهاب شهیدی» را اعتبار موسیقی ایران دانست و هوشنگ ابتهاج از شهیدی بهعنوان تنها نوازندهای نام برد که عود ایرانی میزند.
+هوشنگ ظریف: ما برنامههایمان را گذراندیم و انشاءالله جوانها بتوانند آنطور که باید و شاید موسیقی ما را حفظ کنند
+حسن ناهید: استاد شهیدی هم در زمینهی اخلاق و هنر خیلی به مرحوم اسماعیل مهرتاش عقیده داشت
+هوشنگ ابتهاج: آقای شهیدی همیشه برای من یک تصویر از آرزویی بود که من دربارهی هنرمند داشتم
«عبدالوهاب شهیدی» شاهد عینی یکصد سال اخیر موسیقی ایران است. موسیقیدانی است که پستیوبلندیهای موسیقی ایرانی، تاثیری مستقیم بر روند زندگیاش گذاشته. متولد ١٣٠١ است؛ وقتی به دیدارش رفتم قرارمان را فراموش کرده بود و مثل تمام این روزها احوال ِخوشی نداشت، اما سعی کرد به سالها قبل باز گردد، شاید ٩٠ سال پیش، از کودکی بگوید…
+زندگیام مرگ تدریجی بود
+کسی اگر کارش را در خانه هم ضبط کند از تلویزیون پخش میشود؛ کسی بالای سرشان نیست که بگوید فلان گوشه را اشتباه خواندهاید یا صدایتان خارج است
+آن زمان چون در ارتش و اطلاعات کار کرده بودم، چهارماه بیخود و بیجهت بازداشتم کردند و آخر سر فقط گفتند «ببخشید.»
+خیلی از هنرمندان ما از سر کممحلی مُردند، یعنی دق کردند. الان کسی نمانده.
با دلوم بازی نکن…»، این نوای خاطرهانگیز با صدای عبدالوهاب شهیدی از آخرین بازماندگان نسل طلایی موسیقی ایران سالها زمزمه شده است. اهل موسیقی متفقالقولند که عبدالوهاب شهیدی میراثدار خلف آموزههای استادان قبل و همدوره خود است و آثارش میتواند مرجعی معتبر برای دانشجویان و علاقهمندان موسیقی ایران باشد. این روزها این موسیقیدان پیشکسوت در بستر بیماری است و احوال خوشی ندارد. او فراموش شده و با بیمهری روزگار دستوپنجه نرم میکند.
+من ساز سنتور را انتخاب کرده بودم و مدتهای مدیدی سنتور میزدم ولی بعد سنتور را کنار گذاشتم و به طرف عود رفتم چون خیلی از صدایش خوشم میآمد و خیلی هم زحمت کشیدم تا توانستم میدانی برای این ساز باز کنم تا معروف شود
دستاندرکاران موسسه هنرمندان پیشکسوت با استاد عبدالوهاب شهیدی پیشکسوت موسیقی کشور دیدار کردند که وی درباره برخوردهایی که با وی شده است گلایه کرد.
خیلی اهل مصاحبه نیست. این جملهای بود که از فرزندش شنیدم. در پاسخ به گفته پسر استاد اشاره کردم که ما مشتاق هستیم تا در آغاز دهمین دهه عمر، گفتوگویی هرچند کوتاه با ایشان داشته باشیم. اما از آنجا که استاد برای رفتوآمد مشکل داشت و باید که پسر نیز در خانه حضور میداشت، در یک عصر پنجشنبه، ما را به حضور پذیرفت. محل زندگی استاد، خانهای بود قدیمی در محله مجیدیه تهران. به قول خودش ویلایی متعلق به ۴۰سال پیش. به اتاقی در زیرزمین خانه راهنمایی شدم. مملو از عکس بود. عکسهایی عموما سیاه و سفید از هنرمندان نامی موسیقی ایرانی که هر یک، وزنهای بودند برای خود در این عرصه.