محمدرضا شجریان «عبدالوهاب شهیدی» را اعتبار موسیقی ایران دانست و هوشنگ ابتهاج از شهیدی بهعنوان تنها نوازندهای نام برد که عود ایرانی میزند.
محمدرضا شجریان در «شب عبدالوهاب شهیدی» گفت: شهیدی یک اعتبار و یک منش انسانی و بزرگوارانه در موسیقی ما است. هرجا شهیدی بود، بالاترین عنوان هنر را داشت. چه در جشنها، چه در گلها و چه در حضور مردم، من همیشه پشت سر این نازنین، خودم را پنهان میکردم و از او یاد میگرفتم که رفتار هنری باید چگونه باشد.
استاد آواز ایران ادامه داد: با «سایه»ی عزیز بارها و بارها دربارهی این بزرگمرد صحبت کردیم و سایه چقدر با عشق و احترام از عبدالوهاب شهیدی یاد میکرد. یک احترامی بین ما برقرار بود که کسی متوجه آن نمیشد؛ اما وجود داشت و وجود دارد. از وقتی که من در رادیو بودم، مخصوصا از زمانی که جناب سایه به آنجا تشریف آوردند و برنامهی گلهای تازه و گلچین هفته را تهیه کردند، همیشه سایه به سایه در کنار ایشان بودم، چه با گروه استاد بزرگوار فرامرز پایور که حق بزرگی به گردن من دارد و چه در کنار محمدرضا لطفی و گروه شیدا، ارکستر گلها، جناب فخرالدینی و دیگر گروههایی که در رادیو بودیم.
او اظهار کرد: خوب یادم هست که جشن هنرها همیشه شب اول با صدای عبدالوهاب شهیدی و گروه استاد پایور آغاز میشد و ما آنجا نظارهگر بودیم و از هنرهای این بزرگمرد استفاده میکردیم. موقعی که بهتازگی کار را در خدمت آقای مهرتاش شروع کرده بودم، ایشان با احترام بسیار از عبدالوهاب شهیدی یاد میکرد و عشق و علاقهی شدیدی بین ایشان و آقای شهیدی بود.
وی در اینباره افزود: جناب مهرتاش میگفت که شهیدی اعتبار سازمان هنریشان «جامعه باربد» است. استاد مهرتاش، با پشتکار و عشق به این جامعه توجه داشت. تئاتر و موسیقی در آنجا ارائه و تدریس میشد و ایشان بارها و بارها از آقای شهیدی با خاطرات خوب یاد میکردند.
شجریان با بیان اینکه باید دعا کنیم سایهی شهیدی بر سر ما بماند، اظهار کرد: با عرض احترام نسبت به این پیشکسوت بزرگ و پیر دیر ما که سایهشان بر سر ما هست و باید دعا کنیم که همیشه بر سر ما بماند و سایهی نازنین که حق بزرگی بر گردن موسیقی و شعر ما دارند و چه روزگارانی که ما با هم داشتیم و داریم، مخصوصا وقتی من، مرحوم لطفی و جناب سایه سه نفری در کنار هم بودیم و آن دوران، اتفاقات خوبی میافتاد. جای لطفی خیلی در اینجا خالی است. یادش بخیر. چه زود رفت و باور نمیکردیم که لطفی آنقدر زود ما را ترک میکند و میرود.
این آوازخوان پیشکسوت همچنین گفت: امیدواریم عزیزانی که هستند سایهشان به سر ما باشد. استاد هوشنگ ظریف، هنرمند محجوب و با حیایی که کمتر صحبت میکند و وقتی که دست به ساز میبرد حرف دلش را میزند و حسن ناهید هم در این مراسم هستند. ما همه خاطراتی با هم داشتیم. خاطراتی مشترک با عبدالوهاب شهیدی. ما همه در کنار هم بودیم. امیدوارم این ارتباطات دوباره باشد؛ این استادان و بزرگان سایهشان بر سر هنرمندان امروز باشد و هنرمندان امروز هم قدر این بزرگان را بدانند.
شجریان در پایان سخنانش خطاب به مدیرمسوول مجلهی «بخارا» گفت: از علی دهباشی عزیز تشکر میکنم که میدانم سالها است با دست خالی بخارا را نگه داشته است. یادم هست که هیچ بودجهای نداشت و این مرد با پشتکار ادامه داد و تا الان بخارا را نگه داشته است و بزرگان را دوباره به جامعه یادآور میشود. او برنامههای ارزندهای برگزار میکند و امیدوارم تنش همیشه سالم باشد.
هوشنگ ظریف نیز در این مراسم پشت تریبون رفت و در سخنانی گفت: ما خاطرات زیادی با استاد شجریان و استاد شهیدی داشتیم. هر وقت ضبط و برنامهی کنسرت داشتیم، هیچ گرفتاری نداشتیم. ایشان بهموقع میخواند و وقفهای نمیانداخت.
این نوازندهی پیشکسوت تار همچنین بیان کرد: دو سه باری ما با استاد شهیدی به اروپا، آمریکا و کانادا رفتیم و وقتی آنجا کنسرت تمام میشد، همه دست میزدند و میگفتند: «زندگی» که مقدمهاش را آقای پایور نوشته بود. این را که شروع میکردیم، مردم حاضر در سالن تشویقی میکردند غیرقابل وصف و استاد شهیدی این تصنیف را میخواند. واقعا هیچ گرفتاریای موقع ضبط و اجرای کنسرت نداشتیم.
او اظهار کرد: ما برنامههایمان را گذراندیم و انشاءالله جوانها بتوانند آنطور که باید و شاید موسیقی ما را حفظ کنند.
ظریف همچنین با بیان خاطرهای گفت: متأسفانه امروز نوازندگی تار خیلی عوض شده است. معذرت میخواهم که میگویم اما حالت نوازندگی تار از بین رفته و جسارتا میگویم حالت آکروبات دارد یا عین سیخ کردن کباب کوبیده است، آخر این درست نیست. این ساز، مادر سازهای ایرانی است و باید اصالتش حفظ شود.
در این مراسم که شامگاه ۲۰ اردیبهشتماه برگزار شد، نوازندهی پیشکسوت نی نیز در سخنانی گفت: من لزومی برای صحبت کردن خودم نمیبینم، اما مختصری از خاطراتی را که با استاد شهیدی دارم، عرض میکنم.
حسن ناهید اظهار کرد: حدود ۵۲ سال است که من شاگرد استاد شهیدی هستم. چه در زمینهی اخلاق و ادب و چه در زمینهی هنر. خود استاد شهیدی هم در زمینهی اخلاق و هنر خیلی به مرحوم اسماعیل مهرتاش عقیده داشت و یکی از خاطرات خوبی که ما با مرحوم مهرتاش داشتیم، این بود که روزی من و جناب شهیدی و مرحوم پایور به خانه استاد مهرتاش رفتیم، چون قرار بود، بزرگداشتی برای ایشان در تالار رودکی برگزار شود.
او ادامه داد: برای آن مراسم چند کار با تنظیم استاد مهرتاش و استاد پایور ضبط کردیم و به خوبی در تالار رودکی با حضور استادان بزرگی مانند عبدالوهاب شهیدی، مرحوم پایور، هوشنگ ظریف و دیگران اجرا شد. در جشنهای هنر و همهی برنامههایی که استاد شهیدی داشت، من هم افتخار حضور داشتم. در اجراهای تمام کشورهای اروپایی، کانادا و آمریکا نیز در خدمت جناب شهیدی و اساتیدی مانند مرحوم پایور، هوشنگ ظریف و دیگران بودم و در این مدت بهجز مهربانی، لطف و محبت از عبدالوهاب شهیدی هیچچیز ندیدم.
در ادامهی این مراسم، هوشنگ ابتهاج در سخنانی گفت: من چیزی ندارم که در شأن آقای شهیدی باشد. قبل از اینکه بخت آشنایی با خود شهیدی را داشته باشم، با صدایش آشنا بودم و شیفتهی کارش شدم.
«سایه» اظهار کرد: آقای شهیدی همیشه برای من یک تصویر از آرزویی بود که من دربارهی هنرمند داشتم. با مناعت و به دور از غرضورزی. بدون حقارتهایی که ما داریم و معمولا پشت پردهی هنر پنهان میکنیم. آقای شهیدی به من امید دادند که میشود واقعا هنر خالص و ناب داشت. میتوان انسان بود. فروتن بود. مهربان بود و کار هنری شایسته هم انجام داد.
ابتهاج همچنین گفت: من دلم میخواست، اینجا اهل فن اشارهای به نوازندگی آقای شهیدی میکردند، زیرا تنها کسی بودند که عود ایرانی میزدند. این ساز همیشه خودش را با لهجهی غلیظ عربی به نوازندهها تحمیل میکرد. آقای شهیدی در کنار آوازشان مهارتی در نوازندگی عود داشتند. امشب خیلی به اختصار میگذرد. شأن شهیدی بیش از این حرفها است. او همیشه برای من عزیز بوده است.
این شاعر معاصر ادامه داد: همیشه میتوانستم بهعنوان یک هنرمند به او تکیه کنم؛ به اخلاق هنری و به اخلاق انسانیاش. او میتوانست بیش از این، سرمشق هنرمندان باشد. روزگار مساعدت نکرد. سالهای که هنوز امکان کار هنری درخشان بود، آقای شهیدی برکنار ماند. حیف. همین حالا به خودم فشار آوردم، از ایشان نپرسم که آقای شهیدی هنوز عود میزنی؟ با نوای عودت میخوانی؟ گمانم، بله، نمیشود نخواند. این بلایی را که آقای دهباشی سر من آورد، میخواهم سر آقای شهیدی بیاورم و از او بخواهم که اینجا بیاید. مرغ، مرده و زندهاش صد تومان است. این اصطلاحی هست که درست هم هست. آن صدق و صفایی که در هنر هست به هزار نیروی جوانی هم میچربد. بیایید آقای شهیدی.
در نهایت، عبدالوهاب شهیدی برای سخنرانی آمد و گفت: به نام ایران. به نام مردم ایران. مردم هنرپرور ایران. به نام اساتید. اساتید چه در ادبیات و چه در موسیقی که همیشه نامشان را تکرار میکنم. سلام بر حاضران. میدانم محبت کردید. خیلی خوشحال شدم که دوست عزیز و گرانمایهی خودم آقای سایه را اینجا دیدم. او در گلها همهی آنهایی را که پراکنده شده بودند، جمع کرد و برای آنها حقوق بیشتری تقاضا، محل استراحت خوبی برایشان تهیه کرد.
این خوانندهی پیشکسوت اظهار کرد: هنرمندانی که در این برنامهها شرکت میکنند، غنیمتی هستند که باید ارجشان نهاد.
فرهاد فخرالدینی در این مراسم حضور نداشت، اما پیامی را به این مراسم فرستاده بود که توسط علی دهباشی برای حاضران خوانده شد.
شب عبدالوهاب شهیدی به همت مجلهی بخارا و علی دهباشی برگزار شد.
دیدگاهتان را بنویسید