آمن خادمی: برگزاری کنسرت های خاطر برانگیز و تکراری این روزها میان اهالی موسیقی سنتی نیز شیوع پیدا کرده است.به گونه ای که چندی پیش شهرام ناظری ،همایون شجریان اقدام به بازخوانی قطعات نوستالژی کردند و با استقبال خوبی مواجه شد.ذات هر اتفاق فرهنگی ولو کنسرت تکراری و نوستالژی در جامعه سیاست زده ما،خوب است و نباید آن را نفی کرد.اما چه اتفاقی افتاده است که هم مخاطبان علاقه مند به چنین اجراهایی هستند و هم هنرمندان تمایل بیشتری به این اجراها دارند.
۱- قبل از پرداختن به هر موضوعی ،گفتن این نکته ضرروی است که در جامعه ای که همه مردم آن به نوعی سیاستمدار هستند،برگزاری هر کار فرهنگی خوب و قابل دفاع است و نباید آن را نفی کرد.روح مردم این روزها خراش خورده است و این خراش ها جز در یک فضای عاطفی قابل درمان نیست در جامعه ای که تئاترهای روحوضی به نوعی ابتذال را ترویج می کنند در مقابل جا دارد از برگزاری هر نوع کنسرتی ولو تکراری و دسته پنجم حمایت کرد.
۲- اینکه می گویند وقتی آدمها بیشتر از خاطره هایشان صحبت می کنند یا دنبال نوستالژی هستند یا چیزی به پایان عمرشان نمانده یا وضعیت موجود آنها را راضی نمی کند و بیشتر به گذشته پناه می برند.حکایت اجرای های نوستالژی هم همین است.در یک دهه اخیر خبری از اجراهای تازه که شوری در مخاطبان یا منتقدان ایجاد کند نبوده و اغلب کارها کپی کارهای گذشته بوده اند.این تکرار نه تنها در آهنگسازی ، ساز بندی و نوع خواندن قابل لمس است بلکه فضاهای ظاهری مثل فرم لباس پوشیدن،فرم آرایش مو و صورت،نوع نشستن و … را نیز اشباع کرده است.در این فضا هر چه خوانده شود به دل نمی نشیند و مخاطب بعد از یک بار کنسرت رفتن ترجیح می دهد به گذشته های خوش متوسل شود تا در باتلاق تکرار بیفتد.
۳- ناگفته پیداست برگزاری کنسرتی که رپرتوار آن از قبل مشخص است و جواب خود را به صورت تضمیمنی از مخاطبان گرفته است در مقایسه با یک کنسرت جدید منافع بیشتری نصیب خواننده و تهیه کننده می کند و نیاز به هزینه جداگانه ای برای آهنگساز و ترانه سرا نیست و البته در وقت هم صرفه جویی می شود و نیاز به ماهها تمرین نیست و می توان در یک هفته تمام امور مروبوط به این اجرا را تدارک دید و مخاطبان برای لمس دوباره نوستالژی های خود هم بلیت ها را زودتر از موعد مقرر پیش خرید خواهند کرد.
۴- علی رغم اینکه هنرمندان مشهور هر کنسرت یا اجرایی داشته باشند به صرف نام آنها سالن پر و همه بلیت ها فروخته می شود آیا این شیوه چیزی غیر از در جا زدن در موسیقی است؟!آیا به صرف پر شدن سالن و استقبال مخاطبان می توان ادعا کرد یک هنرمند هنوز در اوج است؟آیا فروخته شدن همه بلیت های یک اجرای تکراری می توان گفت یک هنرمند هنوز حرفی برای گفتن دارد؟ واقعیت ماجرا اینگونه نیست.هنرمندان ترجیح می دهند با آثار جدید قابل نقد با مخاطبان خود دیدار داشته باشند اما زمانی که آنی برایشان نمانده از کجا امرار معاش کنند؟از کجا باقی عمر مانده را سپری کنند؟در همین راستا از میراث گذشته خود شروع به ارتزاق میکنند تا کم کم آنها نیز تمام شود.این روند یاد آوری این شعری است” دگران کاشتند و ما خوردیم اما برای مصراع بعدی آن یعنی ما بکاریم تا دیگران بخورند…چه کرده ایم؟ایا میراثی برای آیندگان گذاشته ایم تا از آن ارتزاق کنند؟اگر اینگونه است پس چرا خود این هنرمندان به دایره تکرار افتاده اند؟
۵- از طرفی تکرار یک شیوه خواندن و به تبع یک نوع آهنگسازی در سه دهه گذشته گوش و ذائقه مخاطبان را تک محوری کرده است .یعنی وقتی یک شیوه خواندن طی ۳۰ سال مدام در گوش مخاطبان تکرار می شود و آنها از صداهای متنوع دیگر محروم می شوند،نتیجه اش همین فضای تکراری کنونی است.یک زمانی هر کسی مثلا شکل ایرج یا گلپایگانی می خواند به وی خواننده می گفتند و با این اصطلاح که “طرف ایرج می خواند” به استقبال وی می رفتند حال هر کسی مانند استاد شجریان بخواند به وی خواننده می گویند.این در حالی است همین فضا به دلزدگی مخاطبان منجر شده و ذوق هنرمندان را نیز خشکانده است.
دیدگاهتان را بنویسید