×
×

گفت‌گو با کلارینت‌نواز میهمان جشنواره فجر

  • کد نوشته: 69876
  • موسیقی ایرانیان
  • یکشنبه, ۲۶ام بهمن ۱۳۹۳
  • ۰
  • «اولریش درکسلر» از میهمانان امسال جشنواره موسیقی فجر است که با «لالایی‌»هایش به خوبی از پسِ انتظارات مخاطبان موسیقی‌دوست ایرانی برآمد. او کلارینت‌نوازی اتریشی است که در لحظه عاشق ایران شده و حال دوباره برای اجرایی دونفره با «استفانو باتاگلیا» به ایران بازگشته است. درکسلر موسیقی‌دانی اروپایی است که از محدودیت فضای موسیقی غرب فرار […]

    گفت‌گو با کلارینت‌نواز میهمان جشنواره فجر
  • ۱۴۲۳۹۸۴۳۹۳۶۴۷_۲۳۳۳«اولریش درکسلر» از میهمانان امسال جشنواره موسیقی فجر است که با «لالایی‌»هایش به خوبی از پسِ انتظارات مخاطبان موسیقی‌دوست ایرانی برآمد. او کلارینت‌نوازی اتریشی است که در لحظه عاشق ایران شده و حال دوباره برای اجرایی دونفره با «استفانو باتاگلیا» به ایران بازگشته است.

    درکسلر موسیقی‌دانی اروپایی است که از محدودیت فضای موسیقی غرب فرار کرده و گمشده‌اش را در رهایی موسیقی شرقی یافته است. در دومین روز جشنواره موسیقی فجر فرصتی پیش آمد تا گفت‌وگویی صمیمی با این نوازنده خونگرم اروپایی داشته باشیم که در زیر می‌خوانید.

    موسیقی شما کاملا به دل تماشاگر ایرانی نشست، کمی درباره علاقه‌تان به موسیقی شرقی و سبک کارتان بگویید؟

    از زمانی که تصمیم گرفتم یک موسیقیدان حرفه‌ای شوم‌، رویکرد موسیقایی من همیشه این بوده که برای مردم بنوازم. نه این‌که به سازم تسلط پیدا کنم و نوازندگی را به بالاترین حد از لحاظ تکنیکی برسانم. برای من موسیقی یعنی ارتباط احساسی، چون از این دید تو نیاز به تحصیلات موسیقایی نداری. هر کسی در جای‌جای جهان آن را می‌فهمد. در کشوری مثل کشور شما، مردم بیشتر با قلب‌شان به موسیقی واکنش نشان می‌دهند تا با مغزشان. اما در اروپا این کاملا برعکس است، مخصوصا در وین. ما یک نوع موسیقی کلاسیک و سنتی داریم و هر شب کنسرت‌های سطح بالایی برگزار می‌شود که همه به دیدن آن می‌روند، نظر می‌دهند و آن را با کارهای قبلی مقایسه می‌کنند. همه این‌ها کاملا عقلانی است. وقتی شما روزنامه‌ها را می‌خوانید، دائم به تحلیل‌ها برمی‌خورید. خسته‌کننده است! به همین دلیل است که وقتی چندسال پیش موسیقی صوفی را برای اولین‌بار شنیدم، پی بردم که چقدر به فرهنگ شما علاقه‌مندم. موسیقی‌دانان و هنرمندان برای دلشان می‌نوازند. آن‌ها از عمق جانشان اجرا می‌کنند. من وقتی برای هم‌نوازی در کنسرت با یک نوازنده تماس می‌گیرم، اولین سوالی که مطرح می‌شود این است که دستمزد من چقدر است و بعد وقتی مساله مالی حل می‌شود، او می‌پرسد‌: خب، چه نوع موسیقی قرار است کار کنیم؟ این تفاوتی بزرگ و دلیلی است که من اینقدر شیفته موسیقی صوفی و شرقی شدم.

    چطور با موسیقی صوفی آشنا شدید؟

    همانطور که قبلا گفتم، مهم‌ترین جنبه موسیقی برای من احساسات و نواهاست. برای همین بود که به دنبال موسیقی اسکاندیناوی رفتم. مخصوصا کشور نروژ. چون در موسیقی سنتی جاز آن‌ها بیشتر اتمسفر و فضای خالی غالب است و نت نقش کمتری دارد. می‌شود نفس کشید. بعد به سمت موسیقی اروپای شرقی رفتم و بیشتر و بیشتر دور شدم و به سمت شرق رفتم. از طریق کمپانی که با آن همکاری می‌کردم، نسخه‌هایی از اجراهای یک فستیوال عود به دستم رسید. فهمیدم وای! چه موسیقی و سنت متفاوتی در ایران، کشورهای عربی مثل سوریه وجود دارد و چقدر سازهای آن‌ها می‌تواند نواهای متفاوتی داشته باشد. شگفت‌زده شدم. من طرفدار پروپاقرص «کیهان کلهر» هستم و آرزو دارم در یکی از کنسرت‌هایش شرکت کنم.

    موسیقی شرقی خالصانه از قلب می‌آید و من به این ویژگی معتاد شدم. برای من این نوع موسیقی روان و آسان است. من با موسیقی حرفه‌ای که در کشورهای غربی تدریس می‌شود کمی مشکل دارم، مخصوصا جاز. جاز نوعی موسیقی است که در آن باید خیلی علمی جزئیات را یاد گرفت. فقط می‌توانی در چارچوب‌ها تعیین شده حرکت کنی. این خیلی خسته‌کننده و محدودکننده است.

    همکاری‌تان با آقای «باتاگلیا» چطور شروع شد؟ چه مدت است که با هم همنوازی دارید؟

    همنوازی با «استفانو» مثل یک دیالوگ موفق بود. هریک از ما فضایی را برای آنچه می‌خواستیم بیان کنیم در اختیار همدیگر قرار می‌دادیم، فضایی برای گوش دادن به دیگری و تبادل ایده‌های نو. این تجربه خیلی متفاوتی بود. موسیقی که ما اجرا کردیم کاملا در قالب جاز غیرمعمول تلقی می‌شود، چون بیشتر الهام گرفته از آثار موسیقی‌دانان کلاسیک بود و در خیلی از بخش‌ها بداهه‌نوازی داشتیم. رابطه ما دقیقا به معنای گوش سپردن به حرف‌های دیگری است. ما همکاری را از تابستان ۲۰۱۳ شروع کردیم و تاکنون دو تور کنسرت باهم برگزار کرده‌ایم و در حال ضبط آلبومی مشترک هستیم. موفقیت در چنین اجراهایی به چیره‌دستی موسیقی‌دانان ربط ندارد بلکه داستان، تنها کیفیت انسان بودن طرفین است. هر دوی ما موسیقی را نه با سر، که با قلب خود دنبال می‌کنیم.

    کمی درباره نحوه آشنایی‌تان با ساز کلارینت و سبک به خصوصی که در نواختن این ابزار موسیقی دارید، بگویید.

    اول می‌خواستم کلارینت کلاسیک بخوانم، بعد فهمیدم سیستم کلاسیک به درد من نمی‌خورد. یک استاد کلارینت عالی در اشتوتگارت داشتم که آنقدر غرق در موسیقی بود که من طی هفت سال، هرگز لبخند او را ندیدم. اگر از او می‌پرسیدم آن‌جا هوا چطور است؟ باید می‌رفت پای پنجره و چک کند که ببیند هوا چطور است. همه زندگی‌اش موسیقی بود و همه‌چیز جدی و خشک. من هم دیدم نمی‌توانم ادامه دهم. پس کلارینت را کنار گذاشتم و سازم را به ساکسیفون تغییر دادم. چون نوجوان بودم، ساکسیفون جذابیت بیشتری برایم داشت. بعد شروع کردم به تحصیل در رشته موسیقی و در طول آن دوران، یک سال دوباره روی کلارینت کار کردم و فهمیدم اوه! من یک نوازنده کلارینت خوب هستم!

    از آنجا خودم شروع به یادگیری این ساز کردم و به طور رسمی ساکسیفون را در قالب جاز دنبال کردم. نحوه نوازندگی کلارینت بیس را خودم یاد گرفتم. الان هم اصلا به دیگر نوازندگان کلارینت گوش نمی‌دهم، چون نوعی که از این ابزار استفاده می‌شود را دوست ندارم. در فرانسه سنت‌های ریشه‌داری برای نواختن کلارینت جاز معاصر وجود دارد. کلارینت‌نوازان بزرگ تنها تکنیکی می‌نوازند، در بالاترین حد حرفه‌ای. اما آنچه مرا مجذوب می‌کند، صداست. این ساز روح عمیقی دارد و همیشه مرا شگفت‌زده می‌کند که چقدر نواهای متفاوت و خلاقانه می‌شود با آن خلق کرد. هرکسی می‌تواند با تمرین در یک قالب محدود بنوازد. من خیلی زیاد به پیانو و سازهای زهی گوش می‌دهم؛ هارپ و سازهایی مثل عود. الان پروژه‌ای سه‌نفره با یک پیانیست اتریشی و عودنوازی سوری دارم که به زودی در اتریش اجرا می‌شود.

    این چندمین سفر شما به ایران است؟ چقدر فرهنگ و هنرمندان ایرانی را می‌شناسید؟

    این دومین سفر من به ایران است. امیدوارم اواخر تابستان یا بهار سال آینده بتوانم برگردم. در این مدت تنها در تهران بوده‌ام و بخش کوچکی از فرهنگ شما را می‌شناسم. تاکنون دوستانم جاهای زیبایی را به من نشان دادند، مثلا موزه فوق‌العاده سازهای ایرانی. من واقعا شگفت‌زده شده بودم که چندین ساز ایرانی وجود دارد. بعد به یک موزه فرهنگی تاریخی رفتم و دیدم چقدر فرهنگ شما قدمت دارد. شما طی چند قرن‌ پیشرفت‌های بسیاری داشتید، ‌در زمانی که ما در اتریش و آلمان هنوز روی درختان زندگی می‌کردیم! آنچه مرا جذب ایران می‌کند، طرز فکر شماست. تمام مردم مهربان‌، خونگرم‌، علاقه‌مند به موسیقی‌ و به طور باورنکردنی باهوش و مودب هستند. چند شب پیش به یک مهمانی رفتم، در راه برگشت، وقت نشستن در تاکسی خانمی که همراه ما بود روی صندلی جلو نشست و من در عقب. وقتی او نشست، برگشت و به من گفت: ببخشید پشتم به شماست. من گفتم: طبیعی است که وقتی شما جلو می‌نشینید، پشتتان به من است! و او به من گفت: جواب درست این است که «گل پشت و رو ندارد». من گفتم: اوه! هیچ‌کس در کشور من همچین جمله زیبایی را به کار نمی‌برد. این خیلی قشنگ است، در اروپا حتی سلام ندادن هم عادی شده، چون همه پر استرس و فشار عصبی هستند. من عاشق زندگی ایرانی و ذهنیت شما شده‌ام.

    و چلوکباب چطور؟!

    اوه! باید بگویم مهم‌ترین مساله در زندگی من، اول خانواده‌ام است، بعد غذا و بعد هم موسیقی. من معتادم به غذا. زیاد به ترکیه سفر کرده‌ام. ترکیه کباب‌های خوبی دارد. از وقتی به ایران آمدم یکی از دوستانم مرا به منطقه زیبایی در شمال شهر برد و من وقتی کباب زعفرانی را خوردم، از خود بی‌خود شدم‌. آب‌انار‌، بستنی زعفرانی… این‌ها باورنکردنی و فوق‌العاده هستند. شما در غذاهایتان از سبزی‌ها و ادویه‌هایی استفاده می‌کنید که طعم را کاملا تغییر می‌دهد. امروز من سیری خوردم که طعمی کاملا لذیذ و متفاوت داشت. فکر می‌کنم در زندگی بعدی‌ام یک رستوران‌دار ایرانی شوم!

    https://musiceiranian.ir/?p=69876
       
    برچسب ها اولریش درکسلر

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *