درست نیمههای دهه ۷۰ بود که نسل تازهای از خوانندگان موسیقی پاپ به جامعه هنری معرفی شدند؛ خوانندگانی که گره خوردنشان با پدیدههایی چون بابک بیات و فواد حجازی دوره درخشانی را برای موسیقی رقم زد. مانی رهنما از آن دست خوانندگان نسل دهه هفتادی است که با جنس صدای متفاوت خود و با فیلم «مرسدس» مسعود کیمیایی پا به عرصه موسیقی پاپ گذاشت. با او از حال و هوای این روزهایش و البته تیتراژخوانی حرف زدیم. او ادعای جالبی دارد. خودتان بخوانید.
من کار خودم را میکنم
در عرصه موسیقی مافیا وجود دارد. گرچه من زیاد با این موضوعات برخورد ندارم. کار خودم را میکنم و به جای ورود به چنین حاشیههایی، بیشتر سعی میکنم وقتم را برای تولید کار خوب بگذارم. صدایمان کنند اجرا میکنیم، نکنند باز هم اجرا میکنیم. صرفا چیزی که شما میشنوید، آن چیزی نیست که تولید میشود یعنی صرف ارائه کار، به معنای کار کردن نیست، به آن معناست که کار و فعالیت هنریام را انجام میدهم اما خروجی ندارم. ما کار را تولید میکنیم اما ارائه آن دیگر تنها دست من نیست و باید برای ارائه آن، تابع یک زنجیره و سلسلهمراتبی باشیم. حالا برخی دوستان این زنجیره را مافیا میگویند که من هم شاید آن را به همین نام بخوانم و برخی دیگر برای آن زنجیره اسم دیگری میگذارند.
این طفلی…
در تمام جوامع این اتفاق افتاده اما دولتهای آنها برای تقویت فرهنگ شنیداری مردمشان سرمایهگذاری میکنند و هر کدام از مردم آن جوامع برای خود یک وزارت ارشاد هستند، آن هم به دلیل اینکه از کودکی که وارد مدرسه میشوند، با ساز و موسیقی برخورد دارند و موسیقی جزو درسهایشان است. به همین علت هم هست که نمیتوان یک کار فالش را به خورد آنها داد. در جوامع جالب این است که تا اجرای زنده خوانندهای را نبینند، به آن نمره نهایی نمیدهند. مردم جوامع پیشرفته برای چرایی گوش دادن به یک قطعه موسیقی، دستکم دو یا سه فاکتور دارند مثلا میگویند به دلیل ملودی و ترانهاش یا ترکیببندی سازها و فضای کار است که فلان قطعه را میپسندیم اما در ایران اینگونه نیست یا کمتر این اتفاق میافتد. متاسفانه روی تربیت هنر موسیقی کار نشده و این طفلی هم همینطور برای خودش در حال بزرگشدن است. خب بالطبع با این وضع، ۲ روز دیگر هم معلوم نیست چه رفتار و سکناتی از او سر بزند.
تیتراژ، سریال را در ذهن مخاطب ماندگار میکند
من واقعا از تهیهکننده مجموعه «پروانه» جناب سهرابپور تشکر میکنم که بعد از مجموعه «معما» که با آهنگسازی دوست خوبم فردین خلعتبری اجرا شد، اینبار «پروانه» را بهانهای کردند تا به عنوان دومین کار تجربه همکاری داشته باشیم و گویا همان تجربه خوب سبب همکاری در این کار هم شد. البته خیلی از آشنایی با آهنگساز توانمند این کار، آقای فرید سعادتمند عزیز خوشحالم و به نظر من، او استعداد خوبی دارد و باید منتظر کارهای بهتری از او باشیم.
صداهایی با دستگاه
مسئله تکراری بودن خوانندگان تیتراژ به مافیا و لابیهایی که انجام میشود برمیگردد. اینگونه کارها نه تنها به هنر ما کمک نمیکند بلکه ضربه هم میزند. از آن بدتر این است که خوانندهای در تیتراژ سریال یا فیلمی یک اوجی را میخواند در صورتی که همان خواننده در کنار گوش من خوانده و واقعا اصوات «می» به بالا را هم مشکل میتواند بخواند یعنی همه این فضاها و صداهای شخص توسط دستگاه و به صورت مجازی و الکترونیکی ایجاد میشود. به نظر من انجام این کارها نه به آن شخص، نه به مردم، نه به فرهنگ و نه به موسیقی کمک نمیکند. اینها فقط ضربهای است که به موسیقی کشور میخورد اما امیدوارم روزی متوقف شود و کمی بیشتر به طبیعت و روح واقعی موسیقی اهمیت داده شود.
کیفیت مهم نیست!
من از انتخاب خودم برای این تیتراژ تعجب کردم. یک لحظه به خودم گفتم چطور شد قرعه به نام ما افتاد، مگر ما هم خوانندهایم؟! با این همه امیدوارم بینندگان این سریال از کار من هم راضی بوده باشند. آقای سهرابپور محبت داشتند و دنبال این بودند که کار خوبی اجرا شود؛ در حال حاضر خواندن تیتراژ سریالهای تلویزیون در اختیار مافیایی است که به تنها چیزی که توجه نمیکند کیفیت کار است. در این اوضاع اصلا زیبا بودن ترانه، ملودی، تنظیم و اجرای نهایی مهم نیست! چون متاسفانه بیشتر از کیفیت، پشت پردهها هستند که تعیین میکنند چه کسی تیتراژ را بخواند. امیدوارم رفتهرفته این وضع اصلاح شود. اگر بخواهیم به گیشه و جلب نظر مخاطب به خصوص مخاطب عام توجه کنیم به خطا رفتهایم اما اگر ساخت این تیتراژها ضرورت داشته باشد هم تصاویر سریال در ذهن مخاطب ماندگار میشود.
دیدگاهتان را بنویسید