فضّه سادات حسینی با انتشار این عکس در اینستاگرامش نوشت: این قاب همیشه آرزویم بود… اصلا این خاک… این زمین… این آسمان… این بهشت… آرزو و پناه همیشه من است… در اوج بی پناهی ها و دلتنگی ها… ب اعتبارش تصمیم ها گرفته ام… شجاع شده ام… دلبسته ام… دل بریده ام… مرده ام… زنده شده ام… مشهد برای من همه چیز است… همه آنچه ک میخواسته ام از زندگی…
پ ن ۱:
بچه های آستان میگفتند اولین خانمی ک در این قاب نشسته، شمایی! ک الحمدلله ب برکت وجود مادر شهید برایم رقم خورد!
یادم هست ک در تمام زمان گفتگو، سه رخ نشسته بودم تا پشتم ب حرم نباشد… راستش آنقدر ک ب آنجایی ک نشسته بودم فکر میکردم ک گاهی حرفهای مادر جان را نمیشنیدم!
آخر، صحن انقلاب، نزدیک پنجره فولاد و ضریح، آسمانی ک داشت آرام آرام میبارید، و چای و نبات متبرک امام رضا جانم… خب روح من حق داشت پر بکشد!
پ ن ۲:
مادر جان شهیدحسن قاسمی دانا میگفتند ب شهید صدرزاده یاد داده بودند برات شهادتش را از پنجره فولاد بخواهد … و گرفت! از مشهد راهی سوریه و بعد هم شهید شد!
و من همیشه فکر میکردم از پنجره فولاد فقط برات کربلا میشود خواست… برات شهادت خواسته ام… کاش بدهند.
دیدگاهتان را بنویسید