سما بابایی: «حسین علیزاده» در جشن موسیقی ما با اظهار نظر صریح درباره دو مسئله پرسشهای زیادی ایجاد کرد. اول بحث اعاده حیثیت از هوشنگ کامکار بود. دوم بحث اینکه همایون شجریان پاپ میخواند. البته بحث به این صراحت مطرح نشد. علیزاده پیشتر در نشست کنسرتش در اصفهان از عبارت همایون شجریان پاپ میخواند استفاده کرده بود. منظور بیشتر آلبوم «نه فرشتهام نه شیطان» بود. با حسین علیزاده درباره ضرورت تفکیک شدن مسئله سبکها گفتگو کردیم. البته حسین علیزاده خودش خط شکن موسیقی ایران است و شاید برای بسیاری مطرح شدن این بحثها از جانب او جالب باشد. ضرورت پرداختن به این بحثها را از خود او میشنویم:
- آقای علیزاده شما در جشنِ موسیقی ما به این مساله اشاره کردید که بسیاری از آثاری که در سالِ جاری به عنوانِ آثار موسیقی سنتی – کلاسیک ایرانی- مورد بررسی قرار گرفت را نمیتوان در این ژانر مورد ارزیابی قرار داد؛ ابتدا در این خصوص توضیح میدهید؛ ضمن اینکه به هر حال بسیاری از اهالی موسیقی هماکنون بر این اعتقاد هستند که نسلِ جوان به آثاری که کاملا در قالبِ موسیقی سنتی ساخته میشوند؛ اقبالِ خوشی نشان نمیدهند و بر همین اساس لازم است تا این موسیقی سادهتر شود یا نگاهی دوباره به آن داشت.
به نظر میرسد، نخستین کاری که باید در این زمینه انجام داد، این است که ما ژانرهای موسیقی را از همدیگر جدا کنیم. بسیاری من را به عنوانِ موسیقیدانی میشناسند که نگاهی متفاوت به موسیقی کلاسیکِ ایرانی داشتهام؛ با این وجود بر این اعتقادم که ما حتی اگر موسیقی کلاسیکِ ایرانی را با همان شیوهٔ قدما هم ارایه دهیم؛ باز مخاطبانِ خودش را خواهد داشت. ضمن اینکه مسالهای که باید به آن توجه کرد، این است که ما نباید فکر کنیم، میتوانیم چیزی را در موسیقی به وجود بیاوریم که جایگزین چیز دیگری باشد. البته اگر هماکنون نابسامانیهایی در این زمینه به وجود آمده است، به مسایلِ ریشهتری برمیگردد که مختصِ جامعهی ما است. در جوامع پیشرفته، موسیقی نیز مثلِ هر چیزِ دیگر توسعه یافته و گسترش پیدا کرده است؛ اما ما در بسیاری مواقع مقلدِ اتفاقاتی هستیم که آنها با تحولات اجتماعی و سیر تاریخی خودشان تجربه کردهاند و ما از آنها محروم بودهایم. این البته تنها مختص ایران نیست و بسیاری دیگر از کشورهای جهان سوم نیز درگیرِ آن هستند. بخشی از این ماجرا هم اتفاقا به برنامهریزیهای کلان دولتی برمیگردد که اصلا یک تقابل منطقی در آن وجود ندارد. متاسفانه کسانی در این سالها قوانین را وضع کردهاند که هیچ آگاهیای نسبت به فرهنگ و سنن کشوری که در آن حکومت میکنند، نداشتهاند. آنها مدام از «تهاجمِ فرهنگی» حرف زدهاند؛ در حالی که آن چیزی که رخ میدهد، به هیچوجه تهاجم نیست، کسی با سرنیزه چیزی را به ما وارد نکرده است، جامعهٔ ما آنها را جذب کرده است. اگرچه کشورهای پیشرفته، برنامههایی در این خصوص داشتهاند، یعنی روی فرهنگشان کار کردهاند و آن را صادر کردهاند. مثل گوشیای که دست من و شما و تمامِ مسوؤلان است و یک سیبِ گاززده پشتِ آن قرار دارد و از غرب صادر شده؛ فرهنگ هم به همین شکل صادر شده است.
- خب درست مساله همینجاست. ما توانایی ساختِ این گوشی یا آن ماشین را نداریم و ناگزیر به وارد کردنِ آن هستیم.
بله؛ اما ما چیزهای دیگری داریم که بسیار باارزش هستند، برای مثال شما «مسجد شیخ لطفالله» در اصفهان نگاه کنید. این اثرِ تاریخی نه تنها ارزشهای هنری و تاریخی بسیار زیادی دارد که باعث میشود مردمِ این شهر را از جنگ و مسایلی از این دست حفظ کند. چون تمامِ دنیا به ارزشهای تاریخیِ آن آگاه هستند و نابودکردنِ آن، مشکل است. اتفاقا موسیقی ایران قدیمیتر از هر مکانِ تاریخی است که باید برای حفظِ آن تلاش کرد. این موسیقی شناخت و مسوؤلیت میخواهد.
- با همهٔ اینها فکر میکنید جامعهٔ ما هماکنون پذیرشِ شنیدن موسیقی کلاسیک ایرانی را دارد؟ این را از این جهت میپرسم که شما خودتان همواره از پیشروترین افرادی بودهاید که در موسیقی ایرانی نوآوری اجرا کردید.
بله؛ اما اینها منافاتی با یکدیگر ندارند؛ شما اگر موسیقی را کاملا بر اساس سنتهای گذشته اجرا کنید، میبینید که باز هم مخاطبانِ خودش را دارد. به نظرم میرسد که جامعهٔ ایران در حالِ حاضر بیش از هر زمانِ دیگری پذیرای این هست که به ریشههای فرهنگیاش رجعت کند. اما در کنارِ آن، نمیتوان این مساله را نادیده گرفت که ما با کل دنیا زندگی میکنیم و از تحولات دنیا باخبر میشویم و همین باعث میشود تا نیاز به موسیقیهای مختلف در جامعهامان به وجود بیاید. به خصوص اینکه همانطور که گفتم، جامعهٔ ما با فرهنگ خودش حرکت نمیکند و در بسیاری مواقع از فرهنگهای غربی پیروی میکنیم. در این میان، صحبتِ من این است که وقتی وزارت ارشاد همچنان نمیتواند به شنوندهها شناخت دهد، وظیفهٔ آهنگسازان است که در این زمینه پیشقدم شوند و اثری را که میسازند، را خودشان مشخص کنند که در چه ژانر و سبکی است. البته اعتبار موسیقی کلاسیک ایران، اعتبار زیادی است و همه دلشان میخواهد که اثرشان در این سبک مورد بررسی قرار گیرد؛ اما از آن طرف ما باید متوجهٔ این مساله باشیم که هر چهرهٔ موسیقیِ کلاسیکِ ایرانی هم میتواند اثری بسازد که در این حیطه نباشد.
- اما گاهی طبقهبندی سبکها، نوعی ارزشگذاری – در بسیاری مواقع منفی- به وجود میآورد.
این همان اشتباهی است که باید تصحیح شود. این مسایل ربطی به ارزشگذاری ندارد، فقط میتواند باعث شناخت دادن به مردم بشود. مساله این است که خودِ اهالیِ موسیقی قایل به این ارزشگذاریها هستند و این مسایل را به وجود میآورند، چون تودهٔ عظیمی از مردم، این موسیقیها را دوست دارند و از آن استقبال میکنند. پس ما باید همه چیز را از خودمان شروع کنیم و در عینِ حال به مردم آگاهی بدهیم که این موسیقیای که دوست دارند، چیست یا جزو کدام سبک از موسیقی است. درحالِ حاضر، همه چیز مخدوش است و همین درگیریهایی را به وجود آورده است که اصلا ضرورتی ندارد. آنچه ضرورت دارد، این است که ما به این شناخت برسیم که جامعهٔ ما به همه نوع موسیقیها نیاز دارد. اتفاقا این آثار هم میتوانند بسیار جذاب باشد و شنوندههای خیلی خوبی هم داشته باشند. نکتهٔ مهمِ دیگر، این است که هیچ سبکی جای سبکِ دیگر را تنگ نمیکند. یعنی نه جای موسیقی کلاسیک را تنگ میکنند و نه موسیقی سنتی جای اینها را تنگ میکند. بهتر است، سرانجام این گفتوگوهای فرسایشی تمام شود. ضمن اینکه باید تاکید شود که به هیچوجه قرار نیست ما روی هیچ کاری ارزشگذاری کنیم. برای مثال من همایون و سهراب و تهمورس پورناظری را مثل برادرانِ کوچکم دوست دارم و اعتقاد دارم افراد بسیار باذوقی هستند. همایون از کودکی چنان استعدادی در موسیقی داشت که همه انگشت به دهن میماندند. به نظرم همایون خیلی استثنا است. او هماکنون یک مسوؤلیت اجتماعی دارد و اتفاقا مسوولیت اجتماعیاش، این نیست که ردیف بخواند. او نشان داده که علاقهای به پیروی و دنبالهروی از پدر ندارد و بارها خودش بیان کرده است که تمام ژانرهای موسیقی را دوست دارد و دلش میخواهد در هر اثر تجربهای متفاوت داشته باشد؟ چرا ما باید او را مجبور کنیم که حتما در قالبِ موسیقیِ کلاسیک کار کند. ما نمیتوانیم در هر اثری که منتشر شود، خطکش دستمان بگیریم و بگوییم چرا ردیف میرزاعبدالله در آن رعایت نشده است. این یک موسیقی دیگر است و باید انتظار دیگری از آن داشته باشیم.
- به نظر میرسد که دفترِ موسیقی هم به دنبال سرو سامان دادن به سبکهای موسیقی است. برای همین است که مثلا میگویند میخواهند به موسیقی رپ هم مجوز بدهند.
بله، اسمش را هم گذاشتهاند: «گفتاهنگ». اما این صحبت که موسیقی زیرزمینی را رو زمینی کنند؛ مثل این است که ادعا شود از این پس قرار است تمامِ کالای قاچاق را غیر قاچاق کنند. مگر میشود به موسیقی رپ مجوز داد و این نوع موسیقی همچنان جنبهٔ اعتراضیاش را داشته باشد؟ در غرب چیزی به اسم جواز در کارِ هنری وجود ندارد؛ اما در کشور ما بسیاری از موسیقیها چون غیر مجاز است، معنا دارد وقتی بخواهیم مجوز بدهیم؛ دیگر خاصیت ندارد. ضمن اینکه دغدغهٔ من تنها موسیقی سنتی نیست به موسیقی سنتی علاقه دارم و برایش احترامِ بسیار زیادی قایلم و در کنارِ آن به هر موسیقیای که نگاه هنری داشته باشد، احترام میگذارم.
دیدگاهتان را بنویسید