موسیقی ایرانیان – طاهره رحیمی: دیگر باید خاندان موسیقیشان نامید. کامکارها سالهاست که در این کار کارستان کردهاند؛ یک خانواده بزرگ که همه در یک کار هستند؛ موسیقی و هرکس سر در کار خویش. در خانواده بزرگ کامکارها، هرکدام بیشتر به تخصصی شناخته میشوند؛ «هوشنگ» آهنگساز را با ساختههایش میشناسند، «بیژن» را با خوانندگی و توانایی دفنوازیاش، اردشیر است و کمانچهاش، ارژنگ با تنبکش، قشنگ با سهتار و همخوانی و پشنگ و اردوان هم با سنتورشان شهرهاند. اما «ارسلان» عضوی است که هم میسازد و هم مینوازد. اگرچه ساز تخصصیاش در ارکستر سمفونیک ویولن است، اما در ارکستر خانوادگی عود میزند، آهنگ میسازد و معمولا ساختههای دیگران را هم تنظیم میکند. غیر از اردوان، که ساخت موسیقی فیلم «سنتوری» را در کارنامهاش دارد، ارسلان تنها عضوی است که پیوندش با سینما و تئاتر برقرار است و غیر از ساخت موسیقی متن فیلمهای «مادر»، «آوازهای سرزمین مادریام» و «تنبل قهرمان»، برای چندین نمایش هم آهنگسازی کرده؛ آخرینش هم نمایشی بر اساس داستان «فریدون و ضحاک» که «مرغ باران» نام دارد و به کارگردانی «پری صابری» روی صحنه تالار وحدت است. اما اینبار یک تفاوت عمده با دیگر ساختههای ارسلان کامکار در حوزه سینما و نمایش به چشم میخورد و آن هم اجرای زنده موسیقی همزمان با اجرای نمایش است؛ کاری که باعث شده نمایش و موسیقی در هم تنیده شوند، به شیوه اجرای اپرا نزدیک شود و از این نظر، تجربهای متفاوت برای این موسیقیدان پرکار محسوب شود. برای همین هم به دیدار او رفتیم تا در اینباره صحبت کنیم. البته اجرای موسیقی این نمایش، تنها بهانه برای گپوگفت با ارسلان کامکار نیست، چراکه به تازگی، آلبوم تازهای هم با عنوان «آفتاب میشود» از او در بازار موسیقی منتشر شده که اثری است ارکسترال با همخوانی «مریم ابراهیمپور»، «صبا کامکار» و «هانا کامکار».
پیش از «مرغ باران» هم تجربههایی در زمینه موسیقی نمایش داشتهاید. حدود سه دهه از آغاز چنین تجربههایی مثل نمایش «سبز در سبز» به کارگردانی آقای غریبپور میگذرد. این کار تازه چه تفاوتی با آن تجربه قبلیتان داشت؟
حقیقتش اولش کمی برایم سخت بود، چون تا حالا اینطور کار نکرده بودم. موسیقی «سبز در سبز» را ۲۵ ، ۲۶سال پیش ساختم که در استودیو ضبط شد. به همین خاطر خیالم راحت بود که دقیقا همان موسیقی که نوشتهام، اجرا میشود. اما مرغ باران متفاوت بود. بعد از آنکه آهنگسازی این کار را قبول کردم، به خانم صابری پیشنهاد دادم که کار را در استودیو ضبط کنیم، اما خانم صابری یک اجرای زنده میخواستند و این مرا نگران میکرد که وقت اجرا، کار خوب از آب درنیاید. چون به هرحال مجریان کار، بازیگر تئاتر بودند و تخصصشان اپرا نبود. علاوه براین، موسیقی را فقط پنج نوازنده اجرا میکردند؛ نوازندگان کمانچه، عود، سنتور، دف و تنبک و پرکاشن. این مساله هم کمی دستم را بسته بود. کار را نوشتم و چون فرصت نداشتم، فقط حدود شش، هفت جلسه سر تمرینها حاضر شدم. نوازنده عود، مسوول هماهنگی موسیقی و نوازندگان با بازیگران بود. من فقط ملودیها را نوشتم و کار عملی با نوازندهها بود، آنها زحمت اصلی را کشیدند. تجربه خوبی برایم بود، اما تجربه بهتر و متفاوتی برای نوازندگان.
چطور این سازها برای اجرای صحنه انتخاب شدند؟
ما تنوع بیشتری نداریم و استخوانبندی موسیقی سنتی ما همین است. سنتور، کمانچه و سازهای ضربی. اگرچه که ترجیح میدادم، ساز تار هم در اجرا باشد، اما به دلیل کمبود امکانات تار را حذف کردیم.
معمولا در کار آهنگسازی اپرا، متن اپرا یا لیبرتو در اختیار آهنگساز قرار میگیرد. پیش از شروع آهنگسازی متن را خوانده بودید و خودتان درباره اینکه هر بخش چه لحنی داشته باشد، تصمیم گرفتید؟
قبل از آهنگسازی، متن را در اختیارم گذاشتند و درباره اینکه چه قسمتهایی موسیقی میخواهد و چه بخشهایی لحنهای مثلا حماسی، غمگین یا شاد باید داشته باشد، با خانم صابری صحبتهایی کرده بودیم، اما بههرحال از نوع اشعار هم میشد فهمید که باید موسیقی چه لحنی داشتهباشد، مثلا جایی که کاوه میآید و میگوید: «… منم کاوه دادخواه» لحن موسیقی قطعا حماسی خواهد بود. اما در اجرا بخشهایی بود که این لحن موسیقی و شعر چندان با هم نمیخواند. مثلا در بخش ورود کاوه و سخنرانیاش در دربار ضحاک، شنونده انتظار موسیقی حماسیتری دارد، یا صحنه ورود ضحاک یا اهریمن انتظار لحن رعبآورتری میرود. به نظر میرسد که لحن بزم و شادی در بیشتر بخشهای متن غلبه دارد. سعی کردم که همهجا شعر و ملودی هماهنگ باشد و مثلا در جاهایی که لازم است، ملودی حالت حماسی، غمگینی یا شاد داشته باشد، اما یک جاهایی با چندان دقتی ممکن نیست که این جزییات رعایت شود؛ قطعا امکانات بیشتری لازم است. مثلا برای ایجاد رعب و ترس باید ترکیب سازها کاملتر باشد. با یک سنتور و عود و کمانچه نمیشود خیلی کار کرد و ملزومات بیشتری میخواست که ما متاسفانه نداشتیم. نمیتوانید با چهار، پنج هنرپیشه مثلا یک فیلم حماسی مثل «بنهور» خلق کنید و با تعداد کم نمیشود معجزه کرد. البته بچهها بسیار خوب از پس کار برآمدند و منظورم تعداد سازهاست نه کیفیتی که اجرا کردند.
بعضی از این نمایش با عنوان اپرا اسم میبرند، اما اپرا تعریف مشخصی دارد، مثلا پردههای متنوع، بخشهای مختلفی مثل آریا و رسیتاتیو یا نحوه اجرای بازیگران و… اسم این اثر را میشود اپرا گذاشت؟
نه نمیشود اسمش را اپرا گذاشت، اما میتواند تمرینی برای اپراهای آینده باشد؛ چرا که نه. اپرا چیز پیچیدهای نیست. یک ارکستر پایین صحنه مینشیند، متنی که آهنگساز ساخته را اجرا میکند و باقی کار تمرین و هماهنگی میان نمایش و اجراست که البته سختترین بخش کار هم محسوب میشود. برای لفظ بزرگ اپرا، باید امکانات بیشتری داشت. باید حداقل ارکستری باشد که بتواند صداهای مورد نیاز را خلق کند، نه حالا یک ارکستر کلاسیک، یک ارکستر ایرانی ۳۰، ۴۰ نفره که دست آهنگساز باز باشد.
کاوه و فریدون در بخشهایی میخوانند.
بله، اما غیر از آنها، بازیگران دیگری هم قرار بود، بخوانند، مثلا «مهر» یکی از شخصیتهای زن نمایش. اما چون صدای خانمی نمیتوانست بهتنهایی حضور داشته باشد، به ناچار همه با هم میخوانند. اینکه همه بیایند و از اول با هم بخوانند و بروند که اپرا نشد. با این موضعگیری که فعلا در سیاستگذاری موسیقی ما وجود دارد و در شرایطی که صدای خانمها به تنهایی نمیتواند باشد، اجرای اپرای واقعی امکانپذیر نیست و باید اپرا را فعلا فراموش کنیم. تا وقتی که این افکار غلط کنار گذاشته شود و بتوان درباره موسیقی منطقی فکر کرد.
غیر از خانم کامکار که خودشان با موسیقی آشنایی دارند، با بازیگران نقشهای اصلی مثل کاوه و فریدون تمرین کرده بودید؟
نه. من کار را خودم خواندم و ضبط کردم و روی سیدی به گروه دادم که بشنوند و خودشان تمرین کنند. به خانم صابری هم گفته بودم که متاسفانه خیلی گرفتارم و نمیتوانم سر تمرینها حاضر شوم و همان شش، هفت باری که سر تمرینها رفتم، همان بود. بقیه هماهنگیها را آقای عمادی، نوازنده عود انجام دادند.
روی صحنه اجرا را دیدید، چطور بود؟
همان اجراهای اول را دیدم و آنموقع باید کار پختهتر میشد، اما الان حتما اجرا بهتر شده. راستش نگران بودم و اصلا فکر نمیکردم که بچهها بتوانند بخوانند یا موقع اجرا با موسیقی هماهنگ باشند؛ چون آنها اصلا خواننده اپرا بودند، اما از سطح توقع من بهتر ظاهر شدند. خوب اگر خواننده بودند، حتما انتظار داشتم که ملودیها را با رعایت جزییات بیشتری بخوانند.
در صحنه بزم نوروز، از ملودی معروف کردی استفاده کرده بودید. در بخشهای دیگری هم از ملودیهای محلی استفاده کردید؟
نه، موسیقی آن قسمت اصلا ساخته من نبود و بچهها از یکی از آلبومهای خودمان استفاده کرده و روی صحنه اجرا کردند. حتما کارگردان برای این بخش نمایش یک آهنگ پرشور و مثلا کردی خواسته بودند، چون خیلی وقتها موقع تمرین، مشخص میشود که به چه چیزی نیاز هست. البته من شخصا این کار را دوست ندارم، نه اینکه بخواهم گله کنم. اما اگر خودم بودم، چیزی میساختم که تداعی دیگری نداشته باشد و در آن فضای تئاتر، یکدفعه قطعه «خوشا هورامان» بیننده را به جایی بیرون از فضای نمایش پرت نکند.
آلبوم «آفتاب میشود» جدیدترین کاری است که از شما در بازار منتشر شده، با آلبومهای قبلیتان متفاوت است، هم از نظر انتخاب اشعار و هم تعداد کم خانواده کامکار در آن.
همه ما منظورم گروه کامکارهاست، معمولا دو نوع کار انجام میدهیم، یکی آلبومهای خانوادگی که هسته اصلیشان موسیقی محلی است و البته آثار آهنگسازیشده ایرانی. دیگری هم کارهایی خارج از این دسته کارها؛ مثلا اردوان یا اردشیر آهنگسازی و تکنوازی میکنند. برای کارهایی که در دسته دوم قرار میگیرد، اگر بخواهم و کمانچه نیاز داشته باشم از اردشیر استفاده میکنم یا مثلا از یکی دیگر از بچهها. اما در این کار نمیخواستم از سازهای ایرانی استفاده کنم و بیشتر موسیقی سمفونیک مدنظرم بود، بهجز معدود دفعاتی که از عود استفاده کردم.
خودتان هم در این آلبوم خواندهاید، اگر مشکل تکخوانی خانم نبود، ممکن بود که خودتان نخوانید یا فقط با صدای یکی از خانمها آن را اجرا میکردید؟
صددرصد. ذهنیت من همین بود. چون بیشتر این شعرها طوری است که باید یک خانم آن را بخواند. مثلا وقتی فروغ میگوید: «نگاه کن که غم درون دیدهام چگونه قطرهقطره آب میشود… » که نباید صدای مردانهای در کار باشد. ولی خوب باید مجوز میگرفتیم.
معمولا آهنگسازان کمتر سراغ اشعار نو برای آهنگسازی میروند، چرا تمایل زیادی برای آهنگسازی روی این اشعار نیست؟
آهنگسازی روی اشعار نو کمی سختتر است. مصراعها کوتاه و بلند هستند و معمولا یک وزن مشخص و خاصی وجود ندارد که به شما در ساخت موسیقی الهام بدهد. باید کلنجار بروید تا موسیقی را کشف کنید. بر عکس بیشتر شعرهایی که، نه مثل اشعار مولانا که انگار خود شعر موسیقی است. به همینخاطر ممکن است به نتیجه مطلوب نرسید و مجبور شوید کار را کنار بگذارید. چون اعتقاد دارم، نباید به زور یک ملودی را روی یک شعر سوار کرد. خیلی وقتها روی یک شعر کار کردم و وقتی حتی یک جملهاش روی کار ننشسته، کنارش گذاشتهام برای وقتی دیگر. مشکل همیشه فقط وزن و قافیه نیست، از اینها مهمتر محتوای اشعار نو و کلاسیک است که متفاوت است. خیلی از اشعار نو موضوع اجتماعی و سیاسی دارند، برخلاف بسیاری از اشعار کهن که محتوایشان عاشقانه است یا توصیف طبیعت. بنابراین گاهی شما یک ملودی خوب و دلانگیز هم میسازید، اما منطقا روی کار نمینشیند و بیمعنا میشود.
اشعار این آلبوم را بر اساس علاقه شخصیتان انتخاب کردید؟
بله. من خیلی به شعر نو علاقه دارم، همیشه اشعار را میخواندم و میخوانم و مخصوصا فروغ و شاملو که به آنها ارادت هم دارم. اما چیزی که شخصا خیلی دوست دارم، این است که روی چیزهایی کار کنم که چالشبرانگیز باشد. یک کار راحت و لقمه آماده را چندان نمیپسندم. آهنگسازی روی شعری را دوست دارم که درگیرم کند. وقتی این مساله چالشبرانگیز حل میشود و موسیقی بهخوبی رویش سوار میشود، واقعا لذت میبرم.
بعضی آهنگسازان در انتخاب مصراعها یا بخشهای مختلف یک شعر هم دست به انتخاب میزنند، ترتیب مصراعها را جابهجا میکنند، بخشی را حذف میکنند که معنای تازهای خلق کنند، انگار چندان تمایلی به این کار مخصوصا در این آلبوم نداشتید.
شاید بشود این کار را گاهی با شعر کهن کرد و مثلا یک شاهبیت را برداشت و رویش آهنگسازی کرد، اما نه به این کار در شعر نو معتقد نیستم. سعی میکنم تا جایی که میتوانم به شعر لطمه نزنم و اصلا در معنایش دستکاری نکنم. در این آلبوم هم فقط یک جمله کوتاه را حذف کردم. در جایی شاملو میگوید: «بیابان را سراسر مه گرفته است ـ میگوید به خود عابر ـ» احساس کردم این جمله میگوید به خود عابر، اضافه است و آن را حذف کردم. مگر اینکه مثلا یک شعر نو خیلی طولانی باشد و بشود یک پاراگراف را برداشت و رویش آهنگسازی کرد، در غیر این صورت همانطور که گفتم معمولا این کار را نمیکنم.
استقبال از این آلبوم چطور بود؟
باید اظهار تاسف کنم که مخاطب این موسیقی به صورت فاجعهباری کم شده. وقتی دیدم فروش این آلبوم، بعد از شش، هفت ماه اینقدر کم بوده، برایم شوکآور بود. واقعا نمیدانم، شنونده این موسیقی به صورت فاجعهآوری کم است یا آلبومها را کپی میکنند. اگر این آلبوم، یک کار سمفونیک بود، فکر میکردم طبیعی است که یک عده معدودی که با تفکر سازندهاش و این شیوه آهنگسازی آشنا هستند آن را بپسندند، اما این آلبوم یک کار معمولی و ساده است. شاید بعضی فکر کنند که نگران بازگشت مالی کار هستم، اما اصلا پول فروش این آلبوم به جیب من که نمیرود، ضمن آنکه اصلا هدفم هم از ساخت این آلبومها برگشت مالی نیست. اما سوالم این است که از این ۸۰میلیوننفر جمعیت، یک عده کمی هم نیستند که این موسیقی را دوست داشته باشند؟ نمیدانم شاید آنهایی هم که اهل شنیدن این موسیقی هستند، آن را کپی میکنند. متاسفانه چنین افرادی به این موضوع فکر نمیکنند که برای این موسیقی زحمت کشیده شده و اصولا شغل خیلی از آدمها همین است. حقوقی که در تمام دنیا برای هنرمندان رعایت میشود.
فکر میکنید، قبلا مخاطب این موسیقی بیشتر بود؟
نمیدانم واقعا ۳۰، ۴۰سال پیش مخاطب این موسیقی بیشتر بود یا نه، اما حدس میزنم به صورت نسبی مخاطب موسیقی درست و خوب، بیشتر بوده. شما فکر کنید ترانههای موسیقی پاپ که ۴۰سال پیش شنیده میشد، خیلی عمیقتر و زیباتر از موسیقی پاپ امروز بود و مخاطبان فراوان هم داشت، بسیار بیشتر از امروز؛ چه در موسیقی ایرانی و چه موسیقی غربی. واقعا خیلی وقتها فکر میکنم، کجاست آن موسیقیهای زیبای پاپ که بود و مردم گوش میکردند و ما هم گوش میکردیم و لذت میبردیم، الان هیچکدامشان نیست. مثل اینکه اصلا ملاکها تغییر کرده. مثلا همین خواننده کرهای که در یک روز میلیونها نفر کلیپش را نگاه کردند. معلوم نیست که چه هست، اصلا ملودی دارد؟ هارمونی دارد؟ هیچچیزی ندارد، کوچکترین چیزی که بشود کلمه موسیقی را رویش گذاشت. شاید مردم یک روز حال خودشان از این موسیقیها بد شد و بازگشت و رنسانسی در عادت شنیداری موسیقی بکنند. به قول یکی از آشناهایم میگفت که شما یا ۵۰سال دیرتر به دنیا میآمدید یا زود! دیدم راست میگوید، این موسیقیها را باید ۴۰، ۵۰سال پیش مینوشتیم که مخاطبش بیشتر بود. شاید هم در آینده مخاطبانش را پیدا کرد.
شاید بعضی از مردم از این حرف بدشان بیاید. من مردم را دوست دارم و به قول معروف دوست آن است که عیب دوستش را بگوید، وگرنه دشمن است. حرف من این است که فقط شعار ندهیم که تمدن دوهزارو۵۰۰ساله داریم. تمدن پایه عظیمش هنر است و هنر موسیقی هم در بالاترین مراتب. وقتی در موسیقی اینطور هستیم و اصلا موسیقی خوب و بد را از هم تشخیص نمیدهیم، چطور میتوانیم ادعای میراثداری چنین تمدنی را بکنیم. حرف من این است که هر چیزی به جای خودش خوب است. من هم موسیقی پاپ گوش میکنم و به هیچوجه موسیقی که خودم به آن گوش میدهم را، رد نمیکنم. اما هر چیزی به جای خودش؛ در خانه و ماشین و عروسی و پیکنیک همه موسیقی پاپ؟
دیدگاهتان را بنویسید