از طرفی، با گسترش موسیقیِ پاپ و پاپ شدنِ بخشی از موسیقیِ سنتیِ کشورمان و گردشِ مالی قابل توجهی که بدون هزینههایِ چشمگیر اولیه دارا شدهاند، هم مدیریت سالنهای اجرای موسیقی توقع درآمدزاییِ بیشتری (به ازای هر سانس) پیدا کردهاند و هم ترافیکِ سالنها در اوقاتِ «ممکنُ الکُنسرتِ» تقویم هنریِ ایران باعث شده که برگزاریِ کنسرتهای درآمدزا تبدیل به اولویتِ اکثر سالنهای کنسرت شود.
تمام اینها شاید از نظر اقتصادی توجیهپذیر باشد، ولی ماحصل این روند این خواهد بود که موسیقیِ جدی، آکادمیک و آن انواعِ موسیقی که جزو میراث فرهنگی کشور ما هستند، کمرنگ شده و هنرمندانِ فعال در این زمینهها، بالاجبار فعالیت خود را تقلیل داده و یا در عمل -به دلایل اقتصادی- به موسیقی بازارپسند گرایش یافته و ذیلِ سلیقه پاپزده مخاطب قرار گیرند. با توجه به مصاحبت چندین ساله با هنرمندان انواع موسیقیهای غیرپاپ و غیرسنتیِ پاپشده(!)، مشخص شده که این هنرمندان -علاوه بر آنکه باید برای کمرنگ شدنِ گسترده فرهنگ شنیدن موسیقی جدی در جامعه ما پاسخگو باشند- نهتنها از نظر کم بودن مخاطب تحت فشار هستند، بلکه از نظر اقتصادی نیز باید همارز انواع درآمدزای موسیقی باشند تا برنامههایشان برای سالنداران (و خبرنگاران) جذاب باشد. یعنی تمام فشار بیریشِگی موسیقی در کشور ما روی شانههای کسانی است که خود با حضورشان به محاربه با این پدیده رفتهاند.
یکی از راههایی که برای حلِ این مشکل به ذهن میرسد، علاوه بر تعدیلِ انتظارات مدیران و سیاستگزاران سالنهای کنسرت، باز کردنِ امکان برای اجرا در فضاهایی غیر از سالنهای معمول کنسرت در کشور است. خیلی از انواع موسیقی جدی به امکانات خاصی برای اجرای موسیقی احتیاج ندارند و گروهها میتوانند در مکانهای فرهنگی (همانند گالریها، مکانهای تاریخیِ غیرمذهبی) و موزهها برای مخاطب مناسب و گزیدهنیوش ِخود به اجرای موسیقی بپردازند. تنها یک مدیریت برنامهی موضعی و مناسب میتواند کنسرتهای خاطرهانگیز و بینظیری را رقم بزند. حتی بعضاً سالنهای موجود مثلاً برای موسیقیِ کلاسیک به هیچ عنوان مناسب نیستند و مثلاً لابیِ همان سالن (در صورتِ چیدن صندلی) برای اجرای موسیقی کلاسیک بسیار مناسبتر است. در کشورهای مختلف دنیا گالریها، فضاهای تاریخی، موزهای و مکانهای دیگر فرهنگی (که متناسب با پرستیژ موسیقی اجرا شده باشند) در ساعتهای خاصی برای اجرای کنسرتهای موسیقی جدی تغییر کاربری مییابند و سالهاست این روند بدون مشکل خاصی دنبال شده است. این راهحل در کشور ما نیز بسیار راهگشا مینماید. چرا که -همانگونه که در ابتدا اشاره شد- نسبت تعداد سالنهای رسمی اجرای موسیقی و اجراهای درخواستی انواع گوناگون موسیقی (در کنار اوقات ممکنُالکنسرتِ تقویم) نامتناسب هستند. گنجایش لازم برای بعضی از گونههای موسیقی از حداکثر ۲۰۰ نفر مخاطب تجاوز نخواهد کرد (و شاید نباید هم بکند!) ولی باز شدن امکانِ تعدد و گوناگونیِ اجرا خودِ همین مخاطب کمشمار را بارها به سالن خواهد کشید. ۱۰ کنسرت ۲۰۰ نفره با رپرتواری گوناگون برای موسیقی جدی بسیار سازندهتر و مقبولتر از یک کنسرت دوهزار نفره است. این نیز جالب است که تجربه نشان داده «پُر شدن» سالن برای موسیقیدان مهمتر از «گنجایش سالن» است. (شاید سالن ۱۰۰ نفرهای که تمام بلیت هایش فروش رفته برای هنرمند، رضایت خاطر بیشتری از سالن ۲۰۰ نفرهای که نصف بلیتهایش فروخته شده حاصل کند.)
خاطره کنسرتهای موسیقی جدی در مکانهایی غیر از سالنهای رسمی بسیار ماندنیتر هستند؛ چراکه برای مخاطب، این تنها رفتن به یک کنسرت تلقی نمیشود؛ بلکه با رفتن به این مکان برای خود یک تور فرهنگی کوچک طراحی نموده است (نقاشی-موسیقی، موزه-موسیقی، معماری-موسیقی و یا عکس-موسیقی). همانطور که گفته شد، شرایط اینگونه مکانها برای انواع مختلف موسیقی جدی بعضاً بسیار درست و استاندارد است، لذا با باز شدن این امکان از همان ابتدا عملاً شاهد ارتقای کیفی این اجراها خواهیم بود.
به نظر میرسد مدیریت این قضیه برای گالریداران و مدیران موزهها و بناهای تاریخی به هیچ عنوان کار سختی نیست، هرچند که طبیعتاً بیمسأله هم نیست. پس از چندی این برنامههای موسیقی خود باعث شیوع نام این امکنه به خوشنامی خواهند شد و این مکانها خود از مخاطبان جدیدی که موسیقی هنوز برایشان از جنس «فرهنگ» است و «فرهنگ» نیز برایشان «ارزش» به حساب میآید، برخوردار میشوند. ایجاد این امکان هم تعداد اجراهای موسیقی جدی را بالا میبرد (که در مقایسهای ناعادلانه به انواع دیگر موسیقی به سر میبرد) و هم اینکه افزایش فعالیت موسیقیدانان جدی باعث ایجاد آثار جدید و بدیع و یا بالاتر رفتن کیفیت اجراهای موسیقی جدی خواهد شد.
اُرگانهای مختلفی مثل سازمان میراثِ فرهنگی و یا اداره موزهها و گالریهای کشور، برای باز کردن این امکان باید توجیه شوند و این «توجیه کردن» توسط هیچجا بهجز دفتر موسیقی وزارت ارشاد نمیتواند انجام شود. یکی دیگر از اُرگانهایی که باید برای اینگونه برنامه ها توجیه شود، اداراه اماکن نیروی انتظامی است. باز هم دفتر موسیقی وزارت ارشاد و یا معاونت هنری در توجیه کردن این ارگان برای تسهیل و حتی یاری در صدور مجوز تأمینی برای اینگونه برنامهها در مکانهای غیرمتعارف (ولی مشخصاً قابل کنترل امنیتی) نهاد مهمی است. طلب مبالغ غیرمتناسب با درآمد اینگونه برنامههای موسیقی برای تأمین امنیت نیز مسألهای است که گروههای موسیقی مدتها است -حتی برای اجرا در برخی سالنهای رسمی- با آن مواجه هستند.
بارها دیده شده که مخاطبان به علت عدم تناسب امکانات سالن با خواستههای موسیقایی گروه، اجراهای متوسطی را حتی از گروههای متشکل از موسیقیدانهای بسیار خوب، شاهد بودهاند. در بسیاری از این موارد، تقصیر نه به گردن گروه است و نه سالن. مشکل عدم تناسب ظرفیتهای سالن با خواستههای واقعی و حرفهای گروه است. متأسفانه دیده شده که گروهها نیز در لحظات سرنوشتسازِ اجرا مجبور هستند خواستههای موسیقایی خود را با ظرفیتهای سالن تطبیق دهند. سالنهایی که اکثراً (آن هم اگر خوشبین باشیم) برای اجرای موسیقی پاپ کالیبره شدهاند. لذا مثلاً شاهد این هستیم که ارزش جدیدی به نام «صدای بلند» در مقابل «صدای زیبا» و «تناسب صوتی استاندارد» قد علم کرده است. در حقیقت، در حال حاضر با این پدیده مواجهیم که صدادهی نهایی موسیقی را تنها سالن و امکانات آن تعیین میکند و نه مجری موسیقی.
لذا شاید زمان آن است که با ایجاد شرایط جدید و تغییر در نگاه به اجرای موسیقی جدی و کمکهای قانونی به فراهم شدن امکاناتی که بالقوه سهلالوصول هستند، هم مخاطبین موسیقی جدی شرایط واقعی کنسرت و ارتباط بیواسطه با هنرمند را بارها تجربه کنند و هم موسیقیدانان به فکر پرکارتر شدن باشند.
دیدگاهتان را بنویسید