موسیقی ایرانیان – بیتا یاری: بعدازظهر روز چهارشنبه هفته گذشته با یکی از همکارانم به عیادت استاد منصور نریمان رفتم که این روزها در بیمارستان بهمن در بخش مراقبتهای ویژه بستری است. میدانم دو هفتهای هست که پدر عود/ بربطنوازی امروز ایران در بیمارستان است و از آنجایی که استاد نریمان همواره از ایجاد مزاحمت برای دیگران پرهیز داشته است اینبار هم به خانوادهاش گوشزد کرده که خبررسانی نکنند تا کسی به زحمت نیفتد. با این همه وقتی خبردار میشوم که دختر استاد از آلمان برای عیادت پدر آمده است سخت نگران میشوم. احوالپرسی تلفنیام با سمیرا ابراهیمی دختر استاد نریمان تنها در چند کلمه اول قابل فهم بود و بعد در میان اشکها که به هقهق تبدیل میشود قابل فهم نیست. یا دستپاچگی به تمام مسئولان و متولیان موسیقی که میشناسمشان پیامکی میدهم که زودتر برای عیادت از استاد اقدام کنند؛ چراکه تا آن روز علیرغم اینکه خبر بستری بودن استاد نریمان تنها در یک خبرگزاری منعکس شده بود، هیچ کدام از متولیان فرهنگی و ارادتمندان او محض عکس یادگاری هم که شده بر بالینش حاضر نشده بودند. ضمنا در متن پیام میخواهم که عجله کنند!.
به بیمارستان که میرسیم همسر و دختر استاد نریمان پشت درهای بسته اتاق مراقبتهای ویژه به انتظار نشستهاند تا بلکه چند دقیقه بتوانند ملاقات حضوری؛ آن هم با پوشیدن گان و حفظ شرایط بهداشتی داشته باشند. بیشتر از یک ساعت برای این فرصت صبر میکنیم و در این اثنا از روزگار گذشته میگوییم و از خدماتی که استاد نریمان برای بازگشت ساز عود به ایران انجام داده است. از تکنوازی او در برنامه گلها و بعد تربیت نسلی از شاگردان عودنواز میگوییم و بالاخره ناراحتی ریویاش که این سالها موجب شده بود برای تدریس به دانشگاه در مرکز شهر نروند و تنها در منزل خود پذیرای هنرجویان باشد. از بیماریای که شاید اغلب استادان در سالهای گذشته گرفتار آن شدهاند و معلوم نیست این هوای آلوده بلای جان چند استاد بیبدیل دیگر خواهد شد.
پرستاری بیرون میآید و میخواهد بستگان تراز اول استاد «گان» بپوشند و کفشهایشان را نیز کاور کنند. ما نیز چنین میکنیم تا بلکه در کسوت خانواده استاد به دیدار نائل شویم. همسر استاد که عاشقانه عمری با همسرش زیسته ابتدا داخل میشود و بعد از چند دقیقه با چشمانی اشکبار بیرون میآید. دخترخالهای که روزی استاد نریمان برای او آهنگ دخترخاله را ساخته و خوانده بود حالا این روزها ساعتها برای چند دقیقه ملاقات همسرش اسیر بیمارستان است تا بلکه در همان چند دقیقه دیدار به استاد انرژی مثبتی بدهد. بعد از ملاقات دختر استاد نوبت به من میرسد. به تختی که استاد منصور نریمان بر آن قرار گرفته میرسم و خود را بین دستگاههایی که علائم حیاتیاش را کنترل میکند میبینم. به علائمی که متوجهشان نمیشوم نگاهی نمیکنم و به استاد نریمان خیره میشوم که در محاصره انواع لولههاست. میگویند رستم هم اگر بر تخت بیمارستان بیفتد از او دیگر نباید انتظار یلی داشت. بیمارستان هرچه هست نشانگر حال و روز خوش نیست و رستم هم اگر باشی روی تخت بیمارستان بیماری و رنجوری بیشتر به چشم میآید. اشک بر چهرهام نشسته، خم میشوم و آرام زیر گوش استاد نریمان زمزمه میکنم که استاد زود خوب شوید بچههای کلاس جمعهها منتظر بازگشت شما هستند. آرام میگویم استاد دخترخاله هم منتظر شماست. با این زمزمهها گویی برای چند لحظه آرامشی میگیرد و بعد از آن دوباره تکانهای بدنش شروع میشود. نمیتوانم فضای آنجا را تحمل کنم و زودتر خارج میشوم. سراغ پزشکان و پرستاران میرویم و میگویم مراقب پدر عودنوازی ایران باشید و او را سلامت به ما بازگردانید. بیرون که میآیم دیگر نمیتوانم صبوری کنم و صدای هقهقم بلند میشود. دکترها میگویند جذب اکسیژن به درستی انجام نمیگیرد و در دو هفته گذشته بهبودی حاصل نشده است.
از بیمارستان تا دفتر روزنامه، بغض کرده در ذهنم خاطراتم را ورق میزنم. مصاحبهها و حرفهایی که با استاد نریمان داشتهام و منش بزرگ و طبعبلندش را که همواره شخصیت متفاوتی از او ساخته بود، با خودم یادآوری میکنم. ماه رمضان است. خاطرم هست که استاد نریمان در همین ماه با سحریخوانی روی پشتبام ردیف آوازی را از پدر آموخته است و بعد نوازندگی تار را هم. تا روزی که صدای عود را از رادیو میشنود و این صدای بم او را وامیدارد به دنبال کشف این صدا برود و بداند از چه سازی این نوای بم بیرون میآید. بعد متوجه میشود این ساز عود است که در کشورهای عربی نواخته میشود؛ ولی تصویری از آن نداشته است. اما پدر روزی او را سینما میبرد تا همراهیکنندگانام کلثوم را که در آن عود میزنند ببیند و بعد از آن سفرهای مکرر به تهران برای پیدا کردن سازنده ساز عود آغاز میشود. و عاقبت با تهیه عکس از روی همان فیلم نمونه عکسی از ساز عود برای نریمان آبنوسی سازنده به نام ساز آماده میکنند و ماجرا تا آن روز که اسکندر ابراهیم زنجانی نام منصور نریمان را به احترام نریمان ابنوسی انتخاب میکند، ادامه مییابد و به زمان کنونی میرسد که او پدر عودنوازی امروز ماست و این ساز چند هزار ساله را که سالها بود نواخته نمیشد دوباره به زادگاهش ایران برگرداند.
منصور نریمان در کتاب تاریخ موسیقی ایران، با توجه به خدماتش صفحهای را برای همیشه از آن خود کرده است که هرگز قابل حذف شدن نیست. هرچند برای مدیران و متولیان هنری امروز شاید این عظمت سابقه قابل درک نباشد؛ چراکه هنوز پس از دوسال پیگیری و در انتظار ماندن، حوزه هنری سیدی این استاد را در دست انتشار نگه داشته و منتشر نکرده است اما تاریخ به احترام این بزرگان در کرنش است.
دیدگاهتان را بنویسید