آرش میتویی
مرجان صائبی: اواخر دهه۶۰ چندجوان که عاشق گروه «دایراستریت» و «پینکفلوید» شده بودند و دستی به ساز داشتند، به صورت مخفیانه دور هم جمع میشدند و برای دل خودشان نوازندگی کردند. حتی یکبار هم در منزل یکی از دوستانشان کنسرت برگزار کردند البته بازهم به شکل زیرزمینی! یکی از این جوانهای بهاصطلاح عشقموزیک که نوازنده گیتار بود و صدای خوبی هم داشت «آرش میتویی» بود؛ پسر «عزیز میتویی» و «سیمابینا». بدونشک رشد و پرورش در میان سازها و نواها و در خانوادهای که تقریبا همه آنها دستی در موسیقی و هنر داشتند تاثیر خودش را گذاشته بود. آرش میتویی حدود سال۷۰ آلبومی با اشعار حافظ و موسیقی راک بهصورت زیرزمینی جمع کرد که در یکی از قطعات یک سُلوی گیتار در دستگاه نوا نواخت و بیراه نیست بگوییم این، اولین تجربه تلفیق موسیقی سنتی و راک به این شکل بعد از انقلاب بود. گفتوگوی پیشرو به بهانه بازگشت دوباره میتویی به جریان موسیقی رسمی و ادامه مسیری است که بنیانش را اواخر دهه۶۰ گذاشته بود.
- شما هم با کاوِر کارهای «اریک کلاپتون» و «پینکفلوید» به سمت موسیقی بلوز و راک و… رفتید؟
بعد از دوران تینایجری که عاشق «الویس پریسلی» بودم یکی از دوستانم مرا با آهنگهای «دایر استریت» و «مارک نافلر»آشنا کرد و بعد با «کلاپتون» آشنا شدم. کلاپتون الفبای ابتدایی بلوز را مینوازد و همان گام پنتاتونیک را مدام بالا و پایین میرود و برای کسانی که یک مقدار ذهنیت عمیقتری در موزیک دارند، خستهکننده است اما کاتالیزور خوبی برای علاقهمندکردن افراد به موسیقی بلوز است.
- نواختن موسیقی راک از کجا شروع شد؟
بعد از کلاپتون با پینکفلوید آشنا شدم. سالهای ۶۷-۶۸ در منزل یکی از دوستان مادرم در سعادتآباد کنسرت برگزار کردم؛ آن زمان شبها مانند حکومت نظامی ایست بازرسی در خیابانها بود و ماشینها را بازرسی میکردند و اگر ساز پیدا میکردند، میشکستند و موسیقی و ساز رسما جرم بود. ساز را فقط با مجوز رسمی از وزارت ارشاد میتوانستی حمل کنی وگرنه هم تو را دستگیر میکردند و هم سازت را میشکستند، در آن وضعیت ما کنسرت گذاشتیم و کارهای پینکفلوید، کلاپتون، دایر استریت را اجرا کردیم. گروهی از دوستان بودیم که به واسطه هم با یکدیگر آشنا شده بودیم. در واقع آن زمان جزو تنها کسانی بودیم که آنقدر عاشق این موزیک شده بودیم که چنین ریسکهایی میکردیم و به قول معروف زیرزمینی، برای خودمان میترکاندیم.
- به نظرم اولین و تنها کنسرت به این شکل در آن دوران بوده است. چون از هیچکدام از موزیسینهای آن دوره نشنیدهام که کسی تا سال۷۳ چنین کاری کرده باشد… .
دقیقا. سال۷۰ بود که پروژه یک آلبوم را شروع کردم. البته در کنسرت سال۶۸ هم یکی،دوتا از کارها برای خودم بود. نعیم سبحانی یکی از دوستانم بود که درام مینواخت. کامیار کاشانی، بابک خیاوچی با ما ساز میزدند. یکسری کار هم روی شعرهای انگلیسی ساختم و نعیم درامش را زد. ضبط کوچکی داشتیم که چهار ترک روی کاست ضبط میکرد بعد میتوانستی ترکها را اضافه کنی و شاید یک آلبوم۱۰،۱۲آهنگ با شعرهای انگلیسی ضبط کردم و اسم گروهمان را هم «Another Rock Band» گذاشته بودیم. مسلما شعرهایی هم که گفته بودم چرتوپرت بود. پس از آن خواستم جدیتر کار کنم چون دنبال مخاطب بودم. در واقع فهمیدم با شعر انگلیسیگفتن نمیتوانم به جایی برسم و اگر میخواهم کاری جدی انجام دهم، باید روی کلام فارسی کار کنم. اصلا موزیکهای فارسی گوش نمیکردم، مثلا موزیک پاپ ایرانی قبل از انقلاب، البته معروفهایشان را که همه شنیدهایم اما اصولا فقط موزیک خارجی گوش میکردم. بنابراین وقتی سال۷۰ سعی کردم شعرهای بهتری بگویم و روی آنها موزیک بگذارم، هیچ ایده و تاثیری از موزیک پاپ ایرانی و قدیمی نداشتم. یک مقدار از خاصبودن آلبوم سال۷۰ که گیتار هم نواختهام، منوط به این داستان است که من کلا روی موزیکی که صرفا غربی بود، کلام گذاشتم. یکی از ترکها هم شعر پدرم بود.
- یک سلو در دستگاه نوا در همین آلبوم سال۷۰ نواختید که درواقع نقطهعطفی در کار شماست چون از ترکیب موسیقی غربی با کلام فارسی فراتر رفتید و این تلفیق در نوازندگی اتفاق افتاد… .
بله، چون موسیقی هم در آن نقطه دچار تلفیق شد. بقیه آهنگها صرفا یک آهنگ پاپ-راک با شعر ایرانی بود. همانطور که میدانید ما در گیتار ربعپرده نداریم یعنی پردههای غربی را داریم در حالی که در ایرانی ربعپرده داریم و من با بندینگ که سیم را در گیتار بالا میکشند و صدا زیرتر یا بمتر میشود، با این تکنیک شروع کردم و سعی کردم ربعپردهها را روی گیتار بهوجود بیاورم و سلوی آزادی در آن آلبوم ضبط کردیم که در اواسط کار روی دستگاه نوا میرفت.
- دستگاه نوا و موسیقی سنتی بر اساس چه پیشزمینهای بود؟
موردی که فراموش کردم بگویم این بود که بعد از این که کلاس پیانو را رها کردم مدتی کلاس سهتار هم رفته بودم. آن زمان مادرم خیلی به موسیقی سنتی علاقه داشت و مدتزیادی نزد استاد دوامی آواز تمرین میکرد و در سفرها برای ما میخواند و برای خانمها کلاس موسیقی داشت. بعدها هم با موزیسینهایی که در چاوش بودند (مشکاتیان و علیزاده) همکاری داشت. بنابراین با اینکه پیانو مینواختم در تمام مدت گوشم با موسیقی ایرانی آشنا شده بود. مهمتر از همه این است که موسیقی ایرانی برایم جذاب بود و هم فکر میکردم با پیونددادن این دوموسیقی میتوانم مخاطبان بیشتری هم پیدا کنم.
- درواقع تجربه تلفیق تحتتاثیر جذب مخاطب اتفاق افتاد؟
در واقع به نظرم هنر یک زبان است و انسان همیشه بهدنبال یک فصل مشترک بین ذهنیتش با مخاطب است. در واقع این سوال همیشه برای خودم هم مطرح بوده که آیا واقعا از درون من شروع شده یا واقعا بهخاطر پیداکردن مخاطب به سراغ شعر فارسی و تلفیق رفتهام؟ البته هیچگاه دلم نیامده فرهنگی که با آن بزرگ شدهام را کنار بگذارم چون از آن لذت بردهام و از طرف دیگر موسیقی غربی هم همیشه برایم جذاب بوده. بهعنوان یک آهنگساز همیشه این تجربه را داشتهام که وقتی شعری میسازم یا یک ملودی را در ذهنم دنبال میکنم، به عکسالعمل مخاطبم فکر کنم و به عشق آن لحظه کار میکنم. هنر یعنی ارتباط… .
- از اواسط دهه۴۰ که صفحات بیتلز به ایران وارد شد خیلیها شروع به کاور آنها کردند و با فاصله کمی خیلیها شروع به خواندن فارسی کردند. آیا موسیقی پاپ-راک قبل از انقلاب تاثیری در روندی که طی کردید، داشت؟
با نسلهای قبلم اصلا ارتباطی نداشتم. برای من هم در ابتدا این بیگانگی با کلمات فارسی وجود داشت و انگار این کلمه در دهانم نمیچرخید و انگار با خودم در زمان خواندن اشعار فارسی رودربایستی داشتم تا اینکه کمکم برایم عادی شد.
- واقعا آهنگهای فرهاد هم گوش نمیدادید؟
خیر.
- چه موزیکهایی گوش میکردید؟
بههرحال، تا هشتسالگی در رژیم گذشته بزرگ شده بودم و یکسری از کارها به گوشمان میخورد، اما نه اینکه خودم آنها را انتخاب کنم. خاطرم است یک مدت زیادی کارهای «شومن» و «شوپن» را گوش میکردم. دوره زیادی موزیک آمریکایلاتین گوش کردم؛ مادرم یک نوار فلامینکو داشت که موسیقی آمریکایلاتین بود و من صبح تا شب آن را گوش میکردم احتمالا «پاکودلوسیا» بود؛ تابستانها به بیرجند و خوسف و زادگاه مادرم سفر میکردیم و چون یکی از کارهای مادرم تحقیق و جمعآوری موسیقی محلی بود یکسری از کارهایشان را ضبط میکرد، ازجمله دوآهنگ بود که عموی مادرم برای رقص چوب بیرجندیها با ویولن و دایره ضبط کرده بود و من آنقدر شیفته این دونوار و آهنگ شده بودم که از صبح تا شب آنها را گوش میکردم. تا اینکه وقتی مادرم با آقای لطفی، مشکاتیان، شجریان، علیزاده، استاد فرهنگفر و… همکاری کردند، بنابر معاشرتهایی که داشتیم با موسیقی سنتی آشنا شدم.
- یکی از نکات مهم در کارهایتان توجه به ادای صحیح و درست کلمات است… .
کلام باید درست بیان شود. مخصوصا بهخاطر احترامی که به اشعار حافظ و کلا ادبیات ایرانی دارم بهنظرم درست نیست شعر به گونهای بیان شود که تمام زیبایی شعر حافظ و شاعران بزرگ زیر سوال برود چون این اشعار قبل از اینکه محتوای لغوی داشته باشند خودشان یک موسیقی بسیار زیبا هستند. از مادرم هم آموخته بودم که کلام و ملودی چقدر میتوانند در یک جهت و هماهنگ حرکت کنند. این جزو اصول آهنگسازی هم هست که وقتی روی شعر ملودی میگذارید، هجاهای کششها و تقطیعها رعایت شود، اصولا هم از نظر زبانشناسی میدانیم کلمات یکسری اصوات هستند که از احساسات انسان نسبت به یک پدیده نشات گرفته است؛ یعنی این کلمه در صوت خودش یکبار حسی و صوتی هم دارد. برای همین حتی در خواندنم جاهایی صرفا بیان کلامی دارم و حرف میزنم و بعد دوباره به ملودی برمیگردم. این کار در موزیک غربی خیلی زیاد شده و در موزیک ما نبوده یا خیلی کم بوده.
- از چه سالی کار روی اشعار حافظ را شروع کردید؟
از سال۷۳ روی اشعار حافظ کار کردم که بعد از اینکه اولین آلبومم را ضبط کردم تا یکی،دوسال بعد که با شهرام شَعرباف آشنا شدم و چندکنسرت با هم برگزار کردیم، آن زمان از نظر روحی وضعیت خوبی نداشتم خیلی بههم ریخته بودم و حافظ خیلی به من کمک کرد، چون از کودکی مادر و پدربزرگم در مجالس مختلف حافظ میخواندند و ارتباط عمیقی با آن داشتم.
- شما برای هرکدام از غزلهای حافظ فضای غزل را در نظر گرفتهاید، یعنی یک سبک موسیقی غربی نیست که آن را با کلام فارسی ترکیب کنید، مثلا قطعه «ما را بس» بهجز نوع آهنگسازی، فضای متفاوتی هم دارد… .
جالب است که اینقدر درست احساس کردهاید. آلبوم «زاهد خلوتنشین» که در مراحل نهایی انتشار است، ۱۱آهنگ دارد و از نظر خودم هم از لحاظ آهنگسازی و ارکستربندی خیلی متنوع است. در ضمن خیلی آزادانه برخورد کردم؛ خواستم تمام آموختههایم را در موسیقی در کارم داشته باشم و در کنار هم قرار دهم. یکی دیگر از دلایل این است که بعضیها خیلی قدیمی است و چهار،پنج آهنگ مربوط به زمانی است که با شعرهایم کار کرده و تغییراتی را در آنها لحاظ کردهام و چندآهنگ جدید هم طی چندسال گذاشته به آن اضافه کردهام.
- پس میتوان گفت روی شعر موزیک ساختید؟ از نظر تکنیکی این اتفاق برای شما چطور بوده است؟
از نظر تکنیکی همینطور بوده و من به این معنا روی شعر آهنگ ساختم. وقتی در شعر با کلام زیبای فارسی و شعر گهربار حافظ طرف هستید، حیف است زیبایی کلام و بیان را تغییر دهید. شعر حافظ در آهنگسازی من محوریت دارد و بیان و محتوا متعلق به آن است و در اینجا آهنگسازی در خدمت شعر است.
- البته معمولا در تلفیق موسیقی غربی با فارسی موزیسینها قصد دارند به هر قیمتی از موسیقی غربی استفاده کنند… .
بهنظرم درست است. نکته دیگری هم که وجود دارد این است که کارهای تلفیقی دوبعد دارد. بعضی بیشتر با موسیقی ایرانی آشنا هستند و موسیقی غربی را کمتر میشناسند بنابراین بارِ موسیقی ایرانی در کارشان بیشتر میشود و بخش موسیقی غربیشان برداشتی خام است. بعضیها برعکس هستند و با موسیقی ایرانی اخت نیستند و بخش موسیقی ایرانی در کارشان نپخته است و فقط چیزهایی شنیدهاند و در کارشان استفاده کردهاند.
- یک مقدار به عقب برگردیم، در مورد شکلگیری تلفیق. به نظر اولین تلفیق موسیقی سنتی با غربی در سلوی گیتار شما نبوده و یک پیشزمینهای داشته که به بار ننشسته است چون زمانی طولانی موسیقی در ایران قطع شد و شما هم میگویید حافظه شنیداری موسیقی ایرانی نداشتید… .
آن زمان نداشتم. اما درست میفرمایید حتی در کارها و تنظیم «واروژان» و… جملهبندیهای شرقی و ایرانی به بهترین نحو استفاده میشود. حتی کوروش یغمایی که مشخص است چقدر تحتتاثیر مارک نافلر و… است و شهرتش هم بهعنوان خواندن راک و نوازنده گیتارالکتریک است، اما بازهم بهعنوان فردی که در موسیقی رشد کرده و سنتور مینواخته، همیشه بهدنبال پیداکردن پلهای ارتباطی است. اما در گیتار سلوی نوایی که من نواختم اولینبار بود که یکی با گیتارالکتریک ربعپرده نواخت؛ ربعپرده یکی از تفاوتهای کلیدی موسیقی ایرانی و غربی و یکی از گرفتاریهای موزیسینهای تلفیقی است، زیرا بهکاربردن نتهای ربعپرده در کنار هارمونی غربی، یعنی موسیقی چندصدایی مشکلات زیادی را ایجاد میکند و دست آهنگساز را میبندد.
- در جایی متذکر شده بودید بهتر است بیشتر از سازهای کوبهای استفاده کنیم چون مشکل ربعپرده را ندارند…
این یکی از پلهای بسیار خوبی است که آهنگساز در اختیار دارد.، بعد از ۲۰سال، پروژه حافظ را با این دیدگاه شروع کردم که تنظیم حتیالمقدور به موسیقی ارکسترال نزدیک باشد. در اوایل دهه۷۰ که به طرف شعر حافظ رفتم، سعی کردم بیشتر از موسیقی ایرانی در آهنگسازی استفاده کنم. منتها گروهی که با شهرام شعرباف داشتیم کاملا در سبک موسیقی راک بود و اجراهایمان هم کاملا راک و پینکفلویدی و از جهاتی هم کار عجلهای شد و کار بسیار خام و بدی از آب درآمد؛ کارمان صرفا راک با شعر حافظ بود. من بهخاطر نارضایتی از نتیجه کار، این ایده را کنار گذاشتم و فکر کردم چرا باید شعر حافظ به آن زیبایی را اینطور استفاده کنم؟
- الان هم همین نظر را دارید؟
بله، اگر آن موسیقی هیچ انعطافی برای بیان شعر حافظ به خرج ندهد. در کارهای جدیدم سعی کردهام کارم تا حد امکان خیلی صدای راک ندهد و یک مقدار بیشتر فولکلور و آکوستیک باشد.
- بهلحاظ تکنیکی بهخاطر ربعپرده شاید سازهای محلی، یکسریها پتانسیل استفاده در تلفیق را بیشتر داشته باشند. گرایش به موسیقی فولکلور چقدر به خاطر حضور مادرتان بوده و چقدر به خاطر پتانسیل خود این موسیقی است که بیشتر توانایی تلفیقشدن با موسیقی دیگر را دارد؟
هر دو. این یک حسن اتفاق است. به نظرم هردو یکحرف است. هرچه موسیقی را به موسیقی ایرانی نزدیکتر کنی، بهتر میتواند شعر حافظ را بیان کند.
- چه ویژگیای باعث میشود که بیشتر صدای فولک را بپسندید؟
صرفا یک مورد سلیقهای است که از مادرم گرفتهام اصولا در سلیقه از مادرم بسیار متاثر هستم. گاهی تینایجر بودم و وارد راک اندرول شدم اما ذهنیت هنری و سلیقه من متاثر از مادرم است. من همیشه سادهگرا بودهام و مانند مادرم دنبال چیزهای ساده هستم مطمئنا این سلیقه در کارهایم هم تاثیر دارد.
- از اوایل کار شما روی اشعار حافظ تا زمانی که گروه اوهام روی اشعار حافظ کار کرد، چه اتفاق تکنیکالی در این میان افتاد؟ الان اکثر افراد فکر میکنند گروه اوهام شروعکننده تلفیق استایل موزیک غربی و اشعار حافظ یا کلام فارسی بعد از انقلاب است… .
آن سالها من و شهرام تقریبا در یک سبک بودیم البته شهرام بیشتر متمایل به موسیقی غربی بود و همین روند را هم ادامه داد چون با موسیقی ایرانی آشنا نبود و در کارهایش هم صرفا از نوازنده ایرانی استفاده میکرد و ذات آهنگسازی شهرام غربی است، اما بُعد ایرانی در آهنگسازی من بیشتر است مخصوصا آهنگهای جدید من مثلا قطعه «ما را همین بس» و چندآهنگ آخری خیلی ایرانی شده و میتوان با ارکستر سنتی آنها را اجرا کرد.در واقع این تفاوت تکنیکی به تفاوت من و شهرام و البته سلیقه ما برمیگردد.
- اشاره کردید که به مرور زمان خیلی مایل نیستید موسیقیتان صدای راک دهد… .
منظورم کاری است که در مورد اشعار حافظ انجام میدهم و اینکه حتیالمقدور مایل هستم موسیقی تلفیقی باشد. برایم مهم است با افرادی که موسیقی ایرانی گوش میکنند، ارتباط برقرار کنم. این بعد موسیقی هم برایم خیلی مهم است. ضمن اینکه این نوع آهنگسازی برایم نوعی ماجراجویی موسیقایی است. میخواهم ببینم با دانش من تا کجا امکان تلفیق وجود دارد.
- یعنی مایل هستید که تلفیق موسیقی راک با شعرهای نو و بهروزتر باشد؟
نه این گفته را بهعنوان یک حکم نگفتم. منظورم مثالی در این مورد بود، مثلا اگر قرار است کلام فارسی داشته باشیم که ایرانیان با موسیقی ارتباط برقرار کنند و موزیک هم راک است، چرا باید به سراغ حافظ رفت که هیچسنخیتی با هم ندارند. در ادبیات رسمی ما ازجمله شعرهای کلاسیک صمیمیت و راحتی زبان محاوره را ندارد بنابراین گاه فاصلهای بین خواننده و مردم ایجاد میکند.در حالی که یکی از خصوصیات موزیک آوانگارد و راک این است که صمیمیت محاورهای و کوچه و بازاری را داشته باشد. در کشور ما بین سنت و مدرنیته شکافی بوده که هنوز نتوانستهایم ایندو را کاملا با هم آشتی دهیم و مردم ما تشنه این آشتی هستند و در این میان هم از این آب گلآلود سوءاستفادههایی میشود. گاهی به فرهنگمان در مقابل مدرنیته بیاحترامی میشود و گاهی برعکس… .
- عدمشناخت همان تحقیرکردن است… .
بله، تحقیر و بیاحترامی میشود و طرفی که تحقیر شده بهدنبال تلافیکردن است و این جنگ ادامه دارد.
بهنظرم در تلفیق کلام با موسیقی. وقتی شعر را با آهنگ در ذهنتان زمزمه میکنید، باید احساس کنید آن موسیقی به بیان شعر کمک میکند و در واقع شعر را جلا داده و شکوفاتر کرده و نورپردازی بهتری شده است. شعر هم باید درست در ملودی بچرخد، ملودی را ضایع نکند، شاید راک هم بتوان روی شعر حافظ کار کرد اما اگر راه هماهنگکردن این دو پیدا شود و احساس نکنید شعر حافظ در زیر این موسیقی مانند وردی فارسی در حال لتوپارشدن است.
دیدگاهتان را بنویسید