×
×

یادداشتی از زینب مرتضایی فرد

  • کد نوشته: 45010
  • 30 آبان 1392
  • ۰
  • مهاجرت برای خیلی‌ها واژه جذابی است و برای آنها که تجربه‌اش را ندارند جذاب‌تر، البته این روزها کم و بیش همه از دشواری‌های آن می‌دانند و دیگر تصویر رویایی گذشته را از مهاجرت ندارند و فکر نمی‌کنند کسی آن طرف دنیا برایشان فرش قرمز پهن کرده است…

    یادداشتی از زینب مرتضایی فرد
  • 22436-3872x2592موسیقی ایرانیان – زینب مرتضایی فرد: مهاجرت برای خیلی‌ها واژه جذابی است و برای آنها که تجربه‌اش را ندارند جذاب‌تر، البته این روزها کم و بیش همه از دشواری‌های آن می‌دانند و دیگر تصویر رویایی گذشته را از مهاجرت ندارند و فکر نمی‌کنند کسی آن طرف دنیا برایشان فرش قرمز پهن کرده است.

    با همه اینها مهاجرت هنوز هم دو روی یک سکه است؛ این روی سکه را مردم عادی می بینند و کم و بیش جذابیت های سابق را برایشان دارد و روی دیگرش را دولتمردان یک جامعه می بینند که از پدیده ای به نام مهاجرت مغزها زیاد حرف می زنند.

    مهاجرت برای دولتمردان و مسئولان علمی و فرهنگی یک کشور اتفاق خوشایندی نیست و حتی در مواردی می تواند برای آنها واژه ای تلخ باشد. وقتی نخبگان یا هنرمندان به هر دلیلی بار سفر ببندند و وطنشان را ترک کنند، مهاجرت روی ناخوشش را نشان می دهد.

    اما در جامعه ما مسئولان زیادی نگران فرار یا مهاجرت نخبه های علمی هستند و کمتر توجه ها سمت مهاجرت هنرمندان جلب می شود؛ مهاجرتی که این روزها هم دارد چهره ای ناخوش از خود نشان می دهد و هیچ کس توجهی به آن ندارد.

    مسئولان گویی تلخی ماجرا را فراموش کرده اند و حواسشان نیست که از زمان تعطیلی ارکسترهای ملی و سمفونیک تاکنون برخی نوازنده های آنها از ایران مهاجرت کرده اند. خیلی از کسانی هم که مانده اند کم کم دارند به این نتیجه می رسند که چاره ای جز مهاجرت ندارند.

    مسئولان اگر باور ندارند، یک بررسی کوچک انجام دهند و ببینند چه تعداد از این نوازندگان مهاجرت کرده اند و چه تعداد در حال انجام امور خود برای مهاجرت هستند. آنها سازها و نت هایشان را در چمدانشان می گذارند و کوچ می کنند.

    خیلی از نوازندگان حرفه ای و سولیست های این ارکسترها در این یک سال و نیم موسیقی درس داده اند، از این آموزشگاه به آن آموزشگاه و از این شهر به آن شهر رفته اند و بیش از حد توانشان کار کرده اند تا بتوانند از پس هزینه های سنگین زندگی برآیند.

    هیچ کس حواسش به این نیست که همین نوازندگان سال ها صبح زود از خواب برخاسته اند و به محل کارشان که ارکستر بوده رفته اند.

    هیچ کس حواسش نیست حالا آنها یک سال و نیم است صبح که از خواب برمی خیزند دیگر شغلی ندارند. آنها سال هایی را که می توانسته اند مانند بسیاری از مردم به یک اداره یا مغازه بروند و کار کنند را در ارکستر گذرانده اند و حالا بی هیچ امنیت شغلی به حال خود رها شده اند.

    بگذریم از این که کشوری با سابقه داشتن بیش از ۷۰ سال ارکستر ناگهان آن را تعطیل کرده است، بگذریم از این که در سطح بین المللی داشتن ارکستر ملی آبروی یک کشور است، حتی از مهاجرت نوازندگان هم که بگذریم بعد انسانی ماجرا رهایمان نمی کند.

    فکر این که این همه نوازنده توانا و زبردست بیش از یک سال است که به حال خود رها شده اند و هیچ کس حتی قدردانی هم به پاس سال ها تلاش و فعالیتشان در ارکسترهای کشورمان از آنها ندارد، این خیلی دردناک و غیرقابل گذشت است.

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *