زینب مرتضایی فرد: آنقدر تهران را می شناسد که می توان گفت همانقدر که خواننده خوبی است، تهران شناس خوبی هم هست. امید نعمتی خواننده گروه موسیقی «پالت» جوان بی ریایی است. از آنها نیست که گوشی تلفنش را جواب ندهد یا با اهالی رسانه برخورد خوبی نداشته باشد. با او می شود ساده و صمیمی از هر دری حرف زد. می شود از تهران همراه با او با خاطرات سفرهای متعددش همراه شد و دوباره به تهران بازگشت. بازگشتی که البته به عشق به تهران ختم خواهد شد. شهری که در تصویر بسیاری از فیلم ها و داستان ها سیاه و دود گرفته و غمگین است اما در نگاه نعمتی و البته دیگر اعضای گروه پالت که آلبوم زیبای «شهر من بخند» را برای تهران اجرا کرده اند شهری پر از جذابیت، زندگی و زیبایی است. با او از پالت، تهران و سفرهایش حرف زدیم تا ما هم از دریچه چشمان او تهران سراسر تناقض را متفاوت نگاه کنیم.
***********
گروه «پالت» در آخرین آلبومی که منتشر کرده از تهران خوانده است. شهری که در ذهن اغلب مردم شلوغ، پر دود و دم و دوست نداشتنی است. اما شما و دیگر اعضای گروه در «شهر من بخند» از این گفتید تهران دوست داشتنی است و به خنده دعوتش کردید. شما واقعا تهران را دوست دارید؟
چرا دوست نداشته باشم؟ مگر چند شهر مثل تهران در دنیا وجود دارد؟
من هم تهران را دوست دارم، اما این شهر در ذهن اغلب شهروندانش هم تصویر چندان خوبی ندارد.
از کنار هر چیزی اگر با عجله بگذریم و در آن متفاوت نگاه نکنیم یک تصویر کلی در ذهنمان شکل می گیرد که اجازه نمی دهد درگیر جزئیات شویم. اگر در زمان هایی هم که سرمان شلوغ نیست و عجله ای نداریم، در نقاط مختلف تهران راه برویم می بینیم چقدر می توان بهانه پیدا کرد برای دوست داشتن تهران. این شهر از نظر من یک مجموعه گسترده از پارامترهای متناقض است. تناقض هایی که در کنار هم قرار گرفته اند و این شهر را جذاب کرده اند. من در این سالها خیلی سفر رفتم و جاهای مختلف ایران و خارج از کشور را تجربه کردم، اما به یقین می توانم بگویم که شهری مثل تهران در دنیا کم است.
عظمت و تضادهایی که در مجموعه تهران است در هیچ جای دنیا نمی توانید ببینید، می توانم بگویم ما در شهر ویژه ای زندگی می کنیم. کافی است از بالای شهر به پایین شهر و بالعکس راه بروید تا شاهد موارد مختلفی باشید، چیزهایی که هر کدام از آنها قصه های خاص و متفاوت در دلشان دارند. شانس من به عنوان هنرمند این است که سال ۱۳۹۵ شمسی در تهران زندگی می کنم.
این سفرها چه چیزی را در نگاهتان نسبت به تهران تغییر داد؟
ما سفرهای زیادی رفتیم و توجه مان در این سفرها به خصوصیات شهرها بود. هر شهری در دنیا همچون آمستردام، پاریس و … خصوصیات خودشان را دارند. مردم هر یک از شهرها غذاهای خاص خودشان را می خورند و آداب و رسوم شان از جنس خودشان است. بعد از توجه به این مسائل به خودمان برگشتیم و اینکه کجا زندگی می کنیم. بنابراین تصمیم گرفتیم این بار به سراغ شهر خودمان برویم که پر از قصه است، به همین دلیل داستان شهر خودمان را در این آلبوم روایت کردیم.
فکر می کنید تا به امروز با برگزاری کنسرت هایی که در ایران و خارج از ایران داشتید تا چه میزان تهران را به مردم اقصی نقاط کشور و خارج از مرزها معرفی کردید؟
ترانه ها و صداهایی که در آلبوم مان شنیده می شود همه برگرفته از تهران و جایی است که در آن زندگی می کنیم. ضمن اینکه ما ویدئوهایی از مترو، خیابان های مختلف تهران از انقلاب گرفته تا ولیعصر و … آماده کرده ایم و مردمی که به کنسرت مان می آیند، می توانند بیننده این تصاویر در بک کار باشند. این تصاویر در کنسرت های ایران و خارج از ایران پخش می شود. تماشای این تصاویر برای مردم خارج از ایران خیلی جالب است و به هیجان می آیند. با توجه به اینکه رسانه ها اطلاعات زیادی از ایران منتشر نکردند، بنابراین تماشای این تصاویر از بخش های مختلف تهران جذاب است و مورد توجه شان قرار می گیرد، حتی بعد از کنسرت در این باره با ما صحبت می کنند. ما هم آنها را تشویق می کنیم که حتماً به ایران بیایند و سری به تهران بزنند تا با زیبایی های تهران بیشتر آشنا شوند، زیرا تهران ارزش تماشا را دارد.
شما اشاره کردید کلیپ هایتان را از قسمت های مختلف تهران می سازید. می خواهم بدانم از این شهر تا چه میزان برای ترانه هایتان الهام می گیرید؟
زمانی که من دانشجو بودم، خانه ما حوالی تهرانپارس بود، به همین دلیل مسیرم انقلاب و آزادی بود و همیشه هم با بی آر تی در رفت و آمد بودم. گپ زدن با آدم هایی که کنارم می نشستند برایم الهام بخش بود. راستش شعرهایی که می گویم و موزیک هایی که می سازم همه برگرفته از تهران است، حتی من از رستوران های تهران هم الگو می گیرم. به عنوان مثال وقتی روز جمعه از جمعه بازار شروع می کنم و تا پیتزا داود می روم. در کنارش گالری گردی هم می کنم. وقتی شب به همه جاهایی که رفتم فکر می کنم احساس می کنم چند سفر رفته ام.
به پایین شهر هم سر می زنید؟
اتفاقاً من معتاد این کار هستم. امکان ندارد من سری به مولوی و بازارچه شاپور نزنم، حتی یک روز با سازها به بازار شاپور رفتیم و آنجا اجرا کردیم. خیلی از دوستانم هم آنجا زندگی می کنند و من از معاشرت کردن با آنها لذت می برم.
پس با این تعریف شلوغی های تهران هم دوست دارید؟
بله، اگر خنده تان نگیرد؛ حتماً می گویم که معتاد شلوغی های تهران هم هستم. ما چندی پیش برای اجرای کنسرت به جزیره ای واقع در فرانسه رفتیم. سکوت و فضای جزیره روز اول و دوم برایم جذاب بود، اما از روز سوم دلم برای شلوغی های تهران تنگ شده بود و دوست داشتم روزها بگذرد و من به تهران بروم.
خودتان تا چه میزان کوچه پس کوچه های تهران را می شناسید؟
خیلی شناخت دارم. به نظر م حتی آدم هایی که می خواهند تهران را بگردند، اگر با من این کار را انجام بدهند حتما آنها را با جاهایی از تهران آشنا می کنم که برایشان جالب خواهد بود. راستش از دوران دانشجویی علاقه مند بود که به جاهای مختلف تهران سر بزنم و با کوچه و پس کوچه هر منطقه بیشتر آشنا شوم. به همین دلیل خیلی از جاهای تهران را بلد هستم.
اگر یک توریست به شما مراجعه کند، اولین جایی که او را می برید، کجاست؟
سئوال جالبی است، حتماً او را به حد فاصل ولیصعر و انقلاب می برم و حتماً هم این مسیر را پیاده خواهیم رفت.
چرا این خیابان ها؟
چون زندگی مردم تهران در این خیابان ها جریان دارد و یک توریست می تواند از دانشجو گرفته تا کتابفروش، دستفروش، فروشنده و …. آشنا شود. دوست دارم خودم هم هر چند وقت یکبار این کار را انجام بدهم.
آیا قرار است باز هم آلبومی با محوریت تهران منتشر کنید؟
هنوز تصمیمی نگرفتیم، اما ردپای شهر تهران در همه ترانه های ما شنیده می شود. امیدوارم تهران هر روز زیباتر، جذابتر و هیجان انگیزتر شود. به نظرم یکی از کمبودهایی که در تهران دیده می شود، کم بودن پیاده رو است. در حالی که در اکثر دنیا مردم پیاده روهایی برای رفت و آمد دارند، اما در تهران به این مورد خیلی توجه نشده است. چندی پیش ملاحظه کردم که خیابان سی تیر را سنگفرش می کنند. با دیدن این منظره خیلی خوشحال شدم. دلم می خواهد مردم سراسر دنیا به ایران و به تهران مراجعه کنند. خودم حاضرم تک تک آنها را به جاهای مختلف تهران ببرم.
اجازه بدهید کمی هم درباره گروه پالت صحبت کنیم. گروهی که عمر چندان طولانی ندارد، اما در همان قدمهای اول توانست نظر مردم را به خود جلب کند. فکر میکردید در ابتدای کارتان بتوانید مخاطب قابل قبولی برای خودتان بهدست آورید.
راستش فکر نمیکردیم با این استقبال روبهرو شویم. زمانی که کارمان را شروع کردیم فکر میکردیم موسیقی خاصی را تولید میکنیم که هواداران خاص و محدودی دارد. اولین آلبوم ما چهار سال پیش منتشر شد و آن زمان هم اوج توجه مردم به موسیقی پاپ بود. در وزارت ارشاد هم موسیقی پاپ، سنتی و کلاسیک بود و بعد از آن کمکم موسیقی تلفیقی به میان آمد. البته نسبت به این واژه بحثهای زیادی داریم که یک گفتوگوی مفصل را میطلبد. خلاصه آنکه فکر نمیکردیم اینقدر به آلبوممان توجه شود و تا مدتها پس از انتشار آلبوم متعجب بودیم.
اسم گروه هم خاص بود. چرا «پالت» بهعنوان نام گروه انتخاب شد؟
به خاطر دارم با چند نفر از دوستان مشغول ساخت آهنگ برای یک جشنواره نقاشی بودیم. کارهایمان را آماده کردیم و در قالب سیدی برایشان ارسال کردیم. فکر کردیم روی سیدی چه بنویسیم و خودمان را با چه نامی معرفی کنیم. حسام محمدیانپور یکی از اعضای گروه که اکنون در کنار ما نیست، روی آن نوشت «پالت». بعدها هم دیدیم این نام خیلی جالب است و این تصور را به ذهن مخاطب میآورد که هر یک از ما با رنگ خودمان روی یک پالت قرار گرفته و رنگهای متفاوتی داریم.
این روزها کارهای جمعی روز به روز کمرنگ تر می شوند. انگار هر روز بیشتر در خودمان فرو می رویم و ارتباط هایمان با محیط اطرافمان کمرنگ تر می شود. فکر می کنید بوسیله هنر و بخصوص موسیقی چگونه می توان فرهنگ کارهای جمعی را دوباره در جامعه پررنگ کرد؟
ما همیشه در گروه پالت سعیمان بر این بوده که بتوانیم در جامعه تاثیرگذار باشیم و بتوانیم جریان هایی را ایجاد کنیم که نسل جوان با آن همراه شود. از شهر خوانده ایم، از جنگ خوانده ایم و فقط به خواندن عاشقانه های معمول این روزها بسنده نکرده ایم. واقعیت این است که ما این روزها خودخواه شده ایم. به دلایل فردی و اجتماعی متفاوتی دچار خودخواهی هایی شده ایم که آسیب هایش را هم به جامعه و هم به خود ما می زند. مثلا در همین موضوع آلودگی هوا شاهد این هستیم که همه می گویند چرا من ماشینم را بیرون نیاورم و اذیت شوم. دیگران این کار را بکنند. ما باید به جایی برسیم که فقط به خودمان فکر نکنیم و یاد بگیریم همه با هم کاری را انجام بدهیم. در خیلی از کشورهای دنیا کمپین های مردمی برای آلودگی هوا، محیط زیست و … شکل گرفته و مردم شخصا از آن حمایت می کنند. ما هم باید وارد چنین فضاهایی شویم، چون غلبه بر این خودخواهی و پررنگ کردن روحیه جمعی از جمله اتفاقاتی است که همه با هم باید آن را رقم بزنیم.
کنسرت های خیریه طی سال های گذشته سعی کرده اند همین حس مشارکت جمعی و اهمیت دادن به انسان های بیمار یا نیازمند را در مردم ایجاد کنند. شما هم در این راستا فعالیتی داشته اید؟
ما کارمان را با یک کنسرت خیریه در موسسه محک آغاز کردیم. این کنسرت خوب برگزار شد و حاضران هم آن را خیلی دوست داشتند و مورد استقبال واقع شد. تشکیل گروه پالت و ادامه فعالیت آن هم بنوعی از همین اجرا شکل گرفت و همیشه دوست داریم بتوانیم در این مسیر فعالیت کنیم. اینکه ما و مخاطبانمان بتوانیم برای کارهای خوب و یا کمک به دیگران با هم متحد شویم اتفاق بسیار خوبی است. البته ما دوست داریم بتوانیم یک کنسرت خیریه متفاوت هم برگزار کنیم که امیدوارم فرصتش فراهم شود.
چه فرصتی؟
دوست داریم یک کنسرت خیریه برای آدم های معمولی برگزار کنیم. کسانی که نه بیمار هستند و نه بی سرپناه، نه سرطان دارند و نه ام اس، کودک خیابانی هم نیستند، اما امکان حضور در کنسرت ها را ندارند. چون بلیت ها گران است و یک دانشجو و یا یک خانواده نمی توانند به کنسرت گروه پالت بیایند. یک روز سوار تاکسی شدم. راننده به من گفت خیلی خوشحالم که شما را می رسانم، کاش تلویزیون کارهای شما و کنسرت هایتان را پخش می کرد. گفتم حالا که این اتفاق نمی افتد می توانید به کنسرتم بیایید. او گفت ما یک خانواده چهار نفره هستیم. من نمی توانم ۴۰۰ هزار تومان هزینه کنم و به کنسرت بیایم. از آن روز به این فکر می کنم که همه ما می توانیم برای هم کار خیر انجام دهیم. فقط باید حواسمان به خواسته و نیازهای هم باشد و از یکدیگر غافل نشویم. ما در گروه پالت دوست داریم بتوانیم ایده کنسرت خیریه برای آدم های معمولی را هم عملی کنیم و در کنار مردم اجرای خوبی داشته باشیم. امیدوارم لحظه های همه ما پر شود از از امید، آرامش و مهربانی.
دیدگاهتان را بنویسید