فرشاد حسامی میگوید: تبلیغات موسیقی در اختیار تعدادی تهیهکننده است. آنها سراغ افراد جدی و موثر نمیروند، بلکه با فرد یا افرادی قرارداد میبندند که مانند موم در اختیارشان باشند و در ادامه با آنها قراردادهای یکطرفه و بلندمدت میبندند. نتیجه اینکه خواننده به برنامه «دورهمی» میرود و میگوید من پاواروتی یا آندره بوچلی را نمیشناسم!
به نقل از ایلنا، طی ماههای گذشته به دلیل کرونا؛ کنسرتی برگزار نشده و اغلب گروههای موسیقی تولید محتوا نداشتهاند. آموزشگاههای موسیقی نیز پس از تعطیلی چند ماهه، حال و روز خوشی ندارند و برخی از آنها تعطیل شدهاند. در این میان یکی از اقشار آسیبپذیر؛ نوازندگان هستند. آنها در شرایط عادی دستمزد ناچیزی از تهیهکنندگان و خوانندگان دریافت میکنند و حال آن درآمد معدود نیز به دلیل عدم برگزاری کنسرتها به صفر رسیده است. این در حالی است که مسئولان و متولیان نهادهای ذیربط نیز توجهی به وضعیت معیشتی نوازندگان ندارند و حال آنها با موج سوم کرونا اوضاع بدتری را انتظار میکشند.
فرشاد حسامی (نوازنده، آهنگساز و تنظیم کننده موسیقی) که در زمینه خوانندگی نیز فعال است و طی هشت ماه گذشته به آموزش مجازی هنرجویان پرداخته، درباره وضعیت شغلی و حرفهای نوازندگان میگوید: به این دلیل که کنسرتها طی چند ماه گذشته تعطیل بودهاند و تنها راه کسب درآمد و امرار معاش نوازندگان حضور در کنسرتها و اجراهاست اما تهیهکنندهها و خوانندگان از آنها سوءاستفاده میکنند.
از وضعیت نوازندگان در شرایط کرونا زده ۹ ماه اخیر بگویید.
باید گفت موسیقی ما پیش از بیماری کرونا نیز درگیر بحران بوده است. طی نه ماه گذشته نیز به نظرم بیشترین ضرر را نوازندگان متحمل شدهاند. به این دلیل که کنسرتها طی چند ماه گذشته تعطیل بودهاند و تنها راه کسب درآمد و امرار معاش نوازندگان حضور در کنسرتها و اجراهاست. شاید باخبر باشید که بسیاری از تهیهکنندهها و خوانندگان از نوازندگان سوءاستفاده میکنند. به نظرم دستمزد خوانندگان تا آن حد بالاست که اگر بیماری کرونا ده سال دیگر نیز ادامه یابد، با مشکل خاصی مواجه نشوند. آنها خانهشان را خریدهاند و پولهایشان را هم دارند. تا آنجا که خبر دارم تقریبا هیچکدام از خوانندگان، نوازندگان خود را حمایت نکردهاند.
شما در این سالها هم در زمینه خوانندگی، نوازندگی و تنظیم و میکس و هم مستر فعال بودهاید. واقعا در پشت اجراهای موسیقی، چه دنیایی قرار دارد؟
طی سالهای گذشته خیلی به عنوان نوازنده در کنسرتها و اجراهای زنده حضور نیافتهام و فعالیت من بیشتر در استودیو است. سال ۱۳۹۰ اولین کنسرت تئاتر با عنوان «روزهای آخر اسفند» به کارگردانی آقای محمد رحمانیان روی صحنه رفت و به مدت بیست شب در تالار وحدت اجرا داشتیم و برای من تجربه بسیار خوبی بود. پس از آن فعالیتم را به تولید معطوف کردم و در استودیوی شخصیام مشغول به کار هستم و بحران کرونا طی ماههای گذشته خیلی بر نحوه فعالیتهایم تاثیر نگذاشته، زیرا برای انجام کارهایم هیچ گاه رفت و آمدی نداشتهام و حال نیز روال همین است. اما زمانی که مردم نیازهای اولیه خود را تامین نکنند، هیچگاه نمیتوانند به سراغ نیازهای بعدی بروند. با توجه به هرم «مازلو» خوراک و پوشاک و مسکن نیازهای اولیه هستند و آخرین گزینه رشد و شکوفایی است. هنر در بخش رشد و شکوفایی قرار میگیرد. زمانی که مردم در تامین نیازهای اولیه خود با مشکل مواجهند دیگر برایشان اهمیت نخواهد داشت که چه اثر هنری قرار است خلق شود. در چنین شرایطی دیدن یک فیلم یا شنیدن اثری موسیقایی تاثری به حال مردم نخواهد داشت.
اگر سری به فضاهای مجازی بزنید و به اینستاگرام و توییتر نگاهی بیندازید، متوجه خواهید شد که مثلا اولین تا نهمین مواردی که با آنها مواجه میشوید، تورم چندین برابر شده، کرونا و مرگ و میر حاصل از آن است. موضوع این است که در تمام عرصهها و بخشها با مشکل مدیریت مواجه بودهایم و موسیقی نیز از این کاستی مستثنی نبوده است. یعنی میتوان گفت در بخش موسیقی مدیریتی وجود ندارد. شما الان به من بگویید که موسیقی کشور توسط ارگان یا نهادی مدیریت میشود تا به این ترتیب آثار استاندارد و با کیفیت تولید شود. اصلا چنین بخشی نداریم. ما یک وزارت ارشاد داریم که فقط میگوید نه! که البته پاسخ برخی تهیهکنندگان نه نیست و بله است. وگرنه بسیاری از آثار مجوزدار فعلی نباید بیرون بیایند و منتشر شوند. به جز اتفاقات و مشکلاتی که طی این سالها در موسیقی کشور رخ داده فاجعه دیگری نیز در حال رخ دادن است. مثلا رپری که چندین سال پیش تعدادی آثار بیمحتوا تولید میکرده و نمیخواهم از او نام ببرم، به تازگی توسط یکی از تهیهکنندگان مورد حمایت قرار گرفته است. این تهیهکننده به خواننده مذکور پر و بال داده و قصد دارد برای او مجوز ارشاد دریافت کند. این اتفاق فاجعه است!
مشکل موسیقی کشور را در نحوه مدیریت مسئولان و شیوه فعالیت و نگرش تهیهکنندگان میدانید؟
بله. مشکل اینجاست که کار و حرفه اصلی برخی تهیهکنندگان اصلا موسیقی نیست. البته شغل و حرفه و زندگی شخصی هرکس به خودش مربوط است و منظورم همه تهیهکنندگان نیست زیرا در میان آنها افراد کاربلد و حرفهای و متعهد و دلسوز نیز وجود دارند. یکی از مشکلات ما این است که تعداد تهیهکنندگان نسبت به گذشته افزایش یافته است. اتفاقا مدتی قبل با آقای صفاریان برنامهای مجازی و زنده برگزار کردم و طی آن مثالی زدم. گفتم شما هرچقدر هم قدرت داشته باشید، نمیتوانید مثلا از پس دوهزار بچه دبیرستانی برآیید. در نهایت میتوان تعدادی معدود، مثلا ۱۰۰ نفر یا ۱۵۰ نفر را مدیریت کنید و باقی افراد قابل کنترل نخواهند بود. موسیقی ما نیز چنین وضعیتی دارد. موسیقی ما در حال حاضر به دست افراد غیرمتخصص افتاده و به جز ارگانها و نهادها، در بخشهای تولید، میکس نیز این کاستی وجود دارد. در بخش مسترینگ نیز متخصص نداریم.
افراد متخصص بسیاری هم داریم که کار نمیکنند و انزوا گزیدهاند.
بله متاسفانه همینطور است. بخشی از کار ما تعامل است. همین که در استودیو با همکاران مینشنیم و صحبت میکنیم و راجع به موسیقی گپ میزنیم و اطلاعات خود را بهروز میکنیم معنایش تعامل است. در اسفندماه سال گذشته که درگیر بیماری کرونا شدیم، دیدم که نمیتوانیم مانند گذشته در استودیو رفت و آمد کنیم و تعاملات این چنینی داشته باشیم و به همین دلیل در خانه ماندم. در ادامه تصمیم گرفتم، بخشی را به صفحه شخصیام بیفزایم و کلاسهایی را برگزار کنم. طی این اتفاق بسیاری از دوستان در کلاسهایم ثبت نام کردند. قصد داشتم کلاسهایم را به مدت یک ماه برگزار کنم و به اصرار همان دوستان تا الان طول کشیده است. باور نمیکنید که در شهرها و مناطق مختلف ایران چه استعدادهایی داریم. در استانهای کرمانشاه و لرستان و شهرهای شمالی کشور خوانندگان بسیار خوب و مستعدی داریم. این افراد فقط به دلیل آنکه با تهیهکنندگان در ارتباط نیستند و به آن مافیای موجود وصل نشدهاند، مورد توجه قرار نگرفتهاند و با مشکلات عدیده مالی مواجهند و حتی لنگ پرداخت اجاره خانهشان هستند. شخصا تا پارسال به وجود این همه فرد مستعد اعتقاد نداشتم و حال نظرم تغییر کرده و به چشم خودم دیدهام که اوضاع از چه قرار است.
آنچه در آموزش افراد مستعد دیگر شهرها برایتان اهمیت دارد، چیست؟
به جز مقوله آموزش، تلاشم این است که این افراد را به ادامه فعالیت تشویق کنم و در این زمینه تمام قدرت و توان خود را به کار گرفتهام و تمام اطلاعات و دانشم را در اختیار هنرجویانم قرار میدهم. آنها هم حضور در کلاسها را بهترین اتفاق زندگیشان میدانند و من نیز از این موضوع خوشحالم.
متاسفانه ارتباط لازم میان هنرمندان دیگر شهرها و استانها با موسیقی پایتخت و فعالان آن وجود ندارد و این غمانگیز است.
موافقم. برخی از هنرمندان پایتختنشین که البته افراد مطرحی نیز محسوب میشوند، گاه به من گفتهاند چرا همه مقولات و موضوعات را به هنرجویانت یاد میدهی! در پاسخ به آنها گفتم چرا نباید اینگونه باشد و اتفاقا باید همه موارد و مقولات را به هنرجویان یاد دهیم. لازم است که هنرجویان در جریان موارد مهم باشند و لااقل کار یکی از آنها نسبت به قبل بهتر شود و اینگونه است که تعداد آثار با کیفیت افزایش مییابد.
با وجود آنکه طی دهههای گذشته امکانات و ابزار و نرمافزارها در زمینه موسیقی به شدت افزایش یافته و تولید اثر به اتفاقی سهلتر تبدیل شده، اما همچنان دهه پنجاه را دوران طلایی موسیقی پاپ میدانیم؟
خوانندگان و آهنگسازان و تنظیمکنندگانی که در سالهای پیش از انقلاب و پس از آن در عرصه پاپ فعالیت میکردند، شانس بسیار بزرگی آوردند که به نوعی دلیل ماندگاری آنها و آثارشان است. شانسشان این بود که موسیقی در مملکت به مدت حدود بیست سال تعطیل شد و مردم مجبور شدند، همان آثار قبلی را گوش کنند و این شد که خوانندگان و تولیدکنندگان آن آثار به شهرت رسیدند. اگر موسیقی حدود دو دهه در ایران تعطیل نمیشد حال شرایط متفاوتتر بود. یادم هست در مقطعی حمل ساز در خیابان ممنوع بود و اگر دست کسی ساز میدیدند آن را میگرفتند و ضبط میکردند. پس از مدتی خوانندگان و فعالان موسیقی پیش از انقلاب به آمریکا و اروپا مهاجرت کردند و به تولید آثار معمولی و سطح پایین پرداختند و آثارشان در قالب فیلمهایی چون «تپش» و شوهای مختلف منتشر میشد. در آن مقطع خوانندگان داخلی نیز به دلیل خواندن تیتراژ سریالها و حضور در رسانهها مطرح شدند و این درحالی بود که برخی از آنها دوست داشتنی و مردمی نبودند.
یعنی مردم حق انتخاب نداشتند و به نوعی مجبور بودند آثار موجود را بشنوند و خوانندگان آنها را بپذیرند؟
زمانی که مردم خوانندهای را در تلویزیون ببینند و اثرش را میشنوند، قبولش میکنند و حتی ممکن است پس از مدتی دلتنگش شوند. این اتفاقات به تبلیغات ربط دارد. نمونه بارز این روند تبلیغات بازرگانی تلویزیون است. محصولی بارها تبلیغ میشود و در نهایت مردم نیز زمانی برای خرید به فروشگاهی میروند، همان جنس تبلیغ شده را میخرند. در حوزه موسیقی هم تبلیغات در اختیار تعدادی تهیهکننده است و همین اتفاق چالشها و مشکلاتی را ایجاد کرده است. این دسته از تهیهکنندگان به سراغ افراد جدی و موثر نمیروند، بلکه با فرد یا افرادی قرارداد میبندند که مانند موم در اختیارشان باشند و در ادامه با آنها قراردادهای یک طرفه و بلند مدت میبندند. نتیجه اینکه خواننده به برنامه «دورهمی» میرود و میگوید من پاواروتی یا آندره بوچلی را نمیشناسم!
با توجه به نوع و نحوه انتخاب خوانندگان برای حضور در برنامههای تلویزیونی، اینگونه به نظر میرسد که در این بخش نیز لابیهایی وجود دارد. چه بسا خوانندگان گمنامی که با حضور در فلان برنامه تلویزیونی پول خرج کردهاند و معروف شدهاند.
درست است و بازهم معتقدم که در این بخش نیز ضعفهای مدیریتی و فرهنگی وجود دارد. حتی میتوان گفت برخی مدیران حال حاضر بخشهای مختلف مربوط به موسیقی دانش کافی ندارند و موسیقی و سبکهای آن را نمیشناسند. حتی برخی از خبرنگاران این حوزه نیز از موسیقی چیزی نمیدانند.
با این تفاسیر به آینده موسیقی کشور امیدوار نیستید؟
به نظرم مشکلات تا آن حد زیاد است که به راحتی نمیتوان آنها را رفع کرد و این روند شاید ۵۰ سال طول بکشد. این وضعیت مانند بیماری است. زمانی که شخصی مثلا به دلیل خوردن غذای مسموم بیمار شده، شاید در هفته اول حال بدی داشته باشد، اما مدت زمانی لازم است تا آن اثرات منفی از بدنش بیرون رود. حال حدود ده سال است که موسیقی مسموم به گوش مردم میرسانیم و بیرون رفتن این سم و اثرات این مسمومیت از سطح جامعه، مدت زمان بسیاری میطلبد. البته مسئولان نمیتوانند با اینترنت و امکانات آن مقابله کنند و نمیخواهند این را بپذیرند. یادم هست آن اوائل که تماسهای تصویری عمومیت یافت، مسئولان با آن مخالفت کردند، اما کمی بعد متوجه شدند نمیتوانند جلوی آن را بگیرند و امکانی است که وجود دارد. موسیقی ما نیز چنین وضعیتی دارد و نمیتوان با آن مقابله کرد و باید آن را بپذیریم. ده سال پیش آقای صفاریان در برنامه رضا رشیدپور حضور یافت و گفت اگر موسیقی رپ را جدی نگیرید و مجوز ندهید و رپ سالم تولید نشود، مدیریت آن از دستتان درخواهد رفت و نمیتوانید آن را کنترل کنید. آن پیشبینی درست بود و حال تعداد خوانندگانی چون ساسی مانکن و امیر تتلو کم نیست. یادم هست آقای رشیدپور در همان مقطع گفت نمیتوانیم در قصابی سیدی خرید و فروش کنیم و حال باید گفت همین اتفاق افتاده است. ما الان به سوپرمارکتی میرویم و میتوانیم از همان جا گوشت و میوه و سیدی بخریم.
چاره چیست؟ شما چه تمهیداتی را پیشنهاد میکنید؟
به نظرم باید شبکهای را به موسیقی اختصاص دهیم و روزنامه یا نشریهای تخصصی راجع به موسیقی منتشر کنیم. البته نشریههایی داریم که تخصصی نیستند و اصطلاحا فیک هستند. تلویزیون چندی پیش برنامهای موسیقی محور با عنوان «ساعت بیست و پنج» را به روی آنتن میبرد که شب جمعه ساعت یک بامداد به روی آنتن میرفت. چنین برنامههایی اگر قرار است در تایمی کم مخاطب پخش شوند همان بهتر که تولید نشوند. معمولا در چنین برنامههایی نیز افرادی خنثی حضور مییابند و به به و چهچه میکنند. به نظرم مشکلات موسیقی ما بسیار ریشهای است و این را طی جلسات به مسئولان و مدیران بخشهای مختلف نیز گفتهام. به آنها گفتم وضعیت بغرنج بدتر میشود. مثلا اگر قرار است یک تهیهکننده، خوانندهای را مطرح کند باید لااقل از چند فیلتر بگذرد و آن فیلترها افرادی باشند که بدون توجه به روابط اثر مربوطه را نقد کند و آن را به چالش بکشد تا در نهایت افراد و آثارشان بر اساس قابلیتها و کیفیت کارشان مجوز بگیرند. کلا در میان هشتاد و خردهای جمعیت ده تا بیست خواننده داریم که کنسرتهایی برگزار کردهاند و با سودهایی که از این راه کسب کردهاند، خانه خریدهاند و حال هیچ دغدغهای ندارند. نه نوازندگان برایشان اهمیت دارد و نه شاعر و تنظیمکننده.
نوازندگان و دیگر افرادی که تولید یک اثر موسیقایی سهیم هستند چه وظیفهای دارند؟
به نظرم ترانهسرایان، شاعران، نوازندگان و تنظیمکنندگان باید به جز دستمزدی که میگیرند و اتفاقا بسیار ناچیز است باید در قراردادهایشان بندی را بیفزایند تا طی آن از کنسرتها و اجراهای زنده سهمی داشته باشند، همانطور که در دیگر کشورها چنین رویهای وجود دارد. سایت و اپلیکیشنی به اسم رادیو جوان آمد و با توجه و پرداختن به خوانندگان فیک و ناکاربلد یک تنه موسیقی ما را نابود کرد. در این بخش نیز زد و بندهایی وجود دارد و شاید بتوان گفت درآمد کنسرتهای برخی از خوانندگان داخلی به جیب ادمینها میرود و در اینباره باهم قرارداد دارند. اینکه گاه میبینید که فلان خواننده شکایت میکند و میگوید فلان رادیو حق ندارد آثار مرا پخش کند، ظاهر ماجرا است. البته اگر ارتباطات بینالمللی بهتر و گستردهتری داشتیم در نهایت آثار موسیقیاییمان را در سایتها و پلتفرومهای معتبر جهانی قرار میدادیم و کسب درآمد میکردیم. اگر اینگونه بود حتی با بالا رفتن قیمت دلار مبالغ بیشتری نصیب فعالان عرصه موسیقی میشد. در این صورت است که میتوان گفت این صنعت به گردش درآمده است.
دیدگاهتان را بنویسید