×
×

روایت اعضای «شیدا» از دوران انقلاب: سیاسی نبودیم

  • کد نوشته: 99006
  • 16 بهمن 1394
  • ۱۵ دیدگاه
  • hot-topic-logoتعدادی از اعضای گروه موسیقی «شیدا» و کانون «چاوش» در یک میزگرد تخصصی از نقش این گروه موسیقی و سوابق فعالیت‌های هنری و سیاسی محمدرضا لطفی سخن گفتند.
    +پیش بینی دوستان سیاسی لطفی درست از آب در آمد
    +در گروه «شیدا» فقط لطفی سیاسی بود
    +ماجرای کنسرت دانشگاه ملی و محاکمه دوستان!
    +هسته اصلی گروه شیدا کجا تشکیل ًشد ؟
    +پیدایش یک گروه زیرزمینی در تهران انقلابی!
    +ماجرای لغو کنسرت مسکو در اعتراض به فاجعه ۱۷ شهریور
    +لطفی گفت مجوز کانون چاوش باید به نام حسین علیزاده باشد
    +ای کاش خارج رفته ها می ماندند ، همانطور که ما ماندیم!

    روایت اعضای «شیدا» از دوران انقلاب: سیاسی نبودیم
  • ۱۹۸۸۲۰۱تعدادی از اعضای گروه موسیقی «شیدا» و کانون «چاوش» در یک میزگرد تخصصی از نقش این گروه موسیقی و سوابق فعالیت‌های هنری و سیاسی محمدرضا لطفی سخن گفتند.

    میزگرد تخصصی «موسیقی انقلاب اسلامی» در چارچوب برگزاری همایش «انقلاب هنر» در حالی پنجشنبه پانزدهم بهمن با حضور تعدادی از نوازندگان گروه موسیقی «شیدا» در تالار امیرخانی خانه هنرمندان ایران برگزار شد که شرکت کنندگان از خاطرات قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مبارزه با رژیم ستم شاهی سخن گفتند.

    زیدالله طلوعی نوازنده پیشگام موسیقی ایرانی و از دوستان قدیمی زنده یاد محمدرضا لطفی پیرامون نحوه تاسیس این گروه موسیقایی در دوران اختناق رژیم پهلوی توضیحاتی را ارائه داد.

    پیش بینی دوستان سیاسی لطفی درست از آب در آمد

    وی گفت: اگر بخواهم مشخصا درباره نحوه تاسیس گروه موسیقی «شیدا» صحبتی داشته باشم ترجیح می دهم به سال ها قبل، زمانی که من و لطفی از گرگان به تهران آمدیم اشاره کنم. در آن زمان بنده، محمدرضا لطفی و هوشنگ کامکار در یک منزل  هم خانه بودیم و من به دلیل این نزدیکی در جریان همه زیر و بم های فعالیت های لطفی بودم. در آن زمان لطفی دوست داشت که در رادیو کارهایی را انجام دهد اما قوانین موجود برای حضور در رادیو آزمون ورودی بود که هنرمندان قبل از حضور باید از آن فیلتر عبور می کردند. به هر حال برخی از دوستان لطفی با ذهنیت های خاص سیاسی که داشتند به او گفتند لازم نیست امتحان بدهد و بهتر است بعد از ساخت یک آهنگ که فکر می کنم با شعری از مولانا بود آن را برای تصویب به رادیو ارسال کند.

    این هنرمند پیشکسوت ادامه داد: بالاخره پیش بینی دوستان لطفی درست از آب در آمد. لطفی بعد از ساخت این اثر آن را نزد هوشنگ ابتهاج که در آن سال ها مسوول وقت موسیقی رادیو بود، برد. توضیح اینکه در زمان تحویل (سال ۱۳۵۲) این قطعه موسیقایی که محتوای حساس برانگیزی داشت اوج دوران اختناق رژیم پهلوی بود و اینکه چنین قطعه ای با این مضمون توسط جوانی چون محمدرضا لطفی به رادیو داده می شود خود دارای اهمیت زیادی بود که برای من هم جالب بود. به هر حال ابتهاج با شنیدن این قطعه بود که از کار محمدرضا لطفی خوشش آمد اما چندان به لطفی رو نداد و به او گفت بعد از مطالعه و ارزیابی نتیجه را به وی اطلاع می دهند. وقتی لطفی از پیش ابتهاج مرخص می شود، مدیر موسیقی رادیو بلافاصله به نزد فریدون شهبازیان می رود و به او می گوید: «این آهنگ را تصویب کن» که شهبازیان به او می گوید باید بررسی های فنی پیرامون این موضوع انجام شود اما بالاخره با اصرار ابتهاج راضی می شود که قطعه را تصویب کند. در همین بین متن شعر قطعه نیز توسط فریدون مشیری در شورای شعر با مسوولیت ابتهاج به تصویب می رسد و سر انجام قطعه توسط جواد معروفی برای ارکستر بزرگ تنظیم و اجرا می شود. من خوب یادم می آید وقتی این کار اجرا شد ابتهاج بسیار خوشحال بود چرا که در آن سال ها موسیقی پاپ بیداد می کرد بنابراین اجرای یک موسیقی برگرفته از موسیقی ایرانی برای وی اتفاق بسیار خوبی بود.

    هسته اصلی گروه شیدا کجا تشکیل شد ؟

    عضو گروه موسیقی «شیدا» بیان کرد: همزمان با استقبالی که ابتهاج از فعالیت های موسیقایی محمدرضا لطفی نشان می دهد وی به سراغ مدیر وقت رادیو و تلویزیون می رود و از او می خواهد تا برای اشاعه و تولید آثار موسیقایی مرتبط با موسیقی ایرانی بودجه جداگانه ای را در نظر بگیرد که این موضوع مورد موافقت مدیر وقت قرار می گیرد و همان موقع هوشنگ ابتهاج به محمدرضا لطفی پیشنهاد داد که گروهی درست کند و کارهایی را در رابطه با موسیقی ایرانی تولید کند. البته در آن زمان تشکیل یک گروه موسیقایی به دلیل بودجه ای که به طور حتم باید صرف فعالیت ها شود بسیار سخت بود منتها چون بنده با محمدرضا لطفی هم خانه بودم و لطفی هم نسبت خانوادگی با خانواده کامکارها پیدا کرده بود در نتیجه همین چند نفر هسته اصلی گروه موسیقی «شیدا» را تشکیل دادند که بعدها نیز هنرمندانی چون هادی منتظری، درویش رضا منظمی نیز به جمع گروه اضافه شدند.

    این مدرس و نوازنده موسیقی ایرانی در ادامه صحبت های خود پیرامون فعالیت های بعد گروه موسیقی «شیدا» توضیح داد: وقتی گروه در رادیو پذیرفته شد طبق صحبتی که هوشنگ ابتهاج با ما انجام داد قرار بر این شد، گروه طی پنج سال کارهای قدمای موسیقی را بازسازی کند و اصلا هم در حوزه های دیگر تولید نداشته باشد. حتی کار به جایی کشیده شد که دیگر بچه های رادیو مدام می گفتند: «این چه گروهی است که به رادیو آمده و کاری تولید نمی کند اما از ما هم بیشتر حقوق دریافت می کند؟» همین سر و صداها بود که به گوش ابتهاج رسید و وی بعد از سه سال کار بدون پخش توسط ما گفت بهتر است بعد از این چند مدت کاری را تولید کنم و همین مقدمه ای برای تولید قطعه «ساقی» شد و به دلیل اینکه کار متعلق به علی اکبر شیدا بود به پیشنهاد هوشنگ ابتهاج نام «شیدا» برای گروه انتخاب شد. البته همزمان با تاسیس گروه و برای اینکه مجموعه ما خوب معرفی شود برنامه به نام «گلچین هفته» در رادیو راه اندازی شد که ساعت نه صبح روزهای جمعه پخش می شد و به گونه ای باعث جلب مخاطب شد که به گفته ابتهاج تار دو تومانی یحیی را به پنجاه تومان ارتقا داد. در همین اثنا گروه موسیقی «شیدا» هم با برگزاری کنسرت «به یاد عارف» در گرگان، جشن هنر شیراز و تعدادی دیگر از اجراها و برنامه ها خود را به جامعه هنرمندان و مخاطبان موسیقی معرفی کرد.

    پیدایش یک گروه زیرزمینی در تهران انقلابی

    علیرضا میرعلی نقی پژوهشگر و مولف آثار موسیقایی هم که در این میزگرد حضور یافته بود با طرح سوالی پیرامون پیدایش کانون «چاوش» بر اساس فعالیت های گروه «شیدا» از هنرمندان شرکت کننده خواست پیرامون این موضوع توضیحاتی را ارائه دهد.

    طلوعی هم در پاسخ به سوال میرعلی نقی گفت: وقتی کار گروه موسیقی «شیدا» ادامه پیدا کرد و ما در برنامه هایی چون جشن هنر، جشن طوس شرکت می کردیم آلبوم «به یاد عارف» را نیز در سال های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تولید کردیم ضمن اینکه در سال های بعد نیز بیش از ۱۲ آلبوم کار کردیم، اما باید بگویم فقط دو تا سه آلبوم گروه ریشه در فضای هنری داشت اما بقیه کارها در جهت مسائل انقلابی و اجتماعی روز شکل می گرفت و اتفاقا در همین دوران بود که ما تبدیل به یک گروه زیرزمینی شدیم و کار به جایی رسید که در زیرزمین خانه محمدرضا لطفی کارهایی را انجام می دادیم، ضبط می کردیم و در همان جا نیز با امکانات محدودی که داشتیم تکثیر می کردیم.

    لغو کنسرت مسکو در اعتراض به فاجعه ۱۷ شهریور

    وی با ذکر خاطره ای از فعالیت های انقلابی گروه شیدا که بر ضد سیاست های وقت رژیم پهلوی بود، گفت: در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۷ مقرر شد که گروه موسیقی «شیدا» که همچنان در رادیو مشغول به کار بود کنسرت «به یاد عارف» را در مسکو برگزار کند، اما ماجرا بسیار پیچیده شد به طوری که همگی اعضای گروه به دلیل جنایتی که رژیم پهلوی در ۱۷ شهریور ماه همان سال در میدان ژاله تهران انجام داده و عده ای از جوانان را به خاک و خون کشاند همه ما به رادیو مراجعه کردیم و همراه با ابتهاج استعفای خود را ارائه داده و اعلام کردیم که دیگر در کنسرت مسکو شرکت نمی کنیم. در همین جا ساواک به ماجرا وارد شد و اعلام کرد اگر در این کنسرت حضور پیدا نکنیم طبق قوانین ما برخورد می کنند. ماجرا تا جایی ادامه پیدا کرد که ما به آنها گفتیم فقط در صورتی حاضر به اجرای کنسرت در مسکو هستیم که در حین اجرای برنامه بازوبند مشکی داشته باشیم که گفتند این موضوع باید به عرض اعلیحضرت برسد. این موضوع به این جهت برای آنها مهم بود که عوامل حکومت می ترسیدند که در رابطه ایران با شوروی خدشه ای وارد شود از این رو اصرار داشتند که کنسرت مسکو حتما اجرا شود. به هر ترتیب تلاش ها نتیجه ای نداد و ما هم کنسرت را در مسکو برگزار نکردیم.

    هادی منتظری نوازنده کمانچه و از اعضای گروه موسیقی «شیدا» هم که در میزگرد تخصصی موسیقی انقلاب اسلامی حضور پیدا کرده بود هم با تایید صحبت های طلوعی گفت: خوب به یاد دارم در روز قبل از تمرین کنسرت مسکو من و اگر اشتباه نکنم تمام اعضای گروه با خودمان ساز نیاوردیم چرا که بی نهایت به این اتفاق که موجب کشتار بی رحمانه جوانان عزیزمان توسط رژیم پهلوی شده بود، ناراحت و معترض بودیم. من حتی یادم می آید که زنده یاد محمدرضا لطفی نامه بسیار تندی هم منتشر کرد که در واقع استعفای او از رادیو بود. اتفاقا همین فضا بود که موجب پیوستن ما به زیرزمین شد. خانه ای که در آن سال ها در خیابان امیرآباد شمالی قرار داشت و ما در زیرزمین آن مکان تمرین می کردیم.

    معرفی مشاوران سیاسی گروه موسیقی شیدا

    طلوعی نیز ادامه داد: بعد از اینکه از رادیو استعفا کردیم مدتی سرگردان بودیم اما باز هم سرودهایی را می ساختیم که کاملا بر ضد رژیم بود از جمله ترانه ای که با این مطلع آغاز می شد «باید، باید تاج و تخت پهلوی سرنگون شود.»

    منتظری درباره نحوه آشنایی گروه با خط مشی های سیاسی نیز بیان کرد: اعضای گروه در این مدت دوستانی داشتند که این دوستان خط مشی سیاسی داشتند و اعضای گروه را با این خط مشی سیاسی آشنا می کردند که از آن جمله می توانم به مرتضی رضوان، هوشنگ ابتهاج، شهاب موسوی و مهدی فتحی اشاره کنم.

    لطفی گفت مجوز کانون چاوش باید به نام حسین علیزاده باشد

    تاسیس کانون «چاوش» مبحث دیگری بود که زیدالله طلوعی در ادامه این جلسه پیرامون آن توضیح داد: بعد از اینکه هنرمندانی متعددی به گروه موسیقی «شیدا» اضافه می شدند هوشنگ ابتهاج به عنوان پدر معنوی گروه احساس کرد که باید محلی را برای این مجموعه در نظر بگیرد که در نهایت منجر به اختصاص دادن ساختمان سه طبقه بزرگی شد که با پیشنهاد ابتهاج به کانون چاوش نام گرفت. هدف گروه موسیقی شیدا در این ساختمان براین مبنا بود که در آنها ضمن بها دادن به موسیقی سنتی برنامه ریزی و آموزش نیز در آن وجود داشته باشد که البته برای همه اینها دریافت مجوز لازم بود. به دلیل اینکه بنده هم در آن دوران کارمند رسمی وزارت فرهنگ و هنر بودم محمدرضا لطفی من را مامور دریافت مجوز کرد و در هنگام رتق و فتق امور اداری دریافت مجوز بود که حسین علیزاده و تعدادی از دوستان به کانون چاوش پیوستند و برای اینکه علیزاده در آنجا ماندگار شود لطفی به من گفت تا مجوز کانون را به نام حسین علیزاده دریافت کنم و من چون موقعیت مناسبی در وزارت فرهنگ و هنر داشتم مجوز را به نام حسین علیزاده گرفتم.

    وی ادامه داد: اگر اشتباه نکنم کانون «چاوش» در سال ۶۳ تاسیس شد و در سال ۶۷ بود که با تعطیلی گروه «شیدا» رفته رفته فعالیت خود را کمرنگ دید. دلیل تعطیلی گروه شیدا هم به این ترتیب بود که محمدرضا لطفی برای برگزاری یک کنسرت به کشور ایتالیا رفت اما رفتن لطفی مصادف با آغاز جنگ تحمیلی بود و هواپیماها دیگر رفت و آمد خود را به ایران قطع کردند، لطفی هم به ناچار یکی دو هفته سفر خود به ایران را تاخیر انداخت، اما این یکی دوهفته تاخیر همان و سال ها ماندن در خارج از کشور همان.

    این نوازنده پیشکسوت تار با اشاره به روند فعالیت های گروه شیدا و کانون چاوش بعد از سفر به ایتالیا عنوان کرد: ما تا مدتی همچنان به فعالیت خود ادامه می دادیم اما بنا به دلایلی حسین علیزاده که مجوز کانون به نام او بود از میان ما رفت یعنی دیگر ما صاحب امتیاز هم نداشتیم در واقع کسی نبود که بتواند کانون چاوش را مدیریت کند. تا اینکه وقتی یکی از روزها دوستان مشغول تمرین بودند، از نهادهای دولتی آمدند و به دلیل حضور نداشتن صاحب امتیاز و مدیریت مجموعه محل کانون را پلمپ کردند و این چنین بود که فضای موجود به طور کامل تعطیل شد. اما ما ساختمان کانون چاوش را تا مدت ها نگه داشتیم.

    در گروه «شیدا» فقط لطفی سیاسی بود

    علیرضا میرعلی نقی بعد از بیان این اظهارت طلوعی با طرح این سوال که اصولا خط دهی و اندیشه سیاسی گروه موسیقی «شیدا» چه بود؟ خواستار پاسخ هادی منتظری و زید الله طلوعی پیرامون این مساله شد.

    هادی منتظری در ابتدا گفت: در نامه گروه موسیقی «شیدا» به ویژه محمدرضا لطفی که برای استعفای از رادیو نوشته شده بود خیلی از خط مشی های سیاسی معرفی شد این در حالی است که من همچنان معتقدم هیچکدام از اعضای گروه سیاسی نبودند و این محمدرضا لطفی بود که اندیشه های سیاسی داشت. حتی بسیاری از علاقه مندان به موسیقی می دانند او آلبومی را با اشعار احسان طبری تولید کرده بود. ضمن اینکه هوشنگ ابتهاج نیز گرایش های سیاسی به یکی از احزاب داشت که به هرحال وجه تمایز بیشتری نسبت به سایر اعضای گروه داشتند. حتی من خوب یادم می آید در همین کنسرت دانشگاه ملی ماجراهای جالبی اتفاق بود.

    کنسرت دانشگاه ملی و محاکمه دوستان

    وی ادامه داد: در این کنسرت «انجمن دوستداران صلح» منشعب از حزب توده یک صندوقی را گذاشته بودند که در آن کمک های مالی جمع می شد و این موضوع به اضافه چند مورد دیگر ما را بسیار ناراحت کرد. برای اینکه ما اصلا ذهنیت مادی در فضای گروه نداشتیم و خیلی خوب یادم می آید که در یک کاسه با هم غذا می خوردیم و مادیات هیچ اهمیتی نداشت. به هر حال در روز کنسرت وقتی وارد سالن شدیم من به شخصه برآشفتم که آیا اینجا محل کنسرت است یا محل شعارهای سیاسی؟ به همین جهت اعلام کردم اگر این شعارها باشد من ساز نمی زنم که این موضوع مورد اعتراض محمدرضا لطفی قرار گرفت و بنده در گروه شیدا به حالت تعلیق در آمدم که چرا خودسرانه چنین تصمیمی گرفته بودم، البته بماند که بعدها در جلسه ای که همراه با محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی در منزل هوشنگ ابتهاج برگزار شد و بنده محاکمه شدم مورد عفو و بخشش قرار گرفتم. البته بماند که لطفی در آن زمان علاقه ای به حزب توده داشت که بعدها نیز از اندیشه آنها جدا شد.

    طلوعی نیز در ادامه صحبت های منتظری گفت: کنسرت دانشگاه ملی یکی از اولین کنسرت های گروه شیدا بعد از پیروزی انقلاب بود که اگر اشتباه نکنم در آذرماه سال ۵۸ برگزار شد. در آن دوران جو و اتمسفر موجود به گونه ای بود که ما حاضر بودیم به خاطر موسیقی هر جایی کنسرت برگزار کنیم یعنی دعوتی هم که از طرف بچه های دموکرات حزب توده برای کنسرت دانشگاه ملی انجام گرفت از نظر ما فقط برای گسترش موسیقی بود که دوست داشتیم. البته خاطرم هست محمدرضا لطفی در زمان حیات به تعدادی از دوستان گفت: «من قبلا توده ای بودم اما با سفر به آمریکا اسلام را به چشم خود دیدم و حالا هم به ایران آمدم تا جبران کنم.»

    وقتی شهرام ناظری جایگزین محمدرضا شجریان می شود

    این هنرمند با اشاره به حاشیه های برگزاری کنسرت دانشگاه ملی توضیح داد: تا زمانی که صدای محمدرضا شجریان در این برنامه در نیامده بود کسی از ماجرای کنسرت آنچنان خبری نداشت. تا اینکه همین کنسرت در تالار وحدت برگزار شد و ژورنالیست ها متوجه شدند که در دانشگاه ملی نیز کنسرتی با همان اتفاقات برگزار شده و به شجریان حمله کردند که چطور راضی شده برای حزب دموکرات بخواند و جالب اینکه او گفت: «محمدرضا لطفی من را گول زد» و دقیقا از همین جا بود که فعالیت شجریان با گروه قطع شد و شهرام ناظری جایگزین او شد.

    طلوعی در بخش دیگری از صحبت های خود تصریح کرد: هدف ما و دیگر اعضای گروه فقط موسیقی بود و اصلا نمی خواستیم برای احزاب کنسرت اجرا کنیم. البته درون گروه موسیقی «شیدا» و کانون «چاوش» هرکسی یک جور فکر می کرد و همبستگی صد در صدی در بچه ها نبود. ما در گروه هم مذهبی داشتیم و هم مارکسیست. متاسفانه اغلب بچه های موسیقی در آن دوران بعضا اهل مطالعه هم نبودند در حالیکه شما برای انتخاب هر نظام فکری منشعب از تفکرات سیاسی باید مطالعه زیادی داشته باشید که بتوانید آن تفکر را آگاهانه انتخاب کنید. به هر ترتیب شرایط اجتماعی زمانی که ما داشتیم به شکلی بود که منجر به همدلی ناخواسته ای شد اینکه می خواستیم به هر ترتیب ممکن رژیم سلطنتی دیگر نباشد بنابراین چیزی نبود که بگویم منشعب از یک خطی مشخصی بوده است.

    وی افزود: نوع زندگی محمدرضا لطفی با آدم هایی که معاشرت و زندگی می کرد قبل از محاسن و آن هیبت درویش گونه چیز دیگری بود. او زمانی که با احسان طبری ساز می زد او را دوست داشت اما من که هم خانه او بودم خوب می دانم که ذهنش به عنوان یک توده ای اصلا منسجم نبود. و وقتی هم از این اندیشه جدا شد همه چیز هم به هم ریخت. در واقع لطفی در هر جوی قرار می گرفت اولین تاثیر را می گرفت.

    تحول در موسیقی در سال های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی

    میرعلی نقی در بخش سوم میزگرد تخصصی که به دبیری محمود توسلیان برگزار شد با اشاره به اینکه موسیقی محمدرضا لطفی و یارانش در گروه شیدا باعت دگرگونی رنگ صوتی ارکستر موسیقی ایرانی شد، بیان کرد: محمدرضا لطفی و یارانش در گروه موسیقی شیدا باعث تغییر در رنگ صوتی ارکستر موسیقی ایرانی شدند که هنوز در بسیاری از آثار موسیقایی قالب است. او و یارانش در سال های منتهی به پیروزی انقلاب تحولی را در موسیقی ایجاد کردند که با استفاده از ریشه ها و بنیان های موسیقی ایرانی طراحی شده بود.

    هادی منتظری نیز در ادامه صحبت های میرعلی نقی گفت: لطفی یک شخصیت کاریزماتیک داشت او یک خانزاده بود که همه چیز را از بالا می دید. خاطرم هست که بعد از انتشار قطعات «سپیده» و سرودهای انقلابی دیگر باعث شد که سمت و سوی ریتمیک موسیقی بنا به شرایط سیاسی موجود به جریان بیفتد. او یک مدیر فوق العاده قوی بود که در ساخت و شکل گیری قطعه های انتقادی و اجتماعی دوران پهلوی نقش بسیار موثری داشت.

    طلوعی هم با تایید صحبت های منتظری تاکید کرد: اینکه در آن زمان «چاوش» چه از لحاظ سیاسی و رنگ آمیزی کار گروهی سبک ویژه ای در موسیقی «شیدا» پدید آورد حضور استادانی بود که توسط لطفی دست چین شده بود و آنها سعی می کردند بهترین را ارائه بدهند. در آن دوران موسیقی های پاپ توسط خوانندگان پاک آن دوران بیدا می کرد اما من معتقدم کلام هوشنگ ابتهاج به داد موسیقی ایرانی رسید و همراه با سبک و سیاق گروه موسیقی «شیدا» به سرپرستی محمدرضا لطفی فضایی را ایجاد کرد که جوانان به موسیقی ایرانی علاقه مند شوند.

    ای کاش خارج رفته ها می ماندند ، همانطور که ما ماندیم

    وی بیان کرد: من هیچ وقت در هیچ دوره از عمرم دوران فعالیت در گروه موسیقی شیدا را فراموش نمی کنم. من هیچ گاه حالی را با دوستانم در این گروه داشتم فراموش نمی کنم و دوست داشتم این گروه همچنان به فعالیت خود ادامه داد. کما اینکه ای کاش برخی از دوستان از ایران نمی رفتند و همانطور که ما نرفتیم و ماندیم به آموزش موسیقی و تربیت نسل جوان می پرداختند.

    منتظری نیز گفت: آنچه باعث تحرک در موسیقی آن دوران شد به کارگیری ریتمی بود که لطفی از آن استفاده می کرد. این تحرک در ذات لطفی بود که به دلیل آشنایی اش در دوران سربازی با کامکارها در سنندج دف را وارد گروه کرد و برای اولین بار رنگ و شکلی به ریتم موسیقایی داد که بسیار جالب توجه است.

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *