×
×

گفت و گوی تفصیلی با «مهدی سپهر»

  • کد نوشته: 73065
  • موسیقی ایرانیان
  • سه شنبه, ۴ام فروردین ۱۳۹۴
  • ۱ دیدگاه
  • علیرضا پورصباغ در روزنامه وطن امروز نوشت: در آن روزهایی که موسیقی پاپ ایرانی آغاز به فعالیت کرد، اغلب ترانه‌های پاپ با صدای مهدی سپهر و عباس بهادری خوانده می‌شد و بهترین بهارهای ما اوایل دهه ۷۰ با “بهار را صدا بزن” و “گل می‌روید به باغ” آغاز می‌شد. موسیقی پاپ آن دوران وقاری داشت که امروز […]

    گفت و گوی تفصیلی با «مهدی سپهر»
  • مهدی سپهر

    مهدی سپهر

    علیرضا پورصباغ در روزنامه وطن امروز نوشت: در آن روزهایی که موسیقی پاپ ایرانی آغاز به فعالیت کرد، اغلب ترانه‌های پاپ با صدای مهدی سپهر و عباس بهادری خوانده می‌شد و بهترین بهارهای ما اوایل دهه ۷۰ با “بهار را صدا بزن” و “گل می‌روید به باغ” آغاز می‌شد. موسیقی پاپ آن دوران وقاری داشت که امروز ندارد. امروز چونان اسب رمیده‌ای است که به قول همان مثل قدیمی، هر که از خانه پدری‌اش قهر می‌کند، بدون نظارت، بدون هیچ افقی، می‌شود خواننده پاپ. به بهانه بهار و روزهایی که نو می‌شود با «سپهر پاپ ایران» به گفت‌وگو نشستیم که همیشه با وقار و متین می‌خواند.

    عده‌ای اعتقاد دارند موسیقی پاپ تا قبل از سال ۱۳۷۶ وجود نداشته و یک طیفی از خواننده‌ها بودند که موجب احیای موسیقی پاپ شدند. درباره بعد از انقلاب صحبت می‌کنم. تا چه حد این مطلب را قبول دارید؟

    موسیقی پاپ قبل از انقلاب هم بود و بعد از انقلاب چون سرود خوانده می‌شد تا مدتی موسیقی پاپ نبود، سوای این موسیقی پاپ سنتی (ایرانی) هم وجود داشت که موسیقی کلاسیک ایرانی بود. ما هیچوقت نمی‌توانیم بگوییم پاپ بعد از انقلاب را من شروع کردم. نان همیشه بوده چون آرد بوده، حالا ممکن است کسی آن را به صورت دیگری بپزد. موسیقی پاپ هم بوده است، نه در ایران بلکه در همه دنیا چون پاپ یعنی مردمی، POP، پاپیولار. من خواننده‌ای بودم که قبل از انقلاب می‌خواندم. جوانی بودم که از سال ۱۳۵۰ وارد این بازار شدم. آقای علی تجویدی (روحشان شاد) محبت کردند نزد ایشان امتحان دادم و شدم خواننده رادیو تلویزیون. خواندن موسیقی پاپ را در رادیو، در میدان ارگ، شروع کردم. آن‌زمان صداوسیما مثل الان ارکستر پاپ نداشت. سال ۵۳ اولین آهنگ من “دنیای رنگین” بود. «دنیا همش رنگارنگه، بهار پاییزش قشنگه!» جوان ۲۶-۲۵ ساله دیگر چه می‌تواند بخواند؟

    شما و عباس بهادری در واقع با آهنگ‌های بهاری موسیقی پاپ را در تلویزیون بعد از انقلاب رقم زدید.

    در واقع دوباره عرضه‌اش کردیم. این را یادتان نرود.

    با آهنگ خاطره‌انگیز “رودها و موج‌ها”؟

    خوب خاطرتان هست!

    بله! “بهار را صدا بزن” اولین تصویری بود که از شما در تلویزیون پخش شد.

    آفرین! با “رودها و موج‌ها” شروع کردم با شعری از حجت‌الاسلام‌والمسلمین جواد محدثی.

    پس پاپ‌خوانی شما با شعری از یک روحانی آغاز شد؟

    بله! ایشان مدرس حوزه علمیه قم هستند. این شعر را واحد موسیقی به من داد و گفتند روی این شعر آهنگ بساز. من که آن موقع ایشان را نمی‌شناختم، گفتم چه آهنگی بسازم؟ گفتند ایشان خواسته‌اند با گیتار بسازی. گفتم من یک عمر این کار را کرده‌ام و بلدم چون خودم اصلا گیتار می‌زنم. ولی با این چه کار کنم؟ گفت دیگر خودت می‌دانی! من گذاشتم روی داشبورد ماشینم و همینطور که داشتم می‌آمدم آهنگش را ساختم چون خودم هم آهنگسازی می‌کنم و شعر هم می‌گویم. تا از صدا و سیما به خانه برسم آهنگ را ساختم و زنگ زدم گفتم آهنگش را ساختم. گفتند: شوخی نکن! گفتم به خدا. قرار گذاشتیم همان شب در منزل یکی از دوستان نشستیم و من این آهنگ را با گیتار زدم و شعر را خواندم. گفت عالیه فقط ریتمش را باید کندتر بکنی. چون ریتم اولیه‌اش فلامینگو بود. من رودها و موج‌ها را ساختم و بچه‌ها گفتند ریتمش را کند‌تر کنید. اگر به همان شکل اول می‌ساختم که دردسر درست می‌شد! (خنده) چون می‌گفتند تو دیگر همه دیوارها را خرد کردی. گیتارش را بابک امینی زد. آن موقع کسی او را نمی‌شناخت. بابک اصلا در خانه ما بزرگ شده بود. به من التماس می‌کرد تو را به خدا کاری کن که موسیقی پاپ راه بیفتد. من می‌گفتم نگران نباشید و ان‌شاءالله به فضل خدا درست می‌شود. چون جو، جو سرود بود. من خودم خیلی سرود خواندم. اگر فرصت شد عرض خواهم کرد. گفتم الان فضا، فضای پس از جنگ است، هنوز فضای سرود و فضای مارش است. ما نمی‌توانیم یک‌شبه موسیقی را عوض کنیم. بابک زد و پسرم نوید سپهر آن را تنظیم کرد. آهنگ را همان شبی که من ضبط کردم یک کپی دادم به موتوری، رفت میدان ارگ تا پخش بشود و سریعا پخش شد (سال ۱۳۷۴).

    ولی همان زمان با اینکه شعرش متعلق به حاج‌آقا محدثی بود این آهنگ با دردسرهای زیادی مواجه شد؟

    بعد از مدتی گفتند نه بر سر و سینه تاریخ گلی باید زد و این حرف‌ها، کلماتی هستند که نباید در شعر باشد. گفتم من که نگفتم! یک روحانی شعر را سروده است. از آقای محدثی هم تقدیر شد که چنین شعری سرودند. من هم نگذاشتم کاری که انجام دادم از بین برود بنابراین بهار را صدا بزن را خواندم. اول رودها و موج‌ها بود و بعد بهار را صدا بزن که آهنگ از من و تنظیم از پسرم نوید بود. بعد از آن آهنگ “تصویر باغ” را خواندم، آهنگی بود که در آن ساکسیفون زیبایی نواخته شده بود. اصلا هیچ آهنگی از طریق کمپانی‌ها به این شکل ارائه نمی‌شد. حتی بهار را صدا بزن را از FM ضبط کرده بودند و در میادین و سایر جاها پخش می‌کردند. من فکر کردم کاست آن بیرون آمده. از فروشنده‌ها می‌پرسیدم چه جوری این آهنگ را به‌دست آوردید، می‌گفتند ما یواشکی ضبط کردیم، کاست زدیم و وارد بازارش کردیم اما من خوشحال بودم که این آهنگ‌ها به منازل مردم راه پیدا کرده بود. همزمان با من آقای عباس بهادری هم شروع به خواندن کرد.

    شما قبل از انقلاب هم خواننده بودید، چرا مثل سایر همتایانتان به لس‌آنجلس نرفتید؟

    اولا قبل از انقلاب من مثل دیگران خواننده کاباره‌ها نبودم. خواننده تلویزیون یا به قول امروزی‌ها صدا و سیما بودم و ماندم و از این مملکت نرفتم. همه گفتند برویم، می‌کشند و فلان! من گفتم نه. من که کاری نکرده‌ام، برای چه باید بروم؟ انقلاب شده بود و میلیون‌ها نفر انقلاب کرده‌اند، ما هم مثل همان میلیون‌ها نفر. رفتن من به معنی پشت کردن به انقلاب مردم بود، باید احترام می‌گذاشتم و می‌ماندم. من مهندسی راه و ساختمان خوانده‌ام و شغلم چیز دیگری بود و در کنارش، فعالیت موسیقایی هم داشتم. تالار وحدت هم خواننده کر اپرا بودم و می‌خواندم، یعنی وزین فعالیت می‌کردم. من هیچوقت (حتی برای کنجکاوی) به خودم اجازه نمی‌دادم برای دیدن فعالیت سایر همکارانم قبل از انقلاب به این کاباره‌ها سر بزنم. الحمدلله زندگی آرامی برای خودم داشتم. بعد از انقلاب هم با اجازه و مجوز رسمی شروع به فعالیت کردم. بعد از انقلاب هم به من گفتند شاید ما از ایکس و ایگرگ نتوانیم استفاده کنیم اما از شما می‌توانیم استفاده کنیم چون شما هیچ موج جنجالی هنری مبتذلی نداشتید. هنرمندی بودی که سنگین و رنگین برای رادیو و تلویزیون خوانده‌ای و حالا ما می‌توانیم از تو استفاده کنیم و ما با مسؤولان صحبت کردیم و قانع شدند، من هم گفتم من در خدمت شما هستم.

    در حالی که قبل از انقلاب شما خواننده سرشناس و گل‌درشتی بودید به لس‌آنجلس نرفتید.

    به لس‌آنجلس که نرفتم هیچ، برای افتتاح دوره چهارم مجلس شورای اسلامی (خانه ملت) موسیقی ساختم. به من گفتند برای افتتاحیه مجلس، یک سرود می‌خواهیم و من این کار را انجام دادم. گفتند ما به هر شاعر و آهنگسازی گفته‌ایم گفته‌اند نه، ما از این نوع کارها انجام نمی‌دهیم. البته در همان اوایل انقلاب برخی طعنه‌های اذیت‌کننده بود. هر کسی در حوزه موسیقی قبل از انقلاب کار کرده بود با مخاطراتی مواجه بود اما من در آن موقعیت قبول کردم آهنگ بسازم و نوشتم «مجلس سرای ملت ماست این افتخار امت ماست/ حامی اسلام و قرآن چون خانه‌ای در خانه ماست» سرود خیلی گویایی بود.

    شعرش را خودتان سرودید؟

    بله! ملودی‌اش را هم ساختم و به صدا و سیما دادم. خود مجلس به من اعلام کرد این را می‌خواهیم و شما را هم می‌خواهیم که این کار را بکنید. گفتم خدا پدرتان را بیامرزد. اگر شما مرا قبول داشته باشید که حرفی ندارم. سال‌ها وقت من تلف شد که ثابت کنم من همراه موج مردم هستم. با انقلاب و مردم.
    به‌هرحال در فضای موسیقی این نوع مناسبات خیلی فرق می‌کرد یعنی می‌خواستند ابتذال در موسیقی نباشد. همان چیزی که خودتان هم اعتقاد نداشتید یعنی موسیقی از کاباره و کافه بیاید در رسانه ملی.

    آفرین! این چیزی است که من قبل از انقلاب هم به خیلی از هنرمندان دیگر که الان فوت کرده‌اند می‌گفتم مثل خانم فلان و آقای بهمان…. می‌گفتند نه ما اینجا پول خوبی می‌گیریم. به دلیل اینکه قبل از انقلاب شرایط اجرای کنسرت نبود قید اجرا برای عموم را زدم. آنهایی که برای عموم اجرا می‌کردند چاره‌ای جز خواندن در کاباره نداشتند.

    اگر هم عده‌ای لس‌آنجلسی شدند برای دریافت پول زیاد بود.

    آفرین!

    آنچه برای خودم همیشه سوال است این بود که آن دسته‌ای لس‌آنجلسی شدند که دنبال پول بودند، اگرنه اگر کسی به دنبال موسیقی بود قطعا در مملکت خودش می‌ماند.

    من اصلا اپرا می‌خواندم. عشقم آن‌طور بود. موسیقی پاپ را هم فقط به این دلیل که تونالیته صدای من ایجاب می‌کرد که بخوانم اجرا کردم. خب! اگر آدم می‌تواند پولی دربیاورد چرا انجام ندهد؟ در افتتاحیه مجلس داشتم به صورت زنده اجرا می‌کردم که از خارج کشور و اطراف به من زنگ زدند (چون مستقیما پخش می‌شد) و گفتند آقای سپهر! تو هم از آنها هستی و فلان. گفتم برادر من کار بدی نکرده‌ام، هیچوقت این اشتباه را نکنید. شما اشتباه کردید که از این مملکت خارج شدید. عزیز من. جنگ تمام شده، شما کجایید؟ چرا نمی‌آیید دوباره خانه را بسازیم. چرا از خانه‌ات فرار کردی و رفتی؟ بگذریم! من اصلا دوست ندارم پشت سر کسی بدگویی کنم. از همان زمان خیلی‌ها با من درافتادند، حتی هنرمندانی که مانده بودند و فعالیت نمی‌کردند. بعد از آن من یکسری سرود‌های انقلابی دیگر هم خواندم.

    مثلا کدام سرود؟

    مثلا وقتی حضرت امام(ره) رحلت کردند یک کاری بود از آقای احمد راغب که فکر می‌کنم شعرش را هم خود ایشان سروده بودند. سرود “آفتاب” را در سوگ حضرت امام خواندم. همان زمان که خبر ارتحال ایشان پیچید و منتشر شد صبح فردا این آهنگ را به من دادند و خواستند اجرا کنم. بعد هم آهنگ‌های دیگری درباره انتفاضه خواندم. شعر معروف حضرت امام(ره) «من به خال لبت ‌ای دوست گرفتار شدم» را در سالگرد رحلتشان خواستند اجرا کنم. برای آن هم آهنگی ساختم و دادم ارکستر سمفونیک. از تمام این اجراها نیز تصویر دارم. تصویر ویدئویی از اجراهایم دارم. هم عکس و هم تصویر ویدئویی دارم. از سرود مجلس، انتفاضه و شعر حضرت امام، از همه دارم. حتی اجلاس سران کشورهای اسلامی همه آمده بودند ایران. این شعر را برای آنها اجرا کردم.

    سال‌های ۷۳ یا ۷۴ با آمدن علی لاریجانی وضعیت موسیقی در صدا و سیما کمی تغییر کرد.

    تصویر باغ تصویری است از یک اتفاق سبز، چشم‌های خویش را بگشا، کوچه سرشار است از عطر و طراوت باز، لحظه‌ای از خانه بیرون آی، در بهاری اینچنین لبریز از نور و نگاه و… هان رسولی آمد و اعجاز کرد و آیه‌ای آورد.

    این اشعار را خیلی می‌شنیدیم.

    بله! این کار را بنده به صورت پاپ در ادامه سرود‌های انقلابی‌ام خواندم، جو عوض شد. بعد از مدتی هم یکسری برنامه به من دادند که در پارک‌های تهران موسیقی پاپ را به‌صورت زنده اجرا کنم. از پارک ملت شروع کردیم کنار آب‌نما. آنجا ارکستری برای مردم درست کردیم. می‌گفتند مردم مجانی بیایند ولی من پولم را از شهرداری می‌گرفتم. در پارک‌های تهران (شاید ۱۰ پارک) من کنسرت برگزار کردم و موسیقی پاپ یک جلوه‌ای پیدا کرد. تصاویرش را دارم که بعضی از مردم روی درخت‌ها هستند، همانجا که مردم اسکیت‌‌بازی می‌کنند. به هرحال آمده که موسیقی پاپ گوش کند. موسیقی پاپ هم موسیقی است که هر لحظه تغییر می‌کند یعنی شما را با لحظه‌ای که دلتان می‌خواهد هماهنگ می‌کند. موسیقی سنتی یک موسیقی سینه به سینه است ولی پاپ به‌روز است یعنی شما هر موردی پیش بیاید یک موسیقی در همان فصل درست می‌کنی و مردم گوش می‌دهند ولی نمی‌توانی مثلا با شعر حافظ صرفا سرگرم کنی.

    در همان دهه ۷۰ پس از مدتی فعالیت در برخی رسانه‌ها آمده بود که ممنوع‌الفعالیت هستید.

    ممنوعیت صدا و تصویر نداشتم. والله بالله! منتها یکسری شایعه کرده بودند سپهر ممنوع‌الصداست. ممنوع‌التصویر است. بعد به تهیه‌کنندگان می‌گفتم چرا یک برنامه‌ای دعوتم نمی‌کنید؟ می‌گفتند چون شما ممنوع‌التصویر هستید. من اگر ضبط کنم بعد قیچی می‌کنند و درمی‌آورند، خب! من دیگر پولی گیرم نمی‌آید. راست هم می‌گفتند چون اینها دقیقه‌ای و ثانیه‌ای پول می‌گرفتند. می‌گفتم چه کسی گفته من ممنوع‌التصویر هستم؟ اصلا این حرف‌ها چیست که می‌زنید؟ اینقدر شایعه‌پراکنی در رابطه با من زیاد بود که من با خود گفتم ابلهانه است که بخواهم به این شکل مبارزه کنم. همان بهتر که در خانه بنشینم و سکوت ‌کنم تا مردم خودشان بفهمند، آنهایی که می‌فهمند موسیقی پاپ چه هست. بنده در اوایل انقلاب هم، همچنان فعالیت می‌کردم. به جان خودم آقای پورصباغ! من ناراضی نیستم از اتفاقاتی که افتاد و خانه‌نشین شدم چون می‌دانم هرچه به صلاح انسان باشد خدا برایش رقم می‌زند. وقتی دیدم زبان مرا نمی‌فهمند و با من به شکل دیگری برخورد می‌کنند بعد از ۱۶ سال فعالیت و برای انقلاب و امام خواندن ناگهان در اواسط دهه ۷۰ شدم خواننده طاغوتی. گفتند تو طاغوتی هستی و طاغوتی می‌خوانی و برای اینکه اذیتم کنند گاهی ۸ ماه طول می‌کشید که یک آهنگم را تصویب کنند.

    عده‌ای که شما را در سال‌های ۷۴-۷۳ در تلویزیون دیدند هنوز برای‌شان جای سوال است که چرا ناگهان دیگر تصویر و صدای آقای سپهر از صدا و سیما پخش نشد؟

    یکی می‌گفت طاغوتی، یکی دیگر می‌گفت ممنوع‌الصدا! تا اینکه یکی از تهیه‌کنندگان صبح‌بخیر ایران مرا برای برنامه صبح به بخیر ایران آفیش کرد. برنامه صبح زود بود و زنده پخش می‌شد. با علم به اینکه می‌دانستند من ممنوع‌الصدا نیستم، مرا در لیست ممنوع‌ها گذاشتند. من رفتم و یک روز صبح در برنامه‌شان خواندم، “دنیای امیر” را خواندم، بهار را صدا بزن را خواندم. یک عده دیدند ‌ای بابا ما این سپهر را از در بیرون کردیم از پنجره داخل می‌شود. خیلی با من دشمن هستند، نمی‌دانم چه هیزم تری به آنها فروخته بودم! فقط می‌خواستند من نباشم و کس دیگری باشد.

    یک نجابتی در موسیقی اواسط دهه ۷۰ وجود داشت و این نجابت، با باز شدن بازار کاست در دهه ۸۰ رفته‌رفته به وقاحتی منحصر به فرد بدل شد.

    آن وقار به وقاحت کشیده شد. می‌گویند شمشیر را دست زنگی مست دادند، شنیده‌اید یا نه؟ چاقو را دست یک جراح می‌دهند تا جان یک انسان را نجات بدهد، دست قصاب می‌دهند گوشت را تقسیم می‌کند، دست یک آدم ناشی می‌دهند آدم می‌کشد، دست بچه می‌دهند دست خودش را می‌برد، بستگی دارد چاقو را دست چه کسی بدهیم. چطور شد همان وصله‌هایی که به من می‌چسبانید را خودتان وارد بازار کردید؟ چرا کمپانی‌ها تند و تند اجازه ساخت آهنگ‌هایی را گرفتند که موسیقی را به راه دیگری می‌برد؟

    حتی می‌توان گفت خود تلویزیون در دهه ۷۰ مقصر اصلی است که یک فضایی را فراهم کرد که شبیه‌سازی لس‌آنجلسی از نوع صدا، ریتم و موسیقی به وجود بیاید. خودش به این قضیه دامن زد.

    شما خیلی شفاف‌تر از من این قضیه را توضیح می‌دهید یعنی من هرچه می‌خواستم بگویم و ایراد بگیرم ممکن بود بگویند تو حسادت می‌کنی. مخصوصا من با یکی از این رسانه‌ها صحبت کردم، همان زمانی که سبک خواننده‌های لس‌آنجلسی در حال مد شدن بود و مثل آنان داشتند می‌خواندند. من اعتراض کردم چرا باید این کار انجام بشود؟ گفتند آقا شما حسادت می‌کنید! گفتم اصلا این حرف را نزنید، من می‌گویم خواننده‌ها باید شخصیت خودشان را داشته باشند.

    یکی دیگر از مشکلات موسیقی چپ کوک‌خوان‌ها هستند؟

    یعنی صدای مرد جای صدای زن. واقعا الان مد شده که صدا نازک‌ها (چپ کوک‌خوان‌ها) مهتر موسیقی پاپ شده‌اند، صداهایشان اغلب مثل صدای بانوان نازک است. این سبک دارد یکنواخت می‌شود. ما باید صداهای بیس‌دار، صداهای باریتون، صداهای مردانه را پر و پال دهیم. مدام صداها نازک‌تر می‌شود. ما یک خواننده‌ای داشتیم به نام آقای بسطامی (خدا رحمتش کند) صدایش چپ کوک بود. خب! هرکسی هم واقعا این صدا را ندارد ولی چپ کوکی بود که راست کوک هم می‌خواند یعنی تنالیته پایین هم داشت ولی اینها در موسیقی پاپ کاری کردند که موسیقی پاپ ما تبدیل شده به اشک و ناله. آه و ناله. اشعار با محتوای ناسزا گفتن به معشوق و بد و بیراه گفتن به زندگی ساخته می‌شود. یک عده هم مریض‌حال می‌خوانند. رفتی من از غم تو چه کنم؟ من بیمارم، من مریضم! من علیلم و شلم و… با این روش‌ها و متدها داریم غرور و مردانگی را در موسیقی پاپ از دست می‌دهیم. احساسات کاملا زنانه از دهان خواننده‌های مرد شنیده می‌شود.

    یک هویت و سپهر مستقل، مثلا حتی کار به جایی رسید که ترانه خلیج‌فارس فلان خواننده با صدای مشابه در تلویزیون اجرا شد.

    خواننده باید هویت مستقل داشته باشد که با آن شناخته شود. حالا چه کسی این اجازه را داده است؟ در حالی که من می‌توانستم خلیج‌فارسی بسازم که اصلا رنگ و بوی لس‌آنجلسی نداشته باشد. این روش زیره به کرمان بردن است. اصلا سعی نمی‌کنند تنالیته صدایشان را کمی عوض کنند، شکلش را عوض کنند. صدا و سیما هم به این افراد پروبال می‌دهد.

    امر نظارت  و ممیزی برای عدم ورود ابتذال به موسیقی پاپ چه بلایی برسرش آمده است؟

    ممیزی و نظارت در دهه ۹۰  ذلیل شده است. موسیقی پاپ دارد ذلیل می‌شود. باید کاری کرد. ضمنا تعداد زیادی از آنهایی که بی‌جهت وارد این حیطه شدند را غربال کنند. این افتضاح بزرگی است که صدا و سیما همه صداهای نازک چپ‌کوک‌خوان را پخش می‌کند. حالا از این به بعد ۴ تا صدای بم راست‌کوک‌خوان را هم ببرید و اجبارا به مردم تحمیل کنید. یعنی نمی‌توانید یک‌شبه این سلیقه  را از مردم بگیرید. باید بت ذهنی مردم را تغییر بدهید تا آهسته آهسته بفهمند تنها این شکل از خوانندگی وجود ندارد. شما می‌توانید صدای بم هم گوش بکنید. باید مرض چپ‌کوک‌خوان‌ها را ترمیم کرد تا گوش مردم به خواننده‌های اصیل‌تر با صداهای مقبول‌تر عادت کند.

    به جایی رسیده‌ایم که دیگر نمی‌توانیم موسیقی پاپ را به جایگاه اولیه‌اش بازگردانیم. 

    برای این کار مطبوعات و رسانه‌هایی مثل صدا و سیما باید فعال بشوند و تبلیغات بیشتری بکنند. صدا و سیما باید تلاش کند گستره متنوعی از صداها را معرفی کند تا در سلیقه مبتذلی که در ۱۰ سال اخیر حاکم شده تغییراتی را ایجاد کند. من به جایی رسیده‌ام و اطلاعاتی دارم که در صورت لزوم مافیای کمپانی‌های موسیقی را افشا خواهم کرد.  چه کسی است دارد این کار را می‌کند؟ جیره‌اش را از کی می‌گیرد؟ مسؤولان واحد تصویب موسیقی وزارت ارشاد  چندین بار عوض شده‌اند  برای اینکه آنها کارشان را بلد نبودند و به شکل اختاپوس روی عرصه موسیقی افتاده بودند. زمانی اشعاری به بازار آمد که اعتراض صدا و سیما هم بلند شد. چه کسی به آنها اجازه داد؟ آهسته آهسته نتیجه همین آزادی‌های بدون نظارت شد وضعیت کنونی.  چهره‌های مبتذلی را وارد عرصه موسیقی کردند.

    اصلا هویت ترانه از دست رفته است.

    اصلا ارزش شعر و ترانه پایین آمد. یک زمانی من شعر می‌گفتم می‌گفتند قافیه ندارد. گفتم وکال که دارد. ببینید! خیلی کلمات هست که شما از روی صدا نمی‌فهمی با ضاد نوشته شده یا ذال یا ظا خوانده می‌شود. پشتش آ دارد مثلا کلمه مرتضی شکسته است دیگر. مثلا مرتضی را با آ می‌خوانی. الف با ی. گاهی وکالش شبیه هم است. روی چنین توازن وکالی انگشت می‌گذاشتند که نباید خوانده شود چون  قافیه ندارد، ببخشید! من حافظ و سعدی که نیستم. اما الان ببینید چه وضعی است؟
    من ترانه‌سرا هستم. مثل اینکه شما فقط کتاب‌های حافظ و سعدی را باز می‌کنید که آهان در اینجا نباید اینگونه باشد. عزیز من ترانه زبان محاوره شعرگونه است.

    یعنی مقصر واحد موسیقی ارشاد است؟

    افرادی را نشانده‌اند که بعد همین افراد دوستت دارم و شکسته‌ها و نشکسته‌ها و مبتذل‌ها و غیرمبتذل‌ها را همه را جمع کرده و ریخته‌اند در بازار. آقا چکار دارید می‌کنید؟ چه کسی این‌کار را می‌کند؟ آبروی ارشاد رفت، بس است. بعد خواننده‌هایی را شب عید برای سال تحویل آوردید که اغلب ترانه‌هایشان در همان گونه شکسته‌ها و نشکسته‌هاست.  شما دو تا از خواننده‌های وزین اوایل انقلاب که این همه سرود خواندند را نیاوردید. من نمی‌خواهم به کسی ایراد بگیرم، باید دید چرا پیشکسوت‌ها را نادیده می‌گیرند.  صرف پرفروش بودن آلبوم خواننده که نباید برای او تبلیغ کرد. اصلا پیشکسوت در موسیقی معنی ندارد. در سینما معنی دارد اما در موسیقی خیر.

    و اغلب چپ‌کوک‌خوان‌های زنانه دعوت می‌شوند.

    اسامی را نمی‌بریم اما صدا و سیما مقصر است. چه کسانی پشت پرده تهیه‌کننده‌ها هستند که این کارها را انجام می‌دهند؟

    اخیرا گفته‌اند قرار است به رپ هم مجوز بدهند. اسمش را هم گذاشته‌اند گفت‌آواز! نظرتان درباره موسیقی رپ چیست؟ با این طرز تفکر اعتقادی به موسیقی رپ هم دارید؟ چون تصورم این است که موج موسیقی زیرزمینی غیرقابل‌کنترل با رپ شروع شد، مثل همین تتلو.

    مدیران فرهنگی ما چون بلد نیستند مصیبت درست می‌کنند. آقا وقتی بچه‌ای سیگار می‌کشد که نمی‌شود با مشت و لگد او را متوجه کار ناپسندش کرد. باید با بچه کم سن و سال  حرف زد، نه اینکه او را زیر مشت و لگد بگیری که چرا سیگار می‌کشی؟ پدرت را درمی‌آورم. بعدها می‌بینی بچه‌ات بزرگ شده زن هم گرفته، جلوی تو نمی‌کشد اما در خانه خودش می‌کشد، خودمان با دست خودمان موسیقی رپ را شاخ کردیم. این  روش مدیریت فرهنگی درست نیست. ما باید از همان اول بفهمیم چکار می‌خواهیم بکنیم.

    موسیقی رپ اصلا غیرقابل تصفیه است، مربوط به فرهنگ ما نیست. در اپرا به رچیتاتیو یا رسیتاتیو معروف است، یعنی گفتار‌های ملودیکی که محاوره است. ما تا همین حد که ترانه‌سرایی محاوره وارد فرهنگ ما شده به اندازه کافی صدمه دیده‌ایم. شأن عشق و دوست داشتن در همین ترانه با موزیک‌ویدئویی که هم‌اکنون ارائه می‌شود تا مرز اروتیسم محض پیش رفت.

    به هرحال موسیقی رپ یک گونه غربی است. بعد یک جاهایی هست که جمله خیلی زیاد است. ربات دیده‌اید چطور حرف می‌زند؟ اما این محاوره‌ای که ریتمی آهنگ غمگین است ولی در پس‌زمینه  توپ توپ  صدا می‌کند که هیچ شباهتی به موسیقی ندارد. دلم امشب گرفته نمیدونم با کی حرف بزنم (صدای بشکن و آهنگ تند). به عنوان شوخی دارم می‌گویم که شما روشن بشوی.  شما یک تاپ و توپ روی آن گذاشته‌ای که مخاطب  نمی‌فهمد چه چیزی دارد به خوردش می‌رود. داروها را دیده‌اید که کپسول می‌کنند چون تلخ است یا روی قرص یک روکش می‌کشند که مثلا بچه این قرص را بتواند بخورد. شما دارید این داروی تلخ و بی‌ربط‌تان را با یک روکش شیک وارد بازار می‌کنید. ما قبلا هم  رپ‌خوان داشتیم. روحوضی به آن می‌گفتند (با بشکن) همین آهنگ روحوضی وارد حیطه رپ‌خوان‌ها شده. ما خیلی چیزها داریم که رپ ندارد اما ما این آهنگ روحوضی را که داریم و مردم از قدیم می‌خوانند شکل مدرنش صورتی بود که مرحوم آقای مرتضی احمدی می‌خواند.خوانندگان رپ فعلی با همین شکل و قالب آن را به صورت زیرزمینی عرضه کرده‌اند و در بسیاری موارد به فرهنگ ما توهین می‌کنند. فرهنگ ایرانی ما جای رپ خواندن نیست. در  فرهنگ غربی ممکن است خواننده‌ای برود  وسط شهر این کار را بکند،  جار بزند و آلبوم هم تولید کند با همین دری وری‌هایی که می‌گوید. آقای رپ‌خوان ایراد می‌خواهی بگیری خوب برو و حرفت را مثل آدم بگو. چرا ملودی، شعر و ترانه را به این شکل مبتذل عرضه می‌کنید و مجوز هم می‌گیرد.

     نه! ما یک عقبه موسیقی سنتی داریم که برای گفتن یک جمله ابتدا می‌گوید«‌ای»، یعنی برای هر چیزی یک مقدمه‌ای داریم، یک پیش‌درآمدی داریم. خواننده که بخواهد شعر را در موسیقی سنتی بخواند یک دهان کلا آواز می‌خواند تا یک کلمه را بگوید. موسیقی ایرانی سنتی خیلی ریتم تند را نمی‌پذیرد. حالا این تبدیل به یک سبک شده و مصیبت بعدی داستان شبیه‌سازی لس‌آنجلسی و بعد آنها خواننده‌های چپ‌کوک‌خوان (مردانی با صدای زنانه)  است.  سومین ضلع این آسیب به قول آقایان گفت‌آواز است! من افق موسیقی پاپ را خوب نمی‌بینم. بعد از این آسیب‌شناسی که گفتیم طی ۲۰ سال اتفاق افتاده (از سال ۱۳۷۳ تا سال ۱۳۹۳) آنچه انتظار می‌رود نابودی موسیقی در آینده است.

    اگر قرار باشد موسیقی پاپ را به صورت درست عرضه کنیم باید  با فرهنگ ایرانی ارتباط مستقیم داشته باشد. موسیقی فعلی با فرهنگ ما تضاد عمیقی دارد. یک‌سری ضوابطی هست که در آن نباید ابتذال ورود کند. چنین ترانه‌هایی فرهنگ خدا‌شناسی و اسلام‌شناسی و مردم‌شناسی را از بین می‌برد و موسیقی پاپ را هم ضایع می‌کند. ما باید کم‌کم شکل کار را عوض کنیم. خیلی هم من دوست دارم کمک کنم ولی متأسفانه آنقدر نفوذ این شبه‌مدرنیست‌ها زیاد است که کارشان را دارند می‌کنند و زور ما هم به آنان نمی‌رسد.
    اگر موسیقی به همین منوال ادامه پیدا کند شخصیت حقوقی ارشاد از بین می‌رود.

    مافیای بدی هم در تیتراژ‌خوانی وجود دارد.

    خب! الان بازاری درست شده است که تهیه‌کننده می‌گوید چقدر می‌دهی تا تو را بیاورم تیتراژ این سریال را بخوانی و گل بکنی؟ چقدر می‌دهی؟! یک زمانی می‌گفتند آقا بیا این پولت. آهنگ برایت می‌سازیم و با سبک خودت بخوان. یک خواننده‌ای را می‌خواهی وارد بازار بکنی که هنوز دست چپ و راستش را نمی‌شناسد و هنوز جزو خواننده‌هایی نیست که تفکیک شده باشد. این آدم را که از او پول گرفته‌ای می‌بری تیتراژ بخواند؟!

    خیلی از خواننده‌هایی که قانون شکسته‌اند یعنی کلیپ برای ماهواره‌ها ساخته‌اند (طبق ضوابط ارشاد داریم صحبت می‌کنیم) از طریق همین تیتراژها وارد فضای موسیقی شده‌اند.

    چه کسی اجازه می‌دهد این پخش شود؟ آن وقت به من می‌گویی که آقا تو نباید باشی (مثلا عرض می‌کنم اگرنه به من که کسی نگفته است نباید باشی) کافی است من بروم صدا و سیما و بخواهم آهنگی از من را پخش کنند. می‌گویند آقای سپهر! اول بفرستید شورای تصمیم‌گیری. تا مهر تصویب و تایید نخورده باشد نمی‌توانیم پخش کنیم. این چیزی که من دارم می‌بینم آهنگساز و شاعر در خود صدا و سیما هست. شعر و آهنگ را هم درست کرده، تهیه‌کننده و تنظیم‌کننده هم از خودشان است.

    شما به من می‌گویید نخوان، چون کارت باید برود شورا. قافیه و وزن هم که  ندارد. البته از ملودی من نمی‌توانند ایراد بگیرند چون ملودی من دامبل دیمبول نیست. خیلی شیک و تمیز است. می‌دانید برای یک آلبوم خودم (که هنوز هم بیرون نیامده است) ۴ سال پشت در این شورای وزارت ارشاد بودم؟  تمام اشعار من را گم و گور می‌کردند در ارشاد. اشعار و آهنگ‌های من را رد می‌کردند. ۵-۴ سال دوندگی کردم تا اینکه میرزمانی آمد.

    در همان مقطع هم تقریبا به هر چه آهنگ زیرزمینی بود مجوز می‌دادند.

    آن وقت یک همچین آهنگی که رپ باشد یا در ژانر عزیزم فدات بشم یا من از چشات یه چیزی دیدم که دیگه توی عمرم هیچی ندیدم دائماً مجوز می‌گرفت. اگر همچین شعری را من ببرم ارشاد، تصویب نمی‌کنند ضمن اینکه شما اصلا خواننده‌هایتان مشخص نیست. از خواننده‌ای استفاده می‌کنید که مجوز تیتراژخوانی‌اش را به ضرب و زور تهیه‌کننده گرفته، برای تایید صدایش از هیچ سازمانی مجوز نگرفته است. طرف را با خواندن یک تیتراژ  بت می‌کنند. بعد از یک تیتراژ، خواننده‌ای که هنوز استانداردهای خواندن را رعایت نمی‌کند برای مردم کنسرت می‌گذارد. مافیا درست کرده‌اند و مافیای موسیقی خطری است که جامعه را دارد نابود می‌کند. من از صدا و سیما خواهش می‌کنم که بگردد یا سازمانی تشکیل بدهد برای تحقیق در این رابطه. این خواننده‌هایی که در این تیتراژها  خوانده‌اند کیستند؟ آیا از قبل سابقه خواندن داشته‌اند؟ برای کار کردن در یک بیمارستان می‌توانید فقط با یک روپوش سفید بروید و معاینه کنید و اسم خودتان را بگذارید دکتر؟

    وضعیت کمپانی‌ها در چه حالی است؟

    کمپانی می‌گوید من هیچ قراردادی نمی‌بندم، خودت ببر ضبط کن و بیاور. یعنی آهنگ بخر، شعر بخر، پول تنظیم بده و کارت را ضبط کن بیاور، من اگر خوشم آمد پخش می‌کنم. اگر خوشمان نیامد پخش نمی‌کنیم. حالا می‌رود در نوبت. این یعنی چه؟ این مافیا یعنی چه؟ چرا من باید این همه خرج کنم بعد هم به من پول ندهی؟ یعنی هیچ جایی نیست که بتوانیم ادعا کنیم آقای فلانی ترانه‌های مرا به سرقت برده است.  ارشاد باید گروهی، سازمانی، تیمی داشته باشد که جست‌وجوگر باشد. سوابق ترانه را دربیاورد، بفهمد مثلا این کار مال من هست یا نه. یعنی دزدی آهنگ، دزدی ملودی، دزدی شعر و خواننده را مونوپل کردن، بخشی از این شرایط مافیایی است.

    وضعیت کلیپ‌سازی چگونه است؟ چون رقبای ماهواره‌ای و موسیقی زیرزمینی کارشان را از طریق ماهواره‌ها ارائه می‌کنند.

    من بهترین آهنگ را درست می‌کنم، بهترین شعر را می‌گویم و خیلی خوب همه چیز اجرا می‌شود اما نمی‌توانم کلیپ بزنم. پس من این را کجا ارائه بدهم؟ این آهنگ را؟ مثلا یک آهنگ از یک کانال ماهواره‌ای پخش می‌شود، از کانال‌های مختلف ماهواره پخش می‌شود، روزی ۵ مرتبه از این، از آن، شما این را دارید می‌بینید. هرجا می‌روید این را دارید می‌شنوید. خب! این ناخودآگاه درون ذهنت می‌ماند و می‌شود الگوی شما که آهنگ را باید چگونه ساخت و باید اینگونه خواند. من می‌گویم ارشاد تو این سنگ را از جلوی پای من بردار، بگذار من هم کلیپ بزنم. لااقل بگو این ۱۰ نفر می‌توانند کلیپ بزنند. یک جایی برای ما بگذارند که آثار تصویری ما هم پخش بشود. اینهایی که در این مملکت مانده‌اند  برادری‌شان را ثابت کرده‌اند.

    قضیه کلیپ هم شبیه مجوز دادن  به موسیقی رپ است. چرا اول این کار را  درست انجام ندهیم؟ یک چوب‌هایی لای چرخ موسیقی گذاشته‌اند که بعدا نمی‌شود آن را درست کرد. خب! اجازه بده که من به عنوان یک خواننده‌ای که در ایران می‌خوانم کلیپ درست کنم تا اثر خوانندگان زیرزمینی و بدون مجوز که برای شبکه‌های ماهواره‌ای کلیپ درست می‌کنند کمرنگ شود. چه بخواهی چه نخواهی آهنگ را می‌دزدند؛ از کنسرتش گرفته تا تصویرهایی که در ماهواره‌ها پخش می‌شود.
    بگذار من هم بخوانم تا تو به او بگویی زیره به کرمان نبر، ما اینجا خودمان زیره داریم. نمی‌خواهد برای ما تولید کنی و بفرستی. من خودم سپهر را دارم و می‌خواند و کلیپ هم دارد که پخش می‌شود. چرا من حتما باید بروم و مونوپل یک کمپانی بشوم؟ آن کمپانی باید برای من کنسرت بگذارد. خب! آقای سپهر تو می‌خواهی کنسرت بگذاری؟ حتما نباید قرارداد چندساله داشته باشم. با من یک قرارداد می‌بندند، من می‌روم روی سن می‌خوانم تو سودت را برمی‌داری و من هم سودم را برمی‌دارم. چرا حتما باید مونوپل یک کسی باشم؟
    این شعر پاییز که من گفته‌ام «زورق فصل پاییز تو دست باد اسیره / حالا یه مرد تنها خسته و زرد و پیره» ولی تو داری همش پاییز را می‌گویی. دلم پاییزه یا  نمی‌دانم دلم از غم لبریزه! پاییز خیلی قشنگ است همه می‌گویند فصل پاییز دل میشه از غصه لبریز/ فصل پاییز عاشقونه است/ این میونه غم بهونه است. ما اصلا غم را نباید با پاییز قاطی کنیم. پاییز فصل زیبایی است، فصل قشنگی است. کلمات غم‌انگیز را به کار می‌برم ولی رنگ طلایی به خود می‌گیرد. اگر مدیران درست عمل کنند حتما مثل گذشته ترانه‌های بهاری بسیاری خواهم خواند.

    https://musiceiranian.ir/?p=73065
       
    برچسب ها مهدی سپهر

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *