محمدرضا درویشی در کنسرت دونوازی «نقش» به نوازندگی گلفام خیام و مونا مطبوع ریاحی که شب ۲۷دی در تالار رودکی برگزار شد، گفت: من نوازندگان کلارینت بسیاری دیدم ولی تاکنون چنین صدایی از ساز کلارینت نشنیده بودم.
در این کنسرت که با استقبال مخاطبان زیادی همراه بود پس از پایان اجرا محمدرضا درویشی، آهنگساز و پژوهشگر موسیقی، به روی سن رفت و طی توضیحاتی گفت: در بروشور نوشته نشده که کدام یک از این دو آهنگساز هستند و خطاب به نوازندگان گفت: آهنگساز کدام یک از شماست و گلفام خیام در پاسخ گفت: که این اثر در هم نوازی و به طور مشترک شکل گرفته است.
در ادامه درویشی از درک عمیق این دو هنرمند از موسیقی ایرانی گفت و تاکید کرد: مطبوع ریاحی از تکنیک های ساز سرنا بر روی کلارینت استفاده کرد. من نوازندگان کلارینت بسیاری دیدم ولی تاکنون چنین صدایی از ساز کلارینت نشنیده بودم.
دو نوازی «نقش» در سه فصل اجرا شد. فصل اول «گمگشته»، دوم «ستیز» و سوم «رها». این کنسرت در مسیر پروژه «بازی گوش» انتشارات هرمس با مدیریت رامین صدیقی برگزار شد.
مسعود خیام در یادداشتی درباره این کنسرت نوشت: «من همیشه دچار یک تناقض بودم. از یک سو نوعی بن بست در موسیقی ایرانی می دیدم از طرف دیگر فکر میکردم مگر ممکن است یک ملت قدیمی، بسیار هم قدیمی، درخت موسیقی گشن بربالیده نداشته باشد؟ امشب دیدم همان گونه که معماری عظیمی مانند تخت جمشید تا همین قرن پیش زیر خاک قرون و اعصار و حملات اسکندر و عرب و مغول بود و کسی از وجود آن خبر نداشت، موسیقی ما نیز… امشب همان حالی را داشتم که وقتی اولین بار سایت باستان شناسی شوش را دیدم. احساساتی نشدم، به فکر فرو رفتم. این موسیقی ایرانی نبود، موسیقی ایران بود».
همچنین احسان تمرآبادی، آرشیتکت نیز در یادداشتی درباره این کنسرت اظهار داشت: «گلفام و مونای عزیزم.امشب اجرای شما را دیدم. این چند کلمه تقدیم به شماستالبته نمی دانم چطور کلمات را کنار هم بیارم در صورتی که کلمات تمام شدن. که اصلا بعد از موسیقی کلمه ای می ماند یا نه. تنها می دانم به عنوان شنونده، ذره ای به «اصل»ی نزدیک شدم که شما در لحظه، خلقش کردید. امشب من به یک آرزویی که ۷ سال پیش وقتی که اولین بار با موسیقی آشنا شدم. و این آرزو با یک تکان شدید و یک برانگیختگی بهت آور به خاطر نشستن یک تجربه، ورای تجربه های انسانی در چیدمان ذهنم برآورده شد. تنها به سالن آمده بودم و تمام مسیر را تنها از سالن تا خانه پیاده رفتم. و تنها به موسیقی که نصیبم شده بود فکر می کردم.
گاها بغض می کردم و نمی فهمیدم برای چه. می دانید که موقع مواجه شدن با یک چیز عظیم آدم تا مدت ها تحت تاثیرش، سنگینی بزرگی در هرجای قلب و روحش احساس می کند. از احساسات شخصی که بگذریم می خواهم برایتان بگویم که، در این مدتی که زندگی کردم سعی کردم زیبایی های دنیا رو کشف کنم. ایران را زیاد گشتم، با مردمان با صفا دمخور شدم، در طبیعت بکر قدم زدم، با سکوت کوهستان دوست شدم، از مطالعه علم لذت بردم، با هنر زندگی کردم، شعر خواندم، داستان خواندم، و تا ژرفای ذهنم به معماری و موسیقی اندیشیدم. هرچند کوتاه اما همه اش را به یاد دارم. تنها می خواهم به شما بگویم که امشب در بین بهترین لحظات زندگی من جای گرفت. موسیقی شما در لفافه ای از حضور پرشورتان آنچنان در من غوغایی به پا کرد که تا همیشه وقتی آن را به یاد بیاورم، با خودم می گویم «این یکی فرق داشت».امشب همچنین یک آرزوی دیگر کردم. که روزی حین طرح بنایی، گوشه ای از آن را با یاد شما طرح کنم و نام شما دو عزیز را بر آن بگذارم. به خودم قول دادم تا تیزحواس باشم تا لحظه وقوع این اتفاق را درک کنم. پس از این به بعد موقع هر طرحی، لحظه ای به شما و امشب فکر می کنم تا ببینم آیا، آن چیزی که دنبالش هستم را یافته ام یا نه؟از این که امشب مهمان موسیقی شما بودم بی نهایت خوشحالم و احساس غرور دارم. برایتان صمیمانه، آرزوی بهترین ها را دارم.به امید موفقیت های بزرگ شما دو بزرگ زن».
دیدگاهتان را بنویسید