روزنامه شرق – مرتضی احمدی: روزی که «صدای طهرون» با همین چندتا ترانه ای که مجوز گرفت، منتشر شد، فکر می کردم لابد همین هم نسلان من و آنهایی که یک نیمچه خاطره ای از ترانه های کوچه باغی طهرون خاطرشان مانده سراغ این آلبوم می روند. اما چنین نشد، آنقدر نسل جوان و امروزی سراغش رفتند و درباره اش حرف زدند که حیرت زده شدم. برای همین هاست که امیدوارم باقی ترانه هایی که ضبط کرده ایم هم یک روزی مجوز بگیرند و منتشر بشوند. ترانه های بسیاری هم ضبط شده اند که هنوز مجوز وزارت ارشاد را نگرفته اند. وقتی می بینم جوان ها و مردم کوچه و بازار این جور با اشتیاق سراغ این آلبوم می روند، یادم می افتد که این ترانه ها بالاخره مال همین مردم هستند و هیچ هم بعید نیست که از این ترانه ها چنین استقبالی شود. این ترانه ها حاصل سال ها جست وجوی من است، از سال ۴۶ تا همین امروز. مساله اصلی در زمینه ضبط این آثار از آنجا بود که فکر می کنم باید این هنر ثبت شود، باید بماند. یک زمانی برای ماندگار شدن شان دست به قلم بردم و اینها را در کتاب «کهنه های همیشه نو» نوشتم. جلد دوم کتاب هم حاضر است و منتظرم یک روزی فضایی فراهم شود و این کتاب را هم راهی بازار کنم. برای همین هم، خوشحالم از اینکه بالاخره فرصتی دست داد تا بخش زیادی از این ترانه ها را با ضربی خوانی ضبط کنم. حتی اگر به این زودی ها هم منتشر نشوند، همین که ماندگار شده اند کفایت می کند. حالامی بینم که آن نگرانی و تاکید من پربیراه نبود. همه آنهایی که یک روزی این کوچه باغی ها و روحوضی ها را می خواندند، دیگر در میان ما نیستند. ۱۰۶ قطعه به ارشاد می رود و ۱۲ تایش مجوز می گیرد، اما امیدوارم یک روز مجوز بگیرند. به هر حال که در تمام این سال ها تاکید روی حفظ آیین ها و سنت های ایرانی است، برای همین هم می توان امیدوار بود. آدم از خودش می پرسد اگر این آثار جزء هنرهای بومی و سنتی نیست پس چیست؟ این قطعات مال مردم کوچه و بازار است. حتی شاعران و نویسندگان شان هم معلوم نیست. به هر حال اگر همت نکنیم و این نوع موسیقی را ثبت و ضبط نکنیم همین مختصری هم که به دست ما رسیده از بین می رود. هر کدام از این ضربی خوانی ها داستانی دارند و پیشینه ای. در طول همه این سال ها یک به یک سراغ همه آدم هایی رفته ام که استاد این سبک بودند. سعی کرده ام همه آنها را به شیوه درست شان بخوانم و یاد بگیرم. من کار کوچکی کردم، اما متاسفانه هربار که یادم می افتد هنر رو حوضی ما تا این حد ضعیف و مظلوم واقع شده و به یک گوشه ای پرت شده است، متاسف می شوم. اگر من بمیرم دیگر کسی نیست اینها را بخواند. بارها و بارها گفتم این هنرهای روحوضی ، پیش پرده و کوچه باغی ها متعلق به تهران است. مال هیچ جای دیگری نیست. هرکسی که می خواهد اینها را بخواند، باید صدای خوبی داشته باشد، بچه جنوب شهر تهران باشد، فرهنگ تهران را بشناسد و بداند فرهنگ تهران چیست.
دیدگاهتان را بنویسید