حسین سلیمی: حالا نزدیک به دوازده سال از آغاز فعالیت حرفهای موسیقایی محسن چاوشی میگذرد. چاوشی طی این مدت فراز و نشیبهای زیادی داشته و در طی این مدت همواره در حال آزمون و خطا بوده است. او در این سالها همواره بین دو فضای موسیقایی پاپ و راک حرکت کرده و گاها هم میان این دو فضا معلق بوده است. شاید موفقترین آلبوم محسن چاوشی تا به امروز «یک شاخه نیلوفر» باشد؛ آلبومی که به زعم بسیاری از هواداران پر و پا قرص و متعصبش، بهترین آلبوم اوست. آلبومی که چاوشی با بهره گیری مناسب از فضاسازیهای رایج در موسیقی راک توانست تجربه متفاوتی را پشت سر بگذارد.
در آلبوم «ژاکت» هم گرایش چاووشی به موسیقی راک را به عینه میشد حس کرد. شاید خود چاوشی هم به این درک رسیده بود که همراهی صدای او با سازهایی مثل گیتار الکتریک هارمونی دلنشینی را تولید میکند. هارمونی که صدای حزنانگیز چاوشی را پختهتر نشان میداد. قطعا قطعه «تو که نیستی» را بسیاری از هواداران چاوشی به یاد دارند؛ این قطعه نمونه بارز خودنمایی این هارمونی بود. اما در مقاطعی محسن چاوشی در چرخشی عجیب چند آهنگ شش و هشت را با ریتمی سریع و شاد ارایه داد. هر چند این نوع کارهای چاوشی هم طرفداران مختص به خودش را دارد اما اساسا ریتمهای شاد با صدای محسن چاوشی که در ذات خود غم و اندوه را به همراه دارد، متضاد بود. شاید دلیل استفاده این نوع آهنگها را بتوان در فشار موسسات نشر موسیقی به این خواننده برای گنجاندن آهنگهای شاد و همه پسند در آلبوم، جستجو کرد.
اما اثر چاوشی در آلبوم جدیدش یعنی «پاروی بیقایق» به گذشته خود بازگشته است. گذشتهای که آهنگهای ترنس و پرشتاب در آن جایی نداشت؛ گذشتهای که باعث شده بود او به پرطرفدارترین خواننده پاپ بدل شود و طرفداران به شدت متعصب و پروپا قرصی پیدا کند. چاوشی در این آلبوم خود واقعیاش را به مخاطبش ارایه میدهد. به همین خاطر هم مخاطبان همیشگیاش حرفهای دلشان را از میان کلام خواهند یافت.
«پاروی بی قایق» با قطعه «دزیره» آغاز میشود؛ قطعهای که علیرغم ترانه استخواندارش، تنظیم نامناسبی دارد و این تنظیم در لحظاتی موسیقی را از انسجام میاندازد و آن را دچار سکته میکند. علاوه بر این حضور صدایی که در پشت صدای اصلی قرار گرفته و به صورت بک وکال میآید، چندان توجیه پذیر نیست. همچنین ایده استفاده از صدای بریده در پشت صدای چاوشی کمی تکراری به نظر میرسد. بیترید استفاده از این نوع صدا و اصطلاحا لیزری کردن صدا، مدتها است که در موسیقی پاپ مرسوم نیست و قطعه استفاده چند باره آن در این قطعه به بهتر شدن اثر کمک نکرده است.
«قهوه قجری» عنوان آهنگ دوم این آلبوم است. شنیدن چند باره این قطعه ذهن را ناخداگاه به سمت سبک آلترناتیو راک پرت میکند. قطعهای که بار اصلی آن بر دوش گیتار الکتریک است و همراه درامز و پیانو ملودی اصلی شکل میگیرد. اما نکته جالب این قطعه این جاست که در مقاطعی که حجم سازها کاهش مییابد، صدای چاوشی قابل توجهتر میشود. البته ناگفته نماند که همراهی درست درامز در هنگام استفاده گوشواره ترانه، ریتم قطعه را به خوبی زنده نگه میدارد.
آهنگ بعدی آلبوم تحت عنوان «جز» نامگذاری شده است. قطعهای که شبیه هیچ کدام از قطعات آلبوم نیست. قطعهای که به واسطه استفاده کلارینت کمی انرژیکتر از دیگر آهنگهای آلبوم از کار در آمده است. البته ترانه روان و آسان فهم یار دیرین محسن چاوشی یعنی حسین صفا در موفقیت این آهنگ نقش بسزایی دارد.
قطعه چهارم آلبوم «پاروی بیقایق» با نام «تفنگ سرپر» آهنگی است از جنس راکهای دهه ۸۰ میلادی با همان مختصات و با همان شلوغ بازیهای مرسومش! این آهنگ شباهت قابل ملاحظهای هم با قطعه «چاردیواری» از آلبوم «ژاکت» دارد و شنوده با شنیدن آن بلافاصله یاد آن اهنگ میافتد. «تفنگ سرپر» با تنظیم خوبش قابل قبول از کار درآمده هر چند که میشود راجع به محتوای ترانه آن بحث کرد.
در قطعه «خواب» که آهنگ پنجم آلبوم تازه چاووشی است، چاوشی در این آلبوم به درستی از تکنیکهای مدرن موسیقی پاپ بهره برده و صرفا مانند بسیار از همکارانش تنها از اصوات مدرن استفاده نکرده است. البته او قصد به رخ کشیدن تکنیکهای مدرنش را ندارد و از این تکنیکها و اصوات جدید در جهت فضاسازی برای شعر بهره میگیرد و به همین خاطر هم هست که نتیجه کارش جالب توجه از آب درآمده؛ هرچند که بعضی از فرودهای ریتم در این قطعه کمی غیر منطقی به نظر میرسد.
در قطعه ششم که نام آلبوم هم از روی آن برداشته شده، هوادران قدیمی چاوشی شاهد همان چاوشی یک شاخه نیلوفر هستند. در این قطعه که شاید بهترین آهنگ آلبوم باشد، شاهد همان هارمونی گیتار الکتریک و صدای خشدار و زخمی چاوشی که در ابتدای این نوشته به آن اشاره شد، هستیم. ترانه زیبای حسین صفا، تنظیم شنیدنی امید حجت و صدای از همیشه غمگینتر چاوشی، باعث به وجود آوردن قطعهای شده که بیشک تا مدتها در پستوی ذهن هوادارن این خواننده خواهد ماند.
«یه خونه کوچیک» از این آلبوم نشان میدهد که چاوشی ظرفیت صدایش را به درستی شناخته است و دیگر مثل گذشته دست به کنجکاویها و بازیهای بیدلیل با صدایش نمیزند. او دیگر صدایش را بدون توجیه موسیقایی بم یا زیر نمیکند و بر اساس نیاز آهنگ با ریتم همراه میشود و این موضوع شاید نقطعه عطف چاوشی در این آلبوم باشد.
آلبوم «پاروی بیقایق» نسبت به آثار قبلی چاوشی یک ویژگی دارد که این آلبوم را از دیگر آثار چاوشی متمایز میکند و آن هم انسجامی است که در بین قطعات آلبوم جریان دارد. چه از لحاظ ساختار فنی و چه از لحاظ محوایی بین تک تک قطعات آلبوم ارتباط نامحسوسی برقرار است. البته این ارتباط و شباهتی که بین قطعات وجود دارد ممکن است برخی از مخاطبان را خسته و کمحوصله کند. قطعه «کلنجار» هم که به عنوان قطعه هشتم در این آلبوم گنجانده شده، در ادامه ارتباطی است که به نظر میرسد چاوشی از قطعه اول به دنبال آن است.
و اما چاوشی در قطعه آخر این آلبوم آهنگی عجیب و به شدت تلخ ارایه میدهد. همانطور که از نام این قطعه یعنی «وصیت» برمیآید، چاوشی وصیتنامهاش را در فضایی پرتعلیق و پرحجم و سنگین موسیقایی میخواند. این آهنگ بیتردید مورد توجه طرفداران خاص و با تعصب محسن چاوشی قرار خواهد گرفت. چاوشی در این قطعه وهمانگیز، تجربه تازه موسیقاییاش را به نمایش میگذارد. او با گنجاندن این قطعه در پایان آلبوم، مرثیهای تلخ و دردناک سرمیدهد؛ مرثیهای برای یک رویا!
به هر روی آلبوم «پاروی بیقایق» را با تمام کاستیهایش میتوان آلبومی موفق قلمداد کرد؛ چرا که در این آلبوم چاوشی سعی کرده تا بازگشت به گذشتهاش، توجه هوادارن همیشگیاش را جلب کند. به نظر میرسد که دوران آزمون و خطای چاوشی تمام شده و حالا او به مرز پختگی نزدیک شده است. آلبوم تازه چاوشی قطعا یک سر و گردن از بسیاری از آلبومهای بیهویت و به تکرار افتاده پاپ امروز بالاتر است. چاوشی در این آلبوم تجربه موفق گذشتهاش را تکرار کرد اما او همواره نشان داده که به دنبال تجربههای جدید است. باید منتظر ماند دید و آیا او دوباره به سراغ تجربههای جدید میرود یا روند موفق روزهای گذشتهاش را تکرار میکند؛ باید ایستاد و دید.
دیدگاهتان را بنویسید