موسیقی ایرانیان: مصاحبهای که در ادامه خواهید خواند، اوایل دهه ۱۳۵۰ در برنامه هنر و خانواده یا هنر برای مردم، به تهیهکنندگی علی تابش تهیه شده است. در این برنامه که هر هفته تهیه میشد، تابش یکی از موسیقیدانان شاخص را به برنامه دعوت و با وی به گفتگو میپرداخت. هنرمندانی همچون ناصر مسعودی، نریمان، خالدی، فرهنگ شریف و از جمله محمودی خوانساری از آن دست موسیقیدانانی بودند که در این برنامه شرکت کردند، این گفتگو البته سال ۱۳۸۶ در روزنامه اعتماد نیز بازنشر شد.
گفتنی هستیم، علی تابش در تلویزیون و رادیو مردی همه فن حریف بود. در سال ۱۳۴۰ به همراه پرویز خطیبی تصمیم گرفت، یک برنامه نیم ساعته کمدی ـ انتقادی به نام «تک مضراب» در تلویزیون ایران اجرا کند. از سالهای ۱۳۵۴ به بعد از تابش خبری نبود. سالها پس از پیروزی انقلاب اسلامی که شما و رادیو به مدیریت منوچهر نوذری به شکل دیگری ادامه پیدا کرد، وی همکاریهایی داشت. علی تابش در ۱۴ آبان ۱۳۷۶ وفات یافت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
در ادامه گفتگوی زنده یاد «علی تابش» با زندهیاد «محمودی خوانساری» را بدون اعمال تغییرات نگارشی دنبال کنید.
- برخی از آوازها که برای هزارمین بار توسط یک شنونده موسیقی اصیل هم گوش داده میشوند، گویا باز هم کم شنیده شده است. محمودی جان، خیلی از شما متشکرم که توانستی این همه در موسیقی ما تاثیرگذار باشی.
علی جان واقعا از این همه محبت، من را شرمنده میکنی. مجالی نمیدهی که من از شرمندگیات در بیاییم.
- برای شروع بحث اجازه بده بپرسم نسبت به همکارانت چه حسی داری؟ کارشان را چگونه میبینی و چه خوانندهای را از همه بیشتر دوست داری!
من سال ۱۳۳۵ یکی از برخوردهای قشنگم برخورد با داریوش رفیعی بود. من عاشق این مرد بوده و هستم. الان هم نوارهایی از این خواننده دارم که در خلوتم اگر خواسته باشم گوش کنم و حالی داشته باشم آن نوارهاست. ولی البته من آواز آقای ادیب خوانساری و بنان را خیلی دوست دارم. اینکه استاد نمیگویم به این دلیلی است که کلمه استاد در جامعه ما خیلی پیش پا افتاده است به همین خاطر، به گفتن هنرمندان بزرگ و آقا کفایت میکنم. بجاست که از آقای قوامی هم یادی بکنم. کارهای قدیمی آقای گلپایگانی را هم گوش میکنم. این هم اضافه کنم که شجریان خواننده زحمت کشیدهای است. شجریان خیلی زحمت کشیده است. چون طلبه است. مثل خود من که طلبه هستم و طلبه خواهم ماند و هیچوقت هم ادعایی نداشتم. و هر چقدر پیش رفتم، دیدم هنر و آواز عجب دریایی بیکران است و هنوز هم میبینم که چقدر فاصله دارم. به قول مرحوم تهرانی میبینم که چقدر لنگی دارم.
- همانطور که گفتی هرکسی در رشته خودش طلبه باشد و برود دنبالش و ببیند که اینجا آخر خط نیست، اما اگر کسی اینجور فکر نکند…
دیگر اینجا مرگ است. به مرگ هنری رسیده است.
- آیا برای کار هنریت سفری به خارج از کشور هم داشتهای؟
بله خوشبختانه. شاید ۳ – ۴ سال پیش (یعنی سالهای ۱۳۴۸) با یک اکیپ هنری که شاید این سفر کمتر اتفاق بیفتد، به انگلستان رفتیم. در این سفر هنرمندان گرامی علی تجویدی، حبیبالله بدیعی و چند خواننده بودند. چقدر سفر موفقیتآمیزی بود. البته به لندن و بروکسل رفتیم. خاطره این سفر را هیچوقت فراموش نمیکنم.
- محمودی عزیز در این سالهای متمادی در کار هنریت، قطعا مردم هنردوست ما، هنر ویژه تو را ارج نهادهاند. آیا روابطت با مردم را حفظ کردهای.
انسانهایی که با هنر سروکار دارند، خیلی بیشتر با مردم ارتباط برقرار میکنند. ولی یک خاطرهای دارم که میتواند پاسخ شما هم باشد. حدود سال ۱۳۴۰ بود که به همراه یکی از دوستان و خانوده به شمال رفتیم. فکر میکنم به نوشهر رفتیم. به جای اینکه به هتل برویم، گشتیم و دو اتاق از یک پیرمرد و یک پیرزن گرفتیم. پیرمرد خیلی چهره روحانی داشت. من فکر کردم اگر این پیرمرد بفهمد که من از خوانندگان گلها هستم و آواز میخوانم، شاید خوشش نیاد. بهتر است که ما سروصدایش را در نیاوریم. نگو از دوستمان پرسید که این آقا کی هست که گفت ایشان آقای محمودی خوانساری هستند؛ خواننده گلها، گلهای جاویدان است (من از این موضوع خبر نداشتم). چند روز که ما آنجا بودیم، خیلی به ما خدمت کرد و همین که میخواستیم برویم، پیرمرد آمد و یک دسته گل برایمان آورد و به من گفت (محمودی با لهجه گیلکی تقلید صدای پیرمرد را در میآورد) آقای خوانساری ما گلها را به تو دادیم، تو جاویدان را به ما ندادی. من هم بهش گفتم الان جاویدان را به تو میدهم. صورتم را به سمت دریا کردم و به قول خودش نیم ساعت جاویدان خواندم؛ بدون ساز و به طور بداهه به قدری صدا شفاف و خوب شده بود که هیچ وقت یادم نمیرود. میدانید که شمال چون مرطوب است، تأثیر زیادی در صدا میگذارد. صدا مثل ناقوس شده بود. این پیرمرد اشک از چشماش سرازیر شد که من هم گریهام گرفت. اصلا تعجب کردم که چنین آدمی گلها را میشناسد و بگوید گلهای جاویدان!
- محمودی جان این پیرمرد، نماینده ۳۵ میلیون ایرانی است که با توجه به عشقشان به موسیقی ایرانی، صدای تو را دوست دارند و شکرگزار این صدا هستند. برای آخرین سوال به ما بگو که کدام آوازت را بیشتر از همه دوست داری!
والله شما خودتان بهتر میدانید که من همه کارهایم را دوست دارم اما از همه بیشتر همان سهگاه معروف که در برگ سبز شماره ۱۶۵ است. به خصوص قسمت مخالف سهگاه را خیلی دوست دارم. آنجا که میگوید: گر تو از پرده برون آیی، رخ بنمایی / پرده در کار همه پردهنشینان بدری. این آواز را آقای بدیعی با من همراهی کردند. به عقیده من بدیعی یکی از بهترین جواب آوازهای خود را داده است. خود بدیعی هم این نوار را خیلی دوست دارد.
- خب محمودی جان اگر حاضری برویم در حوزه خانواده، برویم ببینیم محمودی عزیز ما ازدواج کرده است!
من فکر میکنم یک هنرمند به ویژه هنرمندی که با موسیقی سروکار داشته باشد، اگر ازدواج کند، ازدواج دوم وی خواهد بود. چون هنرمند قبلا با هنرش ازدواج کرده است. ولی اگر خواست ازدواجی کند، دیگر این ازدواج دوم وی است. ولی من میخواهم بگویم خوشبختانه یا متأسفانه هنوز تأهل اختیار نکردم. دلیل اصلی آن، این است که مادرم احتیاج به یک همراه دارد. چون مادرم کسی است که مشوق آواز من است و وجود مادرم مانع از نشستن من بر سر سفره عقد بوده است.
- من فکر میکنم مادر شما خیلی علاقهمند است که نوه خود را ببیند!
بله! ولی دیگر برادران من این کار را کردند!
- چندتا برادر داری!
سه برادر دارم و دو خواهر. یکی از خواهران از همه ما بزرگتر هستند.
- اینطور که همه میدانند یک هنرمند یک قلب خیلی رئوفی و احساسی دارد. آیا تا به حال نشده که دلت برای عشقی بلرزد!
خیلی سوال قشنگی کردی. پر واضح است که بله. من فکر میکنم اگر نلرزد آن دل، دل نیست. آن صدایی که از اعماق وجود آدم سرچشمه گرفته، سرچشمهاش عشق است و آن هم عشق مجازی است. تا آن نباشد، آن عشق ازلی و آن عشق عرفانی وجود نخواهد داشت. مسلم است که قلب من خیلی لرزیده است. یکبار پیش دکتری رفتم که دکتر به من گفت که چرا آنقدر عاشق میشوی!
- با توجه به اینکه جدیدا کم کار شدی، میخواهم بگویم محمودی جان ما به این اجتماع مدیونیم. مبادا روزی از کار هنری دست بشویی و قهر کنی. هنرت خیلی ارزنده است، مبادا به هیچ بگیری! مردم از تو انتظار دارند.
علی جان من همین جا به مردم قول میدهم که در آینده برخلاف گذشته بیشتر کار کنم. چون واقعا ما به این مردم مدیونیم.
- علی نگهدارت باشد محمودی جان
علی و جدم رسولالله نگهدار همه شما عزیزان باشد.
دیدگاهتان را بنویسید