×
×

محمدرضا لطفی: دلم برای مردم تنگ است

  • کد نوشته: 51191
  • 23 اسفند 1392
  • ۳ دیدگاه
  • کمتر کسی را میتوان یافت که عاشق موسیقی اصیل باشد و نامی از محمدرضا لطفی نشنیده باشد ؛ هنرمندی که به جرات میتوان گفت موسیقی مدیون حضور و فعالیت وی است. این ردیف‌دان، آهنگ‌ساز و نوازنده‌ی تار و سه تار این روزها در بستر بیماری به سر می برد.

    محمدرضا لطفی: دلم برای مردم تنگ است
  • 1507750_767444809934968_2064772903_nکمتر کسی را میتوان یافت که عاشق موسیقی اصیل باشد و نامی از محمدرضا لطفی نشنیده باشد ؛ هنرمندی که به جرات میتوان گفت موسیقی مدیون حضور و فعالیت وی است. این ردیف‌دان، آهنگ‌ساز و نوازنده‌ی تار و سه تار این روزها در بستر بیماری به سر می برد.

    نیوشا مزیدآبادی با نگارش یادداشتی در «اعتماد» از دیدارش با این هنرمند و دلتنگی های یکی از نوابغ‌ موسیقی برای بازگشت به این عرصه سخن گفته است. متن این نوشته را در ادامه می خوانید:

    «دلتنگ سازم هستم.» در طول راه این جمله در ذهنم مرور می شود. همه چیز دور سرم می چرخد و احساس می کنم در خلاگیر کرده ام. پله های سرد و بی روح بیمارستانی در مرکز شهر، راهرویی که در اتاق انتهایی اش تمام اضطراب و نگرانی ام خفته است، پنجره هایی که پا به پای من خودشان را به طبقه اول می رساندند، نفسی که به شماره افتاده و… یادم می آید پیر موسیقی ایرانی چطور دلتنگی هایش را در کلامی بریده بریده، با بغضی عمیق و قطره اشکی تلخ بیان می کرد. «دلم برای مردم تنگ است.» محمدرضا لطفی این جمله را در بستر بیماری می گوید. مردی که در متن تاریخ ایران معاصر جملات بی شماری را از آن خود کرده است. هنرمندی که شنونده های موسیقی ایرانی از هر نسلی در ۵ دهه اخیر حتما در بزنگاهی تاریخی خاطره یی از او دارند و سر زلفی از یاد های ایام شان گره یی با نوای تار او دارد.

    مخاطبان حرفه یی موسیقی هم حتما نقطه اوج های موسیقی ایرانی را در آثار و اجراهای محمدرضا لطفی از یاد نمی برند. نوازنده یی که در فاصله جشن های هنر شیراز تا اجراهای گروه چاووش و سرود های انقلابی اش همپای مردم قدم زد. مردی که حرمت موسیقی ایرانی را در آن زمان که هویتش صرفا در موسیقی بزمی تعریف می شد، با حضور در میان توده مردم در عرصه های سیاسی و اجتماعی، بازتعریف کرد، هنرمندی که با اجراهایش در گروه چاووش روح کنشگر سیاسی و اجتماعی را به عرصه موسیقی ایرانی بازگرداند. این استاد موسیقی ایرانی با تمام نقش و تاثیرگذاری که در تاریخ این نوع موسیقی داشته، گویی این روزهای آخر سال ۹۲ لحظات دیگری را تجربه می کند: بیمار و رنجور. رنجور از زمانه یی که هنر آمیخته با نگاه جهانی است و معلوم نیست تصویر محمدرضا لطفی در این آمیختگی اجباری چه قابی به خود خواهد گرفت. تصویر موزه یی که دوباره از جریان عمومی مردم فاصله می گیرد و شاید نسل های بعدی به آن رجوع کنند؟ یا اینکه تبدیل به خاطره یی محو می شود که نمی توان آن را با معیارهای امروز و آینده مقایسه کرد. «عشق داند» به یاد مردم خواهد ماند یا «سپیده»اش؟ در کدام تالار موسیقی و کدامین روز می توان دوباره نوای چاووش هایش را شنید؟ ارغوانش با زمزمه کدام نسل آینده مرور می شود؟زخمه هایش مشق کدام شاگرد خلف خواهد شد؟پاسخ این پرسش ها را بی شک تاریخ مشخص می کند. اما فی الحال باید دم را غنیمت شمرد و هنرمندی زنده را قدر شناخت که هنوز با ما است و آثارش جاودان. هر چند که این یاد و خاطرات خوش پاسخگوی رنجوری حال محمدرضا لطفی نیست.

    «دلتنگ سازم هستم، دلتنگ سازم هستم.»…

    این زمزمه های من بود از میدان ولیعصر تا سیدخندان. خیابان هایی در مرکز شهر که شاید روزهایی استاد محمدرضا لطفی عمر ۵۰ ساله موسیقی اش را در آنها قدم زده و رد خاطراتش را در فاصله مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و کانون چاووش ثبت کرده است. آنچه مسلم است نوای ساز لطفی هیچگاه فراموش نمی شود. حتی اگر روزی ساده ترین آدم های شهرمان هم گزیده یی از «ارغوان» را با خود زمزمه کنند، برای لطفی بس است که دین اش را به مردم این سرزمین و موسیقی ایرانی ادا کرده باشد.

    ارغوان

    بیرق گلگون بهار

    تو بر افراشته باش

    شعر خونبار منی

    یاد رنگین رفیقانم را

    بر زبان داشته باش

    تو بخوان نغمه نا خوانده من

    ارغوان

    شاخه هم خون جدا مانده من… …

    ه. الف. سایه

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *