علی نامجو| آنان که اهل مطالعه تاریخ موسیقی ایران هستند حتما میدانند که گام زدن در این عرصه دو حس و حال متفاوت و گاهی متناقض را به درون روح آدمی سرازیر میکند؛ حس غروری برآمده از ملیگرایی و البته حس تلخی و ناکامی حاصل از شکست انقلابها و فقر و بیچارگی اغلب ستارگان این آسمان. زندگی و آثاری که عارف قزوینی از خود به یادگار گذاشته و در چند دهه گذشته همواره جزو آثار پرطرفداران توده بوده است، مثالی دقیق برای درک ما از این وضعیت پارادوکسیکال است. از آنسو چهرهای همچون درویشخان که باید او را از سرآمدن آموزش موسیقی ردیفی دستگاهی به شیوه امروزی به حساب آورد هم در طول زندگیاش آنقدر پستی و بلندی را از سر گذرانده که کافی است چند صفحه از کتاب زندگینامه او را بخوانید تا دلتان بگیرد و حتی غصهدار شوید. چند گام جلوتر از عارف و درویش، شخصیتی همچون ابوالحسن صبا را داریم که زندگیاش به کل وقف درس و بحث و تالیف در زمینه موسیقی شد و یکدوجین شاگرد تراز اول تحویل عرصه هنر داد و در موسیقی دوران اوج رادیو چهرهای تاثیرگذار بود و با آنکه همواره از سیاست گریزان بود اما با اقداماتی که در طول دوران حیاتش انجام داد، ثابت کرد هنرمندی مردمی است و جامعه و دغدغههایش برای او در اولویت است. فرهود صفرزاده، پژوهشگر تاریخ موسیقی و نویسنده این حوزه است که انگار در نوشتن آثاری خواندنی و جذاب تخصص دارد. او برای هر یک از این کتابها جوایزی دریافت کرده و در برخی جشنوارهها هم کاندید شده اما به نظر میرسد برای کسی که از غوغای جهان فارغ است این اتفاقات چندان مهم نیست. صفرزاده چند سالی است که در مجموعهای به نام زمرد در نشر فنجان به نگارش کتابهای متفاوت مشغول شده است. «چرخ بیآیین» درباره زندگی عارف قزوینی، «باد خزان» پیرامون حیات درویشخان و «در قفس» که به زندگی ابوالحسنخان صبا پرداخته، سه کتاب او در این مجموعه تا امروز منتشر شده است. صفرزاده این روزها سرگرم نگارش کتابی درباره کلنل علینقی وزیری است. با او که تاریخ موسیقی ایران بهویژه از دوران قاجار به بعد را به خوبی زیر و رو کرده، گفتوگویی انجام دادهایم درباره وجهه اجتماعی هنر موسیقی در تاریخ ایران. البته با تمرکز روی این گزاره که چه هنرمندانی در موسیقی ایران توانستند به چهرههای مردمی یا اجتماعی تبدیل شوند. متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
به نظر میرسد اولین ردپای محکم موسیقی در جامعه ایرانی و اتفاقاتی که در عرصه اجتماعی بر آن گذشته را میتوان در دوران مشروطه دید. با این توضیح آیا پیش از آن دوره هم نمونههایی از موسیقی اجتماعی داشتهایم؟
نوازندهها و خوانندهها در دوره قاجار و حتی پیش از آن، معمولا در پناه حمایت شاهان یا شاهزادگان و اشراف بودند و اغلب آنها تمایلی به مشارکت یا دخالت در امور سیاسی و اجتماعی نداشتند تا معاششان به خطر نیفتد. البته نزدیک بودن به مراکز قدرت، خواهناخواه تاثیر و تاثراتی را به دنبال دارد که ممکن است بسیاری از آنها در متون و اسناد ثبت نشده باشد. برخی از تاثیرگذاریها و دخالتها را میتوان با مطالعه و جستوجوی منابع، دریافت و فهمید که متاسفانه همیشه تاثیر مثبتی نداشته و گاه نقش منفی از آنها در تاریخ مانده که قابل مطالعه و بررسی هستند.
بنابراین میتوانیم بگوییم تعامل هنر با جامعه عملا از دوره مشروطه به بعد پررنگتر شد؟
بله! پادشاهان مشروطه طرز حکمرانی دیگری داشتند و با مسائل تجدد، تلاطمهای اجتماعی و مشکلات سیاسی درگیر بودند. نوازندهها و خوانندهها جایگاه قبلیشان در دربار را از دست دادند. باید پایگاهی در جامعه برای خود دست و پا میکردند و این جز با همگاهی و موافقت با برخی از جریانها و مخالفت و ناسازگاری با رقبا ممکن نبود. شناخته شدن به عنوان یک طبقه اجتماعی، بدون وارد شدن به بطن وقایع اجتماعی، مشارکت مدنی و موضعگیری سیاسی ممکن نیست.
با این توضیح آیا باید این نتیجه را گرفت که فعالان عرصه موسیقی در آن دوره با انقلاب مشروطه ارتباط خوبی داشتند؟
نه همه آنان! بخشی از این تعامل و بدهبستان، مثبت بود. یعنی تاثیر مثبتی بر جریان مشروطهخواهی گذاشتند. مثلا با ساختن تصنیف، تاثیر مثبتی هم گرفتند جهت بهرهبرداری از فضای انقلابی برای برگزاری کنسرت. بخش دیگری از تعامل، منفی بود. بیشتر اهل موسیقی با وقایع انقلاب مشروطه همراهی نکردند و پس از انقلاب مشروطه هم برخورد خوبی با اهل موسیقی نشد. تعطیلی نقارهخانه یکی از این اتفاقات ناخوشایند بود. در مجموع میتوان گفت نسبت به تاثیر مثبت انقلاب مشروطه در موسیقی ایران اغراق و گزافهگویی شده است. در موضوعات فرهنگی نمیتوان با آمار کمی و اعداد حرف زد اما میتوان گفت همانقدر که موسیقی و انقلاب مشروطه تاثیر و تاثر مثبتی نسبت به یکدیگر داشتهاند، ما به همان میزان تعامل منفی را در بین آنها شاهد هستیم.
با این نگاه شما معتقدید موسیقی شهری در آن دوران به اتفاقات جامعه و اجتماع نگاه میکرد و تنها مختص خواص نبود؟
بله! مثل هر جریان فرهنگی و هنری در هر نقطه از دنیا هنر و موسیقی مقولهای فرهنگی با منشاء انسانی است و هیچ انسانی نیست که از وقایع و ماجراهای جامعهاش جدا و منفک باشد. جهت یا کیفیت و میزان یا کمیت این موضعگیری، به دو عامل هنرمند و جامعه بستگی دارد اما به هر حال هست و نمیتوان منکر موضعگیریهای معدودی از اهل موسیقی شد.
در این رهگذر آیا افراد در شکلگیری و ساخت آثاری با مضمون اجتماعی موثر بودند یا جریانهای موسیقایی و اجتماعی و سیاسی؟
شکی نیست که انگیزههای فردی نقش و تاثیر بیشتری داشتند. در دوره مشروطه و حتی پس از آن، تشکلهای هدفدار موسیقی یا هنر دیگری نداشتیم. وقتی بازیگران سیاسی و مشروطهخواهان، اهل موسیقی را بهرسمیت نمیشناختند، طبیعی بود که طرف مقابل هم تشکل و جمعی برای حمایت از آنها تشکیل ندهد. میدانید که ترکیب مجلس اول، صنفی بود و از صنف بزاز و بلورساز تا عطار و حلبیساز در آنجا نماینده داشتند. نهتنها از اهل موسیقی که هیچ هنرمندی در آن مجلس و مجلسهای بعدی حضور نداشتند. چون هنرمندان نقاشی، تئاتر، موسیقی و دیگر هنرها به عنوان یک طبقه اجتماعی شناخته نشده بودند و جایگاهی نداشتند.
با این اوصاف، هرچه در ارتباط با تعامل هنر موسیقی و جامعه ایرانی وجود داشت، برآمده از انگیزههای شخصی بود؟
بله! بیشتر احساس وظیفه شخصی بود با کمی هدایت حزبی. دو نفر از اهل موسیقی عضو رسمی حزب دموکرات بودند. یکی ابوالقاسم عارف قزوینی و دیگری علینقی وزیری که اولی بیشتر با تصنیفسازی و اجرای کنسرت و دومی بیشتر با حضور در میدان رزم و درگیریها یاریرسان مشروطهخواهان بودند. بزرگان و سیاستمداران حزب دموکرات در هدایت عارف و بهرهبرداری سیاسی از ساختهها و اجراهای او نقش غیرقابل انکاری داشتند ولی وزیری تاثیرپذیری کمتری داشت. با مرور حوادث و اتفاقات رخ داده در حوزه موسیقی در محدوده سالهای قبل و بعد از مشروطه به چهرههایی در عالم موسیقی برمیخوریم که کنسرتهای خیریه در ایران را پایهگذاری کردند. در ادامه موسیقیدانانی مثل غلامحسین درویش، قمرالملوک وزیری و تاج اصفهانی و دیگران مسیر برگزاری کنسرتهای خیریه با جدیت بیشتری دنبال کردند. اما وقتی هنوز اهالی هنر به عنوان طبقهای اجتماعی شناخته نمیشوند، حضور در کنشهایی چنین عمیق از کجا آمده بود؟ کنسرتهای خیریه بیشتر مقولهای اجتماعی بودند و کمتر با وقایع سیاسی ارتباط داشتند. درویشخان را میتوان پیشروی کنسرتهای خیریه در ایران دانست. این هنرمند نیکوکار برای کمک به حریقزدگان بازار، ایتام بیبضاعت، حریقزدگان آمل، غارتشدگان ارومیه، قحطیزدگان روسیه و دیگر نیازمندان کنسرتهای متعددی را برگزار کرد. پس از او نام قمرالملوک وزیری چون ستارهای میدرخشد و البته بسیاری از هنرمندان موسیقی در کنسرتهای خیریه مشارکت داشتند. قمر هم هنرمندی سیاسی نبود اما تاثیرگذاری اجتماعی بینظیری داشت. کنسرتهای خیریه بخشی از فعالیتهای اجتماعی و انسانی او بود. کنسرت قمر در سال ۱۳۰۳ در گراند هتل، شهر تهران را به هم ریخت. چند هزار نفر در خیابان لالهزار جمع شده بودند و مرتضی نیداوود در آن کنسرت تار نواخت و جالب اینجاست که تصنیف مرغ سحر را اجرا کردند.
حالا که به تصنیف مرغ سحر اشاره شد، خوب است از مصنفانی همچون مرتضی نیداوود، عارف، خالقی، صبا و دیگران هم نام ببریم که هر کدام اثر یا آثاری را با محتوای اجتماعی ساختهاند…
نکتهای درباره تصنیف مرغ سحر هست که بد نیست آن را یادآوری کنم. در زیبایی، جذابیت و خوشساخت بودن این تصنیف شکی نیست. خوشبختانه نام آهنگساز آن، مرتضی نیداوود هم شناخته شده است. سوال اینجاست که اگر نیداوود این ملودی و آهنگ را به ترانهسرایی غیر از محمدتقی بهار میداد، تصنیف به همین اشتهار و تاثیرگذاری میرسید؟ پاسخ من به این سوال، منفی است و تصور میکنم بسیاری با من همعقیده باشند. موسیقی گوشنواز نیداوود و شعر اجتماعی بهار چنان جفتوجور شدهاند که حاصلش شاهکاری به نام تصنیف مرغ سحر شده است. نیداوود هنرمند خوشاقبالی بود که ساختهاش را به ملکالشعرا سپرد، وگرنه این تصنیف سرنوشت دیگری پیدا میکرد. چه خوب است که هر وقت نامی از این تصنیف میآید، یادی از ترانهسرایش نیز کنیم. درباره ملکالشعرا بهار هم باید گفت که او عضو حزب دموکرات بود و روابطش با رضاشاه افتوخیز زیادی داشت اما در مجموع میتوان او را از مخالفان رضاشاه دانست و حتی حبس و زندان را هم تحمل کرد. بهار شاعر دردآشنا و باذوقی بود که همکاریهای سازنده و پرثمری با درویشخان و شاگردانش داشت و به عنوان شاعری موثر در موسیقی ایران شناخته میشود.
در این مسیر، شما علایق فردی را عامل موثر در تولید آثار هنرمندان میدانید یا خواست جامعه و موقعیت خاص تاریخی آن دوره را؟
نمیتوان نامش را علاقه گذاشت. درک شرایط جامعه است و احساس وظیفه و ادای دین. همگامی با اتفاقات اجتماعی جامعه در ایران مانند هر کار فرهنگی و هنری دیگری بیشتر متکی بر همت و اراده شخصی است. خوشبختانه از این ارادهها و خواستها در ایران کم پیدا نمیشود. اگر نبودند نوابغ و تکسواران عرصه فرهنگ و هنر، شاگردها تربیت نمیشدند، موسیقیها ساخته نمیشدند، کتابها نوشته نمیشدند، سازها ساخته نمیشدند و میشدیم مانند کشورهایی که هنرمندانشان منتظر دستور و مساعدت مقامهای دولتی میمانند.
یعنی در دوره مشروطه مجامع و تشکلهای غیردولتی هیچ نقشی در سودهی و هدایت موسیقیدانها نداشتند؟ ازانجمن اخوت میتوان به عنوان تنها تشکلی که ملجا و پناهگاه اغلب موسیقیدانها بود، نام برد. اگرچه درویشخان سرپرستی گروه موسیقی انجمن را برعهده داشت اما برنامهریزی و تصمیمگیری برای اجرای گاردنپارتیها و کنسرتها با میرزاعلیخان ظهیرالدوله بود که خودش هم دستی در موسیقی داشت. البته نقش انجمن اخوت در انقلاب مشروطه قابل مقایسه با مثلا کانون چاووش در دوران انقلاب اسلامی نیست. برنامههایشان بیشتر حول برگزاری جشن برای پیروزیها و ابراز همدردی با بازماندگان بود. در صورتی که در تجربه انقلاب اسلامی، مثلا کانون چاووش با طرفداری از یک جریان سیاسی خاص، به صورت فعال در بطن وقایع و اتفاقات وارد شد و موسیقیدانهای همکار با کانون، دارای موضع سیاسی بودند. چنین اتفاقاتی در دوره مشروطه نیافتاد.
از این حرفها چنین استنباط میشود که اهل موسیقی در دوره مشروطه از نظر تحصیلات و سطح سواد سیاسی در حدی نبودند که در مورد وقایع اجتماعی و سیاسی، موضعگیری کنند اما موسیقیدانها در انقلاب اسلامی از تحصیلات دانشگاهی برخوردار بودند و میتوانستند یک جناح سیاسی را انتخاب کنند. در این شرایط، جایگاه علینقی وزیری به عنوان یک موسیقیدان تحصیلکرده و آگاه به مسائل روز را باید کجا در نظر گرفت؟
وزیری در انقلاب مشروطه کمتر از ۲۰ سال سن داشت. به صورت حرفهای وارد عرصه موسیقی نشده بود و به عنوان افسر قزاقخانه شناخته میشد. پیشتر هم گفتم که او در میدان رزم فعال بود. با افسر روسی قزاق دعوا کرد و به مشروطهخواهان پیوست. در قضیه فتح تهران هم همکاری نزدیکی با مجاهدان حزب دموکرات داشت. جالب اینجاست که پس از فتح تهران در کنسرتها و گاردنپارتیهای انجمن اخوت همراه با گروه انجمن تار نواخت و گویا مشروطهخواهی مادرش بیبیخانم استرآبادی در او بیتاثیر نبود.
حالا که نام کلنل آمد خوب است وضعیت کتاب زندگینامه او را هم جویا شویم. در پایان میتوانید بگویید کتاب کلنل علینقی وزیری چه زمانی به بازار خواهد آمد؟
شاید به طور کل باید بگویم که نوشتن درباره تاثیرگذارترین و خلاقترین موسیقیدان تاریخ موسیقی ایران کار آسانی نیست. مهلتی بایست تا خون شیر شد!
دیدگاهتان را بنویسید