×
×

«موسیقی ایرانی لاک پشتی حرکت می‌کند»

  • کد نوشته: 33310
  • 28 فروردین 1392
  • ۰
  • گفته بود ساعت ۴ بعداز‌ظهر در خانه هنرمندان، او را ملاقات کنم. کمی زود رسیده و مطمئن بودم شلوغی خیابان‌ها و ترافیک حتما موجب می‌شود با تاخیری ۱۰ تا ۲۰ دقیقه‌ای برسد، اما درست راس ساعت ۴ وارد ساختمان خانه هنرمندان شد و با مهربانی و صمیمیت همیشگی‌اش پای میز گفت‌و‌گو نشست.
    محمد سریر، آهنگساز، دیپلمات و رئیس هیات‌مدیره خانه موسیقی است که شاید بسیاری ندانند در زمینه‌های اقتصاد و علوم سیاسی تحصیل‌کرده و دکترای اقتصاد خود را از دانشگاه وین (اتریش) دریافت کرده است.

    «موسیقی ایرانی لاک پشتی حرکت می‌کند»
  • محمد سریر

    محمد سریر

    موسیقی ایرانیان – زینب مرتضایی فرد: گفته بود ساعت ۴ بعداز‌ظهر در خانه هنرمندان، او را ملاقات کنم. کمی زود رسیده و مطمئن بودم شلوغی خیابان‌ها و ترافیک حتما موجب می‌شود با تاخیری ۱۰ تا ۲۰ دقیقه‌ای برسد، اما درست راس ساعت ۴ وارد ساختمان خانه هنرمندان شد و با مهربانی و صمیمیت همیشگی‌اش پای میز گفت‌و‌گو نشست.

    محمد سریر، آهنگساز، دیپلمات و رئیس هیات‌مدیره خانه موسیقی است که شاید بسیاری ندانند در زمینه‌های اقتصاد و علوم سیاسی تحصیل‌کرده و دکترای اقتصاد خود را از دانشگاه وین (اتریش) دریافت کرده است.

    او همچنین در هنرستان عالی موسیقی تحصیل کرده، دوره کارشناسی رشته موسیقی را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران گذرانده و لیسانس و فوق لیسانس آهنگسازی را هم از آکادمی موسیقی و هنرهای زیبای وین دریافت کرده است.

    سریر، آهنگسازی هفت آلبوم موسیقی و بیش از صد اثر آوازی و موسیقی متن فیلم و سریال‌های تلویزیونی را به عهده داشته‌است. با او درباره شرایط آموزش موسیقی در ایران، دلایل ماندگار نشدن موسیقی‌هایی که امروز تولید می‌شود و دیگر مسائل موسیقی به گفت‌و‌گو نشستیم.

    بسیاری معتقدند موسیقی امروز ما قابلیت ماندگاری در ذهن مخاطب و تبدیل شدن به یک نوستالژی یا خاطره را ندارد. نظرتان درباره این موضوع چیست؟

    من هم با این نظر موافقم. اغلب موسیقی‌هایی که امروزه ساخته می‌شود در مسیری حرکت می‌کند که نمی‌تواند پایایی و مانایی خود را در گذر زمان حفظ کند.

    اما این اتفاق در موسیقی دهه‌های قبل رخ نمی‌داد و در برخی زمان‌ها هم بسیار پررنگ بود.

    در گذشته موسیقی‌هایی که معمول یا به نوعی موسیقی روز بودند میان مردم محبوبیت داشتند. این موسیقی‌ها در همان دسته‌ای قرار داشتند که ریشه در موسیقی ردیف و دستگاهی ما داشته و از طریق همین، پیوندشان را با موسیقی و مردم حفظ می‌کردند. این روزها هم برخی آثاری که ماندگار می‌شوند در همین مسیر پیش رفته‌اند، اما متاسفانه اغلب موسیقی‌های امروز ما با الگوبرداری از موسیقی‌های یکبار مصرف غربی تولید می‌شود و عمر چند ماهه دارد.

    متاسفانه نگاه ما به موسیقی غرب نادرست است و بجای این‌که به موسیقی علمی آنها توجه داشته باشیم در مسیر جریان‌هایی حرکت می‌کنیم که حتی در خود غرب هم آنها را به‌عنوان موسیقی قبول ندارند. متاسفانه ما در ایران از موسیقی غرب آنچه را گرامی می‌داریم و مورد تقلید قرار می‌دهیم که آنها خودشان هم آن را قبول ندارند.

    نمی‌توان همه مشکلات را به گردن تقلید برخی از موسیقی غرب انداخت. فکر می‌کنم مشکلات دیگری هم در این زمینه وجود دارد مثلا تقلیدهایی که به شکل ضعیفی از موسیقی‌های قدیمی ایرانی می‌شود.

    موسیقیدان‌ها مختلفند؛ بعضی‌ها از قدیم کار می‌کردند؛ بعضی‌ها هستند که دیگر کاری انجام نمی‌دهند و در سنین بالاتری هستند، ولی آنچه مهم است در خلاقیت‌های هنری بحث چالش‌هایی است که موجب می‌شود خلاقیت‌های هنری شکل بگیرد. خلاقیت هنری با زور و فشار و حتی سعی کردن هم شکل نمی‌گیرد. اگر خلاقیت‌ها و آن ارتباطات شکل نگیرد و پشتوانه ذهنی عمیق برای خلق آثار نداشته باشد طبیعی است که کار خیلی جدی به دست نمی‌آید و الگو‌برداری از کارهای قدیمی می‌شود.

    پس از نظر شما می‌توان نبود خلاقیت را اصلی‌ترین مشکل دانست؟

    انگیزه‌ها و فضایی که خلاقیت ایجاد می‌کرده کمرنگ‌تر شده است. از طرف دیگر نگاه هنرمندان از وجوه معنوی خلق اثر هنری دورتر شده و به سمت وجوه مادی گرایش پیدا کرده است. هنرمندانی که بیشتر به سمت وجه معنوی هستند از این موضوع ناخرسند بوده و دیگر علاقه‌مند نیستند کاری انجام دهند. چون روی کارهایشان قیمت گذاشته می‌شود و دیگر اثر هنری از نگاهی معنوی بررسی نمی‌شود.

    عده دیگر هم که به مادی کردن هنر و تبدیل آن به پول علاقه دارند و خودشان را به این جریان می‌سپارند. می‌گویند درآمدی حاصل شده چرا آن را از دست بدهیم. البته ناگفته نماند که این درآمدها هم بیشتر در حد گذران زندگی است.

    شاید حرف درستی نباشد، اما وقتی اقتصاد هنر موسیقی در کشورمان مثل سایر وجوه آن لاک‌پشتی حرکت می‌کند طبیعی است که برخی دنبال کسب معاش خود باشند.

    ببینید در کشور ما مقوله حق مولف وجود ندارد، این در حالی است که در کشورهای دیگر وقتی یک هنرمند بتواند حتی یک اثر را خلق کند که در بلندمدت ماندگار شود، زندگی‌اش با همان یک اثر تامین می‌شود و حتی وارثانش هم می‌توانند از آن استفاده کنند. ما هنرمندانی داریم که در خلق اثر قوی هستند، اما وقتی در وصول حقشان ضعیف هستند طبعا این موضوع هم روند خلق اثر هنری را تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد.

    چرا؟

    قانون محکمی در این زمینه وجود ندارد. قوانینی هم که وجود دارد به پیگیری برای احقاق حق نمی‌ارزد، برای این‌که شما پس از یک سفر طولانی در دادگاه‌های مختلف نهایت می‌توانید به مبلغی برسید که پول کفشتان هم از آن درنمی‌آید.

    اجازه بدهید به بحث ایجاد خاطره‌ساز نبودن موسیقی امروز بازگردیم.

    قضیه این است که ما در گذشته ذهن ایرانی و به اصطلاح خواسته ایرانی در حوزه موسیقی به دنبال ملودی و بهتر بگوییم نغمه بودیم. نغمه‌ها بودند که ارضای خاطر را در شنیدن فراهم می‌کردند و موسیقی ردیفی ما به نوعی این‌گونه است. یک نغمه کوتاه یا بلند که متشکل از جملات موسیقایی است می‌تواند به ما ‌التذاذ خاطر بدهد و در ذهن و ضمیر ما بنشیند. با شنیدنش هم احساس کنیم موسیقی گوش کرده‌ایم.

    بتدریج و با ورود موسیقی‌هایی که در غرب معمول بوده و عموما از وجه نغمه دور است و بیشتر با ریتم ارتباط دارد. این موضوع در موسیقی ما نفوذ کرد و وقتی موسیقی را گوش می‌دهید می‌بینید آنچه بیشتر برجسته است و شنیده می‌شود یک ریتم است. یک ریتم مداوم و تکراری و نغمه در حقیقت در اینجا کمرنگ و بی‌رنگ شده ولی این هیچ چیزی در ذهن انسان باقی نمی‌گذارد جز یک حرکت مداوم و ریتمیک.

    کم‌کم این هم خسته‌کننده شده و بزودی بازگشتی به سوی نغمه‌ها خواهیم داشت. برای همین است که می‌بینیم به کارهای گذشتگان بها می‌دهند. دوباره آنها را اجرا می‌کنند و به سمت آنها می‌روند. چون ستون فقرات کارهای گذشتگان نغمه‌ها هستند و در موسیقی ایرانی هم این نغمه است که خیلی اهمیت دارد. بنابراین ریتم‌ها رضایت خاطر لحظه‌ای با خودشان دارند و نوعی تخلیه ایجاد می‌کنند، اما هیچ وقت نمی‌توانند نوستالژی شوند و خاطره خوشی در ذهن ایجاد کنند که یادآوری‌شان بشود التذاذ. بنابراین یکی از علل این باشد که بازگشت سوی نغمگی داریم.

    پس باید منتظر باشیم تا بزودی نغمه‌ها موسیقی خاطره‌ساز را به ما بازگردانند؟

    نمی‌گویم موسیقی امروز بی‌خاطره شده چون برای قضاوت زود است و این موضوع را گذر زمان روشن می‌کند، ولی به هر حال حتی در موسیقی مغرب زمین هم نغمه‌ها به‌عنوان دستمایه اولیه مورد استفاده قرار می‌گیرند و قطعه بلند ساخته می‌شود، اما در آن قطعه بلند هم همان نغمه کوتاه است که در ابتدا به قطعه روح داده و ساخت آن ادامه پیدا کرده است.

    همیشه صحبت بود حتی آهنگسازانی که در خارج در زمان‌های دور و حتی قرون وسطی کنسرتی را برگزار می‌کردند احساس خودشان آن بود که یک نفر وقتی از سالن بیرون آمده بتواند آن نغمه را با سوت بزند و در ذهنش ماندگار شود. این‌گونه است که موسیقی خاطره ماندگاری می‌شود که می‌تواند برای نسل‌های بعد هم بماند.

    اجازه بدهید حالا که صحبت به موسیقی مصرفی رسیده کمی هم درباره موسیقی پاپ که این روزها بیش از هر چیز دیگری برچسب یکبار مصرف بودن را می‌خورد حرف بزنیم.

    کلمه پاپ کمی گنگ است و من همه جا می‌گویم آنچه از موسیقی پاپ تلقی می‌شود قطعاتی است که محبوبیت مقطعی دارد و از نظر چارچوب‌های موسیقایی کمی جمع و جورتر و عمومی‌تر باشد.

    شما چه تعریفی برای این نوع موسیقی دارید؟

    موسیقی پاپ که از کلمه مردمی گرفته شده از دیرباز معمول بوده و بیشتر در قرون گذشته به موسیقی‌های نواحی و فولکلور و روستایی گفته می‌شد که با بیانی ساده و روان یک گشادگی خاطری در ذهن مردم شهرهای بزرگ وقتی که به‌عنوان نوازندگان مردمی به شهرها می‌آمدند ایجاد می‌کرد. چون با موسیقی رسمی و درباری و حتی موسیقی کلیسا که قاعده و قوانین خاصی داشت فرق داشت و دست مردم برای اجرای آن بازتر بود. این موسیقی در کنار دیگر موسیقی‌ها حضور داشت و اوایل قرن بیستم مشاهده می‌کنیم به نوعی آوازهایی که کمی از آن موسیقی‌ها استفاده شده و کمی هم شهری‌تر شده و از آن حالت روستایی در آمده بیشتر در دل مردم می‌نشست.

    این موسیقی از اوایل ۱۳۲۰ و قبل از آن از اروپا به ایران آمد و بیشتر در حوزه ترجمه موسیقی‌های غربی با شعرهای فارسی بود و گاهی هم موسیقی کوچه و خیابان که مردم معمولی و کسبه اینها را بیان می‌کردند و این موسیقی روان بود و در ذهن می‌نشست. حتی کم‌کم براساس آنها قطعاتی هم ساخته شد که شرایط اجتماعی جامعه را در مقاطعی از زمان معرفی می‌کرد و همین الان هم در لایه‌ای از زمان بیان‌کننده شرایط آن زمان است و سرخوشی، تالم و احساسات مردم را در یک مقطع خاص بیان می‌کند.

    خیلی‌ها گمان می‌کنند این مساله عیب این نوع موسیقی است، اما این‌گونه نیست و اینها در بطن خود مطالب بسیار ارزنده‌ای دارد که شنونده را به مقاطعی از تاریخ و چگونگی شرایط اجتماعی آن زمان هدایت می‌کند. بنابراین خاستگاه این موسیقی از اجتماع است و جامعه هم می‌شنود. در حقیقت نباید ارزش‌های ذاتی آن را انکار کنیم. باید وجه هنری‌اش را جدا بگذاریم و به وجهه اجتماعی آن هم توجه کنیم. درست مثل کتاب خاطرات است، کتاب‌های خاطرات تاریخ نیست اما بخشی از تاریخ است که ممکن است در تاریخ نیامده باشد اما منشأ و منبع تاریخ است. اگر به این موسیقی توجه بیشتری شود، منزلت انواعی از آن را در این حد بسیار پایین و نازل نمی‌آوریم. اگر کسانی از این الگوها این‌گونه سوء‌استفاده می‌کنند نباید خود الگو را زیرسوال ببریم و نقد کنیم.

    کمرنگ شدن ساخت موسیقی سنتی در کشور را ناشی از ساخت بی‌رویه موسیقی‌های پاپ می‌دانید یا خیر؟

    کمرنگ شدن ساخت موسیقی سنتی در کشور ما به دلایل مختلفی بستگی دارد. از جمله این موارد می‌توان به کمبود تجربه و توانمندی هنرمندان در زمینه ساخت موسیقی‌های سنتی اشاره کرد. موسیقی سنتی از قالبی خاص برخوردار است که هر هنرمندی که وارد آن می‌شود باید اطلاعات کافی از چارچوب موسیقی سنتی و نواهای آن داشته باشد و بدون این تخصص نمی‌تواند در عرصه موسیقی سنتی فعالیت داشته باشد.

    این رونق موسیقی سنتی در کشور و بازگشت آن به دوران طلایی خود، تخصص و دانش حرفه‌ای خود را می‌طلبد و به نگاه‌های تخصصی نیاز دارد تا این بخش کهن در عرصه موسیقی کشور بار دیگر احیا شود، اما با تمام جذابیت‌های موسیقی پاپ این بخش متاسفانه ماندگاری موسیقی سنتی را ندارد و تنها در یک مقطع زمانی مخاطب خاص خود را دارد.

    شما سال‌هاست مدرس موسیقی هستید. می‌خواستم کمی هم درباره مقوله آموزش در موسیقی حرف بزنیم. هرگاه صحبت از مسائل و مشکلات موسیقی به میان می‌آید بسیاری بر مقوله آموزش متمرکز می‌شوند و می‌گویند موسیقی در ایران مشکل آموزشی دارد. با توجه به این‌که شما تجربه حضور در فضای آکادمیک موسیقی خارج از کشور را داشته‌اید، نظرتان درباره این موضوع چیست؟

    بهتر است ابتدا مفهوم عام آموزش را به‌طور کلی بررسی کنیم و بعد برسیم به مقوله موسیقی. هر کشوری برای آموزش شیوه‌های خاص خودش را دارد. این شیوه‌ها طبعا طی یک شب پیش نیامده‌اند و بر شیوه و سنت‌هایی استوار هستند که از مدت‌ها پیش در آن حوزه وجود داشته‌اند. به‌طور مثال وقتی دانش پزشکی در ایران قدمت زیادی دارد طبیعی است نسبت به آن دید وسیع‌تری وجود داشته باشد و از تکنیک بالاتری هم برخوردار باشد.

    پس قدمت یک دانش به نوعی نشان‌دهنده ریشه آن است.

    بله. به همین دلیل هم وقتی یک دانش عمر بالایی دارد یعنی ریشه‌های عمیقی دارد. چون هم خودش از پیش تعاریفی دارد و هم می‌تواند در معرض تعاریف تازه قرار بگیرد و آنها را بسنجد تا بتواند خود را به روز کند. به همین علت در دانش‌هایی که قدمت بالایی دارند زیرساخت‌ها مشخص و تعریف شده است و قدرت جذب بالایی هم دارند.

    موسیقی ایرانی هم قدمت کمی ندارد، اما فکر می‌کنم شما قصد دارید بگویید این زیرساخت‌ها در حوزه موسیقی پررنگ نیستند.

    کاملا درست فکر کرده‌اید، اما به این نکته هم دقت کنید که موسیقی ایرانی هر چند قدمت زیادی دارد اما وقتی از آن حرف می‌زنیم اگر کمی اغماض به خرج دهیم و نگوییم سال‌های متمادی تعطیل بوده است، باید گفت فعالیت لاک‌پشتی داشته است. بنابراین طبیعی است شیوه‌های آموزش موسیقی که در بسیاری از کشورهای پیشرفته غربی متداول است نتواند در کشور ما عملی شود. چون پایه‌های جذب و زیرساخت‌هایش فراهم نیست و ما در مراحل پایین‌تری قرار داریم که پذیرای آن شیوه‌های آموزشی نیست. بنابراین اگر می‌بینیم زمینه آموزش موسیقی در دانشگاه‌های ما در قیاس با بعضی آکادمی‌ها و دانشکده‌های موسیقی خارج از کشور پایین‌تر است باید به خودمان گوشزد کنیم که این موضوع کاملا طبیعی است.

    عملکرد استادان دانشگاه‌ها را در مقوله آموزش چگونه می‌دانید؟

    استادان دانشگاه‌های ما عموما کسانی هستند که در دانشگاه‌های خارج از کشور تحصیل کرده‌اند و زمینه‌ها را خوب می‌شناسند، ولی وقتی زمینه‌های جذب در کشور وجود ندارد، مجبورند از پایه‌های پایین‌تری شروع کرده و در حقیقت آماده‌سازی بیشتری انجام دهند. بنابراین ممکن است برخی نقدها وجود داشته باشد که در آموزش موسیقی در برخی کشورها بهتر از ایران بوده و در کشور ما محدودتر و کمرنگ‌تر است. ضمن این‌که فراموش نکنید در کشورهای غربی کتاب‌ها، کتابخانه‌ها، انتشار آلبوم‌ها و اجراهای صحنه‌ای خیلی زیاد هستند و همین موارد نشان می‌دهد تجربه زیادی در زمینه موسیقی دارند. آموزش خوب و درست نیاز به این دارد که موسیقی بتواند در همه زمینه‌هایی که ذکر شد فعالیت کند.

    بگذارید درباره آثار خودتان سوال کنم. آثار شما هم از بیانی علمی برخوردار است و هم طیف گسترده‌ای از مردم از آن لذت می‌برند، علت چیست؟

    ببینید یک اثر موسیقایی باید چنین باشد حالا بستگی به آن دارد که شما اعتقادتان در خلق آن اثر برای مخاطبان چیست. مثلا ممکن است برای اجرای کنسرت که مخاطبان آن افراد خاص و آشنا به موسیقی علمی غرب باشند یک اثر کاملا پیچیده‌تر از نظر فنی و پرحجم از جهت ارکستراسیون و به‌کارگیری فنون آهنگسازی بسازید یا اثر کاملا منطبق با ردیف‌های موسیقی ملی با وفاداری کامل به اصول کهن موسیقی ایرانی بنویسید، آن هم برای برنامه یا کنسرتی برای مخاطبان علاقه‌مند به این‌گونه برنامه‌ها. ولی اگر جامعه وسیع‌تری را هدف بگیرید و بخواهید این اصول را هم رعایت کنند البته در حد ممکن و این‌که دافعه‌ای ایجاد نکند آن وقت کار مشکل می‌شود و نیاز به شناخت بیشتری نه فقط از ابعاد موسیقی بلکه از جامعه و فرهنگ و مسائل مختلفی که یک جامعه در یک مقطع به آن می‌اندیشد دارید. آن وقت برای خلق یک ملودی کوچک باید ماه‌ها کار کنید و زاویه‌های مختلف اثر را ببینید و دستکاری کنید.

    این‌که من آثارم را در چه حوزه‌ای ارزیابی می‌کنم، طبعا آن آثاری که محبوب‌تر هستند و مردم آنها را در این چهار دهه می‌شناسند یا زمزمه می‌کنند می‌توانند مفتخر به‌عنوان موسیقی مردمی باشند، ولی آثاری هم هست که شاید شما نشنیده باشید و مثلا در کنسرت‌ها معرفی شده است که آنها در حوزه‌های موسیقی کلاسیک غرب یا موسیقی ردیف دستگاهی خودمان است.

    و سخن پایانی.

    جوانان، جوینده و خواهنده‌اند و هنر را ارج می‌نهند و بسیاری شیفته هنر موسیقی هستند. برخلاف بعضی نگاه‌ها، نسل جوان ما جویای تکامل و تعالی در هنر و بویژه موسیقی است. اگر از ریتم‌های گرم و تند، دلشاد می‌شود، نشانه آن نیست که موسیقی و نغمه اصیل و غنی را نمی‌فهمد یا نمی‌شناسد؛ این خصوصیت سنی جوان است. ما در میان موسیقیدانان جوان، ظرفیت‌های ارزنده‌ای داریم و همه توانایی‌هایی دارند و باید بر تلاششان در عرصه موسیقی ارج بگذاریم.

    روایت اول شخص

    در هشت ‌سالگی موسیقی را با ساز آکاردئون شروع کردم که آن زمان در جامعه جاذبه بالایی داشت، چون اگر بتوانند از ظرفیت‌های وسیع آن استفاده کنند ساز کاملی است. همین موجب شد بعد با پیانو آشنا شوم، ولی احساس خاصی مرا به سمت سازهای زهی بخصوص ویلون می‌کشید؛ سازی که هیچ محل مشخصی برای انگشت روی دسته‌اش ندارد و تولید صوت خودش مساله و مشکل اول و اصلی است و بعد نوازندگی و تکنیک.

    بعدها در مطالعات و برخوردها دانستم تا چه اندازه نواختن این ساز در رشد و بالا بردن توانایی‌های ذهنی موثر است. بدون اطلاع خانواده رفتم یک ویلون خریدم. آن موقع ۱۳ سال داشتم.

    برادرم که پزشک بود مشوق اصلی‌ام محسوب می‌شد، اما به تخصص معتقد بود و از این که من این همه ساز را تجربه می‌کنم دلگیر بود، ولی من چیز دیگری را جستجو می‌کردم.

    بعد اولین معلمم که نوازنده برجسته ارکسترسمفونیک بود، مرا به هنرستان عالی موسیقی برد و به استاد حشمت سنجری که رهبر ارکسترسمفونیک و به نظر من یک مرجع موسیقی و اخلاق و دارای اهلیت واقعی برای تعلیم دادن بود، معرفی کرد. حالا افتاده بودم در یک بزرگراه و باید خودم را برای این مسیر آماده می‌کردم.

    این کار خیلی سخت بود چون در دبیرستان می‌خواستم رشته ریاضی بخوانم و خودم درس آکاردئون می‌دادم. در یک کودکستان هم کار می‌کردم تا خرج رفت و آمد و هنرستان را هم بدهم چون هنرستان دوره شبانه بود و باید شهریه پرداخت می‌شد.

    وقتی دیپلم گرفتم می‌خواستم به هنرستان و کلاس‌های رسمی بروم و راهنمایی استاد سنجری با این جمله که «تو که هر دو رشته را داری با هم جلو می‌بری همین کار را ادامه بده که بتوانی درآمدی خارج از کار هنری داشته باشی» مرا به تلاش‌های دیگری رساند.

    در کنار تحصیل در رشته اقتصاد دانشگاه تهران و نوازندگی در ارکستر بزرگ رادیو و ارکستر جوانان دوره فوق‌لیسانس را نیز همزمان با دوره لیسانس موسیقی دانشگاه تهران طی کردم و بعد به آکادمی موسیقی و هنرهای زیبای وین برای دوره آهنگسازی رفتم و در کنار آن دکترای اقتصاد را ادامه دادم.

    ولی موضوع نواختن سه‌تار مربوط به دهه ۶۰ است و جنگ و فضایی که برای همه یک نوع تمایل بازگشت به خویش و نگاه به داشته‌های فرهنگ ملی بود.

    من قطعاتی هم در فرم‌های موسیقی ملی و حتی ردیف ساخته بودم مثل قطعه معروف «بیا بار سفر بندیم از این دشت…» که ساز نی آن را استاد مجد موسوی نواخته که آن زمان جوان بود و من او را از همان اردوی رامسر و شرکت او در مسابقات از خوزستان می‌شناختم. من می‌خواستم بروم داخل بافت و چارچوب این میراث موسیقی و این کار بدون توانایی در نواختن یک ساز سنتی که امکان نواختن ربع پرد‌ه‌ها و حالات خاص موسیقی ملی را داشته باشد میسر نبود.

    آن سال‌ها شهر در خاموشی، بمباران و موشک بود و من که صبح‌ها در کار پژوهشی بودم برای داخل شدن به این دنیای شگفت‌انگیز دنبال استادی می‌گشتم که اطلاعات موسیقی مرا نادیده بگیرد، ملاحظه نکند و سخت بگیرد تا بروم به طور جدی تمرین کنم.

    خلاصه با روانشاد محمود تاجبخش از هنرمندان پیشکسوت و نوازنده قدیمی ویلون که سه‌تار را با سبک و سیاقی کلاسیک و با وسواس می‌نواخت و از نت موسیقی هم آگاهی خوبی داشت، آشنا شدم.

    من دوران خوب و دلپذیری را با ایشان داشتم. چه در کلاس درس و چه در رفت و آمدها و سفرهای دور و نزدیک که لازمه رسیدن به یک درک و برداشت عمیق‌تر از موسیقی ملی، ردیف، فلسفه بداهه‌نوازی و چگونگی جمله‌بندی در موسیقی ایرانی بود، اصلا مدتی خط کاری‌ام عوض شد.

    برای چند اثر موسیقی سنتی تصنیف ساختم و اتفاقا جذاب از آب درآمدند مثل «هر که دلارام دید» روی شعر سعدی، «چنان به سوی تو آ‌شفته‌ام» شعر سعدی و قطعات دیگر… . چندی از آن حال و هوای موسیقی خاص آوازی (کلاسیک‌ ـ‌ ایرانی) و آن عاشقانه‌هایی که برای گروهی خاص تصنیف می‌شد جدا شدم.

    این آثار جدید به علت پیوند نزدیک‌تر با آن نغمه‌ها و مایه‌هایی که در ناخودآگاه هر ایرانی در هر کجای جهان جا مانده است زود در دل و جان‌شان خانه می‌کند: «هر که دلارام دید‌/‌ از دلش آرام رفت‌/‌ چشم ندارد خلاص‌/‌ هر که در این دام رفت…» ترکیبی از تکنوازی سه‌تار و ارکستر بزرگ مرکب از سازهای زهی، بادی، ضربی و سنتی.

    این کار شد پلی فونیک، ولی مانوس برای روستایی و شهری و از هر طبقه اجتماعی. این البته معجزه هویت است. این هویت فرهنگی در یک جایی از وجود هر ایرانی باقی مانده و جا خوش کرده است و نقل امروز و دیروز نیست و در فرداها هم همین‌طور خواهد بود.

    سریر به روایت دیگران

    در روزهای پایانی سال گذشته، خانه هنرمندان ایران مراسم بزرگداشتی برای محمد سریر برپا‌ کرد که در این مراسم چهره‌ها و نام‌های آشنایی از خاطرات خود و آثار سریر سخن گفتند. با هم مروری بر این صحبت‌ها داریم.

    حمیدرضا نوربخش‌ -‌ مدیرعامل خانه موسیقی

    ما در خانه موسیقی خیلی پیش از اینها تصمیم داشتیم مراسم نکوداشتی برای استاد سریر برگزار کنیم که با مخالفت استاد سریر روبه‌رو شد؛ چرا که ایشان معتقد بود دست‌اندرکاران خانه موسیقی از خودشان تقدیر نکنند.

    سریر انسانی مهربان و صمیمی است که نه تنها در موسیقی، بلکه دارای شخصیت چندوجهی در زمینه‌های اخلاق، تواضع، وفا، محبت و انسانیت است. وجود او برای خانه موسیقی ارزنده و باارزش است.

    هوشنگ کامکار‌ -‌ آهنگساز و نوازنده

    از شاخصه‌های استاد سریر تنها هنرمندی در موسیقی نیست، بلکه مسئولیت‌پذیری اجتماعی او باعث شد خدماتی شایسته به موسسه محک ـ که در حمایت از بیماران سرطانی فعالیت دارد ـ انجام دهد و این رفتار باید سرمشقی برای ما هنرمندان باشد.

    شاهین فرهت‌ -‌ آهنگساز

    مسئولیت‌پذیری یکی از ویژگی‌های خوب استاد سریر است که باید به آن اشاره کرد. آشنایی ما از بیست سالگی شروع شد و این آشنایی همیشه برای من پشتوانه‌ای بوده است. ** ایرج نوذری‌ -‌ بازیگر

    ما با دکتر سریر خویشاوند هستیم و در این ۵۰ سال شاهد تلاش‌های استاد سریر بوده‌ام. به اعتقاد من محمد سریر خود عشق است.

    وی در زمانی که تحصیل برای کسب مدرک دکترا سخت بود، موفق به طی‌کردن این مراحل علمی شد. تنها کاری که می‌توان برای این استاد عالیقدر انجام داد این است که در برابر هنر او سر تعظیم فرو آورد.

    پرویز کلانتری‌ -‌ نقاش

    محمد سریر، سال ۵۷ همزمان با شکل‌گیری انقلاب سرپرست کنسولگری ایران در وین را برعهده داشت. سریر که جوانی روشنفکر بود، انقلاب را بخوبی درک کرد و همه چیز را زیرنظر داشت. محمد سریر عملگرا، مصحلت‌اندیش، دارای تفکر عاقلانه و تجربه سیاسی است که سال‌ها درگیر مسائل هنری شده است.

    به نظر من هرکسی بود استعفا می‌‌کرد و در این راه از خودش مایه نمی‌گذاشت. به نظر من مدیریت در حوزه هنری پیچیده است و سریر توانست سوءتفاهم‌های این عرصه را با گفت‌وگو حل کند. ما باید برای او احترام قائل شویم.

    غلامحسین امیرخانی‌ -‌ پیشکسوت خوشنویسی

    به نظر من عاملی که باعث می‌شود این همه سرمایه‌های ذوق و اندیشه در یک جا جمع شوند، صدق و درستی است که این عوامل باعث ماندگاری آثار هنری هم می‌شوند و می‌توان گفت این خصوصیات در وجود استاد سریر نهفته است.

    در سرزمین‌ما دارایی‌های فراوانی وجود دارد و از آن جمله می‌توان به ظرفیت‌های هنری آن اشاره کرد. استاد محمد سریر یکی از این ظرفیت‌ها است که از سرمایه‌های مملکت ما به شمار می‌آید.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *