سیامک آقایی نوازنده سنتور و سازهای سنتی معتقد است موسیقی ایرانی برای اعداد و ارقام بزرگ مخاطب تولید نمیشود.
امیر بهاری: از زمان انتشار «ز بعد ما» قریب به پنج سال میگذرد. آن زمان آهنگساز این آثار؛ سیامک آقایی، هنرمندی ناشناخته بود که با جسارت تمام اولین اثرش را به صورت دیویدی (تصویری) منتشر کرد، اما امروز او آهنگسازی است تثبیتشده که بسیاری از هنرمندان علاقهمند به همکاری با او هستند.
البته زمانی که سیامک آقایی اولین اثرش را ذیل عنوان «گروه سنتورنوازان» که اجرای دانشجویی در تالار شهید آوینی دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود، منتشر کرد، با گروه «جاده ابریشم» به سرپرستی «یویاما» مشهور، اجراهای بسیاری را در اروپا، ایالات متحده، و آسیا تجربه کرده بود و با کولهباری از تجربههای جهانی پا به عرصه موسیقی در ایران گذاشت. نوازندهها و بداههنوازهای بنام ایرانی با «جاده ابریشم» کار کردهاند اما جدای از نوازندگی او در مسند آهنگساز و تنطیمکننده با این گروه همکاری کرده است.
سیامک آقایی اوایل سال ۱۳۹۰ آلبوم ویدئویی دومش را با عنوان «یادباد» منتشر کرد. خواننده این تجربه سالار عقیلی بود. اینکه امروز باب شده است کنسرتهای موسیقی سنتی به شکل ویدئو منتشر میشود از تاثیرات فروش موفق آلبوم ۱۸ هزار تومانی (قیمت پارسال!) «یادباد» بود که به چاپ دوم هم رسید و این مسئله بهانه گفتوگو با آقایی است که در بیست و چهارمین شماره هفتهنامه «نگاه پنجشنبه» منتشر شده است.
در تصنیف «یادباد» بخشی وجود دارد که مهمترین اتفاق این اثر است و من میخواهم بحث را با پرداختن به این تجربه آغاز کنم؛ هنگامیکه خواننده (سالار عقیلی) این مصراع را میخواند که «نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد» شما هم در بَک خواننده ناله فرهاد را اجرا میکنید. این تجربه به ظاهر ساده به نظر من در این نوع موسیقی یک بُعد جدید ایجاد میکند، اما در برابر این تجربه شما موضعگیری وجود دارد. گروهی از اهالی موسیقی سنتی چنین تجربههایی را برنمیتابند. شاید اگر چنین برخوردهایی در ۴۰ سال گذشته نبود هنرمندی مثل علیزاده از همین جایی هم که ایستاده چند پله بالاتر بود. به زعم من امروز دیگر جهانی شدن، مسئله مهمی نیست اما فکر نمیکنید اگر جهانی شدن را به عنوان یک فاکتور مهم در نظر بگیریم، این قبیل موضعگیریها سدی در برابر آن هستند؟
ما فارسیزبان هستیم. تنها سه کشور جهان، فارسیزبان هستند؛ افغانستان، تاجیکستان و ایران. فرهنگ این زبان در قیاس با فرهنگ جهانی، خیلی محلی محسوب میشود. یعنی از همان ابتدا شما مخاطبان کمتری دارید. ولی وقتی زبان شما انگلیسی باشد و گونه کارتان مثلاً سمفونی، یک مرتبه مخاطب شما میلیونی یا حتی میلیاردی میشود. مایکل جکسون بیش از ۷۵۰ میلیون سیدی در جهان فروخته است. میدانید این عدد یعنی چی؟! این را هم در نظر بگیرید که هر سیدی را هفت، هشت گوش میکنند. یعنی چه تعداد مخاطب؟ این یعنی موسیقی جهانی. علیزاده در تالار وحدت کنسرت برای ۷۰۰ نفر میگذارد. پس مهجوریت و در کنار آن محدودیتهایی که این موسیقی دارد را باید مدنظر داشت. شما پرویز مشکاتیان را به عنوان یکی از برجستهترین آهنگسازان ایرانی در نظر بگیرید. چند نفر موسیقی او را شنیدند؟ آیا این آدمها را ما از تلویزیون دیدیم. آیا ما صدای مشکاتیان را از رادیو شنیدیم که درباره اثرش حرف بزند؟
یعنی شما محدودیتهایی را که نفس فارسی بودن این موسیقی برایش ایجاد کرده در این زمینه موثرتر میدانید؟
شما وقتی میروید به کنسرواتوار و ویولن مینوازید، به همین سادگی با دو میلیارد نفر در جهان وجه مشترک پیدا میکنید. دو میلیارد ویولن در دنیا هست. حالا یکی میخواسته نوازنده شود و نشده، یکی ویولن خریده تا فرزندش آموزش ببیند و… و خیلیها هم در حال آموزش دیدن و کار کردن هستند. در مورد گیتار و گیتار الکتریک این عدد خیلی بیشتر است. از آن طرف جمعیتی و مللی را که با این موسیقی درگیر هستند هم در نظر بگیرد. مثلاً چایکوفسکی از روسیه، دبوسی از فرانسه، موتسارت، باخ، بتهوون و… از آلمان، شوپن از لهستان، جان کیج از امریکا و… از دورههای مختلف و کشورهای مختلف، اما انگار همه در یک طبقه جای میگیرند. همه دارند یک فرم را کار میکنند.
«موسیقی کلاسیک اروپایی» این اسم را دارد ولی آن کسی هم که در توکیوی ژاپن این موسیقی را تحصیل میکند، همین را یاد میگیرد و این گونه است که سیدی بتهوون در همه سیدیفروشیهای دنیا وجود دارد ولی کتاب شاملو اینطور نیست و حتی شاید تا افغانستان و تاجیکستان هم نرفته باشد. شما امروز اینجا نشستهاید و در شهرک اکباتان از علاقهتان به تام ویتز و باب دیلن حرف میزنید. علیزاده، لطفی یا شجریان چنین بُعدی دارند؟ در خود ایران ۷۵ میلیون جمعیت را کنار بگذاریم بجز آن حدوداً ۱۰ هزار نفر، خود شجریان را چقدر گوش میکنند؟ آمار فروش اسطورههای ما چقدر است؟!
موسیقی ما برای اعداد و ارقام بزرگ مخاطب تولید نمیشود. موسیقی ما و حتی فرهنگ و هنر ما نمیتواند جهانی شود. همان طور که مسخرهترین حرف این است که زبان فارسی را جهانی کنیم. مثلاً مردم را مجاب کنید فارسی یاد بگیرند تا پیچیدگیها و صنایع ادبی حافظ را بفهمند تا بعد بتوانند شاملو را هم درک کنند! موسیقی راک مگر چند ساله است؟ چرا به آن تا این حد توجه شد؟ چرا تا این حد مورد اقبال عامه مردم قرار گرفت؟ چون درد مشترک میلیاردها آدم افسرده بعد از جنگ جهانی را فریاد زد. بعد آنقدری پیش رفت که امروز سلیقه شنیداری من سنتورنواز را ۱۰ پله بالاتر میبرد. فارغ از بحث زبان، موسیقی لذتبخشی است. این موقعیت را موسیقی ما ندارد. موسیقی سنتی ماداگاسکار هم ندارد، موسیقی سنتی چین هم ندارد. به این مواردی که گفتم اضافه کنید مکافات و مشکلات دیگر را. به همین دلیل است که معتقدم اتفاقاتی که در حال حاضر در موسیقی ایرانی رخ میدهد بسیار جای خوشحالی دارد.
نظر شما درباره حرکت در مسیر موسیقی راک چیست؟ اینکه بیاییم و به سمت سبکی مثل راک برویم تا مخاطبان گسترده و جهانی داشته باشیم؟
با یک مثال پاسخ این سئوال را میدهم. ژاپن یکی از پررونقترین بازارهای جهانی برای موسیقی و بهخصوص موسیقی راک است. بسیار از کمپانیهای بزرگ سعی میکنند فروش آلبومهای مهمشان را از ژاپن شروع کنند. مثلاً اولین کار ما با جاده ابریشم (گروه Silk Road) در سال ۲۰۰۰ یک میلیون نسخه در ژاپن فروخت. این آمار بسیار خوبی برای این گروه بود. در ژاپن وقتی گروه ردیوهد (Radiohead) کنسرت میگذارد، تعداد زیادی مجروح میشوند وحتی این نوع کنسرتها کشته میدهد. آنها به شدت به این موسیقی علاقه دارند و مردم با گریه و شوق و احساس خاصی از این کنسرتها بیرون میآیند. ولی شما یک گروه راک ژاپنی را که درکارش موفق باشد به من معرفی کنید. ۸۰ میلیون جمعیت و این همه امکانات را در نظر بگیرید. ژاپن مهمترین تولیدکننده سیستمهای صوتی و صدابرداری در دنیاست. در نتیجه حتی لزوماً امکانات هم حلال همه مشکلات نیست. بحث زبان و ساختارهای پیچیده کلام است. با کلام فارسی جور درنمیآید. با موسیقی ایرانی هم همین طور. به همین دلیل من از ۱۰۰ آزمون و خطایی که از سر میگذرانم به سختی در اندازه ۱۰ ثانیه یکجا آن را تجربه میکنم.
درباره راک بحث کردیم که یکی از مبانیاش پرفورمنس است. بد نیست به پرفورمنس در موسیقی ایرانی هم بپردازیم. پرفورمنس در یادباد خوب است. با اینکه گروه کار خاصی هم انجام نمیدهد و مثل گروههای راک بالا و پایین نمیپرد ولی باز نسبت به گونههای مشابه، خوب بود. نمیدانم چگونه ولی شما حداقل سعی کردید مخاطب بفهمد از کاری که انجام میدهید، لذت میبرید. خیلیها به کنسرتهای موسیقی سنتی نمیروند چون معتقدند دیدن اجرا با شنیدن سیدی آن فرقی ندارد.
یکی از بزرگترین معضلات اجرای موسیقی ایرانی همین بحث پرفورمنس است. این هم یکی از آن محدودیتهای عجیب و غریب ماست.
شما در این باره سعی کردید حداقل یک گام رو به جلو بردارید. چه چیزهایی را مد نظر داشتید؟
کیفیت موسیقی، ارتباط بسیار نزدیکی با مخاطب دارد. روی سن تالار وحدت یک دیوار بین ما و ردیف اول تماشاگران وجود دارد. دیواری که دیده نمیشود ولی به وضوح میتوان آن را حس کرد. چه زمانی شما میتوانید وجود این دیوار را بفهمید، وقتی که مثلاً بروید و یک اجرای هندی ببینید. وقتی سیتارنواز جمله خاصی مینوازد اگر بهبه نگویید یا تحسین نکنید، خودش اشاره میکند که مرا تحسین کن. او باید بفهمد که تو لذت بردهای و آن رابطه دوطرفه شکل گرفته است.
این یک رابطه دوطرفه است. مضاف بر اینکه این موسیقی برای آن سن نیست. این هم یک فرهنگ وارداتی است. برومند در تمام عمرش یک کنسرت برگزار نکرد و معلم تمام بزرگان موسیقی سنتی بود که ما امروز مخاطب آنها هستیم. ۳۰ سال پیش برومندی که به مشکاتیان آموزش داده، حتی یک کنسرت را تجربه نکرده است. اصلاً موسیقی ما برای کنسرت نیست. شما بروید و پیشینه این موسیقی را بخوانید. این موسیقی برای این نیست که شما بروید و در سالن وزارت کشور دو ساعت و نیم آواز بخوانید.
ولی وقتی کسی میگوید این موسیقی برای میکروفن نیست، به همکاران شما بر میخورد. یا وقتی میگویند این موسیقی برای سیم و سیستم الکترونیک نیست و موسیقیای است که صدای آن باید بیواسطه و از فاصله نزدیک شنیده شود.
باور کنید ذرهای درباره اینکه این موسیقی در چه سالنی شنیده شود فکر نشده است. تالار وحدت برای اپرا ساخته شده و برای این کار نیست. فنون خاصی برای طراحی آن به کار رفته که متعلق به آن نوع موسیقی است. این موسیقی در کلیسا رشد یافته است. برق و میکروفنی در کار نبوده. روزهای یکشنبه در کلیسا جمع میشدند و دعا میخواندند. یک کشیش مگر چقدر میتوانسته صدای بلندی داشته باشد که برای جمعیت ۱۰ هزار نفری آواز بخواند. این آکوستیک آن سالن بوده که چنین امکانی را فراهم میکرده. در مساجد ما هم چنین فنون پیچیده معماری به کار میرفته.
ما اصلاً مکان پرفورمنسی برای موسیقی خودمان نداریم. سالن همایشهای وزارت کشور برای این کار مناسب نیستند. یعنی نه تنها خود موسیقی از اساس برای این کار مناسب نیست بلکه در زمان و مکان خودش هم اجرا نمیشود. فاصله نوازنده با اولین ردیف تماشاگران در سالن همایش وزارت کشور بیش از ۸ متر است! شما در نظر بگیرید یک نوازنده تار در نهایت یک انگشت را دارد تکان میدهد. مخاطب او در اجرای زنده چه چیزی میبیند؟ اصلاً مگر خود هیکل تار چقدر است که مخاطب با ۸ متر فاصله از آن بنشیند.
برگردیم به بحث پرفورمنس، به نظر شما درباره بحث پرفورمنس در موسیقی ایرانی میشود کاری کرد؟ میشود مثلاً با شکل فیزیکی بهخصوصی تار نواخت که نمایش آن هم برای مخاطب جذاب باشد؟
قیچک باسی که من مینوازم، یکی از مهمترین ویژگیهایش این است که ساز اندازه خود من است و تمام حجمها و قوسها و شکل ساز رو به مخاطب است. سنتور رو به مخاطب نیست باید یک دوربین بالای سر نوازنده گذاشت تا مردم ببینند چه مینوازد. وگرنه مردم چه میبینند؟ اگر به یک سنتور از روبهرو نگاه کنید چه میبینید؟ یک نوازند نی را در نظر بگیرید. یک لوله کوچک با ۶ سوراخ! معلوم است که دقیقه ۲۰ مخاطب خوابش میبرد. این موسیقی حتی تصویری هم نیست.
بالطبع با این محدودیتها بحث پرفورمنس خیلی محلی از اعراب ندارد!
نه ندارد. من شاکیام از موسیقیای که تمام عمرم را روی آن گذاشتم و به تمام بدبختیهایی که گفتم دچار شدم. چرا گیتار بیس نزدم؟ من از این موسیقی شاکی هستم چرا که با این همه محدودیت مواجه است و نمیداند از زیر فشار این همه محدودیت چگونه بلند شود. به شعر آن دست بزنید، بیمحتوا میشود. یک مقدار موسیقیاش را جابهجا کنید، به ناکجاآباد میرود. شعر نو بیاورید، جواب نمیدهد و باید از ریتمهای ترکیبی استفاده کنید. پر از محدودیت است. سنتور را با پیانو مقایسه کنید، کمانچه را با ویولن، همهاش محدودیت است. چون موسیقی آن محدود بوده. قرار بوده ناصرالدین شاه و ۴ تا اشرافزاده را راضی کند.
شانس آوردهایم که همین چند نغمه هم گردآوری شده است. شانس آوردهایم که ژان دورینگنامی پیدایش شده آن را نت کرد و این موسیقی از بین نرفت. علیزاده اولین تارنوازی است که حالا کمی شانهاش را تکان میدهد و چهرهاش مغموم میشود. تازه همین برای خیلیها جالب نیست. این اکت و پرفورمنسی که میگویی خیلی برای من مهم است. یکسری از نوازندههای ما تازه به این نتیجه رسیدهاند که این موسیقی اکت ندارد و اگر کنسرت اجرا میکنند باید کارهایی انجام بدهند. در نتیجه دچار حرکتهای کلیشهای و تصنعی شدهاند. این قضیه باعث شده من از بروز خودم هنگام نوازندگی واهمه داشته باشم. شاید من هم جزء همین گروه هستم. به همین دلیل خودم را بسیار کنترل میکنم. اگر اکتی هم شما دیدهاید دیگر از دست من خارج بوده است!
در گفتوگویمان خیلی از محدودیتها و مهجوریت موسیقی سنتی بحث شد که بسیاری از آنها بخشی از ذات موسیقی سنتی هستند. سالن مناسب ندارد، پرفورمنس ندارد، از فضاهای ریتمیک پرهیز میکند، و…. شما هم که میگویید از این موسیقی شاکی هستید. در انتهای این گفتوگو دوست دارم بدانم با توجه به این حرفها به کجا میخواهید بروید؟ برنامه شما برای آینده کاریتان چیست؟ اصلاً چرا دارید موسیقی ردیف کار میکنید؟
با همه این حرفها عشق و امیدی هست. وقتی من سرمایه زندگیام را وقف انتشار «یادباد» میکنم، حتماً چیزی هست که مرا به ادامه وامیدارد. سعی کردم «یادباد» را با بهترین کیفیت چه به لحاظ صدا، چه تصویر و چه پکیج به مخاطبم ارائه کنم. باید به مخاطب احترام گذاشت. من با «جاده ابریشم» تیراژ میلیونی را تجربه کردم ولی دلم پی این گونه تجربههاست. درست است که وقتی اجراهای مختلف با آن آسودگی و کیفیت را در خارج از ایران تجربه میکنید و به ایران میآیید و وضعیت سالنها را میبینید همه چیز به نظر عجیب و نامعقول میآید و شما مجبورید برگردید به بحث تربیت شاگرد و… و سختی کشیدنهای بسیار برای انتشار یک اثر، برای یک کنسرت کوچک، اما من دوست دارم با خودم بگویم؛ «من هر چقدر میتوانستم تلاش کردم. اگر نشد هم دیگر در توان من نبود.» بله ما در شرایط سختی هستیم. مخاطب، رسانهها و انتخابهای مختلفی دارد. اینترنت در دسترس همه هست، شبکههایی مثل متسو، وی. اچ. وان، آرته و…. که قدرت انتخاب خوبی به مخاطب میدهند و این کار را برای ما بسیار بسیار دشوار کرده است، آن هم با موسیقیای که این همه محدودیت و گرفتاری دارد. ولی هنوز یک باتری خاصی در درون ما هست، حالا کی شارژ آن تمام شود خدا میداند.
ساکنان تهران برای تهیه شماره های پیشین و تمام هموطنان برای اشتراک نگاه پنجشنبه کافی است با شماره های ۸۸۵۵۷۰۱۶ الی ۲۰ تماس بگیرید. همچنین این هفته نامه در دکه های روزنامه فروشی و کتابفروشی های معتبر تهران توزیع شده است.
دیدگاهتان را بنویسید