آرش کامور نوازنده و آهنگساز میگوید موسیقی ایرانی در خیلی جاها مهجور مانده چون قدرت و درآمد موسیقی پاپ را ندارد.
آرش کامور نوازنده کمانچه و آهنگساز در سالهای اخیر فعالیتهای مستمر در عرصه موسیقی داشته است. او در سالهای گذشته چند آلبوم با خوانندگان مطرح چون محمد معتمدی و سالار عقیلی منتشر کرده و همچنین آلبومهای بیکلام از جمله “آثار راوی”، “اسب و آتش”، “سبوی تشنه” و “سراسر مه” را روانه بازار موسیقی کرده است.
او این روزها فعالیتهای جدیدی را در این عرصه آغاز کرده که با او درباره جزئیات بیشتر این کارها با او گفتوگو کردهایم:
آقای کامور از آخرین فعالیتهایتان بگویید. در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
آخرین فعالیتی که انجام دادم، مجموعه “عطار” بود که فروردینماه سال گذشته در قالب یک مجموعه آلبوم ۱۱ قطعهای منتشر شد. این آلبوم ۱۹ اردیبهشت امسال به همراهی ارکستر ملی ایران با رهبری فریدون شهبازیان در تالار وحدت اجرا شد. آلبوم “عطار” را به خاطر عرقی که به عطار نیشابوری و به شهرم نیشابور داشتهام و دارم، ساختم. به قول استاد شفیعی کدکنی، نیشابور عصارهای است از ایران بزرگ.
شما خیلی گزیدهکار هستید و معمولاً با خوانندههایی کار میکنید که جزو خوانندگان برجسته کشور هستند. این گزیدهکار بودن انتخاب خودتان است؟
بله. من شاید اسمش را وسواس بگذارم. این وسواس در تمام جنبههای زندگی من وجود دارد و فقط مربوط به هنر نیست. معتقدم لحظات آدمی باید لبریز از اتفاقات خوش باشد. زمانی که یک پروژه از صفر تا صدش درست تعریف شود میتواند لحظات خوبی را بسازد و دیگر نیازی به کارهای بیریشه ی متعدد نیست. تفکرات انسان چونان رودخانه است که باید به سمت دریا هدایتش کرد. معنی ریشه در کارهایم این است که روی مخاطب تأثیر بگذارند، ولو بر یک نفر. همین حداقلها برایم کفایت میکنند گرچه همیشه لطف مخاطبان شامل حالم بوده است. مخاطبی که همراه آثار من است قطعاً مخاطب دقیقی است چون دقت مرا دیده مخاطب من قطعاً موسیقی پاپ سطحی گوش نمیدهد و شعر سطحی نمیخواند.در ادامه جواب شما باید چنین بگویم واقعیت این است که من توان پرکاری و شلوغبازی را ندارم و اصلاً شخصیتم اینطور است. همینکه کاری را بتوانم به سرانجام برسانم برایم کفایت میکند.
در آلبومهایتان خیلی به اشعار شعرای معاصر میپردازید. این علاقه از کجا میآید؟
این فقط بخشی از کارهای من بوده و من روی اشعار خیلی از شعرای کلاسیک مثل خیام یا سعدی هم کار کردهام. آلبوم “سبوی تشنه” با صدای سالار عقیلی اولین کار من بود که من آن را بر اساس اشعار مهدی اخوان ثالث ساختم. من ۹-۱۰ سالم بود که با اشعار اخوان ثالث زندگی میکردم و هنوز هم اشعارش را دوست دارم. در خانه من صدای اخوان ثالث پخش میشود. غم، صلابت، وطنپرستی و آزاداندیشی اشعار اخوان مثالزدنی است. احساس میکنم همین ۴-۵ واژه برای هنر کافی است. عشقی که در اشعار اخوان ثالث وجود دارد مرا شیفته خودش کرده است. یک آلبوم دیگر با نام “سراسر مه” ساختم که شامل اشعار ملکالشعرای بهار، نادر نادرپور، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و شهریار است. این آلبوم را محمد معتمدی خواند. اما در مورد سوال شما من سر و کله زدن با شاعران شعر نو را که وزن نهفته دارند، دوست دارم. مهمتر از فرم و ظاهر این اشعار، محتوایی است که در برخی از آنها نهفته شده است. ما در هنرمان یک بخش درونمایهای داریم که همان محتوای هنر است. در این بخش شما باید بتوانید با معانی، تنظیمها و ریتمها و رنگها کاری را سامان بدهید و درونمایهاش را درست کنید. بخش دیگر بخش فرم و ارایه کار هنری است که بازتاب و تاثیرش به اجتماع است و بر سطحی وسیعتر اثر میگذارد که این اصل لازمه هر کار هنری است.
با محمد معتمدی بیشتر از بقیه خوانندهها همکاری داشتهاید. محمد معتمدی هم جزو هنرمندانی است که روی کارش وسواس خاصی دارد. دلیل دوستی و همکاری شما به خاطر همین ویژگی مشترک است؟
بله. آقای معتمدی هم خیلی گزیدهکار هستند و کارها را با دقت فراوان انتخاب میکنند. تجربه آلبوم “سراسر مه” تجربه بسیار خوبی بود. ما قبل از آن در گروه “شیدا” هم حضور داشتیم و در خدمت استاد محمدرضا لطفی بودیم. ما از مکتبی بیرون آمدیم که خیلی نزدیک به هم بود. هر دو در شهرهای تاریخی به دنیا آمدهایم و در جغرافیای نزدیک به هم بزرگ شدهایم. به هم نزدیک هستیم و این همکاری همچنان ادامه دارد.
از گروه “شیدا” بگویید. چه شد که وارد این گروه شدید و تجربه همکاری با استاد لطفی چطور بود؟
من سال ۸۶ یا ۸۷ از طریق یکی از دوستان نازنینم، آقای حمید سکوتی و به دعوت استاد محمدرضا لطفی به ارکستر گروه شیدا دعوت شدم. ما در هفته یک یا دو جلسه سنگین در مکتب خانه میرزا عبدالله تمرین میکردیم و برای من چون کلاس درس بود. حاصل این تمرینهای ۱ ساله به ۳ شب کنسرت در سالن وزارت کشور منجر شد که یکی از بهترین تجربههای هنری من بود. در طول اجرا هرچه بود عشق بود و این عشق در مخاطب نیز احساس میشد. این به خاطر مدیریت، احساس و عاطفه شادروان لطفی بود. به نظرم آقای لطفی در تمامی سبکهای زندگی موقوفالمعانی بودند. من فکر میکنم گذشتگان ما مثل مرحوم لطفی و مرحوم پرویز مشکاتیان ایرانیاندیش بودند و ما هم باید ایرانی بیندیشیم. آنها شیوه اندیشیدن و ایرانی زیستن را با شعر و موسیقی ایرانی به نسل خودشان آموختند و ما باید از این بابت قدردانشان باشیم.
اجازه بدهید که به گذشته برگردیم. چطور شد که وارد دنیای موسیقی شدید؟
من در شهری به دنیا آمدهام که رگ و ریشههای فرهنگی دارد. گرچه امروز به هزار و یک دلیل به فرهنگ نیشابور و خراسان کمتوجهی و بیمهری میشود ولی آن خطه همیشه دیار فرهنگ بوده است. در خانه ما همیشه صدای سنتور بود و پدرم سنتور را شیرین مینواختند و همچنان هم مینوازند. به همین خاطر من ابتدا سنتور مینواختم. بعدها با ویولن آشنا شدم ولی به خاطر حداقل امکاناتی که در شهرستان وجود داشت، برای من امکان حرفهای نواختن این سازها خیلی کم بود. به همین خاطر تصمیم گرفتم به دانشگاه ورود کنم و موسیقی ایرانی را ادامه بدهم. کمانچه را از سال ۶۹ یا ۷۰ انتخاب کردم و زمانی که یک پسر ۱۱ ساله بودم برای حضور در کلاسهای استاد اردشیر کامکار هر هفته با قطار از نیشابور به تهران میآمدم. این مسیر به پشتوانه پدر و مادرم و همینطور به پشتوانه شهرم و مردم شهرم در من جاری شد و من همچنان مشتاقانه دارم کارم را انجام میدهم.
شما تجربه تدریس کردن هم دارید. درست است؟
بله. تجربه تدریس زیاد داشتم. با قبول شدن در رشته موسیقی دانشگاه سوره به تهران آمدم. بعدها برای تکمیل دانستههای خودم به مقطع ارشد رفتم و در دانشگاه هنر درس خواندم. در محضر استادهایم آموختم و بعدها همین آموختهها را در تدریس به کار گرفتم. من تدریس را در کنار فعالیتهای اجرایی در پیش گرفتم ولی این روزها بیش از هر چیزی موفقیت در کنسرتها و فعالیتهای اجرایی برایم مهم است و این ممکن است توجهم به هنرجو را کم کند. در نتیجه فعلاً کلاسهایم را کنسل کردهام تا در یک فرصت مناسبتر با یک متد جدید برای کمانچه به تدریس برگردم.
وضعیت آموزش را در کشور چطور میبینید؟
آموزش خیلی پیشرفت کرده است. امکانات به نسبت گذشته خیلی بیشتر شده است ولی از طرفی تعداد معلمها و واسطههایی که هنر را در اختیار مردم قرار میدهند هم خیلی زیاد شده و هنرجوها باید در انتخاب معلم دقت کنند. به نظرم وظیفه هنرمندان است که در انتخاب معلمهای زبده به هنرجوها کمک کنند. هنرجوها اگر با مشورت و آگاهی بیشتری معلمهای خود را انتخاب کنند حتماً آینده بهتری در انتظارشان خواهد بود.
در سالهای اخیر صحبتهای زیادی در مورد نوآوری در موسیقی ایرانی مطرح شده که عدهای از سنتیها با آن مخالفت میکنند و میگویند موسیقی ایرانی نباید دستخوش تغییر شود ولی به نظر میرسد ما برای زنده نگه داشتن موسیقی ایرانی و جذب گوش مخاطبان نسل جدید به نوآوری و خلاقیت داریم. نظر شما چیست؟ فکر میکنید موسیقی ایرانی جایی برای نوآوری دارد؟
سوال شما خیلی پیچیده و گسترده است و برای جواب دادن به آن حتی میشود یک کتاب چاپ کرد. ما ابتدا باید ببینیم تعریفمان از نواندیشی چیست. ما باید در قالب یک تیم با انسانهای نواندیش یک جلسهای برگزار کنیم و به تعریف نواندیشی برسیم. اصلاً باید ببینیم خیلی از این کارهایی که به اسم موسیقی ایرانی بیرون میآید واقعاً موسیقی ایرانی هستند یا نه؟ به نظرم اگر برخی از این کارها را خوانندههای پاپ بخوانند متوجه میشویم که فرقی با موسیقی پاپ ندارند. ما در این سالها کارهای تلفیقی زیادی شنیده ایم که با نام فیوژن انجام شده است و این شیوه ادامه داشته و خواهد داشت، اما ما اکنون در مورد موسیقی ایرانی صحبت میکنیم نه موسیقی فیوژن. موسیقی ایرانی یک چارچوب و قاعدهای دارد که خیلی از سنتیها میگویند این چارچوب و قاعده، ردیف است و هر کس ورای ردیف پرواز کند،به بیراهه رفته است. این از نگاه هنرمند سنتی است و بسیار هم جذاب است. ولی من معتقدم با این گستردگی که امروز در ژانرهای مختلف وجود دارد میتوان گسترده تر اندیشید. یک موزیسین ایرانی باید نسل قبل از خودش را بشناسد. نسل قبل از ما استادان لطفی، مشکاتیان، محجوبی،شجریان، نیداوود، خالقی، وزیری، بهاری، بدیع، ملک، یاحقی، شهناز، کسایی و … بودند. این نامها عصاره موسیقی ایرانی هستند که امثال من باید اینها را بشناسد. لزومی ندارد که به ۵۰۰ سال پیش برگردیم تا ببینیم باربد و نکیسا چه کردهاند. این کار ما نیست و واقعاً متوجهش هم نخواهیم شد. اصلاً نمیشود آنها را شناخت.
ما جریانی به نام ردیف داریم که از گذشته وجود داشته و حالا به امروز رسیده است و از طرفی در ۵۰-۶۰ سال اخیر آهنگسازانی داشتهایم که توانستهاند بر همین اساس آثار ماندگاری را خلق کنند. حالا رسالتی که ما داریم این است که اولاً گذشته خودمان را بشناسیم و بعد در قالب همان ردیفها و دستگاههای ردیفی به یک نواندیشی برسیم. عوض کردن سلیقه خیلی زیبا است ولی سلیقه را باید با محتوا عوض کرد و تاثیر بهینه بر روی جامعه و مخاطبان گذاشت. رسانهای مثل تلویزیون خیلی تأثیرگذار است. وقتی تلویزیون موسیقی و هنر سطحی را پخش میکند، طبیعی است که نوجوان و جوان امروزی هم تحت تأثیر آنچه از تلویزیون میشنود قرار میگیرد. و دقیقا تریبون به هر مسئلهای که اختصاص پیدا کند آن مسئله جریان خودش را پیدا میکند. امروز جریانی که این تریبون معرفی می کند تنها صدای خوانندگان است و صداوسیما که یکی از بزرگترین تریبونهای سرزمین ماست تمام انرژی خودش را برای معرفی خوانندهها گذاشته است و بخش اعظمی از جریان موسیقی ایرانی را نادیده گرفته است .
فکر میکنید چرا مردم ما اینقدر به موسیقی پاپ اقبال نشان میدهند. به هر حال اینکه گروه زیادی شنیدن برخی موسیقی های سطحی پاپ با ترانهها و موسیقیهای ساده را به موسیقی ایرانی ترجیح میدهند باید دلایل خاص خوش را داشته باشد؟
بعضی موسیقیها راحتالوصل هستند، مثل پیتزا و فستفودی که همه ما میخوریم. در حالیکه بعضی موسیقیها نیاز به تفکر بیشتری دارند و مثل غذاهایی هستند که شما برای خوردن آنها باید دنبال یک رستوران خوب بگردید.
رستوران نباید تبلیغ کند و خودش را نشان بدهد؟
کلاً ذات موسیقی ایرانی تبلیغی نیست یا هنرمندان ما دنبال این قضیه نبودهاند. به قول خیلیها بازی امروز موسیقی در سرزمین ما بازی سرمایهداران موسیقی است. یک عده میآیند بعضی از خوانندهها را حمایت میکنند که اصلاً فکر نمیکنند آن خوانندهها چه میخوانند و چه تاثیری خواهند گذاشت فقط میگویند باید با فلان خواننده کار کنم چون نوجوانان دوستش دارند. یکی از بزرگترین مشکلات هنر در کشور ما این است که هنرمندان راستین حق تصمیم گیری ندارند. موسیقی ایرانی در خیلی جاها مهجور مانده چون قدرت و درآمد موسیقی پاپ را ندارد ولی از طرفی عدهای به شکل یک صنعت به برخی از ژانرهای موسیقی نگاه میکنند و جریانش را میسازند.
به عنوان مثال بارها تلاش کرده ایم در شهر نیشابور که زادگاهم است و شهرهای دیگر خراسان مجوزهای لازم را برای اجرای برنامه در شان مخاطبان بگیریم ولی هر بار با دری بسته روبرو شدیم که گویا این مسئله امری طبیعی شده و امیدوارم بزودی بشود جریان درستی از اجرای کنسرتها و برنامه های هنری از طرف دولت در شهر های خاموش ایران تعریف شود.
الآن حتی موسیقیهای سخیف هم دارند شنیده میشوند و برخلاف گذشته نه تنها نهی نمیشوند بلکه خیلی وقتها مورد حمایت هم قرار میگیرند؟
ما با نوستالژیهایمان زندگی میکنیم. من اگر امروز ساز و آواز را دنبال میکنم به این دلیل بوده که در منزل ما “آستان جانان” پرویز مشکاتیان و محمدرضا شجریان و تار جلیل شهناز و نی کسایی پخش میشده است و پدرم در منزل به من آموخته موسیقی ایرانی را جدی گوش بدهم. و ما به فرزندانمان چه میخواهیم بیاموزیم؟ بگوییم چه گوش بدهند؟ ما باید تاثیر موسیقی را جدیتر بگیریم و موسیقی سنجیده گوش بدهیم. در نظر من موسیقی سنجیده یعنی سلامت از هر نظر. از صداوسیما به عنوان یک تریبون تاثیرگذار میخواهم که روی محتوای موسیقی توجه بیشتری داشته باشد و موسیقیهای سلامت را به گوش مخاطب برساند.
شما به عنوان یک آهنگساز و نوازنده شناختهشده چه تلاشی کردهاید که درجا نزنید؟
من واقعاً زندگی را دوست دارم و زندگی کردن برایم مهمترین رکن است. این یعنی همیشه سعی میکنم در شور و شعف باشم و خودم را پرانرژی و سرخوش نگه دارم. این خوشی برایم در کنار طبیعت به وجود میآید. به نظرم ما آدمها باید بیشتر با طبیعت و آواز پرندگان ارتباط داشته باشیم.هیچوقت ننشستهام و همیشه سعی کردهام کار کنم. تاکنون ۵ آلبوم آهنگسازی و منتشر کردهام و یک مجموعه تک نوازی دیگر نیز به زودی منتشر خواهم کرد. بدون هیچ پشتوانهای پیش آمدم و خود مسیر خودم را ساخته ام. اکنون نیز با قدرت کارهایم را انجام میدهم .
پیشنهادهایی برای همکاری وجود داشته که آنها را رد کرده باشید؟
بله. کارهای زیادی را رد کردهام و اصولا اگر چنین نباشد ضعف کاری هنرمند است. من از بین پیشنهادها بعضی کارها که دوستشان دارم و میدانم تاثیرگذار خواهند شد میپذیرم و انجام میدهم. در حال حاضر دارم برای خوانندگان جوان و خوشصدا وقت و انرژی میگذارم.
برایتان پیش آمده که دوست داشته باشید با کسی همکاری کنید که این اتفاق نیفتاده باشد؟
بله. امیدوارم در آینده این اتفاق بیفتد.
در حال حاضر آلبومی در دست ساخت ندارید؟
آثار زیادی نوشته ام که همچنان در صف انتشارند اما اکنون دارم روی اشعار خیام فکر میکنم و اتود یک سری کارها را نیز از چند سال پیش بر روی رباعی های خیام زدهام. در این اثر توانایی خواننده خیلی برایم مهم است چون خیام نسبت به دیگر ادیبان و عالمان سرزمین ما شخصیت جهانی دارد.
از کارهایی که تا به حال انجام دادهاید کدام یک را بیشتر دوست دارید؟
من واقعاً همه کارهایم را دوست دارم. از تکنوازیهایم آلبوم “اسب و آتش” را خیلی دوست دارم و وقت زیادی هم صرف آن کردم. “اسب و آتش” جزو کارهایی بوده که هنوز هم فیدبکش را میبینم. آلبوم “سراسر مه” را هم خیلی دوست دارم.
کاری را انجام دادهاید که بعداً از آن پشیمان شده باشید؟
به هر حال آدم جایزالخطا است و من اگر بگویم نه، اشتباه گفتهام ولی من جلوی تکرار اشتباهات را گرفتهام و خواهم گرفت. هر کسی در زندگی تلاش میکند که برای خودش شخصیتی بسازد. طبیعتاً کارهایی پیش آمده که من احساس کردهام با شخصیت من همخوان نیستند ولی بی احترامی نکردهام و آن کار را به سرانجام رساندهام. الآن بیشتر از قبل میدانم که چه کاری باید انجام بدهم و چه کاری انجام ندهم.
فکر میکنید همکارانتان در زمینه آهنگسازی توانستهاند به اهداف خودشان برسند و پیشرفت کنند؟
من فکر میکنم تمام کسانی که کار آهنگسازی انجام میدهند و به خصوص بچههای نواندیش و فعال در کارشان ایدههایی وجود دارد. حالا ممکن است با نقد روبرو شوند ولی مهم کسی است که در این مسیر ثبات و ایستادگی دارد. ما یک جاهایی باید با خودمان رو راست باشیم و بدانیم که برای چه چیزی تلاش میکنیم. این سوالی است که هر آهنگساز باید خودش به آن جواب دهد. من میگویم باید محتوا را بسازیم. فرم خودش میآید. کار هنرمند کار سرعتی نیست و مثل یک درخت سرو به زمان نیاز دارد تا شکوفا شود. با نگاهی به تلاش پیشکسوتان موسیقی ایران در میابیم که اکثرا در نیمه دوم عمر هنریشان تاثیر بهینه بر مخاطبان خویش گذارده اند و باید چنین بگویم که اول باید خودمان تاثیر بگیریم تا بتوانیم با آثارمان بر روی مخاطب تاثیر بگذاریم. این اثرگیری در کار هنرمند، شناخت موسیقی ایران، شناخت روحیات فضای معاصر و شناخت تولیدات است. در ادامه که اینها را شناختیم میتوانیم با ثبات قدم اثری اندیشمندانه تولید کنیم.
موسیقی شغل شما است یا به عنوان یک سرگرمی به آن نگاه میکنید؟
نه سرگرمی است و نه شغل؛ موسیقی عشق است. موسیقی همیشه برای من یک لذت کودکانهای دارد. اگر موسیقی نبود، من نمیدانم در این دنیا به چه چیزی پناه میبردم. موسیقی واقعاً همدم من میشود و همیشه برایم لذتبخش بوده است. گر چه یک جاهایی شدیداً خون مرا در شیشه میکند ولی همان خون در شیشه کردنش را هم پذیرفتهام.
دیدگاهتان را بنویسید