×
×

یادداشتی از داوود گنجه‌ای قائم‌مقام خانه موسیقی

  • کد نوشته: 17951
  • 14 فروردین 1391
  • ۰
  • جلال ذوالفنون شخصیت ویژه‌ای داشت؛ هم یک رفیق خوب بود هم پدری مهربان؛ هم یک معلم بزرگ بود، هم نوازنده‌ای چیره‌دست. به راستی نام خانوادگی‌اش (ذوالفنون) مناسب شخصیت و مرام و مسلک او بود. او صاحب فنونی بی‌شمار بود. از علم و معرفت ذوالفنون هرچه بگویم، کم گفته‌ام. وجه معلمی او بسیار برجسته بود و […]

  • جلال ذوالفنون شخصیت ویژه‌ای داشت؛ هم یک رفیق خوب بود هم پدری مهربان؛ هم یک معلم بزرگ بود، هم نوازنده‌ای چیره‌دست. به راستی نام خانوادگی‌اش (ذوالفنون) مناسب شخصیت و مرام و مسلک او بود. او صاحب فنونی بی‌شمار بود.

    از علم و معرفت ذوالفنون هرچه بگویم، کم گفته‌ام. وجه معلمی او بسیار برجسته بود و او تا آخرین لحظات زندگی، تدریس را رها نکرد. کتاب‌هایی که نوشته، بسیار مهم هستند؛ از کتاب‌های آموزش سه‌تار گرفته تا کتاب ردیفش که مرجع دانشجویان موسیقی است. کتاب «مکتب سه‌تارنوازی ذوالفنون بر پایه ردیف شور میرزا عبدالله» هم از جمله آثار مهم او به شمار می‌رود. دوستی و همراهی من با او، یک دوستی ۵۰ساله بود. خاطرات من از او، یکی، دو تا نیست. یادم می‌آید در آخرین دیداری که با هم داشتیم همچون همیشه با زبانی بذله‌گو گفت: «من قند، کلسترول، پول و مقام دارم، اما تنها یک چیز کم دارم که آن هم معرفت است.» در حالی که قسم می‌خورم که او جزو معدود افرادی بود که به گمان من به حضرت حق وصل بود. از این جهت از همه چیز این دنیا بی‌نیاز بود. واقعیت این است که جلال ذوالفنون آن‌چیزی را که می‌گفت کم دارد، از همه بیشتر داشت. ما شش یار دبستانی بودیم که در مرکز حفظ اشاعه موسیقی ردیف دستگاهی کار می‌کردیم: ناصر فرهنگفر، محمدعلی حدادیان، رضوی سروستانی، جلال ذوالفنون، مجید کیانی و من. اینک از بین آن شش نفر، تنها بنده و مجید کیانی مانده‌ایم. البته حداقل تاکنون بنده به معرفت ذوالفنون نرسیده‌ام اما افتخار می‌کنم که چنین مردی در کنار ما حضور داشت؛ چون هر آنچه از علم و معرفت او بگویم کم گفته‌ام. اگر ذوالفنون نبود، سه‌تاری نبود. هیچ‌وقت ندیدم پشت‌سر کسی حرف بزند. هیچ وقت سر کسی داد نکشید. در درون خود عاشقانه با خدای خود خلوت می‌کرد. امیدوارم قدر همدیگر را بدانیم چرا که خداوند این همه به ما لطف کرده است. معتقدم ما اهالی موسیقی باید هواس‌مان را بیشتر جمع کنیم تا عقل و هنر با هم حرکت کنند.

    جلال خیلی از وقت‌ها این شعر را می‌خواند: از شمار دو چشم یک تن کم/ وز شمار خرد هزاران بیش. او خود، مصداق این شعر بود. به نوبه خود از طرف خانه موسیقی، جامعه هنری و مردم به خانواده جلال ذوالفنون تسلیت می‌گویم. یادش گرامی باد.

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *