×
×

گفتگوی مفصل به مناسبت انتشار دهمین آلبوم خواننده پاپ – راک و هجدهمین سال فعالیت‌هایش؛

  • کد نوشته: 175473
  • 15 اسفند 1396
  • ۰
  • بهمن بابازاده: دهمین آلبوم رسمی رضا یزدانی امسال به نام «درهم» منتشر شد تا هجدهمین سال فعالیت هنری این خواننده مصادف با دهمین آلبوم رسمی‌اش باشد. خواننده‌ای با فراز و نشیب‌های فراوان در سالهایی که هر کدام از آنها دستخوش حواشی و اتفاقات مختلفی بود و باعث شد رضا یزدانی به عنوان خواننده در دوره‌های […]

    گفتگوی مفصل به مناسبت انتشار دهمین آلبوم خواننده پاپ – راک و هجدهمین سال فعالیت‌هایش؛
  • بهمن بابازاده: دهمین آلبوم رسمی رضا یزدانی امسال به نام «درهم» منتشر شد تا هجدهمین سال فعالیت هنری این خواننده مصادف با دهمین آلبوم رسمی‌اش باشد. خواننده‌ای با فراز و نشیب‌های فراوان در سالهایی که هر کدام از آنها دستخوش حواشی و اتفاقات مختلفی بود و باعث شد رضا یزدانی به عنوان خواننده در دوره‌های مختلف طرفداران زیادی را به سمت آثار خود بیاورد.

    آلبوم «پرنده بی پرنده» که دومین آلبوم رسمی این خواننده به حساب می‌آمد، آغاز موج جدیدی در موسیقی راک ایرانی بود که به مرور لفظ «پاپ- راک» به عنوان لفظ غالب درباره این سبک استفاده شد و خیلی زود پرطرفدار شد. کنسرت‌های رضا یزدانی مورد استقبال قرار گرفت و حضورش در سینماهم باعث شد این خواننده خیلی زود از سوی رسانه‌ها و مردم جدی گرفته شود. آثارش با کلام یغما گلرویی، اندیشه فولادوند و … و موسیقی حمیدرضا صدری و کارن همایونفر و البته خودش به یک باره دست به دست شد و یزدانی خیلی زودتر از آنچه تصورش را می‌کرد با اقبال عمومی رو به رو شد.

    انتشار دهمین آلبوم رسمی رضا یزدانی «درهم» بهترین بهانه بود برای یک گفتگوی مفصل و جدی درباره همه این سالها، حواشی سینمایی و موسیقایی و حرف و حدیث‌هایی که همواره درباره این خواننده گفته و مطرح شده است.

    • * امروز ۱۸ سال از نخستین آلبوم رسمی تو گذشته. درمورد این ۱۸ سال و اتفاقاتی که به تو گذشت بگو. آیا خودت از این روند راضی هستی و اگر به عقب برگردیم آیا تصمیم اشتباهی داشته‌ای که بخواهی آن را انجام ندهی؟

    چند روز پیش یکی از بچه‌ها چندتا از این صفحه‌های گرامافون را زده بود که من به دیوار می‌زدم. ده آلبوم و یک آلبوم تصویری بود و من همینطور نشسته بودم و نگاه می‌کردم و پیش خودم می‌گفتم این زندگی من در ۱۸ سال است. از شهر دل و حضرت مولانا شروع شد و به آلبوم دهم رسید. خداراشکر خیلی راضی هستم. شاید روند کاری من در سال‌های اول کمی کند بود و بین آلبوم‌ها فاصله بود که البته بخش اعظم آن به واسطه‌ی ارشاد بود که اجازه نمی‌دادند. «پرنده بی پرنده» دو سال و «هیس» ۱۸ ماه در ارشاد بود. از «ساعت بیست و پنج» روال سالی یک آلبوم را داشتیم. در مجموع راضی هستم. اتفاقا چندبار صحبت این موضوع شده که چه اتفاقاتی در این ۱۸ سال افتاده و خیلی‌ها آمدند و خیلی‌ها رفتند. فقط من و آقای علیرضا عصار از نسل اول موسیقی پاپ ایران مانده‌ایم. ما سه نسل را دیده‌ایم که آمدند و رفتند و این یک عمر است. وقتی نگاه می‌کنیم که ببینیم دلیل آن چه بوده و آیا موسیقی و تنظیم بوده یا جنس صدایی که خد ابه ما داده یا مراقبت‌هایی که کردیم و مسائلی که انتخاب کردیم، به فاکتورهای زیادی می‌رسیم که باعث شده خداراشکر هنوز که هنوز است بلیت کنسرت‌هایم سولدآت شود و هنوز بتوانم خودم را در بورس نگه دارم.

    • * آلبوم اول تو غافلگیری بزرگی در بازار موسیقی آن سالها بود. یک آلبوم راک، لحن خوانش تو هم در تصور عمومی تاثیرگذار بود که یک خواننده‌ی راک لباس چرمی می‌پوشد و روی استیج می‌آید. از آن زمان شروع کنیم و به کنسرت اول و اجرای چهارنفره‌تان برسیم. کمی درمورد آن سال‌ها صحبت کنیم.

    این چیزی بود که من انتخاب کرده بودم و تصمیم داشتم که کار متفاوتی از نظر تنظیم و ملودی و وکال خواننده داشته باشم. به غیر از آلبوم شهر دل وقتی از آلبوم پرنده بی پرنده شروع کردیم قرار بود این اتفاق بیفتد. آن‌موقع خیلی به من می‌گفتم که صدای تو شبیه به فریدون فروغی است و بیا به همان سبک بخوان. حتی پیشنهاد می‌کردند که مثل فرهاد بخوانم ولی من تصمیم نداشتم که مثل کسی بخوانم و مثل بچه‌هایی باشم که آن‌موقع مثل کسی می‌خواندند و قطعا تاریخ مصرفی داشتند و من نمی‌خواستم خودم را درگیر تاریخ مصرف کنم. به همین‌خاطر شروع کردیم و چیزی که دوست داشتم و آن را انتخاب کردیم را خواندم. از پرنده بی پرنده شروع شد و خیلی‌ها می‌گفتند این چرا اینگونه می‌خواند و هرجا که بخواهد دهانش را باز می‌کند و هرجا بخواهد می‌بندد ولی ما آن سال‌ها را گذراندیم.

    • * بعد از ۱۸ سال در این نقطه‌ای که نشسته‌ای خیلی‌ها اعتقاد دارند هنوز و هنوز بهترین آلبوم تو «خاطرات مبهم» است. درمورد آن آلبوم حرف بزنیم.

    اتفاقا در صفحه‌ی اینستاگرام خودم یک نظرسنجی گذاشتم که الان آلبوم را شروع می‌کنم و شما می‌خواهید که آلبوم بعدی در فضای چه آلبومی باشد و سه آلبوم را برای من نام ببرید. ۲۰۰۰ کامنت داشتم و نتیجه جالبی داشت. «ساعت‌ها خوابند»، «ساعت فراموشی» و «خاطرات مبهم».

    • * خودت این فکر را می‌کردی؟

    می‌دانستم که «ساعت‌ها خوابندن» و «خاطرات مبهم» در آن هست ولی انتظار «ساعت فراموشی» را نداشتم. البته خیلی متنوع بود و خیلی‌ها «سلول شخصی» و «دوئل در آینه» را دوست داشتند. از نظر خودم بهترین آلبوم من «سلول شخصی» با فاصله زیاد است.

    • * شاید دلیل این انتخاب شخصی تو، جاری بودن دغدغه‌های شخصی خودت در آن آثار است…

    «سلول شخصی» برای من به گونه‌ی دیگری است. فقط این آلبوم، آلبوم سختی است و مخصوصا سی دی اول که ترانه‌های اندیشه فولادوند است ترانه‌های سختی دارد و به نظر من شاید نتوانم دیگر «سیگار پشت سیگار» و «شلیک کن رفیق» و «سمت هیچ» را تکرار کنم. برای من با فاصله آلبوم «سلول شخصی» در اولویت است ولی برای مردم اینگونه نیست و خیلی سخت با آن ارتباط می‌گیرند و دلیل آن این است که از لحاظ ملودی و تنظیم خیلی از فضای پاپیولار دور است. قشر دانشجوی موسیقی و کافه نشین‌ها خیلی آن را دوست دارند. کسانی که ادبیات خوانده‌اند و توانسته‌اند تک به تک این واژه‌ها را درک کنند ارتباط خوبی با این آلبوم گرفته‌اند. مثلا در «سمت هیچ» که یک سری کلمه را در انتهای هم ردیف کرده‌ایم هرکدام آن‌ها یک کتاب و مکتب است.

    • * تفسیرهای مختلفی هم درمورد آن شد.

    بله و ارشاد هم خیلی به ما کمک کرد. من حتی فکر نمی‌کردم «شلیک کن» هم مجوز بگیرد. حتی تراک‌های دیگر «سیگار پشت سیگار» و «سلول شخصی» هم فکر نمی‌کردم که مجوز بگیرند.

    • * نوستالژی‌خوانی و پرداختن به نوستالژی نسل‌های مختلف در آثار تو مورد توجه قرار گرفت و همچنان هم ادامه دارد و این روزها من پس‌لرزه‌های آثار جدیدی که خوانده‌ای را هم می‌بینیم.

    همیشه گفته‌ام که ترانه‌های نوستالژی را خیلی دوست دارم. وقتی تو یک ترانه‌ی نوستالژی می‌خوانی، آن کار دیگر تاریخ مصرف ندارد و ترانه‌ی «شمال» همیشه با جاده‌ی شمال است. «لاله‌زار»، «نوار»، «کارتن»، «کوچه ملی»، «کافه نادری» و خیلی کارهای دیگر را خواندم. همیشه اعتقاد داشتم که در کارهای نوستالژی اتفاق خوبی خواهد افتاد. من فکر می‌کنم ۱۲ یا ۱۳ کار درمورد تهران خواندم و مردم تهران خیلی آن‌ها را دوست دارند و با آن زندگی می‌کنند. در آلبوم آخر هم تراک «دارند پایتخت رو عوض می‌کنند» را داشتیم و به شکل دیگری به تهران نگاه کردم. خودم فکر می‌کردم که دیگر به سراغ آن نروم مگراینکه ترانه‌ی عجیب و دوست‌داشتنی گیرم بیاید که آمد. روزی این را برای من فرستادند و من از ترانه‌سرای آن تعجب کردم. میثم بهاران اسم و رسمی هم ندارد و واقعا ترانه‌ی خیلی خوبی به من داد.

    • * دغدغه‌های اجتماعی تو در همه‌ی این سال‌ها بالا و پایین‌های مختلفی را تجربه کرده است. رضا یزدانی که «برج» و «دنیای وارونه» را می‌خواند انتقادهایی را به خود دید و به مرور فضای کاری‌اش بیشتر به فضای عاشقانه و شاید روابط انسانی نزدیک‌تر شد. آیا این بستگی به افزایش سن تو داشت و دغدغه‌های شخصی و نگاه تو به جامعه و مطالعاتی که داشتی؟ کمی درمورد مفاهیم آثارت صحبت کنیم.

    مدل من اینگونه است که آینه‌ی خودم هستم. هرآن‌چه در هر آلبومی می‌بینید حال و روز همان روزهایم است و سعی نمی‌کنم خودم را از آن حال و روز خارج کنم. مثلا نمی‌گویم بیایم و یک کار اجتماعی بخوانم و یک کار نوستالژی بخوانم و بعد آن یک کار عاشقانه بخوانم. بستگی دارد که حال و روز من در آن ایام چگونه باشد و حالم خوب باشد یا بد، عاشق باشم یا فارغ. من همیشه دوست داشتم که کارهای اجتماعی بخوانم ولی در جاهایی مثل «خاطرات مبهم» که آلبوم منتشر شد، ما دیدیم که چقدر مردم عاشقانه دوست دارند و بالاخره آدم در هر سالی باشد حس و حال عاشقانه دارد.

    • * آن آلبوم تفسیرهای عاشقانه‌ی پر اندوهی داشت. دلیل آن چه بود؟ چرا آن عشق، اندوهبار و پر از حسرت به نظر می‌رسید؟

    حال و روز کارن همایونفر بود. ۵تای آن کارها را کارن ساخت و ۵ تای دیگر را من ساختم. آن ۵تا بهترین ملودی‌های آن روزهای کارم بود و به نظرم بهترین ملودی‌های کل آثار کارن همایونفر بود. جنس ملودی‌سازی کارن اینگونه است و خیلی عمیق‌اند. بعضا یکی دو ترانه مثل «ادامه بده» و «گرامافون» که روی آن‌ها گفته شد و برعکس من که همیشه روی ترانه ملودی می‌گذارم کاملا روند برعکسی بود و کارها ملودی داشت. «کجا گمت کردم» ملودی یکی از فیلم‌هایی بود که کارن ساخته بود و فکر می‌کنم اسم آن «نسکافه‌ی داغ» بود. من خودم آن‌ها را جدا کردم و گفتم این ملودی‌ها را می‌خواهم. غم عجیبی که در آن آلبوم است به‌خاطر همین بوده است.

    • * درمورد روند مفهومی کارهایت نگفتی که چرا از فضاهای اجتماعی به سراغ فضاهای عاشقانه غمناک آمده‌ای.

    اینگونه نیست و همیشه در تلاطم بوده‌ایم . مثلا ساعت فراموشی و خاطرات مبهم خیلی عاشقانه بودند و در ساعت‌ها خوابند کار اجتماعی زیادی دارم؛ مثل قوی سیاه، دیوانه و کارهای دیگر. در آلبوم سلول شخصی که همه کارها اجتماعی شد. من در آن فضا آنگونه بودم و اندیشه فولادوند در کنار من بود که مدلش همینگونه است. بعد که به دوئل در آینه و درهم رسیدیم که در درهم همه مدل کاری داریم.

    • * مخاطب چقدر در انتخاب مفاهیم آثارات نقش دارد؟

    قطعا تاثیر دارد ولی نه به گونه‌ای که بگویم الان مخاطب اینگونه دوست دارد و باید اینگونه کار کنم. * ترجیح می‌دهی که هنرمند مسیری باشد که مخاطب پیگیر آن است؟ بله. همیشه باید آرتیست به مخاطب چیز جدیدی بدهد. واژه تربیت درست نیست ولی باید همیشه اینگونه باشد. شاید براساس موسیقی پاپ خیلی‌ها این کار را بکنند ولی من به این عقیده ندارم.

    • * به آلبوم «درهم» رسیدیم و بازگشت تو به آلبوم شهر دل و مولاناخوانی و شاملو و …. این اتفاق از کجا شروع شد؟

    من این سال‌ها حافظ می‌خواندم. خدا آقای معلم را رحمت کند. من در جشن دنیای تصویر همیشه یک حافظ می‌‌خواندم و قرارمان بر همین بود. همیشه با علی شوخی می‌کردیم که چندسال دیگر حافظ تمام می‌شود و باید سراغ شاعر دیگری برویم. من دیوان شمس را خیلی دوست دارم و همیشه آن را باز می‌کنم و می‌خوانم و حتی فال می‌گیرم. همه با حافظ فال می‌گیرند و من دوست دارم دیوان شمس را باز کنم و تفالی بزنم. این «دام دیگر نهاده‌ام» هم یک فال بود. ما یک روز نشسته بودیم و گفتم می خواستم یک کاری انتخاب کنم. گفتم بگذار خودش به من بگوید که چه چیزی بخوانم. باز کردم و این شعر آمد. در تنظیم آن خیلی وسواس به خرج دادم و تنظیمش این نبود. میلاد یک چیزی زده بود و من ده بار عوض کردم تا اینگونه‌ای شد که شما می‌شنوید. درمورد اشعار شاملو هم بگویم که خیلی سال‌های پیش شاید ۱۰ یا ۱۲ سال پیش سالگرد احمد شاملو بود و ما خانه‌ی آیدا بودیم و من دوتا از کارهای شاملو را در آن‌جا با گیتار زدم و خواندم. پسر اقای شاملو، سیاوش، که فوت شدند هم در آن‌جا بودند. همه خوششان آمد و گفتند اگر می‌شود آن را روی سی دی برایشان بزنم. من در استودیوی خانگی بهروز در اکباتان آمدم و آن دو کار را در سی زدم زدم و یک نسخه به آیدا و یک نسخه به سیاوش شاملو دادم. آن ماجرا گذشت تا به این آلبوم رسیدیم. بهروز الان در کانادا هست و یک روز به من گفت می‌خواهی شاملو را کار کنی؟ من گفتم چی بود؟ و بهروز گفت این کار و این کار بود که یکی از آن‌ها به واسطه‌ی ترانه‌‌ای که دارد را نمی‌توان کار کرد. بهروز نسخه‌ای که آن سال‌ها ضبط کرده بودیم را برای من فرستاد و من دیدم چه ملودی خوبی دارد. من کاملا یادم رفته بود و خواستم که تنظیمی برای آن بکنیم و ببینیم چگونه درمی‌آید. یک تنظیم خیلی پینک فلویدی اسپیشیال که تمیز و واقعا استاندارد بود و من روی آن هیچ نظری ندادن و تقریبا کار بدون اعمال نظر من است. خیلی این کار را دوست دارم.

    • * اسم آلبوم «درهم» به خاطر تعدد میزان سلیقه‌ها و آدم‌هایی است که در آن استفاده شده است؟ یکی همین است.

    سه دلیل برای آن بود که یکی همین است. این آلبوم ۷ ترانه‌سرا دارد. به غیر از شاملو که دوتا است و مولانا، ۷ تراک دیگر هرکدام یک ترانه‌سرا دارد. همیشه من ۳-۴ تا کار از مهدی ایوبی داشتم که در اینجا مهدی فقط تراک درهم را دارد. دلیل دیگر این است که من می‌توانم به تو بگویم که این کار شبیه تراک کدام آلبوم است. مثلا این تراک خیلی به آلبوم فلان نزدیک است.

    • * یک طرفدار خیلی پیگیر شاید بتواند این نزدیک‌ها را تشخیص دهد.

    بله دقیقا. و دلیل آخر این است که این آلبوم دهم من است و اگر یک «ر» وسط «د» و «ه» بیاید می‌شود «درهم». که ما از همین موضوع در تیزرها استفاده کردیم. * استفاده هوشمندانه‌ایش بود. درمورد پوستر آلبوم «درهم» متهم به کپی شدی. یکی از بچه‌های بمرانی نوشته بود این پوستر از جای دیگری است. اولا که پوستر آن نیست و همین پوستر است و آن عکس پشت جلد است.

    • * کلی هم در توییتر سروصدا شد و هوادارانت به او تاختند. علی عمرانی مجبور شد آن پست را بردارد و پست دیگری گذاشت و دوباره پستش را برداشت.

    من اصلا در جریان این‌ها نبودم. بعد خبرنگارها به موضوع پرداختند و به همین بهانه پرونده‌ای از پوسترهای موسیقی‌ها و فیلم‌هایی که در ایران از جهان برداشتند و ایرانیزه کردند کار شد. یعنی یک عکس رفت و به کجاها رسید. چه جالب که من این‌ها را نمی‌دانم. من در توییتر نیستم ولی بالاخره باید خبردار می‌شدم و خیلی عجیب است. من اصلا این‌ها را نشنیدم. فقط چند روز بعد علی اوجی برای من یک عکس از یک خواننده‌ی غربی فرستاد که شبیه به این بود. درصورتی که من شباهتی نمی‌دیدم. ایده‌ی این کار این شکلی نبود. خانم الیکا شاهوردی ایده‌ی این کار را داشت و یکی ایده‌ی سیمرغ را داشت که من این ایده را دادم که چیزی روی لباس من باشد که بیشتر ادامه پیدا کند. گفتم من در «نیما دیزاین» یک طراح لباس دارم که در انگلیس کار می‌کند و آن‌جا لباس می‌دهد و برای من هم پلیور می‌فرستد. یک طراح ایرانی است که محصولاتش به ایران نمی‌آید و در انگلیس و ایتالیا به فروش می‌رود. تابستان‌ها برای من تی‌شرت و زمستان‌ها پلیور می‌فرستد. من دیدم که طرح جذابی است و یک عکس داشتیم که این بود و در شهرک سینمایی گرفته بودیم. من آن‌جا کار می‌کردم و سر سریالی بودیم که بچه‌ها آمدند و عکس گرفتیم. یک عکس هم که لت داخلی آلبوم است و من گفتم بچه‌ها اینجا چه لوکیشن خوبی است برای اینکه آدم تکثیر شود. همان‌جا من این طرح را در لحظه دادم و گفتم اینجا که من را مربع‌مربع داری را می‌توانی تکثیر کنی و او گفت آره. دوربین را کاشت و عکس‌ها را گرفتیم و این شد. این عکس را ماجرا شد را قرار بود بوم نقاشی را سوراخ کنیم و دست‌ها و صورت بیرون بیاید و همه چیز نقاشی شود. من نمی‌دانم که ان عکس هم از بوم بیرون آمده بود؟

    • * بگذریم. به سراغ فضای کنسرت‌هایت برویم. فکر می‌کنی فضای کنسرت‌هایت چقدر از نسل جدید به مخاطبانت اضافه کرده است؟

    خیلی. من از جایی این را می‌فهمم که خیلی از طرفدارانم آلبوم‌های قدیمی را نمی‌شناسند. به دهمین دلیل می‌فهمم که این‌ها بچه‌های جدید هستند و وقتی ما از آلبوم‌های قدیمی می‌خوانیم همخوانی ضعیف است. از کامنت‌ها هم می‌فهمم که می‌گویند از کدام آلبوم به بعد کارهایم را دنبال کرده‌اند.

    • * کمی سخت است که مخاطب نسل جدیدی که به گفته‌ی خیلی از کارشناسان با یک هرج و مرج در موسیقی پاپ سروکله می‌زنند، کار تو و امثال تو را گوش کنند.

    کار من سخت نیست. کار بچه‌های پاپ دیگر مثل احسان که کار خوب می‌خوانند سخت می‌شود. من یک سبک دیگر می‌خوانم. من پاپ_راک می‌خوانم که مخاطبش از جنس دیگری هستند. مخاطب من هیچ‌وقت نمی‌رود و آن کارها را گوش بدهد. یعنی نمی‌تواند آن جنس موسیقی را گوش بدهد. واقعا برای من سوال است که این موسیقی چه می‌گوید؟

    • * و انقدر قارچ‌وار زیاد می‌شود.

    من یک نکته‌ای را بگویم. وقتی با این سرعت بالا می‌رود با همین سرعت هم نابود می‌شود. این‌ها خواننده‌های یک‌ساله هستند و من دیده‌ام که در کنسرت‌های سوم به بعد کم می‌آورند. این‌ها نمی‌توانند در مارکت بمانند. به نظرم آسیب‌شناسی مفصلی دارد که در زمان ما نمی‌گنجد. من نمی‌خواهم درمورد آن صحبت کنم چون اگر بخواهم عقیده‌ام را درمورد این جنس موسیقی و این جنس مخاطب بگویم می‌دانم داستان زیادی می‌شود.

    • * در فضایی که تو شروع کننده‌ی آن جریان بودی اتفاقات زیادی افتاده است. در حوزه ی پاپ_راک خیلی گروه‌ها و چهره‌ها آمده‌اند. آیا این جریان را بررسی و رصد می‌کنی؟

    رصد نمی‌کنم و مثل یک آدم عادی آن را می‌بینم. الان گیتاریست گروه گره، سهیل زرین کلک، گیتاریست من است و نوازنده‌ی خوبی است. بچه‌ها مخاطب محدودی دارند و در اندازه‌ی برج آزادی هستند ولی اتفاق خیلی خوبی است. اگر یادت باشد خودِ تو سالها قبل مصاحبه‌ای با من کردی و گفتی نگران نیستی که کاوه یغمایی و بچه‌های دیگر بیایند؟ اصلا اینگونه نیست. من همیشه سعی می کنم کار خودم را در بهترین حالت انجام دهم.

    • * ولی به نظر من راک ایرانی درحال پوست اندازی است.

    خداروشکر این اتفاق می‌افتد و خداروشکر من این موضوع را دوست دارم.

    • * با سرعت زیادی این راه طی می‌شود؟

    نه متاسفانه اینگونه نیست.

    • * مخاطبینی که من می‌بینم باورنکردنی است که حتی ۱۴ و ۱۵ ساله بین آن‌ها است.

    بله هست ولی بیا نسبت بگیر به کسانی که به کنسرت‌هایی می‌روند که صحبتشان را کردیم. حتی یک صدم هم نیست.

    • * همه جای دنیا همینگونه نیست؟مخاطب جاستین بیبر با مخاطب «ریدیوهد» مساوی هستند؟

    شما حساب کن اگر جاستین استادیوم پر می‌کند، ایرون میدن و متالیکا هم هنوز استادیوم پر می‌کنند. ولی در اینجا فقط ۳۰۰ نفر برج آزادی را داریم.

    • * نباید جامعه جهانی را با ایرانی مقایسه کنیم.

    تو مقایسه می‌کنی.

    • * ولی جریان خوبی در راک ایرانی به وجود آمده است. حرف من این بود…

    وقتی آن روز درمورد کاوه یغمایی از من پرسیدی من گفتم اتفاقا اتفاق خوبی است و هیچ‌وقت جای من تنگ نمی‌شود. گوش مخاطب عادت می‌کند و شاید کسی که نمی‌توانست آهنگ من را گوش بدهد یک روز آن را گوش بدهد. داستان اینجاست که نگه داشتن مخاطبی که این جنس از موسیقی را گوش بدهد کار سختی است.

    • * یک بار دیالوگی درمورد کوروش یغمایی گفتی که من با گذشت سالیان سال هنوز نتوانسته‌ام آن را هضم کنم. در روزنامه شرق، لیلی نیکونظر با تو مصاحبه‌ای داشت که گفت کوروش یغمایی پیشرو راک است و تو گفتی: مگر «یارم بیاد، دلدارم بیاد» هم شد راک؟! این جمله، واقعا جمله‌ی تو بود؟

    من اصلا یادم نمی‌آید.

    • * حتی تیتر مصاحبه این بود که: «قلبم یک درمیون برای راک می‌زنه…».

    چقدر خوب این چیزها را به خاطر داری و عجب حافظه‌ای. تو من را خوب می‌شناسی و من معمولا من به ندرت درباره ی کسی حرف می‌زنم.

    • * بله همینطور است. آن جمله با آن صراحت عجیب بود.

    اگر به من بگویی که یک نفر را در ایران بگو که به درستی راک کار می‌کند من می‌گویم کاوه یغمایی. من هم موسیقی و هم تنظیم‌ها و نوازندگی کاوه یغمایی را دوست دارم و به نظرم از همه لحاظ پرفکت است. مخاطب زیادی هم دارد ولی من هیچ‌وقت نمی‌آیم و چنین حرفی بزنم. این‌که یک عده می‌آیند و می‌گویند چه کسی پرچم‌دار راک است یا پدر و مادر راک است واقعا خیلی مسخره است. چون هیچ‌وقت نمی‌توانی ادعای چنین چیزی را داشته باشی. اگر کسی قرار باشد مدعی باشد می‌گویم من کردم و همه‌ی بدبختی‌هایش را من کشیده‌ام ولی من هرگز چنین حرفی نمی‌زنم چون کس دیگری در گوشه‌ی دیگری درحال کار بوده است. من قشنگ به یاد دارم روزی که من داشتم آلبوم شهر دل را منتشر می‌کردم و درحال ضبط آن در استودیوی صبا بودم دقیقا ضبط من و کاوه پشت سر هم بود. آقای شاه ‌بیگی کار من و آلبوم شهر دل را ضبط می‌کرد و آقای قاسم عابدی کار کاوه و آلبوم مترسک را ضبط می‌کرد. و همه‌ی این‌ها هم به‌صورت آنالوگ بود. یعنی در ۵ دقیقه اگر در دقیقه ۴و ۵۵ یک سوتی می‌دادی دوباره باید به ثانیه‌ی ۱ برمی‌گشتی. شهر دل منتشر شد و کاوه مترسک را منتشر نکرد و به او مجوز ندادند. مترسک بعد از پرنده بی پرنده منتشر شد. تمام بدبختی‌های بی‌مجوزی را من برای پرنده بی پرنده کشیدم و دوسال‌ونیم طول کشید.

    • * این جنگ بین اوهام، کاوه یغمایی و رضا یزدانی همیشه بوده و همه طرفدارانی که درمورد این مباحث صحبت می‌کنند صرفا حول همین سه گروه می‌چرخند و هیچ‌وقت هم به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسد.

    خیلی اشتباه است و داستان اینجاست که سبک ما سه تا کاملا با هم فرق دارد و هیچ ربطی به هم ندارد. شهرام شعرباف که حافظ خوانده و یک مدل دیگری است که مال خودش است و کس دیگری نمی‌تواند آن‌گونه بخواند. کاوه که کارهای ماژور و من هم کارهای مینور می‌خوانم. سه جنس و صدای مختلف وجود دارد و به نظرم کلیت این بحث خیلی زرد است. هرکس کار خودش را می‌کند. مهم این است که چه کسی چه کاری انجام می‌دهد. خیلی از بچه‌های راک هستند که یک آلبوم می‌دهند و حس می‌کنند که کل نظرات درمورد موسیقی راک را باید ایشان بدهند. من ده آلبوم کار کردم و ۲۰ سال است. اگر شما حرفی دارید بروید و کار کنید و بیایید روی آن اثرها حرف بزنیم نه اینکه روی کار دیگران حرف بزنید. من جز آدم‌هایی هستم که هیچ‌وقت حاشیه نداشتم.

    • * یک اگر من می‌گذارم. این دوستانی که در حوزه راک کار می‌کنند خداروشکر نسبت به حوزه‌ی پاپ و سنتی خیلی پشت هم هستند. در کنسرت‌های هم می‌روند و همدیگر را حمایت می‌کنند. حداقل این فضا برای من قابل احترام است.

    تو می‌دانی که اولین کنسرت شهرام شعرباف در برج آزادی را من ساپورت کردم. آن‌موقع فیسبوک بود و من سه نوبت تبلیغ این کنسرت را کردم و خودم به کنسرت رفتم. من تا جایی که از دستم بربیاید ساپورت کرده‌ام. شهرام شعرباف از من قدیمی‌تر بود و خیلی قبل‌تر شروع کرده بود ولی مجوز نگرفته بود. من هرآن‌چه از دستم بربیاید را انجام داده‌ام و با همه قلبم این کار را کردم.

    • * درمورد دغدغه‌های سینمایی تو حرف بزنیم. یک سوال خیلی مهم؛ چرا در قاتل اهلی، رضا یزدانی نبود؟

    من نمی‌خواهم وارد جزئیات آن بشوم چرا که اگر این کار را بکنم بلوایی به پا می‌شود.

    • * پای آقای لشکری قوچانی (تهیه کننده قاتل اهلی) وسط است؟

    نه اصلا. اتفاقا اصلا اینگونه نیست. قرار بود این کار را من بخوانم وآقای کیمیایی گفتند تو هم بازی کنی و هم بخوانی. ولی نشد و من نمی‌خواهم درمورد آن صحبت کنم.

    • * تو مختاری که اظهارنظر نکنی ولی به هرحال فضای آن فیلم و کاراکتر مسعود کیمیایی و شخصیتی که از او در ذهن همه‌ی مخاطبان است انقدر از آثاری که منتشر شد دور بود و یک‌جورهایی باهم گره خورده بودید. همان‌طور که مسعود کیمیایی رزومه خودش را بد و بدتر می‌کند در حوزه‌ی موسیقی هم پس‌رفتی دارد.

    من فقط یک چیزی بگویم که این اتفاق را باورم نمی‌شد. تنها چیزی که می‌توانم بگویم همین است. اولین بار یک کلیپ یک دقیقه‌ای پولاد در صفحه‌اش گذاشت و من آن را دیدم باور نکردم و گفتم امکان ندارد مسعود کیمیایی اجازه‌ی این کار را بدهد. واقعا بعید بود چون آقای کیمیایی موسیقی و اکت و گویش خواننده را خیلی خوب می‌شناسد و این‌ها نبود. من نمی‌دانم چگونه آقای کیمیایی در این حد اغماض کرده بود که این اتفاق افتاد.

    • * واقعا باورنکردنی بود که مسعود کیمیایی انقدر راحت کوتاه بیاید ولی خب بالاخره داستان پسرش بود.

    متاسفانه این داستان سال‌هاست که به آقای کیمیایی ضرر می‌زند و معلوم نیست تا چه زمانی ادامه پیدا می‌کند. آقای لشکری هم در جشنواره‌ی پارسال در سالن آمد و گفت یک‌چیزی از تو می‌خواهم و اگر بروی و بگویی تکذیب می‌کنم. من نگاهی به او کردم و گفتم چرا بخواهید چیزی بگویی و تکذیبش کنی؟ من به شما پیشنهاد می‌کنم از اول چیزی نگویی. ایشان گفتند بیا و جای پولاد بخوان. من گفتم هزارسال هم بگذرد همچنین کاری نمی‌کنم.هم به‌خاطر آقای کیمیایی که هرچقدر هم ما با هم خوب نباشیم برای من ارزش‌مند هستند و ۱۰ سال است که ما نان و نکم همدیگر را خورده‌ایم و من برای ۵ فیلم سینمایی ایشان موسیقی کار کرده‌ام و هیچ‌وقت نمیآیم وهمچنین کاری را بکنم. یک سری کارها کثیف هستند و تو نباید خودت را وسط آن بیندازی.

    • * به نظرم منطقی‌ترین کار را کرده‌ای. به عنوان صحبت پایانی درمورد دغدغه‌های سینمایی و تئاتری تو صحبت کنیم. به هرحال تو در این سال‌ها خیلی این مدل فضاها را تجربه کردی. آیا هنوز هم نسبت به این جریان علاقه‌مند هستی و دوست داری این فضا ادامه پیدا کند؟

    بعد از تیک‌آف این داستان برای من خیلی جدی شد. قبل از تیک‌آف این داستان بود وخواننده‌ی سوگلی سینمایی‌ها بودم و خیلی از تیتراژها را خواندم و اکثر رفیق‌هایم بچه‌های سینما هستند تا موسیقی. ولی تیک‌آف که اکران شد خیلی نظرات خوب بود و آدم‌های مهمی مثل مصطفی کیایی و فریدون جیرانی و خانم بنی‌اعتماد واکنش‌های خوبی نسبت به آن داشتند. فرهاد اصلانی یک ساعت و نیم پشت تلفن با من حرف زد و می‌گفت به این دلیل و این دلیل تو در فیلم بهترین بودی. من می‌گفتم بیخیال ولی او کاملا جدی بود. و این باعث شد که من ببینم که می‌توانم سعی کنم در این حوزه هم موفق بشوم. که قطعا این داستان به احسان عبدی‌پور کارگردن، و خانم کرامتی تهیه کننده و بچه‌های دیگر برمی‌گردد. به همین دلیل بعد از این، سیلی از فیلم‌نامه و سریال برای من سرازیر شد و من اغلب آن‌ها را رد کردم. سریال از یاد رفته را قبول کردم که بهرام بهرامیان کارگردان آن بود و بیتا فرهی در این سریال مادر من است و میترا حجار خواهر من هستند. حسین یاری و پوریا پورسرخ، آقای دهقان‌نسب و خانم سیما تیرانداز، سعید راد و یک مجموعه‌ی خیلی قوی هستند. سریال بسیار بسیار قوی و در سطح الف است. من نقش پسری را دارم و فیلم‌نامه‌ی بسیار خوبی بود که نمی‌توانستم آن را رد کنم. و اگر آن را رد می‌کردم بعدا جز پشیمانی‌های بزرگ زندگی من می‌شد. یک جوان پولدار از قشر مرفه و شازده‌ای است که بوکس دوست دارد. دندان‌هایم شکست و در ۱۸ روز سه مسابقه بوکس دادم و یک ماه به‌خاطر آن کار کردم.

    • * چه زمانی پخش می‌شود؟

    فکر می‌کنم اردیبهشت و خرداد پخش شود و یک مثلث عشقی است که مردم دوست دارند.

    • *اگر نکته‌ای است که به آن نپرداختی بگو.

    یکی دو پروژه سینمایی هست که انشالله شروع می‌کنیم. آلبوم را شروع کرده‌ایم و یک فکرهای عجیب و غریبی درمورد آلبوم بعدی دارم که قطعا ترکیب محتوایی و فضای سه آلبوم خاطرات مبهم، ساعت فرموشی و ساعت‌ها خوابند در آن هست.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *