×
×

گفت‌وگو با آهنگساز و نوازنده‌‌ی برجسته‌ی سنتور

  • کد نوشته: 175458
  • 15 اسفند 1396
  • ۰
  • «سیامک آقایی» شمایلِ‌ یک موزیسینِ روشنفکر است. نه به این‌خاطر که پیوندِ عمیقی با ادبیات دارد و مطالعاتِ گسترده‌ای در حوزه‌ی موسیقی و دیگر رشته‌ها و نه به‌خاطرِ نگاهِ عمیقش به مسایلِ اجتماعی و نه به خاطرِ سال‌ها حضورش در دانشگاه – چه به عنوان دانشجو و چه به عنوانِ استاد-؛ «سیامک آقایی»‌ یک موزیسینِ […]

    گفت‌وگو با آهنگساز و نوازنده‌‌ی برجسته‌ی سنتور
  • سیامک آقایی

    سیامک آقایی

    «سیامک آقایی» شمایلِ‌ یک موزیسینِ روشنفکر است. نه به این‌خاطر که پیوندِ عمیقی با ادبیات دارد و مطالعاتِ گسترده‌ای در حوزه‌ی موسیقی و دیگر رشته‌ها و نه به‌خاطرِ نگاهِ عمیقش به مسایلِ اجتماعی و نه به خاطرِ سال‌ها حضورش در دانشگاه – چه به عنوان دانشجو و چه به عنوانِ استاد-؛ «سیامک آقایی»‌ یک موزیسینِ روشنفکر است؛ چون «دغدغه» دارد؛ چون به چیزهای دیگری جز خودش، شهرتش، منافع مالی‌اش و حتی سازش فکر می‌کند. او نوازنده‌ی برجسته‌ای در سازِ سنتور است؛ آهنگسازِ مهمی است؛ اما در تمامِ این سال‌ها همواره به چیزهای دیگری نیز فکر کرده است. یادش مانده با احترامی وصف‌ناشدنی از استادانش – به خصوص مشکاتیانِ بزرگ- سخن بگوید. فراموش نکرده که همواره و همواره تاکید کند که «چاووش»‌ چه انقلابی در موسیقی ایران بود و چه تاثیراتِ شگرفی روی آن گذاشته است. حواسش بوده که در کنار برگزاری کنسرت و انتشارِ آلبوم، همواره به «تدریس» به عنوانِ دغدغه‌ای بزرگ نگاه کند. او حالا بعد از سال‌ها، دوباره به دانشگاه تهران بازگشته که اقبالِ خوبی برای هنرجویانی است که این روزها در آن دانشگاه درس می‌خوانند. مسترکلاس‌هایش هم با همان قدرتِ سابق در حالِ اجراست و همین روزها اپلیکیشنی طراحی کرده است که می‌تواند طیف وسیعی از علاقه‌مندان سنتور را پوشش دهد و به قولِ خودِ «آقایی» از قدمهای نخست آموزش سنتور تا مباحث حرفه ایی همچون «بداهه پردازی» قدم به قدم هنرجویان را همراهی میکند. او «باز عشق» را آماده‌ی انتشار دارد و خودش را برای اجراهایی دیگر آماده می‌کند. در این گفت‌وگو درباره‌ی همه‌ی این مسایل با او سخن گفته‌‌ایم و هر لحظه بیشتر یادمان مانده است که موزیسینِ روشنفکرِ دغدغه‌مند چه خصوصیاتی دارد:

    • قبل از شروع هر بحثی، در این باره توضیح می‌دهید که مشکلی که برای دستتان پیش آمده بود به طور کامل مرتفع شد؟

    این روزها وضعیتش خیلی بهتر است. فکر می‌کنم رفت و آمدِ من به بیمارستان برای انجامِ فیزیوتراپی و مراحلِ درمانی، یکی از منظم‌ترین برنامه ها‌ی زندگی‌ام از ابتدای عمرم تا حالا بوده است. (خنده) حتی مدرسه‌ هم تا این اندازه دقیق نرفته بودم.

    • فیزیوتراپی چند جلسه طول کشید؟

    فکر می‌کنم حدودِ ۱۵۰-۱۴۰ جلسه شد. کادر بیمارستان هم بسیار خوب بودند و تلاشِ زیادی برای بهبودِ این ماجرا کردند. الان بخشِ حرکتی برگشته است و تنها بخش حسی کار نمی‌کند که آن را هم با تمهیداتی رفع و رجوع کرده‌ام و به ‌این ترتیب برای اجرای کنسرت‌ها و ضبطِ آلبوم مشکلی وجود ندارد.

    • البته آن زمان که هنوز بهبود کامل هم پیدا نکرده بودید هم کنسرت‌هایتان را برگزار می‌کردید و یادم می‌آید که تمهیداتِ خاصی هم برای دست گرفتن مضراب و غیره داشتید.

    از آنجا که سنتور، سازی است که با حرکت ترکیبی مجموعه‌ ی انگشتان، چرخش ساعد و مچ نواخته می‌شود، امکانِ نسبتا گسترده‌ای را به نوازنده می‌دهد تا اگر برای یکی از این اعضا مشکلی پیش آمد، از ترکیب دو بخش دیگراستفاده کند. برای مثال اگر برای انگشتان من مشکلِ جدی‌تری هم پیش می‌آمد– چون من اعصاب حسی را زدم نه اعصاب حرکتی را- کماکان می‌توانستم با مچ و ساعد بنوازم. اتفاقا در مسترکلاس آخری که در شهرستان یزد رفتم، یکی از هنرجویان به علت حادثه ی تصادف، قطعِ نخاع شده بود وانگشتان دست راستش توان حرکتش را از دست داده بود، اما مضرابی حلقه ای تهیه کرده بود که این قدرت را به او می‌داد تا سازش را با چرخش ساعد بنوازد. این امکان شاید به این شکلِ گسترده در سازهای دیگر وجود نداشته باشد.

    • اما ما در استایل نوازندگی شما نیز تغییری مشاهده نکردیم.

    خب همواره شاکله‌ و زیبایی نوازندگی نیز برای من اهمیتِ زیادی داشته است. می‌دانید کلیتِ ماجرای نوازندگی برای من همان مثالِ معروفِ «بمیر و بدم» است. (خنده) یعنی احساس می‌کنم هر طوری که هست باید بنوازم. همینطورشرایط موسیقی ایرانی در این سال‌ها به صورتی است که من فکر می‌کنم هر اتفاقی هم که برای ما رخ دهد، باز هم باید کارمان را انجام دهیم.

    • شما از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شدید؛ در این سال‌ها هم گاهی به عنوان استاد در آن حضور داشتید تا اینکه بارِ دیگر این روزها حضورِ پررنگ‌تری در این فضا دارید. در این فاصله هم مدام به برگزاری مسترکلاس در شهرستان‌های مختلف پرداخته‌اید. چرا تدریس در شخصیتِ موسیقایی «سیامک آقایی» تا این اندازه اهمیت داشته است؟

    همان‌طور که شما اشاره کردید، پیش از این نیز من یک‌بار در زمان ریاستِ استاد طلایی هم به دانشگاه دعوت شدم و فکر می‌کنم دو یا سه ترم به عنوان استاد مدعو دوره‌ی لیسانس و فوق لیسانس در آنجا حضور داشتم و نتایج جالبی هم گرفتم. الان برای بارِ دوم توسط خانم دکتر موحد برای تدریس دعوت شده‌ام. حضور در دانشگاه، قبل از هر چیز برای من خاطراتِ شیرینی را زنده می‌کند، یکی از مهم‌‌ترین بخش‌های زندگیِ موسیقایی من مربوط به همان سال‌هایی است که در دانشگاه بودم. نظری گذرا بر لیستِ اعجاب‌انگیز اساتیدِ آن زمان گواهی ست برآن دوران فیاض و پررونق گروه موسیقی دانشگاه تهران در دهه هفتاد: مرحوم تقی بینش،‌ دکتر مسعودیه، پروفسور مولانا، محمدرضا درویشی،استاد فرهاد فخرالدینی، سرکار خانم دکتر آذین موحد و استاد بزرگوارم پرویز مشکاتیان-. این اساتید هر کدام در رشته‌های تخصصی‌شان تکرارناشدنی هستند؛ برای مثال دکتر مسعودیه، ‌بعنوان پدر علم اتنوموزیکولوژی در ایران یا دکترتقی بینش در ترجمه‌ی متونِ موسیقایی قدیمِ ما از زبان عربی به فارسی نقش مهمی داشته است و آثاری مثلِ «مقاصد الالحان»‌ یا دیگر کتاب‌هایشان، زمینه‌ای برای فعالیت‌های بیشتر توسط اساتیدی مثلِ مجید کیانی شد. به هر حال حضور در چنین محیطی و خاطراتی که من از آنجا دارم، خودش یک افتخار محسوب می‌شود.

    • اما لابد شما هم قبول دارید که فضای دانشگاهِ موسیقی دیگر آن شور و نشاطِ سابق را ندارد.

    خوشبختانه در حالِ حاضردر نبودِ‌ این بزرگان تلاش بسیاری در جهت تداوم راه آن اساتید در جریان است. به طور قطع،‌ شرایط کلی دانشگاه، به لحاظ امکاناتی که در اختیار دانشجویان و اساتید می‌گذارد از مسایلِ مالی گرفته تا شرایط آزمایشگاهی، فضای آموزشی، اتاقِ تمرین، کارگاه آکوستیک، کیفیت و کمیت سازها و غیره- با کمبودهای بسیاری روبه‌روست؛ اما از آن طرف، پایمردی اساتیدی که نامشان را ذکر کردم و تداوم نظریاتِ تخصصی‌شان در زمینه‌ های متعدد موسیقایی،در حال حاضرهم نیاز به پیگیری جدی دارد. من به شخصه احساس می‌کنم که به محیط دانشگاه به نوعی بدهکارم و اگر کوچک‌ترین کاری از دستم بر‌آید، دریغ نخواهم کرد. مطمئنم که تمام کسانی که در آنجا مشغولِ فعالیت هستند، به‌خاطر عشق و انگیزه‌ی عمیقِ شخصی‌شان است وشاید دلایلی دیگرکه همین هم سبب می‌شود تا آنها کماکان به فعالیت در این عرصه ادامه دهند. برای من هم ماجرا چیزی شبیه به این است و با وجودِ کنسرت‌ها، ضبط آلبوم و کارهای عقب‌افتاده‌ی بسیاری که دارم؛ اما همچنان انگیزه‌ی بسیاری و دلایلی دیگری نیز دارم تا در آن محیط شرایط بهتری را برای آموزشِ دانشجویان فراهم کنم.

    • شما به استادانِ بزرگی اشاره کردید که در آن زمان در دانشگاه حضور داشتند؛ اما آیا دانشجویانِ امروزی هم شبیه نسلِ شما هستند؟ در نسلِ شما ما کسانی را می‌بینیم که بعدتر در فرایندِ موسیقی ایران، نقش‌های مهمی ایفا کردند؛ این امیدواری می‌تواند وجود داشته باشد که این اتفاق در دانشجویانِ امروز هم رخ دهد؟

    بگذارید کمی امیدوارانه به این ماجرا نگاه کنیم، من فکر می‌کنم ما باید فارغ از نگاهی که متاثر از نوعی «نتیجه‌‌گرایی» درباره‌ی سوژه‌ی مورد آموزش است، در این زمینه تلاش کنیم.

    • فارغ از اینکه این دانشجویان انگیزه‌ی پذیرش آنچه شما به آنان آموزش می‌دهید را دارند یا خیر؟

    بله، کاملا فارغ از این نگاه. ما نباید به دنبالِ بازتاب و بازگشت باشیم. می‌دانید این کارتدریس و تعلیم، چیزی شبیه به عشق «یک‌طرفه» است. من گاهی برای دانشجویان به هنگام تدریس و توضیح، در چنان فضایی غوطه‌ور می‌شوم که انگار کسی روبه‌رویم نیست، انگارکه دارم با معشوقی ناپیدا گفتگو می‌کنم. مثلا بارها پیش آمده وقتی می‌خواهم درباره‌ی ویژگی های یکی از موسیقی‌های محبوبم – برای مثال آستانِ جانان یا چاووش ۸ یا .. صحبت کنم، چنان اوجی می‌گیرم و با هیجان درباره‌ی فی المثل دقایقِ‌ اجرایی، انتخابِ شعر، تفسیرِ استاد، نحوه‌ی انتخاب گوشه‌ها، مدولاسیون، تغییرات احتمالی ریتم، نحوه‌ی صدابرداری و حتی اشتباهات گذری پیش آمده در ضبط زنده ی آن سال های دور توضیح می‌دهم که انگار غرق در لذت زیبایی ها و دنیای جزئیات موسیقی ایرانی، از خود بی‌خود شده ام. بعضا پیش می آید که به خود می‌آیم؛ از برخی چهره ها نگاه بی تفاوتی تراوش میکند.بعید نیست برای لحظاتی عمیقا احساس سرخوردگی یا  تنهایی هم بسراغم بیاید.الان دیگر خوشبختانه بسیار کمتر از گذشته در چنین موقعیتهایی قرار میگیرم و این اواخری مخاطبانم با انرژی کلام و منظور من از موسیقی آشنایی بیشتری پیدا کرده اند. نظری میگوید شاید که برخلافِ نسلِ ما، من با بخشی از نسل جوانی سروکار دارم که این جزییات و این حس برآمده از هنر ناب موسیقی دهه های گذشته را قلبا به خوبی درک و دریافت نکرده اند. البته شاید با توجه به فضای درهم برهم و ارائه ی پر زرق و برق موسیقی های امروزی و‌آزمون و خطاهای موزیسین های همیشه در صحنه، در جهت جلب حداکثری مخاطب عام، باید به آنها حق داد.

    • حق می‌دهید؟ معذرت می‌خواهم شما به این نکته اشاره داشتید که امیدوارانه به ماجرا نگاه می‌کنید؛ اما شاید در نگاهِ من این همه امید وجود نداشته باشد، چون به نظرم بخشی از غربتِ اثری چون «آستان جانان» به خاطرِ اهمیت ندادنِ این نسل به این آثار ارزشمند است.

    من اما حق می‌دهم، به نظر شما دلیل حضور من در دانشگاه در حالی که درگیر چندین پروژه ی در حال اجرا و کلی کار عقب افتاده ی دیگر هستم چیست؟  من به موسیقی و تفکر «آستان جانان» اعتقاد دارم و اگربخواهیم شاهد تداوم دستاوردهای ارزشمند  آثاری ازین دست و نسل چاووش در این دوران نیز باشیم چاره ایی نیست جزسرمایه گذاری بر نسل جوان حال حاضر و ایجاد پتانسیل در ایشان. از طرفی در نظر داشته باشید که در شرایطی که کلیتِ حضور ما به عنوان موزیسین در کشوری مثلِ ایران، مصداقِ «حضورِ کم‌رنگ» که در پاره ایی موارد بیشتر شبیه  همان «عدم حضور» است، وظیفه‌مان در بسیاری موارد بخصوص در ارتباط با مباحث ساختاری و بنیادینی همچون بحث «آموزش» هر روز بیش‌تر می‌شود.

    • منظورتان از این واژه «حضور کم رنگ» چیست؟ پیشنهادتان در این زمینه چیست؟

    اگر بخواهم دقیق‌تر درباره‌ی این مساله صحبت کنم، باید بگویم همین اندازه که ما با وجودِ تمامی مشکلاتی که از  بیرون به موسیقی ایران  وهمچنین آسیب‌هایی که خود جامعه‌ی موزیسین ایرانی به پیکره‌اش وارد می‌کند- اصولا «حضور» داریم، خود قابل تامل است و جای شکرش باقی. این حضور اگر قرار نیست پررنگ شود – که امیدوارم بشود- اما نباید حداقل در عرصه‌ی آموزش، روز به روز کم‌رنگ‌تر شود تا نهایتا روزی تمام آرزوی ما برای تداوم آنچه بدان معتقدیم کلا نیست و نابود شود. در چنین شرایطی، زمانی که در آستانه نوعی اضمحلال و فروپاشی نبوغ نسلی برگزیده و خاص آنهم از نوع شفاهی و مغضوب آن، قرارمیگیرید، چاره ای نمیماند جز آنکه هر کس به اندازه‌ی توان و عشق و اعتقادش در جهات گوناگونی چه نظری و چه عملی تلاش کند. بقول دوستی اگر نمی‌توانیم «خورشید» باشیم، می‌توان باعث  نوری هرچند کم‌سو باشیم؛  قطعا بهتر از تاریکی مطلق است.این مطلبی که عرض میکنم از غر زدنهای رایج این روزها بهنگام دید و بازدیدهای دوستانه  لابلای گپ زدنهای همینجوری، یک مرحله ی اساسی جلوتر است. در ادبیات ما معادل این وضع را «کورسوی امید» مینامند! فکر می‌کنم درست است که حالا ما از حضورِ فیزیکی بسیاری ازآن اساتید محروم هستیم؛ اما حیاتِ هنری ایشان به شکلِ دیگری ادامه دارد و اگر این را به دیگران منتقل نکنیم، کم‌کاری کرده ایم. نمی‌توانیم بنشینیم با پزی خسته بگوییم: «کجا دانند حالِ ما؟». از طرفی مایلم به نکته ایی دیگر نیز در این بحث اشاره کنم. درست است که امثال ما در کلاس‌های استاد مشکاتیان یا لطفی ویا بیشتر بواسطه عشق واهتمام شخصی، مجموعه ایی از نکات و اطلاعات اجرایی موسیقی ایرانی را از هر گوشه و کنار در این سالها جستار همیشگی بدست آورده باشیم، که در شرایط امروز ایران و با توجه به معضلات پیشگفته، صرف «داشتن» و «حمل» این نکات و ظرائف پشیزی نمی ارزد. فهم عمیق این ماجرا که اصولا «کلیت موسیقی نظام مند ایرانی» ازپس دوره ایی خلاق و طلایی، شوربختانه رو به افول است دیگر جایی برای نگاهداشت ظرائف پیشگفته و فراموشی عشق و یا پنهان کردنشان در سر و سینه نمی ماند. مشکل الان ماها بیشتریافتن راهکارهای دم دست و مناسب برای انتقال آنهاست، هر اندازه هم که دشوار باشد. اگر من نوعی اینها را با همان عشقی که دریافت کرده‌ام و در این سال‌ها در وجودم با لذت پرورانده ام، به دیگران منتقل نکنم، به آن خیانت کرده‌ام.

    و این مهم تا دلتان بخواهد «عشق» میخواهد، نایاب ترین عنصر این روزها.حقیقت اینست که ما از آن روزگاران شورو مستی موسیقی خاص ایرانی بتدریج دور شده ایم و به ناچار در فضاهای غریب دیگری سیر میکنیم.ادیب و شاعر بزرگ «بیدل دهلوی» یا به قول استاد کدکنی «شاعر آیینه ها» در شرایط زمانه ی خود، نگاه و نظر بلند و پیشگویانه اش را در یکی از جاودانه هایش اینگونه سروده:

    ز بعد ما  نه غزل   نی   قصیده   می ماند        ز خامه ها  دوسه اشک چکیده می ماند
    کجا  بریم   غبار  جنون   که   صحرا  هم        ز گرد  باد   به   دامان   چیده می ماند
    در این چمن به چه وحشت شکسته ایی دامن       که می روی تو و رنگ پریده می ماند

    • این قدردانی شما به اساتیدتان به شکل خاصی نمود دارد؛ آنقدر که ما هر زمان که با شما صحبت می‌کنیم، اگرچه تصویرِ روشن‌تری از اساتید به دست می‌آوریم؛ اما از خودتان کمتر می‌شنویم.

    شاید. ببینید شاگردی کردن از محضر کسانی چون مشکاتیان و لطفی یا شاگردی غیرمستقیم از استادی چون شجریان و نیزهمراهی با دیگر بزرگان، در وجودم نیروی زیادی را منتشر میکند؛ حالا اگر بخواهم آن را تنها برای خودم نگاه دارم و به دیگران فخر بفروشم که: «شما که ندیدید، شما چه میدانید» بخش زیادی را از آن عشق محروم کرده‌ام. و اینکه این طرز از نگاه، بسیاری را به گوشه‌نشینی و بعضا مهاجرت موسیقایی کشانیده است و در نتیجه «موسیقی مد نظر ما» که برخی دوستان فکر می‌کنند، دارد به «بی‌راهه» می‌رود، بتدریج وضعیتِ بدتری پیدا خواهد کرد.

    • شما هم گمان می‌کنید موسیقی دارد به بی‌راهه می‌رود؟

    دوست داشتم برای پاسخ به این سوال، بمنظور روشن شدن مفهوم «بی‌راهه»، بر روی کاغذی، جهات و بردارهای گوناگون موسیقی های امروز را میکشیدم تا تصویر خود وضعیت را شرح دهد. اگر بخواهم به صورتِ خلاصه  نظرم را عرض کنم، باید بارِ دیگر به راه اساتیدی چون مشکاتیان، شجریان،شهرام ناظری، علیزاده و لطفی بپردازم. اینها سردمداران و متفکرانِ موسیقی نوین و معاصر ایران هستند که شاید با توجه به خواستگاه نسبتا مشترک شان و جنس فعالیت‌های ‌شان، از ایشان بتوان تحت عنوان هنرمندان گروه «چاووش» نام برد. تجمیعِ ایده‌ها و عقایدِ این اساتید از حدود دهه ی – ۵۰ تا اواسطِ ۷۰- جریانی را ایجاد کرد که اگر برایند آن را «راه» موسیقی جدی این دوره از تاریخ پر رونق موسیقی ایرانی در نظر بگیریم،بنظر می رسد که جریاناتِ موسیقی حال حاضر در یک جهتِ کاملا مغایر و متفاوت و با اهداف و انگیزه های کاملا بی ربطی شکل گرفته اند. البته من همیشه و به احترام عزیزان صحنه تلاش میکنم تا حد امکان ارزش‌گذاری نکنم، عرض من اینست که مسیررشد و بالندگی موسیقی آن دوره تغریبا بطور کامل متوقف و ماجرا از نقطه ایی دیگر ونه بطور همگرا، بلکه در بردارهایی واگرا بارگذاری شده است.

    • یعنی مقصدِ دیگری برای آن در نظر گرفته شده است؟

    بله! و حتی شاید بی مقصدی. به نظر می‌رسد جریانات کنونی موسیقی به تمامِ اتفاقاتِ خجسته  و دست‌ آوردهای بی نظیر و عجیب و غریب آن نسل ،علاقه ایی ندارد و بی‌توجه است و بیشتر «پرسه زدنهای موسیقایی» را ترجیح میدهد. البته تاکید ‌کنم، نمی‌خواهم زحمت و ارزشِ کار اساتیدِ قبل از ایشان را نادیده بگیرم، و لیک باور دارم که دوران «چاووش» و تجربیات یک دهه پس از آن، عصری طلایی برای موسیقی ما به حساب می‌آید.

    • ما مدام این جمله را می‌شنویم؛ اما شما چرا چنین ارزشی را برای آن دوران قایل هستید؟

    چون موسیقی‌ در خدمت جامعه بود، موسیقی برای موسیقی نبود و از آن طرف در عینِ اینکه اصالت‌ها و جزییاتی از هنر موسیقی دستگاهی در حدِ قابل توجهی حفظ می‌شد، این اساتید دست به «نوع بسیار خاص از خلاقیت» ‌زدند که بعنوان مثال و تنها بمنظور یادآوری بخشی از مجموعه ارزشهای متعالی آن می توان اینگونه اذعان داشت که  در طی گذار جامعه وپوست اندازیهای سالهای انقلاب، موسیقی نیز تجربه نوینی را شاهد بود. جوانانی با استعداد و ردیف آموخته به ناگاه امکانات جدیدی را به مخاطبانشان ارائه  دادند: که در لحظه، با توجه به شرایط پیش‌ ‌آمده، اثری بدیع خلق می‌شد، مثلا استاد لطفی «چهارگاه» را برای «خرمشهر» به شکلی نوین در ریتم و ترکیب شعر و موسیقی ارائه ‌داد یا برای فوتِ آیه‌الله طالقانی، «افشاری» فضای جدیدی را تجربه ‌کرد. استاد علیزاده با «حصار» و «سواران دشت امید»اش چهارگاه و راستپنجگاه نوینی را بگوش رساند. و یا استاد بزرگوارم پرویز مشکاتیان با نگرش نوین خود به «در قفس» صبا یا با بازخوانی مفهوم «سرود»، «همراه شو عزیز» را سرود و در نمونه ی دیگری ، با  انتخاب آگاهانه و خاص گوشه ی «بیداد» و با انتخاب بجای استاد شجریان از حافظ، به بهترین وغیرمستقیم ترین شکلِ ممکن، شرایط آن روزگاران و فضای فسرده ی جامعه را به تصویر کشید و صدها مثالِ دیگر. این نبوغی که در این دوسه دهه خرج موسیقی شد، به اندازه‌ای ارزشمند است که شاید برخی مثلِ من به اندازه ی کافی مطمئن شوند که: خب بله! در شرایط فعلی، موسیقی دارد به «بی‌راهه» می‌رود.

    • و نمی‌توان چاره ایی هم برای آن متصور شد؟‌

    شاید گفتنِ همین صحبت‌ها و انتشارِ این عقاید، خودش کارگشا باشد؛ هرچند ممکن است بسیاری را برنجاند و به مذاقِ خیلی‌ها تلخ بیاید و برخی هم بگویند: «گرخود می‌زنی، بستان بزن» و … اما می‌خواهم تنها این نکته را گوشزد کنم که آنچه به دست آمده، مجموعه‌ی بسیار ارزشمندی است که حداقل اگر موزه ایی هم بدان بنگرید باید بیشتر حواسمان به آن باشد. باید نحوه ‌ی آهنگسازی و نگاه موسیقایی آنان دقیق‌تر و موشکافانه‌ تر بررسی شود. شاید لازم است واحدی درسی به نام «آهنگسازی ایرانی» با نگاه به فعالیت‌های این اساتید توسط موزیسین‌های مرتبط و علاقمند کنونی شکل گیرد تا در نهایت دانشجوی موسیقی، حداقل چهارچوبهای هنر آهنگسازی خلاقانه در موسیقی نوین ایران را بشناسد و بداند به چه شکل بوده است؟ من این ایده را در اولین فرصت پیش رو با اساتید دانشکده هنرها و دیگرانی که مایل به همکاری باشند در میان خواهم گذاشت. از آن طرف، ای کاش آزمون و خطاهایی که هم‌اکنون انجام می‌شود، این تصور را ایجاد می‌کرد که ادامه‌ی منطقیِ آن به جای معلوم و مشخصی می‌رسد؛ اما متاسفانه تجریباتِ‌ امروزی به اندازه‌ای جسته و گریخته و تحتِ تاثیرِ هنرهایی است که من اسم آن را «فانتزی» می‌‌گذارم که به سختی می‌توان آینده‌ی روشنی برای آن متصور شد. با این تفاسیر، فکر می‌کنم مجموعه‌ی از دست رفته ی بزرگی را شاهد هستیم.

    • نسلِ چاووش تغییراتِ زیادی در موسیقی ایجاد کرد. شما به تارنوازی استاد علیزاده در آثاری چون حصار یا سوارانِ دشتِ امید اشاره کردید که تغییراتِ بسیاری نسبت به کارِ اساتیدشان داشته است؛ چطور است که آن تغییرات مثبت ارزیابی می‌شود و حالا گاهی هر نگاهِ نویی با بازخوردِ منفی همراه است.

    باید دید «کدام» نگاه نو با بازخورد منفی از جانب «چه کسانی» روبرو شده. این نکته جای بحث دقیقی میطلبد. توضیح بیشتر دراین زمینه بسیار پیچیده و تخصصی است و قطعا یکی از مهم ترین اهداف همان پروژه ایست که ذکر کردم .و اینکه همه میدانیم که هر نوآوری را نمیتوان جدی گرفت. مثلا بخش قابل توجهی از نمونه های موسیقی های «متفاوت» امروزه  بوضوح و بعضا به اقرارخود پدیدآورندگانشان در حد آزمون و خطاهایی در جهت جلب توجه عامه ظاهر شده و می شوند. اساتید که اساطیر چاووش! هر کدام سبک‌های متفاوتی داشتند و نگاه هر کدامشان به موسیقی با دیگری متفاوت است؛ اگرچه همه‌شان در یک مکتب قرار می‌گیرند، به هر روی اگر نسلِ چاووش داشت موسیقی ایرانی را تغییر می‌داد، اگر آقای علیزاده به شکلی تار می‌نواختند که با استادشان آقای برومند- متفاوت بوده است، اتفاق بس فرخنده‌ای در موسیقی ایرانی رقم خورده که ابعاد تاثیرات آن بر هیچ موسیقیدان و موسیقی دوست ایرانی پوشیده نیست؛ که عرض کردم لیست دلایل آن و جزییات و چگونگی خلاقیت نزد این نسل قطعا نیازمند بررسی های کارشناسانه متنوعی در حوزه های گوناگونی ست که خود سلسله ایی از تحقیقات جامعی را می طلبد. حداقل این را می دانیم که طرز نگرش این گروه از موسیقیدانان بیشترین تاثیرات را در ابعاد گوناگون بر نسل های بعدی گذاشته است. برکسی پوشیده نیست که مثلا نوآوریهای استاد علیزاده، از نحوه نگرششان به ردیف تا ارایه  آثاری همچون «نی نوا» با خودش دستاوردی به همراه داشته که بخش قابل توجهی از نوازندگانِ تارِو آهنگسازان نسل بعد از خود را تحت تاثیر قرار داده؛ یا این یک واقعیت است که نسل‌های جدیدِ تارنواز عمیقا تحت تاثیر سونوریته، نحوه‌ی نگرش و جزییات نواختن اساتید لطفی و علیزاده هستند. همان‌طور که من تحت تاثیرِ استادانم هستم؛ اما نکته ای را همینجا عرض کنم  که این تاثیر پذیری بعضا توسط تعدادی پنهان شده ویا اصولا عنوان نمیشود که  اهمیت چندانی ندارد-؛ و اما نکته کلیدی این است که معلوم نیست خطِ سیرِ کنونی به کجا می‌رود؟ اینطور شده که تولیدات موسیقی بیشتر در دست کسانی است که «اهلِ عمل» هستند و انگیزه‌های گوناگونی دارند که هر چه هست، در جهتِ ادامه‌ی آن نبوغ جمعی ای که درباره‌ی آن صحبت کردیم، نیست.

    • اما در همین «چاووش»، وقتی سیرِ کاری اساتید را مشاهده می‌کنیم، مشاهده می‌کنیم که در آثارِ متاخرشان، دیگر آن نبوغِ ابتدایی قابل مشاهده نیست.

    پاسخ به این سوال آسان نیست؛ بررسی این مباحث پیچیده است و نیاز به «کارشناسی بینابینی» در حوزه های گوناگونی از جمله موسیقی شناسی، تاریخ ، جامعه شناسی وحتی روان شناسی  دارد ؛ اما اگر بخواهیم عجالتا به شکلِ ساده به آن پاسخ دهیم، باید به تغییرِ محیط اطراف شان و تغییرات خطوط فکری و مسایلی از این دست اشاره کنیم؛  درست است که این اساتید شاید خودشان هم نتوانستند دوباره شرایطِ گذشته را رقم بزنند؛ اما نمی‌توانیم منکرِ ارزش‌هایی باشیم که در دوره‌ ی بالندگی هنریشان به وجود آوردند. در ادبیات نیز همین مساله رخ داده است. ادبیات ما در قرن هفتم و هشتم با یک اوج بی نظیری روبه‌ روست. یا مشاهده میکنیم که در دهه‌ی ۴۰ و ۵۰، بسیاری از بزرگان شعرنو ایران ظهور می‌کنند. اتفاقات از این دست شاید هر چند قرن، یک‌بار رخ ‌دهد؛ به همین علت بنظرم فکر به این که چرا آن دوران تکرار نشد بی انصافی ست؛ می‌توانیم به جای افسوس خوردن، درباره‌ی آن صحبت کنیم تا شاید به نتایجی برسیم. من معتقدم جای این نگاه خالی است؛ تمامِ حرفم همین است. یکی از دلایلِ حضورِ من در دانشگاه هم صحبت درباره‌ی این مسایل است.

    • حتی اگر وقتِ زیادی از شما بگیرد و مانعِ خلق‌تان شود؟

    این نکته ی درستی است. من شخصا این نگرانی را دارم که اگر در کنارِ کار اجرا، بخواهیم بروی بحثِ آموزش هم متمرکز شویم، می‌تواند مشکلاتی ایجاد کند.حقیقتی ست سختی های کار آموزش، که مدتی ست مرا بسمت شیوه های نوینی سوق داده.  هر چند که این یک عشق است که بیش از هر کس، خودِ من را ارضا می‌‌کند، اما نمی‌توان این مساله را نادیده گرفت که بحثِ آموزش، یکی از موانع جدی بر سر راه خلق و اجراست که نوازنده های بسیاری را دچار مشکل کرده ست. انتشارِ کار برای من اولویتِ اول است و در یکی- دو سال اخیر، بسیاری از کارهای دیگر را نادیده گرفته‌ام تا در زمینه‌ی نشرِ آثارم فعالیت بیشتری کنم؛ به همین خاطر به راه‌های دیگری فکر کرده‌ام که جایگزینِ تدریس به شکلِ کنونی شود.

    • اینکه می‌گویید قرار است در زمینه‌ی نشر فعال‌تر شوید، قطعا خبر خوبی است؛ چون شما به طور اصولی در این زمینه کم‌کار هستید. مثلا «باز عشق» باید خیلی وقت پیش از این منتشر می‌شد.

    بله، بخش مهمی از آن به خاطرِ همین تدریس است. من دو روز در هفته در منزلم پذیرای هنرجویان هستم و به تازگی هم که یکی- دو روز در دانشگاه، اواخرِ هفته هم که معمولا عازم کلاسهای شهرستاهام و یا کنسرت دارم؛ پس طبیعی است که کارِ انتشارِ اثری مثل «باز عشق» دو سال طول بکشد. به هر حال این دغدغه‌ی خودم هست؛ البته مدتی است به شاگردانم گفته‌ام که کلاس‌های شخصی‌ام (که بیست و چند سال است بی وقفه ادامه دارد) ممکن است با حجم کمتری برگزار شود یا به طور کلی در مقاطعی کنسل شود تا بهتر بتوانم به کارهای شخصی و انتشار آثارم برسم.

    • داستانِ‌ مدرسه‌ی عالی سنتور – اپلیکیشن- هم در همین راستاست؟

    بله، به محضِ اینکه این اپلیکیشن به سامان برسد، بخشِ مهمی از کارهای من در برگزاری کلاس‌ها یا مسترکلاس‌ها می‌تواند تعطیل و جایگزین شود. دیگر حضور من در شهرستان‌ها لزومی نخواهد داشت. من دراستودیو شخصی ام خواهم نشست وماهانه با شاگردانم در اقصی نقاطِ کشور ارتباط تصویری خواهم داشت .

    • این ایده چگونه شکل گرفت؟‌

    من تعداد زیادی درخواست برای بحثِ آموزش دارم، برای همین در ابتدا روی شهرستانها تمرکز کردم ودر ادامه  متوجه  نیازِ شدید هنرجویان حتی در مبانی سنتور و کلیاتِ موسیقی شدم.ایده‌ی اولیه‌ی اپلیکیشن از اینجا شکل گرفت وجوابی براین سئوال بود که چگونه میتوان به علاقه‌مندانِ این سازبطور وسیعتری و بدون رفت و آمدهای طولانی و فرسایشی کمک کنیم.

    • چرا این کمبود تا این اندازه وجود دارد؟

    ببینید حقیقت اینست که ما در بحثِ آموزش در موسیقی ایرانی بسیار ضعیف عمل کرده‌ایم، هیچ نهاد و ارگانی هم متولی ارتقای کیفی این ماجرا نیست، حتی کسی مسوولیتِ نگاه‌داشتِ آنچه وجود داشته است را به عهده نگرفته است، به همین خاطر شما در زمینه‌ی علم موسیقی، با ضعف های بنیادی و گسترده‌ای مواجه هستید. شما اگرسری به محتوای آموزشی علومی همچون علم «پزشکی» یا مثلا «فیزیک» نگاه کنید، یک مجموعه‌ی دولتی – خصوصیِ وسیع در سطحِ کشور به دنبالِ پیدا کردنِ استعدادها هستند و یک مجموعه‌‌ی عظیم از اساتید آنها را پوشش می‌دهد. انواع و اقسامِ دانشگاه هم در انواع رده بندیها در این زمینه وجود دارد. به همین خاطر است که ما هر روز با چهره‌های جدیدی در این علوم مواجه هستیم؛ برخلاف موسیقی که باید چندین دهه بگذرد تا شخصیتی چون «مشکاتیان» یا «شجریان» شکل گیرد.

    • توضیح می‌دهید که از نظرِ شما مشکلِ آموزش موسیقی در ایران چیست؟‌

    ببینید ما دوازده سال، در بهترین سال‌های عمرمان با بالاترین گیرندگی آموزشی به مدرسه می‌رویم تا بعد از طی این دوران آموزش متمرکز «دیپلم» دریافت کنیم. باید ۱۸-۱۷ سالِ دیگر درس خواند تا مثلا یک پزشک تربیت شود. حال شما تصور کنید در سیستم آموزش موسیقی که هنرجو در آن هفته‌ای بیست سی دقیقه استاد می‌بیند و مابقی هفته به حال خود رها می شود، چه نتیجه‌ای در برخواهد داشت؟ به همین علل است که فکر می‌کنم در بحثِ‌ آموزش در موسیقی با مشکلاتِ بسیاری مواجه هستیم  و اگر در این میان احیانا اتفاق خاصی رخ می دهد، مدیونِ نبوغ و همتِ خاص یک شخصِ خاصتر است.من اینطور استنباط کرده ام که استادان ما،در نتیجه‌ی نبوغ و همتِ شخصی خودشان ارتقا یافته و می بالند و نه در نتیجه‌ی یک سیستمی که برایشان شرایطی فراهم کرده باشد. ایده‌ی اولیه‌ی این اپلیکیشن از همین جا آمده است. ببینید! من یک سری اطلاعات در حوزه‌ی موسیقی دارم که طی بیست و چند سال جمع‌آوری کردم، از آن طرف یک مجموعه‌ی در حدود – ۷۰ سنتورمختلف- و حدود هزار مضراب در طرحهای گوناگون با چوبهای متنوع  دارم که البته قصدم  بیانِ این اعداد نیست و به این علت آن را بیان می‌کنم که به این نکته تاکید کنم که هر کدام از آنها طراحی متفاوت، وزن‌ و شکل‌های متفاوت دارند؛ اما هم ‌اکنون من درباره‌ی آنان به یک ایده رسیده‌ام؛ مثلا می‌‌دانم از این تعداد مضراب، کدامشان برای نواختن در انواع سبکهای سنتورنوازی کاربردی‌تر است؛ از آن طرف بعنوان مثال در بحث کوک و ابعاد و فواصل دستگاه‌های موسیقی ایرانی و یا مبحث جزییات اجرایی مکاتب سنتورنوازی هم اطلاعاتی گردآوری کرده ام که در حدود سال ۸۰ به دعوت رادیو فرهنگ بخشهایی از آنرا تحت عنوان «شناخت سبکهای سنتورنوازی» در رادیو توضیح و ارائه داده ام، بخشی از این اطلاعات را در کلاس‌ها بنابر نیاز شخصی هنرجویان در اختیارشان گذاشته‌ام؛ اما اشکالِ این نحوه‌ی تدریس این بوده که این نکات را به یک یا دو نفر می‌گفته‌ام و حالا با این اپلیکیشن می‌شود تمامی این صحبت‌ها را با کیفیتِ بالاتر و با تعمقِ بیشتر برای تعداد زیادی گفت.

    • چه مباحثی در این برنامه ارایه می‌شود؟

    از اولین قدم‌هایی که یک هنرجوی سنتور برمی‌دارد تا قدم‌های تخصصی تری همچون  چگونگی طراحی و اجرای  موسیقی و مبحث بداهه پردازی در این اپلیکیشن مطرح می‌شود. من راهی که بتواند چنین مسیرِ گسترده‌ای را پیش روی مخاطب قرار دهد را در استودیوو با کیفیت صوتی و تصویری بالا ارایه خواهم داد. به هر حال از این طریق یک فیلم ده دقیقه‌ای از چگونگی در دست گرفتن مضراب برای همیشه در دسترس علاقه مندان باقی می‌ماند.

    • این طرح فقط برای ساز سنتور است؟

    بخش‌های کلیدی و اساسی آن برای سنتور طراحی شده است؛ اما از آنجا که در بسیاری از درس‌ها، جزییات اجرایی به شکلِ کامل پرداخته شده است، می‌تواند برای بقیه‌ی سازها هم قابل استفاده باشد، هرچند ما در حرکت بعدی می‌خواهیم شرایطی ایجاد کنیم که آموزش دیگر سازهای موسیقی ایرانی نیز توسط استادانی که حرفی برای گفتن دارند، در این مجموعه قرار گیرد.

    • قطعات را خودتان اجرا می‌کنید؟

    بله، در استودیو می‌نوازم و با کیفیت صوتی و تصویری بالا. امیدوارم با این اتفاق در طولانی مدت روی سلیقه‌ی شنیداری مخاطبان تاثیر بگذاریم. بعنوان مثال سونوریته‌ یا شیوه صدادهی سنتوری که ما هم‌اکنون در سطح کلان  می‌شنویم، برای خودش یک معضل است و من امیدوارم که با توجه به تجریباتم، بتوانم صدای درست سنتور را به گوش هنرجو برسانم. ما در سالِ ۸۸ دو استادِ بزرگ سنتور – فرامرز پایور و پرویز مشکاتیان – را از دست دادیم و همین سبب شد تا جنس صدا و نحوه‌ی به‌صدادرآوردن این ساز بسیار فانتزی و عام‌پسند شود و من امیدوارم که از طریق اجرای ردیف بتوانم مجددا آن را به سونوریته‌ی اصلی برگردانم. این شکلِ آموزش در ایران بسیار جوان است و به همین خاطر ممکن است با مسایلی همراه باشد؛ در حالی که در دنیا سابقه‌ای طولانی دارد؛ اما این مشکلات باعث نمی‌شود که من بخواهم چیزی را عقب بیاندازم یا چرایی ماجرا را زیر سوال ببرم. امیدوارم به زودی این برنامه کارِ خودش را شروع کند. همان‌طور که گفتم این برنامه، ضبط درس گفتارهایی است که یک نوازنده‌ِ سنتور به آن نیاز دارد. از چگونه نشستن تا دست گرفتنِ مضراب و بحث‌های چگونه کوک کردنِ سازو غیره. درس‌گفته‌‌ها در این اپلیکشن در چند گروهِ مختلف دسته‌بندی می‌شود. با شیوه صحیح نواختن سنتور شروع می‌کنیم که شامل سه بخش است. نحوه‌ی نشستن، به دست گرفتن مضراب و شیوه‌ی حرکت مضراب. ما همه چیز را از قدم اول شروع می‌کنیم و در ادامه کوکِ ساز و دستگاه‌ها وبعد اجرای ردیف‌ها را توضیح می‌دهیم. اجرای کاملی از ردیفِ سازی اساتید صبا و میرزاعبدالله ارائه خواهد شد وبعد به ردیفِ آوازی اساتید دوامی و کریمی خواهیم پرداخت.

    • این امکان وجود دارد که مسترکلاس‌ها هم به صورت آنلاین اجرا ‌شود؟

    بله همانطور که عرض کردم امیدوارم به تدریج بدون اینکه نیاز به حضور فیزیکی در شهرستانها باشد، با آسودگی در خانه بنشینیم و آنچه می‌خواهیم را از طریق ِ ارتباطات ویدیویی آنلاین به گوشِ هنرجویان برسانیم. البته شاید نشود به تمام سوالات پاسخ داد؛ اما قطعا سوالات طبقه‌بندی خواهند شد و ما به بخش برگزیده ایی از آنها پاسخ خواهیم داد؛ همچنین درنظر گرفته‌ایم برای هر فصل یا دو ماه یک‌بار، شرایط حضورِ فیزیکی کسانی که در این اپلیکیشن ثبت‌نام کرده‌اند را فراهم کنیم و در سالنی در تهران دیدار مستقیم و حضوری داشته باشیم.

    • این اپلیکیشن تنها مخصوص هنرجویانِ خودتان است؟

    خیر؛ قطعا در آن یک نگاه جامعی مد نظر هست و تمام علاقه مندان می‌توانند از آن استفاده کنند.

    • و بالاخره اینکه «باز عشق» منتشر می‌شود؟‌

    این اثر در مراحلِ آخر است. پشتِ صحنه‌ها آماده شده و فکر می‌کنم به زودی منتشر خواهد شد. ما این کنسرت را در بیش از ۵۰ شهرِ ایران اجرا کردیم و بعد ازتدوینِ فیلم و صداگذاری، نگاه اجمالی به پشت صحنه‌ی بسیاری از آن کنسرت‌ها، خاطراتی را در ما زنده کرد و با خودمان فکر کردیم که می‌توانیم در بخش پشت صحنه از آنان استفاده کنیم، همین هم کارِ ما را چند ماهی عقب انداخت اما برای خود من جالب بود، هم به خاطرِ حس و حال بعضا متفاوتی که در اجراها وجود داشت و هم اینکه متوجه شدم که چقدر این رپرتوار را در طولِ مدتی که روی صحنه برده‌ام، تغییر داده‌ام.

    • ممکن است قبل از پایان سال منتشر شود؟‌

    اثر آماده خواهد شد؛ اما انتشارِ آن و تصمیم‌گیری درباره‌ی اینکه اسفندماه منتشر شود یا اردیبهشت ماهِ سالِ آینده، دیگر به عهده‌ی ناشر است. حالا که آن پروژه دارد تمام می‌شود، حسِ عجیبی دارم، حتی فکر می‌کنم دلم برایش تنگ خواهد شد. با کامران عزیز هم که صحبت می‌کردیم، چنین نظری داشت؛ اما در کل بخش جذاب  برای ما این بود که می‌شود با یک سنتور و تمبک و بدون خواننده‌ای شناخته شده، در این تعداد شهر و برای این تعداد مخاطب به اجرای برنامه پرداخت. همین امر می‌تواند انگیزه‌ای برای دیگر دوستان باشد که خوشبختانه بوده و تاکنون نیزالهام بخش فعالیتهایی نیز بوده است.

    • جز «باز عشق» پروژه‌ی دیگری نیز در دست دارید؟‌

    بله، یک گروه نوازی در دستگاه شور آماده کرده ام که اول سی‌دی آن ضبط خواهد شد وبعد هم کنسرت‌هایش برگزار می‌شود. خوشحالم که در این گروه با نوازندگانی فعالیت دارم که تک‌تک در سازشان مثال‌زدنی هستند. من امیدوارم که با برگزاری این کنسرت‌ها، بتوانم در عرصه‌ی هنر گروه‌نوازی حرکت نوینی را آغاز کنم،مشخصات موسیقایی  این گروه در ادامه‌ی طرز نگاهی است که دو سه دهه ایست از آن دور شده‌‌ایم و به همین خاطر برای من اهمیت بسیاری دارد.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *