«بردیا کیارس» یکی از جهانیترین نوازندگانِ کلاسیکِ ایرانی است. این جمله شاید تعجبآور باشد؛ تعجبآور است، چون هیچ به سلوک و رفتارش نمیآید و از آن گذشته ادعایی هم ندارد. آن زمان که مایستر ارکستر سمفونیک بود؛ جزو منظمترین نوازندگانی بود که همیشه سرِ وقت به تمرینات میآمد و جزو آخرین نفرهایی که میرفت. با همهی اینها او سالهاست که در معتبرترین ارکسترهای دنیا مینوازد و در حالی که خیلیها آرزوی دیدنِ کنسرتهای «دنیل بارن بویم» را دارند؛ او در ارکسترش ساز میزند و در کوارتتهای گروه هم به عنوان نوازندهی ویولون ۲ فعالیت میکند. همین چند روزِ پیش هم تئاتر موزیکال دولتی آذربایجان را رهبری کرد؛ اجرایی که رسانههای آن کشور از آن به عنوان دو شب عید یاد کردند. او به تازگی هم رهبری ارکسترِ تئاتر موزیکال «اولیور توییست» را به عهده گرفته است؛ همهی اینها دلیلِ گفتوگو با او بود؛ گفتوگویی اما اینبار کاملا متفاوت دربارهی زندگی و کارهایش و به خصوص خانوادهای متفاوت که در آن رشد کرده است:
- از جدیدترین فعالیتتان شروع کنیم؛ شما به تازگی در ارکستر تئاتر موزیکال دولتی آذربایحان دو اپرت مشهدی عباد و آرشین مالالان را اجرا کردید که در آنجا بازتابهای بسیار خوبی داشت.
من به دعوت پروفسور «علی قسمت لالایف» که رییس تئاتر موزیکال دولتی آذربایجان و هنرمند دولتی آذربایجان و فردی بسیار شناخته شده است، دو شب ارکستر تئاتر موزیکال دولتی آذربایجان را رهبری کردم. حدود سه هفته با خوانندگان، گروه کر و ارکستر تمرین میکردم که کار سختی بود؛ چون هم مردم عادی و هم نوازندهها خیلی خوب این موسیقی را میشناسند. نوازندهها به طور چشم بسته پارتها را مینواختند؛ اما این برای من کار را سخت میکرد.
- چرا؟
چون میخواستم با سلیقهی خودم این آثار را اجرا کنم نه به شکلی که دیگر رهبران اجرا کردهاند و این ما را به کار زیادی میانداخت. البته نوازندهها همهشان با من همکاری کردند. آذربایجانی بسیار بافرهنگ و مهماننواز هستند و فوقالعاده به کاری که انجام میدهند، علاقهمند هستند.
- با نگاهِ خودتان یعنی چه؟ منظورم این است که یک رهبر تا چه حد قدرتِ مانور در اجرای آثار آهنگسازان بزرگ دارد؟
من نت را نمیتوانم تغییر دهم؛ اما سلیقهی موسیقایی هر موزیسینی متفاوت است؛ مثل این است که شما چطور شعر حافظ را میخوانید. کسی نمیتواند کلمات آن را جابهجا کند؛ اما هر کسی با یک بیانِ خاصی میتواند برای شنونده جذابیتِ خاصی را به وجود بیاورد. زمانِ رهبری اثر یک آهنگساز بزرگ، نمیتوانید در آن دخل و تصرفی در ملودی، آکورد یا هارمونی به وجود بیاورید؛ اما سلیقهی شماست که باعث میشود چیزی را که آهنگساز نوشته چطور به صوت تبدیل کنید. چطور بتوانید با یک بیان شخصی آمیختهاش کنید که هم برای نوازنده و هم شنونده کار دلنشین و قابل قبولی باشد. این کار سختی است. گاهی مورد قبول قرار میگیرد گاهی هم نه؛ البته خوشبختانه آثارِمن همیشه مورد قبول قرار گرفته است.
- شما اولین رهبر ایرانیای هستید که در آذربایجان حضور داشته است.
بله. خودشان میگفتند این ماجرا در تاریخ موسیقیشان نوشته خواهد شد. کنسرتها بسیار خوب بود و با تشویق زیادی مواجه شدم؛ به خصوص کسانی که این دو قطعه را خیلی خوب میشناختند و حالا آمده بودند تا ببیند اجرای من به چه شکل است. خودم هم بسیار راضی بودم. ضمن اینکه «باکو» شهر بسیار زیبایی است. من به خیلی کشورها سفر کردهام؛ اما همیشه وقتی در هواپیما نشستهام؛ چراغهای تهران را که میبینم، دلم میلرزد و میگویم که رسیدم خانهام؛ اما باکو اولین جایی است که دلم برایش تنگ شده است.
- ممکن است آن اجرا در ایران هم تکرار شود؟
من بسیار دوست دارم و مطمئنم که استقبال بسیار زیادی هم از طرف آذریزبانان و هم فارسها خواهد شد؛ اما به شکل شخصی نمیتوانم این کار را انجام دهم؛ باید یک ارگان از آن حمایت کند؛ شاید اجرای آن در جشنوارهی موسیقی اتفاق خوشایندی باشد؛ چون آنجا بودجه هست و تنها به برنامهریزی نیاز دارد. البته من خودم ارکستر دارم، اما اما خوانندهها و بازیگران باید آنجا باشند.
خانواده
- بسیاری از اعضای خانوادهی شما اهلِ موسیقی هستند. چقدر این مساله در اینکه شما سمتِ موسیقی روید؛ موثربود؟ از روزهای کودکیتان میگویید؟
ما فاز ششم شهرک غرب یک خانه سه طبقه داشتیم. طبقه ی اول ما بودیم، طبقه دوم پدر بزرگ و مادربزرگ و عمویم –کیوان کیارس- که نوازندهی گیتار الکتریک است؛ زندگی میکردند و طبقه سوم هم «بهرام دهقانیار» و خانوادهی خالهام. خانهی ما چند پله به پایین میخورد و پیانوی رویالِ «بهرام» هم آنجا بود. زمانی که موشکباران میشد، تمام خانواده به خانهی ما میآمدند. وقتی میگویم خانواده؛ نه اینکه ۶-۵ نفر، چیزی حدود ۵۰ میشدیم. در آن ساعتها بهرام پیانو میزد. پدرم میخواند؛ خالههایم گروه کر خانمها را تشکیل میدادند و شوهرانشان هم پرکاشن میزنند. هنوز نواری دارم که وقتی ۶-۵ ساله بودم، دارم میخوانم.
- پس خانوادگی در کار موسیقی بودید؟
بله؛ «اسفندیار منفردزاده» دایی پدرم است. «لطفالله مجد» شوهرخالهی مادرم؛ بهرام پسر خالهام است، کیوان عمویم و کیانا خواهرم. عموی دیگرم – تورج- که حالا در آلمان زندگی میکند، خوانندهی ارکستر آقای دهلوی بود. پدرم هم شاگرد آقای پایور بود.عموهایم همه ساز بلندند. بد هم نمیزنند. میتوانند چند ساعتی با سازهایشان خوش بگذرانند؛ اما شغلشان نیست.
- خودتان کی موسیقی را شروع کردید؟
چهارسالگی پیش پدرم سنتور نواختن را شروع کردم.
- از سنتور چطور به ویولون رسیدید؟
من دوست داشتم پیانو بزنم؛ اما پدرم اصرار داشت تا ویولون بنوازم؛ میگفت تو استعدادش را داری. یادم میآید به اندازهای پیانو دوست داشتم که رفته بودم در حیات در لانهی سگمان و گریه میکردم و میگفتم تا وقتی پیانو نخرید، بر نمیگردم؛ اما وقتی برای اولین بار «رومنس ویولون» نواختم، پدرم از شوق گریه میکرد و آن روز را یادم آورد.
- کارهای آقای دهقانیار برای نسلِ ما بسیار خاطرهساز است؛ هیچوقت آن کارها مثلا خونهی مادربزرگه را قبل از تلویزیون شنیده بودید؟
نه! بهرام با اینکه خیلی انسانِ مهربانی است؛ اما در کارش همیشه مناسبات حرفهای را رعایت میکند.
- پس یک جورهایی نقش راهنما برایتان داشته است.
بله؛ من اولین ویولونم را با بهرام و عمویم خریدم. پدرم ۶ هزار تومان داد و به بهارستان رفتیم و این ساز را خریدیم. عکسی دارم که «بهرام» پیانو میزند و من با پوشک کنارش نشستم. بهرام از کودکی وقتی میخواست یک ملودی بسازد؛ با من تمرین میکرد. مثلا سه نت میزد و میگفت سه نت بعدی را تو بساز. اولین سولوهای ویولونم را هم با او در سریال «این خانه دور است» به کارگردانی بیژن بیرنگ نواختم.
- هیچوقت با هم همکاری هم داشتید؟
خیلی؛ اما با هم آهنگسازی نکردیم.
- پس با این اوصاف پسرتان «کیا» هم حتما موزیسین میشود دیگر.
نه اگر قرار باشد ایران بماند، اصلا به او اجازهی این کار را نمیدهم.
- چطور؟ با تمام موفقیتهایی که خودتان به دست آوردید؟
من خدا را شکر میکنم؛ چون جزو آدمهای خوششانسی بودم که توانستم به اینجا برسم؛ اما خیلی با سختی به این نقطهای که میبینید، رسیدهام؛ گاهی فکر میکنم اگر این همه تلاش را جای دیگر میکردم، حتما جای بهتری بودم. البته از زندگیام راضیام؛ ولی وقتی در ایران قرار است شغلت موسیقی باشد، دردسر زیادی داری، هرچند من به ایرانی بودنم افتخار میکنم و این را خیلی خوب میدانم که میلیونها نفر از من با استعدادتر در آفریقا به دنیا میآیند و از گرسنگی میمیرند.
- «کیا» ساز هم میزند؟
عاشق موسیقی است. کنترباس میزند و رهبری کردن را خیلی دوست دارد. همیشه سر تمرینهای من میآید.
- روزی چند ساعت تمرین میکنید؟
روزی یک ساعت تا یک ساعت و نیم.
- با کیا هم کار موسیقی میکنید؟
من اصلا به او نمیگویم تمرین کن. خودش باید دلش بخواهد.
- چه عجیب، خب ارکستر یک جورهایی نظم و ترتیب ارتش را دارد؛ با این وجود به نظر نمیرسد که شما خیلی پدر سختگیری باشید.
اگر کیا قرار باشد در ارکستر بنوازد؛ مثلِ ارتش است؛ اما خانهام شبیه پادگان نیست. (خنده) روی کلاس زبان یا ورزشاش تاکید دارم تا موسیقی.
نوازندگی
- آقای کیارس ما باید شما را نوازنده، آهنگساز یا رهبر ارکستر بدانیم؟
من در وهلهی اول خودم را نوازندهی ویولون بعد آهنگساز و بعد رهبر ارکستر میدانم.
- چه عجیب! خیلی از نوازندهها دلشان میخواهد خودشان را آهنگساز معرفی کنند؛ هرچند کار زیادی هم در این باره انجام نداده باشند.
این بستگی دارد که دنیای نوازندگی چقدر در ذهنت باز باشد. من به خاطر همکاری با ارکسترهای بزرگ دید نوازندگیام تغییر بسیار زیادی کرده است. نوازندگی را تا زمانی که فیزیکم اجازه دهد ترک نمیکنم تا رهبری کنم.
- شما نوازندهی یک ساز غربی آن هم یکی از مهمترین سازهای غربی هستید و با وجود یک نوازندهی جهانی. معروف است که میگویند نوازندهی ایرانی یک ساز غربی را با لهجهی خودش مینوازد؛ این مانع فعالیت شما با ارکسترهای بزرگ نیست؟
بخشی از این حرف درست است و بخشی نه؛ کسی که موسیقی کلاسیک را با لهجهی ایرانی مینوازد پذیرفته نیست. مثل کسی که تار یاد گرفته باشد و بخواهد ردیف میرزاعبدالله را با سبک غربی بنوازد ؛ اما یک نوازنده وقتی در عرصهی بینالمللی کار میکند، دیگر جغرافیا برایش اهمیتی ندارد. من همانطوری ساز میزنم که یک نوازندهای که آلمان به دنیا آمده و برلین درس خوانده است.
- وقتی از شما به عنوان نوازندهای جهانی یاد میکنیم، یعنی کسی که در ارکستر «دنیل بارنبویم» مینوازد. به نظر میرسد این منتهای آرزوی یک نوازنده است.
صد در صد. آرزوی تمام نوازندگان هست که این موقعیت برایشان پیش آید. من از وقتی وارد این ارکستر شدم؛ دریچهی نگاهم نسبت به کار تغییر کرد. این ارکستر مهد موسیقی است و بزگترین دانشگاه حضور در آن است. شما دارید با بزرگترین نوازندگانِ جهان و بهترین رهبر دنیا کار میکنید؛ کسانی که واقعا میتوان به جرات بگویم ما عکسشان را روی دیوار میگذاریم -اگر بگذاریم- .
- اولین بار چطور در این ارکستر پذیرفته شدید؟
من برای این ارکستر امتحان دادم و قبول شدم و بورسیه گرفتم. دورهی رهبری هم با دستیاری بارنبویم فرا گرفتم. البته مدتی فعالیتهایم با وقفه روبهرو شد؛ اما از دو سال پیش دوباره همکاریام با این ارکستر شروع شد. این انگیزهای در من ایجاد میکند که هیچ چیز دیگری در کار ایجاد نمیکند.
- بعد از آن وقفه باز پذیرفته شدید؟
بله؛ بعد از اینکه برگشتم به اندازهای من را تشویق کردند که برایم عجیب بود.
- به نظر میرسد نوازندهها در ایران خیلی مظلوم هستند؛ این اتفاق اگر برای یک خواننده یا آهنگساز رخ میداد؛ لابد سرو صدای بسیاری میکرد.
تمام موزیسینها مظلوم هستند. اصلا مخاطب جامعهی موسیقی چه کسانی هستند؟ شما اگر تیتر بزنید که بردیا کیارس با فلان ارکستر در امریکای جنوبی کنسرت داده است حتما دو نفر میخوانند؛ اما اگر زیر آن بنویسید فلان خوانندهی پاپ در برج میلاد با رقص نور کنسرت دارد؛ حتما هزاران نفر بیشتر میبینند. به تازگی «حسین پیشکار» در فستیوالی برای رهبری گروه کر اول شد؛ شما اصلا خبرِ آن را هم دیدید؟ چند درصدِ کسانی که گزارش موسیقی تهیه میکنند کیا سلطانی را میشناسند؟ در حالیکه او یکی از بزرگترین ویولونسل-سولیستهای دنیا است که از کودکی در آنجا بزرگ شده است. «دویچه گرامافون» که یکی از بزرگترین ناشران دنیاست؛ برای اولین بار از یک نوازنده ی ایرانی آلبوم بیرون میدهد. این مساله برای ما عادی شده است. البته رهبر ارکستر در کنسرت از لحاظ بصری برای مردم عادی بیشتر جلب توجه میکند. میشود گفت نفر اول ارکستر رهبر ارکستر است.
- خب این شرایط را نمیتوان تغییر داد؟
بستگی به این دارد که جامعه چقدر بخواهد موزیسینهای خود را بشناسد. در آذربایجان وضع مالی نوازندهها بدتر از ایران است؛ اما جایگاه اجتماعی خیلی زیادی دارند و موزیسین از یک ارج و قرب بسیار برخوردار است و یک فرد معتبر جامعه است. در ایران متاسفانه این قضیه نیست. چند درصد مردم ایران ساز فرنچ هورن را میشناسند؟ نمیگویم در آذربایجان یا آلمان همه میشناسند؛ اما لااقل دیدهاند.
ارکستر سمفونیک تهران
- یکی از فرازهای مهم زندگی چند سالهی اخیرِ شما کنسرت- مایستری ارکستر سمفونیک است که انرژی بسیار زیادی هم برایش گذاشتید؛ هرچند متاسفانه به ثمر نرسید.
زمانی که آقای رهبری به ایران آمد من جزو کسانی بودم که به صورت داوطلبانه به ارکستر رفتم تا کاری انجام بدهیم. من و دوستانم میخواستیم یک اتفاقِ بزرک را رقم بزنیم. آقای رهبری، بزرگترین رهبر ایرانی در جهان است و رزومهی بسیار قابل قبولی دارد. بودن او در ایران واقعا غنیمت بود. ما آرزو داشتیم یک سری اتفاقاتی که افتاد رخ ندهد و علی رهبری از ایران نرود.
- اما خیلی از دوستانتان زود از ارکستر جدا شدند.
نوازندگی در ارکستر با نوازندگی در گروه فرق دارد؛ شاید نوازندهای خیلی خوب باشد اما اینکه حوصلهی آن را داشته باشد که هر روز در ارکستر حاضر باشد را ندارد. حضور در ارکستر دیسیپلین اخلاقی هم میخواهد. در تمام دنیا هم همین طور است. ارکسترهای دنیا همه رپرتوار سالیانه دارند و هر رهبری برای اجرا دو یا سه جلسه تمرین میگذارد، چون نوازندگان نتها را از حفظ مینوازند و رهبر فقط بالانس و دینامیک و کیفیت را میگوید یا میخواهد این نت را با ویبراسیون بنواز و آن یکی را نه. نوازندهه همیشه باید خودش را آماده نگاه دارد. کسی که در ارکستر ساز میزند باید دیسپیلین اخلاقی ارکستر را رعایت کند؛ سر ساعت بیاید و برود. در ارکستر ساز زدن مقتضیات خاص خودش را دارد. یا سیاهی یا سفید؛ خاکستری وجود ندارد. آقای رهبری هم همین را میخواست. او وقتی روی سن میایستاد کسی را نمیشناخت. کار درست همین بود؛ وقتی بخواهیم کاری انجام دهیم باید به بهترین شکل انجام دهیم. نمیتوانیم در دنیا بهترین باشیم اما برای خودمان میتوانیم. در ارکسترِ زمان آقای رهبری، ما قطعات حرفهای میزدیم و سولیستهیا خوبی هم از دنیا آمدند که با ارکستر کنسرت دادند. داشت اتفاقات خیلی خوبی رخ میداد اما حیف!
- اصلا چطور ارکستر به دام آن همه حاشیه افتاد؟
اشتباه بزرگ این بود که کوچکترین اختلاف را به رسانهها کشاندند و متاسفانه همکارانِ شما هم خیلی مشتاقِ این قضیه بودند. اختلافنظرهای ما خانوادگی بودند؛ درست مثل اختلاف من با مادرم، نباید تیتر روزنامه میشد و آن جوابیهها شکل میگرفت. مشکل ارکستر از جایی شروع شد که تمام اتفاقاتی که میتوانست در ارکستر حل شود با خبرنگاران مطرح شد و کسی هم کمک نکرد تا بهبود پیدا کند. شما یک روزنامهنگار هستید؛ میشد زهرِ گفتوگوهای تند را گرفت تا این مشکل حل شود. این حاشیهها بزرگترین صدمهای بود که ارکستر دید.
- شما قبل از آقای رهبری ارکستر را ترک کردید؟
بله؛ چون دیدم نمیشود با این فضا کار کرد. به اندازهای حاشیهها زیاد شده بود که اصلا نمیشد روی کار تمرکز داشت.
- ارکستر با تمام قدرتش مشکل مخاطب هم داشت؟
ارکستر سمفونیک تهران اصلا نباید محتاج مخاطب باشد. در سالنهای اروپایی هم کنسرتهای ارکسترهای سفمونیک پر نمیرود. اصلا ارزیابی کنسرتِ کلاسیک به مخاطب نیست؛ ارکسترهای دولتی اصلا نباید به فکر درآمدزایی باشد؛ دولتها باید خرج فرهنگ کنند و به فکر بازدهی مالی نباشد. با ارکستر نمیشود بیزینس کرد. شما موظف هستید که هزینه صرف ارکستر کنید. از مهجوریت موسیقی کلاسیکِ ایران در جهان هم نباید سواستفاده کرد. آنها اصلا نمیدانند ما در ایران موسیقی کلاسیک داریم؛ به همین خاطر وقتی ارکستری را از ایران به هر کجا که میفرستید؛ هر طور آن را بزنید برایتان ذوق میکنند و دست میزنند.
نوازندهی جهانی
- برای اینکه یک نوازندهی جهانی شود؛ چطور به این جایگاه برسد؟ به خاطر ارتباطات؟ استعداد؟ دانستنِ زبان یا چه؟
به همه چیز از جمله استعداد، رابطه و همه چیز بستگی دارد. همهی این عوامل باید در کنار هم باشند. در این میان شانس و حمایتِ ماوراالطبیعه هم موثر است. من تابستان با ارکستر «دیوان» اجرا داشتم که سولیست این ارکستر «مارت آرگلیچ» بود. بعد از کنسرتِ شیلی «پین چاس زوکرمن» را دیدیم و ساعتها با او حرف زدیم. خب این شانس بزرگی است که یک نوازنده میتواند داشته باشد؛ اما بزرگترین شانسِ من اجرای دوئت سزار رانک همراه با بارن بویم بود. او میخواست ساز زدنِ من را گوش کند و برای همین این دوئت را با هم نواختیم. او پیانو نواخت و من ویولون.
- در کنسرت «بارنبویم» سولیست هستید؟
نه، اما به عنوانِ نوازندهی ویولون دو در کوارتتشان حضور داشتم؛ «میشاییل بارنبویم» ویولون یک آنجاست.
- چطور با وجود تمام نوازندگانِ سراسرِ دنیا شما ویولون دو آن کوارتت هستید؟
آنها وقتی یک پتانسیل در وجودِ تو میبینند؛ به تو میدان میدهند. در اولین جلسهای که بارن بویم روی سن آمد و من او را از نزدیک دیدم، زانوهایم میلرزید؛ بعد از تمرین معلمِ من به من گفت: «چرا این همه خودت را بستی؟» گفتم این موسیقی برای شماست؛ من از ایران آمدم. این حرف را که شنید؛ دو بار در اتاق قدم زد و گفت آن زمانی که ما در اینجا آدم میخوردیم؛ شما تمدن داشتید. پس این موسیقی برای ما نیست برای تمام دنیاست. تا جایی که میتوانی خودت را در این موسیقی ارایه بده. آموزش در آنجا بسیار مهم است.
- چرا دیگر در ایران نوازندگی نمیکنید؟
نوازندههای ایران بسیار فوقالعاده است؛ اما ما فقر یادگیری داریم. چیزی که به عنوان مسترکلاس اجرا میشود، اصلا مسترکلاس نیست. ما هنوز در تکنیک دست راست و تکنیک دستِ چپ هم اشکال داریم، اینجا هیچ چیز سر جایش نیست. کار حرفهای نمیشود.
- خب البته طبیعی است که کسی که با «بارن بویم» مینوازد، دیگر تمایلی به اجرا در ارکسترهای ایران نداشته باشد.
واقعا اینطور نیست. عشقام این است که دوباره اتفاقی بیفتد که به ارکستر سمفونیک بروم. من به دنیا میروم تا آن چیزها را یاد بگیرم و در اینجا پیاده کنم. اما شرایط آن وجود ندارد؛ به عنوان مثال یک اتوموبیل به شما میدهند، بدون جاده چطور میتوانید آن را برانید؟ من میخواهم تمام تجریبات و تبادل موسیقایی را در کشور خودم انجام میدهم؛ چون میبینم که بچهها چقدر توانایی دارند؛ اما امکانِ آن نیست.
ارکسترهای خصوصی
- چرا وضعیت ارکسترهای خصوصی در ایران همیشه با بحران روبهروست؟
به همان مثالِ «آروو پرت» اشاره میکنم، فرض کنید من یک ارکستر خصوصی دارم؛ آروو پرت اجرا کنم. بچهها باید چند ماه تمرین کنند چون این قطعات اصلا در ایران اجرا نشده است. از آن طرف باید اجارهی سالن هم بدهیم و بر همین اساس نوازندگانی که میآیند در ارکستر تا درآمدی داشته باشند؛ باید هزینهای هم از جیب خود داشته باشند. ضمن اینکه اگر بخواهیم آهنگساز را هم به ایران دعوت کنم؛ پول هزینه و اقامت را هم خودمان بدهیم. تالار وحدت هم فلان قدر هزینهی اجارهی سالن میگیرد؛ با این اوصاف یک ارکستر خصوصی چگونه میتواند این کارها را انجام دهد؟ فعالانِ این ارکستر باید چوب حراج به زندگیشان بزنند تا فعالیت فرهنگی انجام دهند.
فعالیتها در موسیقی پاپ
- شما مدتی هم آثاری در حوزهی موسیقی پاپ انجام دادید.
بله؛ در زمانِ جوانی.
- دربارهی آن دوران توضیح میدهید؟
من از سالِ ۷۱ در صدا و سیما ساز میزدم و آهنگسازی هم میکردم. آن زمان آقای ریاحی، شهبازیان و زندهیاد بیگلری حضور داشتند که من را بسیار دوست داشتند و من هر کاری مینوشتم، این اساتید پارتیتورهایم را امضا میکردند و برای ضبط میرفت. آن زمان دوران بحبوحهی فعالیتهای موسیقی پاپ بود و «خشایار اعتمادی» و «قاسم افشار» جزو اولین کسانی بودند که در این زمینه کار میکردند؛ آن زمان تعداد نوازندهها کمتر از اکنون بود و به همین خاطر ما در بسیاری از آلبومها مینواختیم. من چند کار هم تنظیم کردم.
- حالا که به آن آثار نگاه میکنید؛ حستان چیست؟
همانزمان هم در نوازندگی اتفاقاتی میافتاد که دوست نداشتم. ولی در آهنگسازی کاری نکردم که دوست نداشته باشم.
- با نواختنِ ویولون ایرانی مشکل داشتید؟
دقیقا؛ چون کمانچه به بهترین شکل همین کار را انجام میدهد. ببینید من اصلا آدم خلاقی در نوازندگی ویولونِ ایرانی نیستم. باید کسی کنارم بزند و من از او تقلید کنم. بداههنوازی که اصلا نمیتوانم؛ ولی در آهنگسازی کاری نکردم که حالا با خودم بگویم ای کاش انجامش نداده بودم. همانزمان فکر میکردم دوست دارم کاری کنم که ۲۰ سال بعد وقتی به آن نگاه میکنم، حالم خوب باشد.
- حالا ۲۰ سال گذشته است.
این روزها گاهی در اینترنت کاهایم را سرچ میکنم و خاطراتِ خوشی به ذهنم میرسد. شبهایی که تا صبح با فردین و خشایار کار میکردیم. من آن وقت سرباز بودم. صبح کلهپاچه را میخوردیم و من میرفتم پادگان. خب فرماندهمان هم دوستمان بود و کاری به کارمان نداشت. نه کاری نکردم که از آن پشیمان شده باشم.
- با چه کسانی کار کردید.
بیشتر با خشایار. خیلی فعالیتهای گستردهای نداشتم. خوانندههای آن زمان سلیقهی من را در موسیقی زیاد دوست نداشتند و به همین خاطر کار آهنگسازی یا تنظیمِ قطعاتِ غمگین را به من میدادند.
- هنوز موسیقی پاپ گوش میکنید؟
پاپ ایرانی اصلا.
- چرا؟
تولیدات بدجور زیاد است و خیلی هم بیکیفیت. اینها موسیقی نیستند؛ ما همیشه اول به شعر گوش میکنیم؛ چیزی که مردم را بیشتر جذب میکند شعر است بعد موسیقی. من مخالفتی با پاپ بودنِ یک موسیقی ندارم؛ همه نوع موسیقی را دوست دارم؛ اما موسیقی خوب. «بهروز صفاریان» یا «پدرام کشتکار» آن روزها کارهایش بسیار خوب بود، کاوه یغمایی هم جزو بهترین موزیسینهای ایران است -چه در نوازندگی چه در خوانندگی- در حالیکه الان حضور چندانی ندارند. وقتی اینها نباشند، معلوم است که فضا به چه سمتی میرود، برای همین میگویم موسیقی خوب گوش میدهم؛ اما الان نه؛ چون موسیقی خوب وجود ندارد.
- حامد همایون گوش کردید؟
اصلا نشنیدم.
- در ماشین چه قطعاتی گوش میکنید؟
«کیا» موسیقی آرام اصلا دوست ندارد؛ ما هم هر وقت آهنگهای آرامِ «همایون شجریان» میگذاریم، اعتراض میکند. اما این روزها «کارا کارایف» را زیاد گوش میکنم. سمفونی یک و لیلی و مجنون.
ارکستر ملی
- برسیم به ارکستر ملی که شما مدتی به عنوان رهبر در آن فعالیت میکردید، چگونه رهبری آن ارکستر را به عهده گرفتید؟
شورای ارکستر در آن زمان آقایان ارسلان کامکار، هوشنگ ظریف، حسین علیزاده و فردین خلعتبری بودند که پیشنهاد دادند، رهبری ارکستر ملی را به عهده بگیرم و خب وظیفهی خیلی سنگینی بود؛ اما بسیار شیرین، یادم میآید وقتی در اولین کنسرتمان وقتی چوب را بالا بردم تا ارکستر کارش را برای قطعهی «بیژن و منیژه» استاد دهلوی آغاز کند، چشمانم از انرژیای که داشتم؛ سیاهی رفت. احساس میکردم تمام وجودم دارد آتش میگیرد. خیلی کنسرتهای خوبی دادیم. به همین خاطر تمام کسانی که ابتدا به خاطر جوانی موافق من نبودند از دومین کنسرت به بعد دیگر انتقادی نداشتند.
- استاد علیزاده در آن زمان امیدِ بسیاری به ارکستر و شخصِ شما داشتند.
ایشان من را از بچگی میشناختند. زمانی که رییس هنرستان موسیقی بودند؛ من به عنوان کنسرتمایستر هنرستان فعالیت میکردم و به وعی سوگلی هنرستان بودم. پدرم هم رییس انجمن بود و ما با هم رابطهی خانوادگی داشتیم. ایشان اعتقاد داشتند که من میتوانم این کار را انجام بدهم. میتوانم بگویم ایشان در تمام این سالها از من حمایت بسیاری کردند. خدا اگر به کسی لطف داشته باشد آدمهای خوبی سر راهش قرار میدهد و این کار را برای من انجام دادند و به همین خاطر آقای علیزاده معلم هنری و معلم زندگی من است.
- همیشه با احترام از ایشان یاد میکنید.
آقای علیزاده برای من تنها یک آهنگساز یا نوازندهی برجسته نیست؛ من او را به خاطر قلب بزرگش دوست دارم. او بسیار انسان بزرگی است و آدم عجیب و غریبی در زندگی من . ایشان روی زندگی من تاثیر بسیار زیادی گذاشته است. من ایشان را پدرانه دوست دارم.
- نینوا را هم با ارکستر نواختید؟
بله؛ سولیست نی پاشا هنجنی بود. من از کودکی عاشق نینوا بودم. سولوی ویولون آن را هم «خاچیک باباییان» نواخته. همیشه دوست داشتم این قطعه را رهبری کنم و البته با تغییراتی که خودم میخواستم. زمانی که قطعه را روی صحنه اجرا کردیم؛ من تمام مدت نگاهم به استاد علیزاده بود و لبخندِ ایشان دلم را گرم میکرد که یعنی کارم را به درستی انجام دادهام.
- این قطعه سالها بعد توسط ارکستر سمفونیک هم اجرا شد که شما مایستر آن بودید.
بله؛ سیامک جهانگیری با ارکستر آن را فرستاد. استاد علیزاده آن زمان امریکا بود؛ اما پیام خیلی خوبی برای ما فرستاد.
- آقای رجبپور تهیهکنندهی آن ارکستر بود. درست است؟
بله، ایشان مدیر ارکستر بود و واقعا خیلی زحمت کشید. ارکستر ما با گروه کر ۱۱۰ نفره بود و هزینههای بسیاری داشت؛ اما بنیاد آن زمان همکاری نکرد و آخر هم ارکستر به خاطر مشکلات مالی تعطیل شد.
- ارکستر مخاطب زیادی هم داشت.
بله؛ ما تمام کنسرتهایمان فول بود؛ اما همانطور گه گفتم نباید به فکر درآمدزایی از ارکسترها باشیم.
- به نظر میرسد هر رهبری که سر کار میآید، آثار خودش را اجرا میکند. چرا؟
ما فراخوان میدادیم؛ اما برای اجرای قطعاتِ جدید باید دستمزد میدادیم، ضمن اینکه اگر الان شما سفارشِ نوشتن یکاثر را بدهید، سال آینده میتواند اجرا شود. در سیاستگذاری ارکستر ملی بود که مثل ارکستر گلها نباشیم و میخواستیم موسیقی خودمان را با زبان علمی اجرا و چند صدایی اجرا کنیم.
- ویولون ایرانی دوست نداشتید و رهبر ارکستر ملی شدید.
خودم دلم نمیخواست با ویولون سهگاه بنوازم؛ اما زمانی که آثار آقای خالقی را میزدیم با ویولون و ساز بادی فواصل ربع پرده را میزدیم.
- هیچوقت کمانچه نواختید؟
اولین بار که این ساز را دستم گرفتم، زیر گلویم گذاشتم.
- الان وضعیت ارکستر ملی و سمفونیک را چطور میبینید؟
دارند کار میکنند.
- دوست دارید؟
نه. البته این سلیقهی شخصیام است. دلیل بر خوب یا بد بودن آن کار نیست.
- با توجه به سابقهای که با آقای شهبازیان دارید، هیچوقت نخواستید به ایشان کمک کنید؟
من ایشان را خیلی دوست داشتم؛ اما باید از من کمک بخواهند تا این کار را انجام دهم. ایشان یکبار رپرتوارهای ما را میخواستند؛ اما گفتم که نتها دست من نیست.
- چه شده است؟
نمیدانم.
- قرار بود یک اجرا با هوشیار خیام داشته باشید؛ آن به کجا رسید؟
خیلی اجرا قرار بود با ایشان داشته باشم؛ همیشه هم صحبت میکنیم؛ اما به اجرا نمیرسد. هر دو بسیار درگیریم. «هوشیار» یکی از بهترین نوازندههای پیانوست. به هرحال این کارها نیاز به مدیر برنامه دارد که ما نداریم.
- و کار جدید؟
دو سال است میخواهم آلبوم دومم را بدهم که نمیشود. پشت فامیلیام شیرازی دارد اما واقعا به دلیلِ تنبلی نیست. (خنده) واقعا وقت نمیکنم. چون سرم خیلی شلوغ است. «پردیس» با آهنگسازی آقای متبسم و آواز سالار عقیلی هم که از معدود آثاری است که به صورتِ آنسامبل ما طی چهار شب بعد از کنسرت در تالار رودکی ضبط کردیم و «ارد انزابیپور» صدابرداریش را انجام داد؛ مدتهاست آمادهی انتشار است.
- آخرین کاری که از شما منتشر شد؛ «ابر میبارد» بود.
بله؛ من این کار را بر اساسِ ملودی خیلی خوب سهراب و شعر امیرخسرو دهلوی تنظیم کردم و با ارکستر بلغارستان ضبط شد؛ من خودم مخالف ضبط با ارکسترهای خارجی هستم؛ چون نوازندههای بسیار خوبی در ایران داریم؛ اما اینجا نوازنده گران است و امکان آنسامبل ضبط کردن وجود ندارد؛ به همین خاطر قطعه را به صورتِ آنلاین رهبری و ضبط کردیم.
دیدگاهتان را بنویسید