سما بابایی: نخستین بار روحالله خالقی در مدرسه عالی موسیقی ارکستری را تشکیل داد که در سال ۱۳۲۳ به اجرای برنامه پرداخت. در آن ارکستر موسیقیدانانی همچون ابوالحسن صبا، عبدالعلی وزیری و غلامحسین بنان حضور داشتند. در سال ۱۳۳۸ خالقی، سرپرستی ارکستر گلها را برعهده گرفت و مدتی بعد از فعالیتهای این ارکستر، فرهاد فخرالدینی به عنوان نوازنده در این ارکستر حضور داشت. این مقدمه فعالیت فخرالدینی در ارکستر بود. او در ادامه فعالیتهای حرفهییاش به عنوان موزیسین، خود بارها چوب رهبری را در دست گرفت. چه آن زمان که ارکستر بزرگ رادیو و تلویزیون را رهبری میکرد و چه زمانی که سالها رهبری ارکستر موسیقی ملی را برعهده داشت. او در سالهای فعالیتش در این ارکستر علاوه بر آنکه به عنوان یک رهبر با دانش برنامههای متعددی را روی صحنه برد، مدیریت خود را نیز به گونهیی بر این ارکستر اعمال کرد که هیچگاه با مشکلات مشابه ارکستر سمفونیک – یکی دیگر از ارکسترهای دولتی- روبرو نشد. دو سال و اندی قبل اما فخرالدینی به دلایلی کاملا اجتماعی دست از فعالیت کشید تا هماکنون که با ارکستر مهرنوازان بار دیگر به صحنه بازگشته است.
شما در ارکستری که آقای خالقی رهبری میکرد به عنوان نوازنده حضور داشتید و حالا به عنوان رهبر ارکستر مهرنوازان فعالیت میکنید. اصلا میتوان مشابهتی میان این دو ارکستر مشاهده کرد؟
آن زمان که آقای خالقی ارکستر گلها را تشکیل دادند یا زمانی که قبل از آن ارکستر انجمن موسیقی ملی را تشکیل داده بودند، بیشتر نوزاندگان ارکستر کسانی بودند که در زمینه موسیقی ایرانی کار کرده بودند و به همین خاطر است که بسیاری از این نوازندگان حس خوبی داشتند، چون موسیقی ایرانی را خوب میشناختند، مثلا وقتی در ارکستر انجمن موسیقی نوازندهیی چون استاد ابوالحسن صبا نوازندگی میکند، طبیعی است که کسی به اندازه او به جزییات و ریزه کاریهای موسیقی ایرانی آشنا نیست. حتی کسان دیگری در ارکستر مشغول فعالیت بودند که ساز غربی بسیار مشکلی مثل کلارینت نواختند، اما صداهای موسیقی ایرانی را به خوبی میشناختند و فواصل موسیقی ایرانی و گامهای آن را به اندازهیی راحت مینواختند که هر کس که آن قطعات را میشنید، حیرت میکرد. چون درجات موسیقی ایرانی نسبت به موسیقی اعتدال یافته غرب متفاوت است. در گامها و مقامهای موسیقی ایرانی فواصل خاصی وجود دارد که هیچ کس بهتر از قدما که با موسیقی ایرانی آشنایی کامل داشتند، نمیتوانستند از پس اجرای آن برآیند. بخاطر همین عوامل است که موسیقیای که آنها مینواختند، بسیار با حس بود. اما در ارکستر گلها نوازندگان هم تکنیک غربی را دیگر یاد گرفته بودند و هم با موسیقی ایرانی آشنایی خوبی داشتند. من هم یکی از این نوازندگان بودم که در سال ۱۳۴۴ به عنوان نوازنده وارد این ارکستر شده بودم.
از تجربه نوازندگی در آن ارکستر میگویید؟
ارکستر، ارکستر خاصی بود و نوای مخصوص به خود را داشت. میتوان گفت که این ارکستر صدای دلنشینی داشت که در نوع خود تکرار ناشدنی است. یعنی با طبع ایرانیها خیلی سازگاری داشت و به همین خاطر است که همچنان قطعاتی که توسط آن ارکستر خلق شده است، جزو خاطرهانگیزترین قطعات و همچنین ماندگارترین آنان است. در همان زمان ارکستر دیگری به نام «فارابی» هم تشکیل شده بود که آقای «مرتضی حنانه» به عنوان رهبر در آن فعالیت داشت. ایشان در ارکستری که پایهگذاری کرده بود، بیشتر به جنبههای تکنیکی کار توجه داشت که کار با تکنیک نزدیک به موسیقی غرب اجرا شود. ولی آقای خالقی به هویت توجه بسیاری داشت تا موسیقی ایرانی به بهترین شکل ممکن با ارکستر اجرا شود.
تاکیدتان روی ارکستر به چه علت است؟ این را از این جهت میپرسم که به هر حال روح موسیقی ایرانی سازگاری چندانی با ارکستراسیون ندارد.
همواره اساس موسیقی ایرانی بر پایه تک نوازی بوده است یا در بهترین شرایط گروههای کوچک تشکیل میشد که موسیقیدانان در آن مینواختند. در چنین شرایطی آقای خالقی میل داشتند تا موسیقی ایرانی را به شکل شکوهمندی ارایه دهند، ولی در عین حال میخواستند این اتفاق در شرایطی رخ دهد که هویت موسیقی ایرانی با مشکلی مواجه نشود. این مسالهیی بسیار مهم برای او محسوب میشد و به همین خاطر است که آنچه در ارکستر گلها باید توسط تمام نوازندگان و کسانی که میخواستند با آن همکاری داشته باشند، رعایت میشد، حفظ این هویت بود، نه برتری تکنیک از نظر ارزشهای موسیقی جهانی. توجه به زیباییهای خاص موسیقی ایرانی مهمترین دغدغهیی بود که استاد خالقی در این ارکستر آن را دنبال میکرد.
همانطور که شما اشاره کردید، ارکستر گلها نمونه بارز هویت موسیقی ایرانی است. چه اتفاقی در این ارکستر رخ میداد که با وجودی که سازهای غربی در آن حضوری پررنگ دارند، این نتیجه حاصل میشود و از آن مهمتر چرا دیگر آن اتفاق به آن شکل و شکوه هرگز رخ نداد؟
در هر نت موسیقی ایرانی کلی تزیینات دارد و کسانی میتوانند این تزیینات و حالات و زیباییها را ضمن نوازندگی بیافرینند که با موسیقی ایرانی در متعالیترین شکل ممکن آن آشنایی داشته باشند. این مسالهیی بود که هم استاد خالقی و هم نوازندگان آن ارکستر به خوبی با آن آشنایی داشتند.
نگاه شما به کدام یک از این دو ارکستر- ارکستر گلها و همچنین فارابی – نزدیکتر است؟ چه آن زمان که نزدیک به یک دهه ارکستر موسیقی ملی را رهبری میکردید و چه هماکنون که با ارکستر مهرنوازان فعالیت دارید؟
برای من هر دو جنبه دارای اهمیت است. من از آقای خالقی یکی – دو نسل جلوترم. از آن طرف چون با موسیقی غربی و تکنیکهایی که در این نوع موسیقی وجود دارد، آشنا شدم، خواه ناخواه این مساله بر فعالیتهای من تاثیر گذاشت. من با مطالعه پارتیتورهایی که در اختیار داشتم، با تکنیکهای جهانی آشنایی پیدا کردم و در این میان هارمونی را به شکل پیچیدهتری کار کردم و سالها تدریس کردم. علاوه بر آن «کنترپوان» را سالها خوانده و به دیگران آموزش دادم. فرم موسیقایی، ارکستراسیون و… دیگر مسائلی بود که من به آنها در این سالها توجه داشتم. طبیعی است که در آن سالها من جوان بودم و همچنان اعتقاد دارم که یک جوان زمانی که وارد حوزهیی برای فعالیت میشود، دلش میخواهد تا هر آنچه را که میداند و به اصطلاح در چنته دارد، بروز دهد. شاید من هم یکی از اینها بودم. به تدریج فهمیدم که این مقدار مطلبی که میخواهم برای یک آهنگ به کار ببرم، شاید ضرورت نداشته باشد. اینکه چیزهای فراوانی را بار یک ملودی کنم. ما استادی داشتیم که در اینجا بد نیست که یادی از او بکنم. استاد «ملیک اصلانیان» همیشه به ما میگفت که باری را که برای یک وانت در نظر میگیرید، به اندازه یک کامیون نباشد. من از او آموختم که نباید زیاده از حد مبالغه کرد و این حرف درستی است که من در تمام سالهای فعالیتم بویژه زمانی که قرار بود قطعهیی را بنویسم، به آن توجه داشتم. رفته رفته فهمیدم که این حکیمانهترین چیزی است که میتوان در موسیقی به آن توجه داشت.
خودتان معتقدید در این سالها ارکسترهایی که به تبع گلها تشکیل شد، توانست آن موفقیت را تکرار کند؟
درست است که در این سالها ارکسترها متحول شده است، اما من این مساله را به این شکل ارزیابی میکنم که این اتفاق کاملا طبیعی است و چارهیی در آن وجود ندارد. باید همینطور باشد. ولی اجرای قطعات موسیقی قدیم ایران را با یک تکنیک پیشرفتهتر نسبت به قبل داریم به اجرا درمیآوریم. این بسیار مورد پسند من است، اما در این زمینه مبالغه نمیکنیم. یعنی ما از آن خودنماییهایی که بعضی وقتها خود را در موسیقی غرب نشان میدهد، حتیالامکان اجتناب میکنیم.
آقای فخرالدینی به نظر میرسد که این راه، رهپویان چندانی ندارد. دلیل این ماجرا این است که ارکستری که شما پایهگذاری کردید، نمونه چندان دیگری با این حجم واندازه ندارد. حتی ارکستر موسیقی ملی نیز در این دو سال و اندی که شما از آن فاصله گرفتید، فعالیتی نداشت تا اینکه به تازگی بار دیگر فعالیت خود را از سر گرفته است و طبیعی است که هماکنون نمیتوان قضاوتی درباره آن داشت.
در حال حاضر من بسیار خوشحالم که دورانی را گذراندهام که در بین شاگردانم کسانی پیدا شدند چون شهرام توکلی، علی اکبر قربانی و مازیار حیدری که یار و یاور من در ارکستر موسیقی ملی ایران و همچنین ارکستر مهرنوازان هستند. علاوه بر آن این افراد آهنگسازان بسیار برجستهیی شدهاند. یعنی با آگاهی کامل و دانش دقیق کارهایی برای ارکستر میآورند که من و همچنین تمامی نوازندگان از اجرای آن لذت میبریم. اینها خودشان به مرحلهیی رسیدهاند که مشغول تدریس هستند و توجه به این ماجرا، این نکته را مشخص میکند که این اتفاق در چندین نسل در حال گردش است. به هر حال همین که ما توانستهایم این راه را ادامه دهیم، برای من بسیار نکته مسرت بخشی است.
شما ساز تخصصی خودتان «ویولن» است. به نظر میرسد که این ساز به نسبت سازهای دیگر سهم بیشتری را در ارکستر دارد. در زمان ارکستر موسیقی ملی وضع به همین گونه بود و حالا هم در ارکستر مهرنوازان میتوان این برتری را مشاهده کرد.
این ماجرا ربطی به اینکه این ساز، ساز تخصصی من است، ندارد. در تمامی ارکسترها وضع به همین منوال است. در ارکستر سمفونیک هم اگر دقت کنید، تعداد ویولنها و سازهای زهی بیش از دیگران است. در ارکستر گلها بیشتر سازها زهی بودند و در این میان مثلا حضور سازهای بادی بسیار اندک بود.
سازهای زهی ایرانی چطور؟
اصلا نداشتیم. در ارکستر گلها تنها دو نوازنده تار حضور داشتند که بد نیست در همین جا از آنها یاد کنیم. یکی از آنان نوازنده برجسته تار استاد نصرالله زرین پنجه و دیگری آقای حبیبالله صالحی بود.
الان تعداد سازهای ایرانی در ارکستر مهرنوازان نسبت به ارکستر گلها بیشتر شده است، اما باز هم در مقایسه با سازهای غربی تعداد آنها کمتر است.
آخر سازهای ایرانی مشکلات خاص خودشان را دارند و اگر زیاد باشند، مزاحمت ایجاد میکنند.
چرا؟
چون سازهای ایرانی حفظ کوکشان کار بسیار سختی است. برای مثال سیمها و خرک تار که روی ساز است، وصل به پوست ساز است. این پوست نسبت به چوب که روی سازهای زهی غربی است، دارای مشکل کوک است. چون در مقابل سرما و گرما خیلی حساس است و در نتیجه انقباض و انبساط پیدا میکند و باعث میشود تا کوک به هم بریزد. البته ما در ارکستر موسیقی ملی هفت تا هشت تار داشتم، اما در اینجا کمتر است، چون ما از لحاظ اقتصادی مقداری در مضیقه بودیم و علاوه بر آن ما در حال حاضر این امکان را داریم که با استفاده از دستگاههای الکترونیکی صدای سازها را تقویت کنیم. در گذشته ما هرگز سالنی که حدود ۲ هزار نفر جمعیت در آن جای گیرد نداشتیم که بگوییم کنسرتها در سالنهایی اینچنینی برگزار میشد. معمولا برنامههای موسیقی در سالنهایی با گنجایش ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر برگزار میشد تا اینکه یکی، دو سالن ساخته شد که از جمله آنان میتوان به تالار فرهنگ اشاره کرد که فکر نمیکنم بیش از ۵۰۰ نفر گنجایش داشت و بعد هم تالار فارابی و رودکی در دل اداره هنرهای زیبای کشور ساخته شد. زمانی که تالار رودکی که هماکنون به اسم تالار وحدت شناخته میشود، ساخته شد، بسیاری گمان کردند که بزرگترین تالاری است که میتواند وجود داشته باشد. در این سالها سالنهای متعددی با ظرفیتهای بالا ساخته شده است که اگر چه هیچ کدامشان استانداردهای لازم برای اجرای موسیقی را ندارند، اما میتوانند مخاطبان بسیاری را در خود جای دهند.
اما گروهها و ارکسترها ناگزیر به اجرا در همین سالنها هستند.
بله، چون ما سالن استاندارد که برای اجرای موسیقی ساخته شده باشد، جز تالار وحدت نداریم. به همین خاطر است که یکی از مهمترین مشکلات ما برای اجرای موسیقی نبود سالن است و خدا را شکر کسی هم نیست که دلش بخواهد برای موسیقی کاری انجام دهد. (خنده)
شما در کنار فعالیتهایی که به عنوان آهنگساز داشتهاید و آثاری که در این زمینه خلق کردهاید، به نظر میرسد که سالها از عمر خود را به عنوان رهبر ارکستر موسیقی ملی گذراندید. حالا از مشکلات پیش آمده بگذریم و اینکه خواه ناخواه بخشی از انگیزه ترک ارکستر توسط شما یک اقدام اجتماعی بود که در نوع خود امری بیسابقه و بدیعی است، اما مسالهیی که دیده میشود، این است که در سالهای فعالیت ارکستر موسیقی ملی هیچ کس دغدغه آن را نداشت که آثار ارکستر را ضبط و منتشر کند. این باعث افسوستان نیست؟
چرا نیست؟ عمری است که از من به هدر رفته است. میتوانست تمام صحنهها و اجراهایی که داشتیم، به یادگار بماند و نماند. من در آن سالها مدام این مسائل را مطرح میکردم، اما کسی گوش شنوایی نداشت.
اصلا آرشیوی از اجراهای ارکستر هست؟
نه، آرشیو بسیار ناقص است و آن هم تصویری نیست. مایه تاسف است. من بارها این مساله را گفتم و گفتم و گفتم و مدام هم سر تکان میدادند که انجام میدهیم. مدام وعده دادند که این مساله درست میشود، اما هرگز این اتفاق نیفتاد. میدانید به هر حال اگر بخواهم خیلی ساده بگویم این است که به موسیقی روی خوش نشان نمیدهند. بهترین نمونهاش اینکه ما هنوز در تلویزیونمان برنامه موسیقی نداریم. هنوز که هنوز است از نشان دادن ساز اجتناب میکنند. یا اینکه وسط صحبت گوینده در رادیو اثری بدون مقدمه و بیاینکه نام آهنگساز، خواننده یا نوازندههای آن ذکر شود، پخش میشود. چه چیزی از این بدتر که موسیقی را یکباره قطع میکنند و دوباره به صحبت خود ادامه میدهند، بیاینکه توجهی داشته باشند که آغاز و پایان این قطعه کجاست؟
خب از این بحث اگر بگذریم، با این مساله مواجه میشویم که شما در طول سالهای فعالیت ارکستر موسیقی ملی هیچگاه تعصب خاصی به ملودی خاصی نداشتید. در صورت ادامه فعالیت ارکستر مهرنوازان این مساله ادامه خواهد یافت؟
قطعا. موسیقیهایی که ما در ارکستر استفاده کردیم همهشان ملی بودند، حتی آن هنگام که برای مثال قطعات آذری را به اجرا درآوردیم. به اعتقاد من موسیقی ملی ما شامل موسیقیای است که در تهران اجرا میشود، در اصفهان و آذربایجان و هر نقطه دیگری از کشور ما. اگر ما قبول داریم که ایران متشکل از این قومهاست، پس موسیقیشان هم میتواند جزو موسیقی ملی ایران باشد. برای مثال در همین برنامه ارکستر مهرنوازان یک قطعه کردی بسیار زیبا به اجرا درآمد که آقای «کیوان ساکت» روی آن کار کردهاند. آهنگ کردی با شعر مولانا تلفیق شده است که کار بسیار زیبایی است. همیشه این سوال مطرح بوده که ارکستر ملی از آثار دیگر آهنگسازان استفاده نمیکند و حتی درخواست آنها را نیز برای اجرای قطعاتشان رد میکنند که حرفی است که هیچ پایه و اساسی ندارد، چون من چه زمانی که رهبر ارکستر ملی رادیو تلویزیون و چه ارکستر ملی ارشاد بودم، به اجرای قطعات آهنگسازان ایرانی بویژه آهنگسازان معاصر توجه بسیاری داشتم.
شما در سالهای رهبری ارکستر موسیقی ملی چندین صدای جدید معرفی کردید. کسانی که اگرچه ممکن است قبل از ارکستر نیز به عنوان خواننده فعالیت داشته باشند، اما خواندن در ارکستر موسیقی ملی نقطه عطفی در فعالیتهایشان شد و بعد از آن نیز شکوفاتر شدند. این اتفاق چگونه رخ میداد و چرا برای مثال این جریان در معرفی نوازندهها روی نداد؟
در بخش نوازندهها نیز اتفاقا این اتفاق رخ داد، چون من همیشه دنبال این بودم که چهرههای جدیدی را معرفی کنم. همچنان نیز به این مساله اعتقاد دارم و اگر کسی را بیابم که استعداد شگرفی داشته باشد، بدون شک تلاش خود را خواهم کرد تا از او حمایت کرده و به جامعه موسیقی معرفیاش کنم. زمانی که ما در تالار وحدت فعالیت میکردیم، هر کم و کسریای که گروهها از نظر خواننده یا نوازنده داشتند، سراغ ما میآمدند. برای مثال برنامههای بسیاری در آن برهه زمانی با استفاده از خوانندگان ارکستر موسیقی ملی انجام شد. این امر هم طبیعی بود، اعضای ارکستر با این ارکستر فعالیت داشتند و ورزیده و با تجربه شده بودند. دیگر فرقی نمیکرد که قرار باشد با کدام ارکستر کار کنند، ارکستر سمفونیک تهران یا ارکستر سمفونیک آلمان یا هر ارکستر دیگری. الان آقای «سالار عقیلی» خوانندهیی است که وقتی با او روی صحنه هستم، خیالم راحت است که او کار خودش را خوب بلد است و دیگر نگران نیستم که او یک ضرب را خراب کند. برای همین است که کار ما کاملا حرفهیی است. اما همانطور که من پیشتر هم گفتم، به طور قطع خواست باطنی سالار عقیلی نیز اجرای همه قطعات به خوانندگی خودش نخواهد بود و در آِینده تصمیم خواهیم داشت از خوانندگان دیگر استفاده کنیم حتی احتمال حضور خوانندگان دیگر کشورها نیز در ارکستر ما وجود دارد. یعنی امیدوار هستم اینبار نیز با کمک دوستان چهرههای جوان را به عرصه موسیقی معرفی کنیم.
امیدی هست که این ارکستر به فعالیتهای خود ادامه دهد یا ممکن است با مشکلاتی مشابه دیگر ارکسترهای خصوصی مواجه شود.
هنوز نمیدانم. امیدوارم که بتوانیم به فعالیت هایمان ادامه دهیم. ارکستر مهرنوازان نمونه و کاملا حرفهیی است و کسانیکه سمت استادی نسبت به بچههای ارکستر ملی دارند در این ارکستر حضور دارند و میتوانم بگویم که اعضای این کنسرت همگی اعضای اصلی ارکستر ملی دو سال پیش است.
دیدگاهتان را بنویسید