×
×

گفت‌وگو با موزیسین با سابقه‌ای که در گذشته گیر کرده و هنوز آهنگ‌های قدیمی گوش می‌کند

  • کد نوشته: 154337
  • 11 شهریور 1396
  • ۰
  • همان یک ربعی که بر حسب اتفاق پشت در بسته دفتر موسیقی ما ماندیم، صحبت‌هایی بین‌مان رد و بدل شد که متوجه کاراکتر متفاوت فرشید اعرابی شدم. با توجه به مصاحبه‌های متعددی که بعد از انتشار چهارمین آلبومش یعنی «مرگ خاموش» داشت، نگران بود که این مصاحبه هم تکراری شود و حرف جدیدی برای گفتن […]

    گفت‌وگو با موزیسین با سابقه‌ای که در گذشته گیر کرده و هنوز آهنگ‌های قدیمی گوش می‌کند
  • همان یک ربعی که بر حسب اتفاق پشت در بسته دفتر موسیقی ما ماندیم، صحبت‌هایی بین‌مان رد و بدل شد که متوجه کاراکتر متفاوت فرشید اعرابی شدم. با توجه به مصاحبه‌های متعددی که بعد از انتشار چهارمین آلبومش یعنی «مرگ خاموش» داشت، نگران بود که این مصاحبه هم تکراری شود و حرف جدیدی برای گفتن نداشته باشد. همان لحظه تصمیم گرفتم سوال‌هایم را تغییر دهم و این‌بار شخصیت جدیدی از این موزیسین را پیش‌روی دوست دارانش قرار دهم؛ اتفاقی که به یاد ندارم رخ داده باشد؛ چراکه مصاحبه‌های فرشید اعرابی معمولاً درباره فضای موسیقایی و مسائل تکنیکال این سبک بوده است.

    برای ما که جالب بود اما شاید برای شما هم جالب باشد بدانید یک راکر دیگر نمی‌تواند موسیقی‌های ژانر خودش را گوش کند و علایق‌اش در قطعات آرام دهه ۵۰ خلاصه می‌شود و ترجیح می‌دهد شب‌ها که خسته از آموزشگاه به خانه برمی‌گردد، مستند یا راز بقا نگاه کند.

    فرشید اعرابی جزء اولین هنرمندان پس از انقلاب است که شاگردان متعددی هم داشته و خیلی از آنها الان برای خودشان اسم و رسمی دارند. با این هنرمند درباره آلبوم جدید و همچنین کاراکتر متفاوتش گفت‌وگوی جالبی داشتیم که امیدواریم به مذاق شما هم خوش بیاید.

    • فاصله زمانی چهار، پنج سالِ برای انتشار آلبوم‌هایتان دیگر تبدیل به یک عرف شده است؟

    نه واقعاً هیچ تعمدی در آن نیست. من کارهای زیادی می‌سازم ولی آنقدر وسواس دارم که بعد از یک هفته به نظرم جالب نمی‌آید و آن را کنار می‌گذارم. در واقع طولانی شدن پروسه به این دلیل است که کار حساب شده باشد و حرفی برای گفتن داشته باشم نمی‌خواهم خودم را تکرار کنم وگرنه می‌توانستم سالی سه آلبوم منتشر کنم.

    از طرفی هم سبک موسیقی ما تکنیکی است؛ مثلاً در سبک پاپ من به عنوان یک خواننده می‌توانم یک خط ملودی بنویسم و بدهم آن را برایم تنظیم کنند اما در سبک ما، خودمحوری حاکم است و باید بر اساس توانایی ساز زدن و تکنیک‌ات آهنگ بسازی. ریف‌ها باید به روز، ملودی‌ها جدید و با موسیقی روز دنیا همخوانی داشته باشند.

    • بله ولی اجرای زنده که زیاد ندارید، سینگل ترک هم که منتشر نمی‌کنید. این فاصله زمانی باعث نمی‌شود از مخاطب کمی فاصله بگیرید؟

    وقتی آلبوم «پنهان» را منتشر کردیم که اصلاً کنسرت گذاشتن محال بود. آلبوم «سکوت راوی» هم که سال ۸۷ منتشر شد. بعد از کنسرت برج میلاد (که بعد از آن آلبوم «به رنگ شب» منتشر شد) دقیقاً برای همین حرکت مداوم آمده بودم که متأسفانه پنج سال امکان اجرا فراهم شد. اما به محض اینکه آن دوران تمام شد، بلافاصله دو کنسرت (یک چهار سانس و یک دو سانس) برگزار و آلبومم را هم منتشر کردم. برای پاییز هم کنسرت خواهم داشت و دنبال ساخت مجموعه ویدئوکلیپ‌هایم هستم.

    • بعد از انتشار آلبوم «به رنگ شب»، طبعاً با نظرات متعددی روبه‌رو شدید، آنها چه تأثیری در روند تولید آلبوم «مرگ خاموش» داشتند؟

    به نظرم آلبوم «به رنگ شب» در دوره خود، جزء بهترین آلبوم‌ها بود و پروداکشن بسیار قوی داشت اما نمی‌دانم چرا آن دوره بازتاب آنچنانی در مطبوعات نداشت که باعث شد کمی ماجرای انتشارش کمرنگ شود. اما برعکس در این آلبوم، به قدری فیدبک و نقد وجود داشت که واقعاً تعجب کردم. در مجموع تجربه است و فکر می‌کنم در آلبوم «مرگ خاموش» به مرز پختگی رسیده‌ام.

    • شما جزء اولین چهره‌های موسیقی پس از انقلاب هستید و سال‌ها است که هم تدریس می‌کنید و هم فعالیت موسیقایی دارید. به نظرتان مخاطب همان مخاطب پیگیر و محدود قدیمی است یا فکر می‌کنید تعداد آنها در عرض این چند سال زیاد شده است؟

    یک تعداد از مخاطبان که قدیمی هستند و لطفشان همچنان شامل حال من است. اما هدف من بیشتر نسل جدید بوده که طبیعتاً برای جذب آنها باید موسیقی به روزتری هم تولید کرد. اصولاً وقتی بعد از یک مدت دوباره به این عرصه بازمی‌گردی و می‌خواهی خودت را با آن نسل و موسیقی آپدیت کنی، راه خیلی سختی را در پیش داری. تمام سعی من هم این بود که این اتفاق رقم بخورد که خوشبختانه افتاد و آلبوم توانست با نسل جدید هم ارتباط برقرار کند.

    • اتفاقاً کار سخت‌تری هم هست چون معمولاً موسیقی پاپ با موسیقی‌های داخلی رقابت می‌کند اما سبک موسیقی شما با موسیقی دنیا مقایسه می‌شود.

    دقیقاً. توقع مخاطبان امروز بالا است. اگر ۱۵ سال پیش یکی موسیقی کار می‌کرد یا در خیابان ساز دستش می‌گرفت، خیلی به چشم می‌آمد اما الان موسیقی خیلی دم‌دستی شده و دیگر آن کاریزما را ندارد. برای من بچه‌های نسل جدیدی که مثلاً ذهنیتشان دریم تیاتر (Dream Theater) و… است و المان‌هایی در ذهن دارند که اگر یک میلیمتر پایین‌تر از آن باشد، اصلاً به آن موسیقی گوش نمی‌کند، مهم بودند. یا اصلاً فارسی خواندن برایشان مسخره است که اصلاً راک فارسی یعنی چه؟! حالا خوشبختانه ما در آلبوم «پنهان» موش آزمایشگاهی شدیم و الان اکثر بچه‌ها تمایل به فارسی خواندن دارند.

    قطعه «به رقص آ» یک حرکت روبه جلو در موسیقی ایران بود

    • در سال‌های اخیر خیلی از موزیسین‌های سبک‌های مختلف، به سمت موسیقی به اصطلاح تلفیقی رفته‌اند که سبک راک هم از آن مستثنی نبوده است. چه شد که شما هم تصمیم گرفتید در قطعه آخر آلبوم یعنی «به رقص آ» به این سمت بروید؟

    فرهنگ مملکتم همیشه در نگاه من وجود داشته است؛ اینکه از شعر مولانا بهره ببرم، فارسی بخوانم و از فواصل و سازهای شرقی نیز استفاده کنم. وقتی موسیقی راک وسط می‌آید همه می‌خواهند پنتاتونیک بخوانند اما من این نگاه را نداشتم. از طرفی هم در آلبوم به «رنگ شب» از سازهای ایرانی مثل دف و تار (که سمپل هم بوده) استفاده کرده‌ام. «برقص آ» اولین قطعه این آلبوم بود که انتخابش کردم و احساس کردم همین را می‌خواهم. می‌خواستم یک خواننده ایرانی سُوری‌کُرون بخواند و این قطعه در دستگاه ایرانی اجرا شود. واقعاً هم کار سختی بود که یا با سر زمین می‌خوردی یا نتیجه رضایت‌بخش می‌شد؛ مثل آلبوم «پنهان» که اولین‌بار بود با شعر فارسی خوانده می‌شد. به نظر من نقطه عطف این آلبوم قطعه «به رقص آ» است؛ یعنی اگر بخواهم بگویم یک حرکت روبه جلو داشته‌ام، در همین قطعه بوده است. بله، باقی قطعات قوی هستند و تکنیک دارند اما از این لحاظ که نگاه جدیدی دارد و باعث می‌شود چند نفر دیگر هم به این فکر کنند که پس می‌شود این فرم هم کار کرد، اتفاق قابل تأملی بود.

    • این اتفاق شاید تا حدودی در قطعه «آرایش غلیظ» همایون شجریان هم تجربه شد.

    خیلی با هم فرق دارند و اصلاً در دو سبک کاملاً مختلف ساخته شده‌اند. سبک «به رقص آ» ترش متال است.

    • یعنی قطعه «آرایش غلیظ» برای شما جرقه نبود که به سمت تولید این‌گونه آثار بیایید؟

    نه، اصلاً. من ابتدا می‌خواستم این قطعه را به صورت سینگل‌ترک منتشر کنم. حتی موقع ضبط هم شک داشتم و به این فکر می‌کردم که سازبندی‌ها همین باشد و فقط جواب آواز بگیرم؛ یعنی آخر ریف‌ها، از آوای کلامی استفاده کنم. علی مومنیان (خواننده قطعه) هم لبه تیغ بود چون به هر حال خواننده‌های سنتی هم چارچوب‌های عجیب و غریبی برای خود دارند. علی هم به من لطف کرد و این قطعه را خواند.

    • حالا نظرتان درباره قطعه «آرایش غلیظ» چیست؟

    به نظرم کار بامزه‌ای بود.

    • به هر حال در موسیقی سنتی، همان‌طور هم که خودتان گفتید چهارچوب‌های خاصی وجود دارد و می‌توان گفت قطعه «آرایش غلیظ» حرکت جالبی محسوب می‌شد. چون سنتی‌خوان‌ها را هم کمی اذیت کرد.

    بله حرکت آوانگاردی است و شکستن این مرزبندی‌ها زیبا بود. یک بحث کلی می‌خواهم مطرح کنم و آن‌هم اینکه الان ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که هر کسی یک لاین گیتار الکتریک در کارش بگذارد می‌گوییم آن موسیقی راک است! اما اصلاً چنین چیزی نیست. گیتار الکتریک فقط یک ساز است اما راک تعریف و فرهنگ مخصوص خودش را دارد. به هر حال آن قطعه هم کار بامزه‌ای بود؛ من هم صدای همایون شجریان را دوست دارم و هم به خودش و خانواده‌اش ارادت دارم.

    موسیقی پاپ ایران را هم اصلاً گوش نمی‌کنم. نه اینکه بگویم بد است؛ ژانر من نیست

    • فکر می‌کنید موسیقی تلفیقی یک جور باج دادن به مخاطب است؟

    یعنی چه؟ یعنی مخاطب را گول می‌زنیم؟

    • نه. نمونه‌های موسیقی تلفیقی در گذشته، آثار قابل تأملی بودند؛ مثل کارهای عباس مهرپویا یا حتی کارهایی که پویا محمودی انجام داد. اما تلفیق الان تبدیل به یک‌سری آثار بدون تفکر شده که از کنار هم قرار گرفتن آواز ایرانی و سازهای غربی به وجود می‌آید. اتفاقاً مخاطب هم همین را دوست دارد و به نظر می‌آید الان موسیقی تلفیقی تبدیل به دستاویزی برای جلب مخاطب شده است.

    به نظرم می‌توانیم بگوییم موسیقی تلفیقی مُد شده است. یک دوره یک خواننده پاپ آمد و فرم خاصی را جا انداخت. از آن به بعد همه تهیه‌کننده‌ها اولین سوالی که می‌کردند این بود که آیا می‌توانی شبیه او بخوانی؟ چون پرفروش بود تبدیل به یک الگو شد. کمااینکه بعضی از خواننده‌ها هم ادای او را درآورند و الان هم همچنان به مسیرشان ادامه می‌دهند. از یک جایی گروه «چارتار» آمد و این حرکت فرمیک را انجام داد و توانست مخاطب جذب کند. دوباره نگاه همه به سمت این مُد جذب شد. در تمام دوره‌ها این موضوع وجود داشته و غیرقابل انکار است. مثل یک دوره که مُد شده بود و روی صداها اوتوتیون می‌گذاشتند. اما فکر می‌کنم تمام این اتفاقات زودگذر است و به مرحله‌ای خواهیم رسید که به یک سبک استخوان‌دار دست پیدا می‌کنیم و هر کس در سبک خودش مخاطب خودش را خواهد داشت؛ حتی اگر مخاطبِ کمی باشد.

    • یعنی این مُد در ساختن قطعه «به رقص آ» برای شما اهمیتی نداشت؟

    نه. من فقط می‌خواستم بگویم که این سبک گسترده است…

    • به نوعی می‌خواستید آن را از حالت بومی خارج کنید و به سمت بین‌المللی شدن ببرید؟

    خیلی دوست داشتم اینترنشنال شود. می‌خواستم کاری کنم که با شنیدن آن فقط بتوان یاد ایران افتاد. موسیقی ایران هم یعنی سازهای سنتی یا دستگاه‌های آوازی ایرانی. من که خودم نمی‌توانم آن جنس موسیقی را بخوانم اما احساس کردم اگر بخواهم کاری کنم که بگویند این برای مشرق زمین و کشور ایران است باید چنین قطعه‌ای تولید کنم چون آن را در هیچ کجای دنیا نمی‌توان پیدا کرد. نمی‌دانم موفق شدم یا نه اما خودم از این قطعه خیلی راضی هستم.

    شاید قطعه «به رقص آ» برای کسانی که موسیقی ایرانی کار می‌کنند، تلنگری شود تا خود را از آن چهارچوب‌های بسته خارج کنند. به نظرم خود را محدود به این چهارچوب‌ها کردن، هنر نیست؛ هنر از جایی آغاز می‌شود که مرزها را بشکنی و جلو بیایی. در مجوع تلاشم را کرده‌ام و خودم هم راضی هستم و به نظرم این قطعه یک حرکت روبه جلو در موسیقی ایران بود.

    • می‌گویید این مُد روی شما تأثیری نداشت، اما به هر حال وقتی کل جامعه از این موسیقی پر شده است، نمی‌توان تأثیر آن را نادیده گرفت.

    خب من اصلاً این موسیقی‌ها را گوش نمی‌کنم. موسیقی غیرایرانی را هم گوش نمی‌دهم. یک سلکشن محبوب از خواننده‌های قدیمی ایرانی دارم که فقط به آنها گوش می‌کنم. خارجی‌ها را گوش نمی‌کنم چون روی من تأثیر می‌گذارند و ریف‌هایی که می‌سازم، کپی می‌شوند. البته اینطور نیست که از موسیقی جهان عقب باشم و کاملاً می‌دانم در دنیا چه خبر است. الان حدود هشت سال است که آنها را فقط گذری گوش می‌کنم. موسیقی پاپ ایران را هم اصلاً گوش نمی‌کنم. نه اینکه بگویم بد است؛ نه، ژانر من نیست. از صبح تا شب تدریس می‌کنم و شب‌ها هم که به خانه می‌آیم دلم نمی‌خواهد هیچ فرکانس موسیقایی به گوشم برسد و ترجیح می‌دهم مثلاً فیلم مستند یا اصلاً راز بقا ببینم.

    اتفاقاتی که روی صحنه‌های خارج از ایران می‌افتد، داستان صنعت موسیقی است

    • شاید کسی که از بیرون نگاه می‌کند و موسیقی‌های شما را می‌شنود، فکر کند این آرامش و دیدن راز بقا به روحیه شما نمی‌آید.

    نه بابا، ما هم در همین مملکت زندگی می‌کنیم. آن‌ها ادا هستند و یک عده فقط ادای راکر بودن در می‌آورند.

    • موافقید که این تصورات اشتباه شاید به دلیل همین شناخت نداشتن و صرفاً قضاوت از روی سبک کاری شما باشد؟

    ببینید؛ من به جرأت می‌گویم که پاک‌ترین، مظلوم‌ترین و سربه‌راه‌ترین آدم‌های موسیقی، همین بچه‌های ژانر ما هستند. بر عکس ظاهرشان که همه فکر می‌کنند یک‌سری آدم پریشان هستند. بله، آدم‌های درون‌گرایی هم هستند. طبیعتاً یک‌سری هم می‌خواهند ادا دربیاورند، اما نمی‌توانیم همه را در یک طیف بگذاریم. بچه‌هایی که واقعاً موزیسین هستند و سال‌ها زحمت کشیده‌اند، اصلاً چنین رفتارهایی ندارند.

    • چون نسبت به بقیه ژانرها کمتر دیده می‌شوند و تریبونی هم ندارند، در نتیجه شناخت مخاطب از آنها فقط مربوط به آن چند قطعه می‌شود و بر اساس آنها قضاوت می‌کنند.

    شما روی صحنه «شو» می‌بینید؛ آن پرفورمنس و اتفاقاتی که روی صحنه‌های خارج از ایران می‌افتد، داستان صنعت موسیقی است. این افراد که در زندگی شخصی این‌گونه نیستند. بله ممکن است چند گروه بزه‌کار هم داشته باشیم که رفتارهای احمقانه نشان می‌دهند اما باور کنید که آنها ادا است. اتفاقاً آنها اصلاً این کاره نیستند؛ یک‌سری آدم سر خورده‌اند که شخصیت درونی و کاریزما ندارند و با این آرایش می‌خواهند بگویند ما هم هستیم.

    •  اول گفت‌وگو اشاره کردید که آلبوم «مرگ خاموش» انعکاس خیلی خوبی در رسانه‌ها داشت. فکر می‌کنم چند سال اخیر هنرمندان زیادی اجازه فعالیت در این ژانر را پیدا کرده‌اند و کنسرت‌های زیادی در این سبک برگزار می‌شود. شما موافق این تعدّد هستید؟

    خیلی خوشحالم که فعالان این ژانر زیاد شده‌اند اما اگر بدون برنامه‌ریزی و هدف بخواهیم هفته‌ای چهار کنسرت برگزار کنیم، از آنجایی که مخاطبان این ژانر محدودند، دلزدگی ایجاد می‌کند. کل بچه‌های کنسرت‌برو برای این ژانر، هزار و دویست، سیصد نفر است. همه هم در اینستاگرام هستند و از هم حمایت می‌کنند. ما اگر علاوه بر آنها، مخاطب‌های جدیدی جذب نکنیم و فقط قرار باشد در طول سال همین هزار نفر کنسرت بروند، از نظر مالی نمی‌توانند از پس آن بربیایند (چون اکثراً هم دانشجو هستند). بنابراین اگر ما به تعداد گروه‌هایی که الان کار می‌کنند، مخاطب جذب نکنیم، این دلزدگی به وجود می‌آید، کار همه خراب و سالن‌ها کم‌کم خالی می‌شوند.

    بچه‌ها باید کمی هیجاناتشان را کنترل کنند؛ شما در بهترین موقعیت و بهترین فرم موسیقایی، کشش بیشتر از سالی دو کنسرت را در تهران ندارید. حالا این‌که در هر فصل بخواهید دو تا کنسرت برگزار کنید، باعث می‌شود خود گروه و این ژانر لطمه بخورد. یک‌سری کارها که پژوهشی است و اصلاً زشت است روی آن اسم کنسرت گذاشت و برایش پول گرفت. کاور، آن هم کاور درجه ۳، آن هم از نوع پژوهشی! باید برای این‌ها برنامه‌ریزی شود وگرنه همه‌مان با هم زمین می‌خوریم.

    • که با توجه به شرایط، این جذب مخاطب هم بسیار دشوار است.

    بله. آثارمان در رادیو و تلویزیون که پخش نمی‌شود، پس کجا باید آنها را نمایش داد؟ بالاخره من از جنگ خوانده‌ام، اما برای آنها هم اتفاقی نمی‌افتد. رادیو و تلویزیون به عنوان یک رسانه ملی اگر هفته‌ای یکی دو قطعه از کار بچه‌ها را پخش می‌کردند، مطمئن باشید مخاطبان چندین برابر می‌شدند.

    امثال من در حالی هنوز دغدغه جنگ دارند که دیگر خیلی‌ها آن را فراموش کرده‌اند

    • جالب است که از جنگ و دفاع مقدس خواندن هم یک بار نبوده و به نوعی انگار دغدغه شما است. اما به آنها هم اشاره‌ای نمی‌شود.

    بله. اصلاً به من می‌گفتند به تو چه ربطی دارد که درباره دفاع مقدس می‌خوانی؟! گفتم مگر من از کره مریخ آمده‌ام؟ من هم ایران بوده‌ام؛ بچه محلم یا دوست صمیمی‌ام شهید شده است. من هم بچه همین آب و خاکم.

    • چرا فکر می‌کنند شماها چنین دغدغه‌ای ندارید؟

    خیلی جالب است که امثال من در حالی هنوز این دغدغه را دارند که دیگر خیلی‌ها جنگ را فراموش کرده‌اند. بچه‌های ما تظاهر نمی‌کنند و هر آنچه هستند را نشان می‌دهند. اسم از سبک‌های دیگر نمی‌آورم اما خیلی‌ها برای حفظ منافع از خلیج فارس و چیزهای دیگر می‌خوانند در صورتیکه اگر در بطن زندگی آنها بروی، اصلاً در مخیلاتشان هم چنین چیزهایی وجود ندارد. با عوام‌فریبی مسیرشان را هموار می‌کنند تا فقط درآمد داشته باشند اما ما اینجوری نیستیم.

    • حالا اگر یک نفر به شما بگوید در ازای کاری، فلان سفارش را انجام دهید چه؟

    نه. من هیچ وقت کار سفارشی نمی‌کنم. آنچه را که اعتقاد دارم انجام می‌دهم. مگر کسی به من گفت از جنگ بخوان؟ آدم‌های متظاهر و حزب باد در جامعه ما زیاد شده و خیلی کارها را انجام می‌دهند که فقط نانشان در روغن باشد. ما چه خوب، چه بد، ظاهر و باطنمان یکی است. مطمئنم که گذر زمان خودش همه چیز را به خوبی مشخص خواهد کرد.

    • به آلبوم «مرگ خاموش» برگردیم. ترانه‌های آلبوم در دوره پنج سال کار نکردن شما سروده شده‌اند؟ در کل به نظر می‌رسد در آن‌ها تلخی و ناامیدی به چشم می‌آید. قطعه «شب‌زده» هم به نظر می‌آید کمی حدیث نفس بود؛ از رنگ شب و دیوار می‌گوید و به نظر می‌آید به نوعی بیان کننده این سال‌های شما بوده است.

    نگاه تلخی که می‌گویید ناخواسته در روحیات ما وجود دارد؛ هم عباس روشن‌زاده که ترانه‌ها را می‌گوید و هم من که خیلی اوقات کانسپت ترانه‌ها را عنوان می‌کنم. یادم نمی‌آید که خودخواسته یک قطعه شاد گوش کرده باشم، چون اصلاً آن جنس موسیقی‌ها را دوست ندارم.

    این هم نه اعتراض است و نه ناامیدی؛ نقد است. یک‌سری حقایقی که همه ما آنها رالمس کرده‌ایم بازگو شده‌اند. نمی‌خواهم بگویم همه چیز سیاه است اما به نظرم این هم یک طیف است و خیلی‌ها درگیر آن هستند. جای این ژانر در موزیک ایران خالی است اما هدفمان ناامید کردن آدم‌ها نیست و ناخواسته این اتفاق می‌افتد.

    • تا حدودی دریافت من این بود که کسی که سال‌ها زندگی‌اش را پای موسیقی‌اش گذاشته، الان می‌تواند کمی از این شرایط کلافه باشد.

    برج میلاد، اوج کاری من بود و می‌توانستم در آن پنج سال، تلافی این سی سال را دربیاورم. به هر حال هر هنرمند یک پیک فعالیت دارد و اگر آن را از دست بدهد، باقی آن می‌شود تکرار و تکرار. خب مگر چقدر توان داری؟ در جامعه باید همه جور گفتاری وجود داشته باشد. مثلاً نگاه کیارستمی با نگاه کسی که فیلم طنز می‌سازد فرق می‌کند دیگر. مثل اینکه به فرهاد بگویی شاد هم بخوان! نمی‌شود! ایدئولوژی و تفکر او این‌گونه است. اگر قرار باشد تبدیل به ادا شود، دیگر هنر نیست. هنر یعنی برون‌ریزی حالا به هر شکل؛ نه اینکه اغراق داشته باشی و فکر کنی هر کاری انجام می‌دهی ساختارشکنی است. به نظر من هنر از آنجا شروع می‌شود که به عرف جامعه لطمه نزند.

    • دو شعر مولوی در آلبوم هم انتخاب خودتان بود؟

    نه. این‌بار علی مومنیان انتخاب کرد. به او گفتم بهترین کارهای مولانا را خوانده‌ام و دیگر نمی‌دانم کدام را انتخاب کنم. روزی که «رو سر بنه به بالین» را آورد، گفت این آخرین شعر مولانا است که به پسرش می‌گوید برو و بزار به درد خودم باشم. اولین قطعه آلبوم «به رنگ شب»، اولین شعر مولانا بود و این قطعه هم آخرین شعر مولانا است.

    • برای این پرسیدم چه کسی انتخاب کرده چون این دو شعر از مولوی قبلاً با صدای همایون شجریان و محسن چاوشی شنیده شده‌اند. این هم خودش یک چالش است و نوع نگاه هر کس و درک درونی آنها از اشعار را نشان می‌دهد.

    واقعیت این است که من بعداً فهمیدم که «به رقص آ» را آقای چاوشی هم خوانده است. فکر کنم از تلویزیون پخش می‌شد که آن را شنیدم و برایم این تفاوت نگاه‌ها خیلی جالب بود. به نظرم کار بامزه‌ای هم بود.

    • البته آن قطعه کاور است.

    بله از یک قطعه افغانی است. برای همین هم بامزه است چون افغان‌ها ملودی‌های شیرینی دارند. «برقص آ»ی ما تلخ است، می‌گوید برقص آ، ولی همه چیز سیاه است؛ چه رقصیدنی؟ حالا وقتی موزیک ویدئوی آن را بسازیم شاید تازه متوجه شوید که ته ذهن من چه بوده؛ قرار است این ویدئو از لحظه تولد یک کودک تا زمانی که استخوان‌هایش را تحویل مادرش می‌دهند را به تصویر بکشد. باید حواسمان باشد که مضمون ترانه‌ها را درست ادا کنیم. هر کسی هم که باشد از برقص آ، معنای زدن و رقصیدن برداشت می‌کند اما نگاهی که من داشته‌ام متفاوت است.

    قطعات نوستالژیک را گوش می‌کنم چون من را در گذشته نگه می‌دارند. وقتی موسیقی قطع می‌شود و می‌بینم زمان حال است، ناراحت می‌شوم

    • با توجه به صحبت‌هایمان به نظر می‌رسد که سلیقه شنیداری جالبی هم دارید.

    بله من گذشته‌گرا هستم. هر کاری کنم نمی‌توانم در آینده باشم. چند وقت پیش دور هم جمع شده بودیم و جوان‌ترها موسیقی‌های هارد راک و متال گذاشته بودند و من می‌گفتم خواهش می‌کنم صدای آن را کم کنید، سرسام گرفتیم (خنده). چند روز پیش از آموزشگاه برمی‌گشتیم که یکی از شاگردانم در ماشینم نشست و فکر کرد الان قرار است چه موزیکی پخش شود، اما وقتی یکی از قطعات آرام فرهاد پخش شد، با تعجب گفت استاد این دیگر چیست؟!

    واقعاً کشش ندارم؛ از سن هفت سالگی تا سی و پنج سالگی آنقدر این موزیک‌ها را گوش کرده‌ام که دیگر اشباع شده‌ام، از یک طرف هم آرامش می‌خواهم. خیلی دوست دارم در جاده موسیقی گوش کنم؛ آن هم موسیقی آرام. شاید یکی از دلایلی که این نوستالژی‌ها را گوش می‌کنم این است که من را در گذشته نگه می‌دارند. وقتی موسیقی قطع می‌شود و می‌بینم زمان حال است، ناراحت می‌شوم.

    • پس چه کسانی باید این موسیقی‌ها و البته آلبوم شما را گوش کنند؟

    جوان‌ترها. نمی‌خواهم بگویم ما پیر شده‌ایم، ما هم گوش می‌کنیم. در همان جمع دوستانه همایون مجدزاده و علی اظهری هم بودند و هر سه می‌گفتیم توروخدا این موسیقی‌های دث و بلک متال را قطع کنید (خنده). باید زیبایی‌شناختی هم وجود داشته باشد و برای همین مثلاً آیرون میدن (Iron Maiden) گوش می‌کنم.

    • چه جالب که خودتان از این نوع موسیقی‌ها می‌سازید و اجرا هم می‌کنید اما نمی‌توانید آنها را گوش کنید.

    بله. اکثر قدیمی‌ها اینطوری شده‌اند. اشباع شده‌ایم دیگر خودمان را خفه کرده‌ایم. روزی ۱۲ ساعت تدریس می‌کنی و دائماً صدای ساز می‌شنوی، خب وقتی خسته به خانه برمی‌گردی، دیگر چیزی به اسم صدای گیتار حالت را بد می‌کند. حالا تمرین و ساخت موسیقی را هم به آن اضافه کنید.

    • تدریس که خلاقیت هنرمندان را هم از بین می‌برد و تازه با این حال باز مشخص نیست چند نفر از این شاگردان استعداد و توانایی این را دارند که موفق شوند.

    تدریس اصلاً ریشه خلاقیت را می‌خشکاند. ما چاره‌ای نداریم بالأخره باید زندگی را گذراند؛ کنسرت که سالی یکی، دو بار برگزار می‌کنی و نصف آن هم هزینه است و آلبوم هم که مجانی است؛ من الان چهارمین آلبومم را منتشر کرده‌ام، مگر چه چیزی گیرم آمده است؟ این‌ها آدم را دلسرد و خسته می‌کند اما باز هم آنقدر عشق‌اش را داریم و پای اعتقادمان ایستاده‌ایم که سینه خیز جلو می‌آییم. ولی واقعاً دیگر کشش مجموعه ندارم، سینگل ترک شاید اما انتشار آلبوم خیلی سخت است.

    • کنسرت‌های آلبوم را چه زمانی برگزار می‌کنید؟

    بعد از ماه محرم و صفر. در این فکر هم هستم که چهار پنج قطعه را هم ویدئو کنم و احتمالاً یکی، دو تا از آنها را قبل از کنسرت منتشر کنیم.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *