موسیقی ایرانیان: در زیر نوشتهی یکی از دوستداران موسیقی چاوشی را در مورد آلبوم جدیدش یعنی حریص میتوانید بخوانید، بدیهی است که نظرات نویسنده به عنوان یک هوادار بر اساس تفکرات و سلایق خود بوده و سایت موسیقی ایرانیان صرفا به بازتاب نظرات نویسنده میپردازد و تاییدکننده موارد مطرح شده در یادداشت نیست، که اصلیترین هدف موسیقی ایرانیان از انتشار چنین مطلبی به چالش کشیدن اعتقادات کسانیست که موسیقی پاپ و همچنین موسیقی پر احساس چاوشی را جدی نمیپندارند که آنقدر ناآگاه و ناتوان از درک زیباییها هستند که نمیتوانند نسبت به این نوع موسیقی ارزش و احترام قائل شوند، آیا با دیدن احساسات موجود در یادداشت زیر میتوان هنرِ تاثیرگذار چاوشی را جدی ندانست و تفریحی و دمدستی خطاب کرد؟
گرچه که گاها وفور اینگونه احساسات میتواند انسان را هم در گمراهی بیندازد…
در هر حال توجه شما را به نوشتهی زیر جلب میکنیم…
مرسده مقیمی: حریص جدیدترین اثر چاوشی در شرایطی به دست مخاطبان موسیقی رسید که بازار موسیقی در رکود بعد از محرم و صفر به سر می برد و پیشترش هم آلبومی نبود که بتوان به مدت طولانی دوستش داشت.
از آلبوم “حریص” درست زمانی رونمایی شد که در دین چاوشی اختلاف افتاده بود و به هیچ طریقی نمی شد بین شیعه و سنی این دین هفت ساله وحدت ایجاد کرد!
به هر حال مریدان چاوشی اهل هر فرقه ای! که بودند گوش سپردند به آخرین اعجاز مرادشان تا ببینند آیا او هنوز دم مسیحایی دارد و مرده را زنده می کند؟ یا باید برای همیشه از دین خارج شوند!
این شد که حریص روانه ی گوش مریدانی شد که روزی خود را غمه می زدند برای این حنجره زخمی!
دقیقا نمی دانم میان مریدان چاوشی متعلق به چه فرقه ای بودم! اما می دانم که بیش از هر زمانی روح بی جانم دم مسیحایی اش را محتاج بود!
وقتی از صاحب فروشگاه خواستم یک “حریص” برایم بیاورد دلشوره داشتم که با چه چیزی مواجه خواهم شد؛ آیا چاوشی برای کاری که یک سال برایش زحمت کشیده بود ظاهری مناسب در نظر گرفته؟ آیا این را لحاظ کرده که اگر کارش کاور خوبی نداشته باشد هرچند محتوای خوبی داشته باشد ممکن است مخاطب عام را پس بزند و علاقه ای برای اورجینال خریدن در او ایجاد نکند؟
همین طور که با خودم کلنجار می رفتم و فکر می کردم که صاحب فروشگاه رفته آلبوم را بیاورد یا رفته است تولیدش کند؟!! بالاخره یک نفر آمد و از بسته ای که در دست داشت یک “حریص” مقابلم گذاشت! انگار که می ترسیدم کسی آلبوم را بردارد! پولش را روی میز گذاشتم، سریع آن را قاپیدم و از فروشگاه خارج شدم و تا رسیدن به خانه آن را با دقت کنکاش کردم.
ترکیب “آبی” و “سیاه و سفید” همیشه برایم لذت بخش بوده و در رویاهایم کاور «سیزده» را این طور متصور بودم؛ تکست ترانه مهمترین سورپرایز آلبوم بود که خوشبختانه با فونتی زیبا و چشم نواز نظر را جلب می کرد و خبری از فونت عجیب و غریب صفحه ی دیسکو گرافی «ژاکت» نبود – البته شاید برخی از دیدن تکست ترانه محروم شده باشند، به هر حال آلبوم در دو پک وارد بازار شده که یکی فاقد تکست ترانه و عکس داخلی آلبوم است – البته کاور میتوانست بهتر باشد اگر عکس ترانه سراها و تنظیم کننده ها هم کار می شد مثل کاور «یه شاخه نیلوفر»، هرچند کاور حریص به جای عکس عوامل کار، عکس هایی از محسن چاوشی دارد که حرفه ای عکس برداری شده و چشم های او در آن قرمز و پف کرده نیست!
می شد محسن چاوشی به جای جمله ی «این نیز بگذرد…» که البته کسی منکر زیبایی و صد البته کلیشه ای بودنش نیست! بالاخره بعد از دو آلبوم مجاز یک جمله برای هواداران میلیونی اش می نوشت و پای آن را امضا می کرد!
چطور او همیشه در نظر دارد از کسانی که به آلبوم هایش انرژی داده اند تشکر کند اما هیچ گاه در نظر ندارد برای هوادارانی که مریدانه دوستش می دارند جمله ای به یادگار بنویسد و قسمتی از کاور را به آنان اختصاص دهد؟!
اما ایراد های وارده به کاور آلبوم ایراداتی نیست که کار را به کاوری سطح پایین مبدل کند بلکه اگر نبود و این موارد هم رعایت می شد آن را بیشتر دلنشین می کرد و به سوی ایده آل سوق می داد.
هرچند به محسن توصیه می کنم که از این پس کاور آلبوم را نهایتا چک کند سپس برای چاپ نهایی بفرستد!! تا غلط های تایپی و غیر تایپی آن را تصحیح کند!
این کاور چشم گیر و چشم نواز (منهای ایرادات جزئی اش) انگار نه تنها به من بلکه به دستگاه پخش هم انرژی صد چندان بخشیده بود، چون تا سی دی را در دستگاه گذاشتم آن را بلعید!
وقتی اشتیاق گوش هایم را دیدم که داشت تقلا می کرد، قلبم را آرام کند تا شاید موفق شود آن صدای وحشتناک کوبیدن به قفسه ی سینه را بکاهد تا صدایی جز طنین جادویی محسن نشنود، ترجیح دادم گوش منتظرم را بسپارم به نوای سحر انگیزش تا بعد از مدت ها دلی از عزا در بیاورد!
وقتی آلبوم یک دور کامل در دستگاه گشت در حالی که می فهمیدم قلبم بیشتر عِصیان کرده و وحشیانه تر به دیوار سینه می کوبد! دنبال ترانه ای ضعیف گشتم، ترانه ای که خوب اجرا نشده باشد یا علی رغم اجرای خوبش حرفی برای گفتن نداشته باشد! (مثل ترانه ی دلشوره که عالی اجرا شد، عالی تنظیم شد اما اینکه چه حرفی برای گفتن داشت…؟!!)
نه! واقعا چنین ترانه ای نبود، بدون اینکه بخواهم پرتاب شده بودم به دوران “عشق دوحرفی” و این یعنی ارجینی برگشته بود و چقدر این برگشتن برایم شیرین بود، هرچند به نظرم امیر همیشه عالی بوده و این محسن بود که با انتخاب عجولانه اش در ژاکت باعث به کما رفتنش شده بود و حالا با انتخاب مناسبش هم به خودش جان دوباره بخشیده بود هم به او.
بدون نگاه کردن به صحفه ی دیسکو گرافی می شد حدس زد که کدام ترک ها کار صفاست!
قدرت نمایی حسین در استفاده از تعابیر بی نظیر و ناب مثل ( یه استکان چایی کنار تنهایی!) چنان دوست داشتنی و مدهوش کننده است که هواداران چاوشی باید خرسند باشند از اینکه صفا از نزدیک ترین دوستان چاوشی است که دوره ی سربازی که گویند دوستی اش عمیق و پا برجاست روزگاری این دو را بهم رسانده تا ید بیضای حسین به دم مسیحایی محسن پیوند بخورد و ما حصلش به جنون بکشاند هر که را که با عشق بیگانه نیست!
صفا خاص است و این خاص بودنش است که سبب میشود هوادار چاوشی ناخودآگاه خود را به او نزدیکتر ببیند و همیشه یکی از آثار او را برترین ترک آلبوم بداند زیرا که خاص بودن چاوشی و مخاطبش به صفا نزدیک تر است تا سایرین.
علی بحرینی دوست چاوشی است و برای اولین بار است که با او همکاری می کند؛ حضور بحرینی مصادف است با متولد شدن بخشی دیگر از استعداد چاوشی که به عنوان یک هوادار شیش آتیشه! به خواب هم نمی دیدم!
محسن پیش تر از این هم آهنگ شیش و هشت داشته اما کاری که انقدر حرفه ای و زیبا در آمده باشد، نه!
انقدر رونمایی از این استعداد نهفته ی چاوشی حلاوت دارد که بحرینی را پدیده ی آلبوم بدانم!
به واسطه ی ترانه ی بحرینی که فقط هم قابلیت اجرای شیش و هشت داشت! محسن چاوشی قسمتی از هنرش را به معرض نمایش گذاشته که معتقدم تا ابد می شود مقابل هر منتقدی محکم ایستاد وقتی که می گوید: «چاوشی نمی تواند شاد بخواند!»
ضعف ترانه بزرگترین ایراد وارده به ژاکت بود، ایرادی که نه حالا و نه هیچ زمان دیگری نمی شود به حریص نسبت داد!
هرچند در ترانه ها چیزی کم است که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد.
قبل از اینکه چاوشیِ زیرزمینی به روی زمین تبعید شود در هر آلبوم شاهد ترانه هایی بودیم که خالی از عشق مابین دختر و پسر بودند و عشقی فراتر را به تصویر می کشیدند که خارق العاده ترینش “گل سر” بود، اما در دو آلبوم مجاز چاوشی دیگر از این ترانه ها خبری نبود و لااقل من خیلی جای خالی اش را حس می کردم؛ این خلا در یه شاخه نیلوفر سراسر غم به وجود آمد و در ژاکتی که حتی آهنگ بندری اش هم ناله داشت! پررنگ تر شد.
اما چه زیبا پر شد این خلا، این آسمان آبیِ خالی، با بادبادک های رنگی؛ آهنگی که در مغرضانه ترین حالت نمی توان دوستش نداشت!
قبل از آمدن آلبوم؛ من و تمامی چاوشیدوستانی که می شناسم از لحن محسن نالان بودیم هرچند او اصرار داشت که لحنش تغییری نکرده و انصافا چقدر خوب آن لحنی را که معتقد بود تغییری نکرده، دوباره به جهت اول سوق داده!
قبل از آمدن حریص هر فرقه ای چیزی می خواست:
عده ای که عشاق واقعی بودند! در جواب گلایه ی دوستان در مورد سر و صداهای عجیبی که در اکثر ترک های ژاکت وجود داشت می گفتند: سلطان!! آلبوم بدهد فقط سرفه کند هم ما دوست داریم!
بعضی ها می خواستند به کل نالان خواندن حذف شود.
برخی می خواستند چاوشی ای که به نام زده اند فقط آن طور که آن ها می خواهند بخواند! مثلا فقط “خیانت” بخواند!
بعضی ها هم که انگار نافشان را با متاسفم بریده بودند! هر حرفی می زدند به نحوی آن را به متاسفم ارتباط می دادند البته قبل از آمدن حریص آهنگ ها و آلبوم های سال های گذشته دوباره خود نمایی کردند و این بار به سبب سیر نزولی ای که محسن در پیش گرفته بود عزیزتر و شیرین تر به گوش! می رسیدند و در این بین متاسفم که از ابتدا هم آلبومی دوست داشتنی برای هواداران چاوشی بود ناخواسته تبدیل به بت شد که البته در این امر کلام محسن بی تاثیر نبود، او در مصاحبه اش بعد از آمدن “ژاکت” آلبوم را متاسفم پیش رفته! خوانده بود که همین باعث می شد مخاطب ژاکت را با متاسفم قیاس کند و نتیجه ی این قیاس چیزی نبود جز تحقیر ژاکت و بت شدن متاسفم.
اما من نه دوست داشتم آن صداهای عجیب و غریب را بشنوم -از بین آن همه سر و صدای جانبی! در ژاکت فقط آن پوزخند را دوست داشتم که چاوشی آن را به بهترین نحو در حریص حفظ کرده-نه می خواستم چاوشی نزدیک به یک ساعت ناله کند حتی در آهنگ بندری!! نه می خواستم ناله به کل حذف شود!
می شود کجاست بگو، قله ی خوشبختی، تبریک و… را شنید و خواهان آن ناله های شیرین نبود؟ ( قطعا هیچکس طالب ناله های زننده ی سلام آقا و ژاکت نیست! و هیچکس از ناله ی شیرین پرنده ی غمگین هم دل زده نیست!)
دلم هم نمی خواست چاوشی فقط هرچه من می خواهم بخواند فقط دوست داشتم به عنوان یک هوادار، خواست مرا هم لحاظ کند؛ همین!
خواهان تکرار متاسفم هم نبودم و نیستم زیرا که هر شاهکاری یک بار به وجود می آید که در پی تکرار برآمدن هر اثر شاهکاری ، فقط آن اثر را بیشتر بت می کند و آفریننده اش را به زوال می کشد چرا که هیچ گاه نمی شود یک موفقیت را عینا تکرار کرد و اگر هم بشود، در هنر باید رو به جلو بود و تکرار گذشته حتی در بهترین حالت در جا ماندن است و این خود به مرور زمان می شود موجب عقب ماندگی!
حریص آلبوم کاملی برای من نیست چون در ترانه هایش یک “بهشت من” یا یک “قید منو دیگه بزن” کم دارد.
اینکه می گویم یعنی ترانه ای که شخصیت اصلی اش نخواهد منتظر بماند، بخواهد برود و دیگر فرصت ندهد؛ دلم چنین ابیاتی را با لحن محسن می خواست:
«نمیذارم جون بگیری دوباره باز تو قلب من /// نمیذارم قد بکشی سایه کنی رو قلب من»
«قید منو دیگه بزن که دارم از اینجا میرم /// تنها میدم دل به سفر دست تو رم نمیگیرم»
به شدت دلم یک ترانه می خواست که شخصیت اصلی اش حتی با چمدون انتهای جاده هم منتظر نماند و جای چنین ترانه ای بسیار خالی است؛ با این وجود حریص آلبوم بی نهایت دلچسبی است چون نمی خواهد متاسفم پیشرفته باشد! می خواهد حریص باشد و این است که حلاوتش را دوصد چندان می کند.
حریص می خواهد خودش باشد با تمام فریادها و بغض هایش؛ حریص نه فقط عصبانی است، نه فقط مغموم و گوشه گیر!
عکس روی جلد حریص نه به همه پشت کرده، نه سرش را پایین گرفته!
حریص، حریصانه به هر حسی سرک کشیده؛ گاه عصبی است، گاه دل شکسته، گاه گوشهگیر و نالان، گاه غرق در نوستالژی کودکی، گاه متعجب از بی وفایی، گاه شاد و سرمست!
حریص دریای ژرفی است که مخاطبش را ترغیب می کند به غرق شدن!
خوب به خاطر دارم وقتی در ژاکت دنبال تلفظ های مسحور کننده می گشتم به کمتر از انگشتان دو دست رسیدم (البته به جز تلفظ خارق العاده ی کلمه ی “خاطر خواهی” در “بخون امشب” که بی نهایت دوست داشتنی است و نوع ادایش ریشه ی چاوشایی دارد و این خواستنی و همیشگی اش می کند) اما این حریص دوست داشتنی چقدر پر است از این تلفظ های جادویی!
به شخصه تا کنون با هیچ قطعه ی شیش و هشتی عروج نکرده ام! اما می شود واژه ی “حساسم” را با آن تلفظ استثنایی شنید و خود را در ملکوت ندید؟!
کافه های شلوغ را که گوش می کنید هوس “لالایی” نمی کنید با آن تلفظ خارق العاده؟
دلم برای ژاکت می سوزد، به زور بافتنی های روی جلد آلبوم می خواست ثابت کند که نامش ژاکت است! اما کلمه ی حریص چنان از حنجره ی طلایی محسن می گذرد و چنان در دهانش می چرخد و بر زبانش جاری می شود که جرات نمی کنی بپرسی چرا حریص؟!
نوع خوانش می تواند به ترانه حیات ببخشد و یا درست نقطه ی عکس باشد و روح ترانه را بُکشد! و حتی این نوع خوانش است که به همراه ترانه مخاطب را به همذات پنداری وا می دارد، در نتیجه نوع خوانش مهم ترین بخش کار است که صد البته فقط شامل تلفظ های خاص نمی شود. برای برقراری ارتباط با مخاطب و تحریک حس همذات پنداری اش، تغییر لحن به فراخور ترانه و حتی یک بیت از ترانه الزامی ست. اتفاقی که در اکثر ترک های حریص می افتد برای مثال در ترک “کافه های شلوغ” که یکی از بی نظیر های آلبوم است؛ لحن در قسمت ابتدایی که بودن معشوق را تصویر می کند کاملا در تضاد است با قسمت ثانویه ی ترانه که از نبودنش حرف می زند؛ در این ترک حتی گاه لحن به فراخور مصراع تغییر می کند یا حتی میان مصراع: «تو کافه های شلوغ…گوش دادن به صدات» ، یا در “پروانه ها” تفاوت خوانش در مطلع ترانه با قسمت تکرار شونده و…
کشیدن واژه ها به صورت نامتعارف هم از نکات قابل تامل خوانش چاوشی است. آن نوع خاص و غریب کشیدن واژه ی «دیگه» در مصراع «خودتو خسته نکن دیگه برو»
رعایت این ریزه کاری ها هرچند که خیلی به چشم نیاید، استفاده ی به جا از لحن های مختلف مثل لحن نالان و خسته برای ترک هفت، لحن عصبی در ترک شش و… به شدت حس همذات پنداری را در آلبوم حریص بالا برده تنها موردی که سبب می شود گاهی این رسیمان گسسته شود تاکید شاعر بر جنسیت است:
«مردی که بی تو باشه از اهل قبوره»
«هوای خونه ی مردی که از روی تو محرومه»
چاوشی می داند که بیشتر مخاطبینش مذکرند اما باید در نظر داشته باشد مخاطب مؤنثش هر چند انگشت شمار باشد مخاطب اوست و ناخودآگاه این ابیات ارتباط آن ها را با ترانه قطع می کند، در ترانه های دیگر مخاطب فارغ از جنسیت می تواند خود را جای شخصیت اصلی ترانه بگذارد اما ترانه های “بوف کور” و “دلم تنهاس” این امکان را حداقل در آن دو مصراع از مخاطب می گیرد.
حریص یازده ترک دارد، یازده ترکی که دنبال هم نیستند و هر یک برای خود داستانی جدا دارند.
میکس و مستر حریص بر عهده ی کسی است که بعدها حرف از پلاگین آف و آن پیش نیاید!
کوشان حداد بی شک ستاره ی بی بدیل آلبوم است؛ ستاره ای که با چاوشی ستاره نشده که بی چاوشی افول کند!
تنظیم های کوشان به حدی روی کار نشسته که انگار نمی توان کار را طور دیگری متصور شد. چهار ترکی که کوشان تنظیم کرده بی نهایت زنده و پویاست چیزی که صدای محسن به آن نیازمند است تا خود را به رخ بکشد.
امید حجت و امیر سرگزی هم با اینکه فقط با یک کار در آلبوم حضور داشتند فکر می کنم بتوانند تا مدت ها از این کارها با افتخار نام ببرند و مدعی شوند که یکی از بهترین تنظیم هایشان را انجام داده اند؛ امید حجت شاید به تنظیم کردن شهره نبود اما با توجه به تجربه ی موسیقایی اش میشد حدس زد که از او کاری قابل قبول خواهیم شنید اما امیر سرگزی که به شخصه نگران حضورش بودم انقدر عالی کار کرده که دوست داشته باشم در آلبوم بعد هوس فیلم سازی به سرش نزند!
همچنان معتقدم چاوشی هموغمش را بگذارد روی خوانش و ملودی اش بهتر است؛ اما اقبال عمومی “پروانه ها” و تنظیم فوق العاده ی “کافه های شلوغ” که بی شباهت به یک اثر سینمایی نیست و چاوشی انگار که به جای تنظیم همانند یک کارگردان حرفه ای میزانسن چیده! نشان می دهد که چاوشیِ حریص این بار خواسته با هنرش فریاد بزند: به خدا من هم تنظیم کننده ام و حقا که این بار فریادش به خوبی به گوش مخاطبانش رسیده. (محسن چاوشی پیش تر هم تنظیم هایی استثنایی داشته اما هر بار بنا به دلیلی نامش به مخاطب نرسیده! که شرحش را اینجا مجال نیست)
از شهاب اکبری که نزد چاوشیدوستان از محبوبیت ویژه ای برخوردار است بیش از این توقع داشتم!
“دلم تنهاس” تنظیم خوبی دارد و مرا به گذشته های چاوشی می بَرَد اما اوج تنظیم های ناب شهاب در “بادبادک های رنگی” هویداست. “بادبادک های رنگی” به همراه ملودی دوست داشتنی اش مخاطب را به خلسه ای شیرین می بَرَد اما در مقابل این ترک فوق العاده؛ “غم و شادی” وجود دارد که به هیچ عنوان توجیهی برای این تنظیم نمیابم!
“غم و شادی” ضعیف ترین کار آلبوم است، نه فقط از نظر من! و این در حالی است که هیچ ایرادی متوجه خوانش و ترانه نیست و از نظر من یک تنظیم خوب می توانست این کار را به یک ترک ماندگار تبدیل کند اما تنظیم نا مناسب شهاب این ترک را تقریبا از بین برده! و من نمی دانم چرا محسن این تنظیم را پذیرفته؟! شهابی که “بادبادک های رنگی” را خلق می کند می توانست “غم و شادی” را هم بی نظیر کند اما نمی دانم چه اصراری بوده این قطعه اسپانیش تنظیم شود و انقدر توی ذوق بزند!
نکته ی قابل توجه نوع چینش و سرکاستی آلبوم است.
“حریص” درست در میانه ی آلبوم قرار گرفته که این هوشمندی را دوست می دارم.
سرکاستی آلبوم هرچند یکی از بهترین آثار ارجینی است و احساسات مخاطب را به جادویی تحریک می کند، درست است که در آن محسن ما خوانشی عالی دارد و تنظیم کوشان زیباییاش را فزونی بخشیده اما دلیل سر کاستی بودنش را نمیابم!
ترک هایی از چاوشی سراغ داریم که مانا هستند، مثل “کم تحمل” ، “کفتر چاهی”، “نفس بریده” ، “خودکشی ممنوع” ، “عشق دو حرفی” و…
سوال اینجاست که چرا چاوشی در آلبوم های مجازش هیچ گاه ترک های ماندگارش را که تاریخ انقضا ندارد برای سر کاستی انتخاب نمی کند؟
البته به قطع “چمدون” از دو سر کاستی آلبوم های پیشین بهتر است ولی آیا “چمدون” آن قطعه ای هست که ده سال بعد بشود جز برای خاطره بازی به آن گوش سپرد؟
چه مشکلی پیش می آید اگر قطعه ای آرام به عنوان سرکاستی قرار گیرد مثل “پروانه ها” یا اگر هم واقعا قانون ننوشته ای وجود دارد که سر کاستی حتما باید کمی شلوغ باشد چرا یک شلوغ شیک و استثنایی مثل “کافه های شلوغ” نباید به این مسند تکیه بزند؟!
چرا باید همیشه در آلبوم های مجاز قطعه ای سر کاستی باشد که مخاطب چاوشی بعد از مدتی فراموشش کند؟
چند نفر هنوز “یه شاخه نیلوفر” را گوش می کنند؟ از “بازار خرمشهر” که بگذریم!
اگر بنا باشد گلچین حریص را گوش کنید “چمدون” جزو این گلچین خواهد بود؟ اگر هم هست، سالیان بعد نیز خواهد بود؟
***
دو زیبایی غیر قابل انکار حریص که نمی توان به آن اشاره نکرد:
۱٫ترکیب محسن چاوشی و حسین صفا همیشه ایجاد صاعقه می کند، این صاعقه در هر سه ترکی که صفا حضور دارد قابل لمس است اما جایی که این صاعقه می سوزاند ترک هفت است؛ این قطعه بغضی به بزرگی دنیا در گلویت می نشاند و خودش این بغض را می شکند و رهایت می کند در غم، غمی که تا عمق وجودت را می لرزاند.
لحظه ای رویایی در این ترک دوست داشتنی هست که برای من نماز است و نیایش:
نگاه به آینه بکن چقد شکسته شدی /// شکستنت اما چه بد شکسته شدی
سحر تو راهه و تو دوباره بی تابی /// چه مرگته دل من چرا نمی خوابی؟!
در حیرتم قلم چگونه در دستان هنرمند حسین مقاومت می کند؟ چطور راست می ایستد و به سجده نمی افتد؟!
۲٫همیشه ترک هشت آلبوم های مجاز چاوشی برایم غیر قابل شنیدن بود طوری که برای شنیدن ترک هشت حریص استرس داشتم! اما این هشت دوست داشتنی چقدر زیبا با فریادهایش بر من تاخت، فریادهایی که نوازشی بود بر روحی خسته که مدت ها در پی این فریادها به سوی سراب دویده بود و دیگر از نفس افتاده بود. در عجبم از آن هایی که با زیبایی ارتباط نمی گیرند یا به نظرشان ترانه ی گیرایی ندارد!
زیبایی شاید بهترین نباشد اما لحن زیبایی دارد که دوست داشتنی اش میکند.
شخصیت اصلی ترانه عاشقی است که تنها مانده، سردرگمی یک عاشق شکست خورده به وضوح در ترانه و خوانش چاوسی پیداست. عاشقی که تنها مانده و حالا که معشوقش نیست می خواهد بداند کجای راه را اشتباه رفته؟!
او دائم از خودش سوال می پرسد که این با خود حرف زدن و خود را محاکمه کردن از بارزترین ویژگی یک عاشقِ تنهاست! در ابتدا با خود می اندیشد که معشوقش از چه چیزی نفرت دارد و در ادامه در حالی که آن لحن عصبی مصراع اول به درماندگی نزدیک شده می گوید:
-چی ازم فهمیده که ازم بیزاره؟
(این قسمت از ترانه ناخودآگاه مرا می بَرَد به درد و دل حسین صفا با خودش «نمیدونم که چی شد چرا از من رنجید؟!»)
بعد می کوشد تا خود را از ضعف مبرا کند:
-شاید اصلا نمی خواد کسی عاشقش بشه کسی پا به پاش بیاد!
دوباره ضعف وجودش را پر می کند و می خواهد بگوید که شاید معشوقش از او بیزار است اما حرفش را در میانه می خورد و دوباره خود فریبی بر او قالب می شود و صدایش را بالاتر می برد:
-یا نه از همه بیزاره!
بعد با حسرتی که چاوشی بی نهایت عمیق اجرایش کرده می گوید:
-نمیخواد درک کنه یکی دوسش داره…
و سر آخر مثل تمام عاشق هایی که بی معشوق و تنها مانده اند سعی می کند داغ جدایی و غمی که بر قلبش سنگینی می کند را به تقدیر و قسمت مرتبط کند هرچند که خودش هم می داند «قصه ی بی وفایی از خدا به دوره!»
در پایان هم چون معشوق هنوز حاکم قلب اوست فریاد می زند:
واسه این تنهایی بهت اصلا نمیاد که مقصر باشی
تو به این زیبایی نمی تونی از عشق متنفر باشی
به قدری مصراع دوم با عصبانیت توام با حسرت ادا می شود که اگر عاشق باشی محال است این ترک احساست را قلقلک ندهد! احساسات عاشقی که بعد از جدالی که با خودش دارد تا معشوق را مقصر قلمداد کند سر آخر ناخواسته خود را محکوم می کند و او را که برایش منتهای “زیبایی” است مبرا می داند!
***
دلیل آمدن ژاکت را نفهمیدم! شاید عقب گردی برای با سرعت دویدن! شاید شکستی تعمدی برای رسیدن به پیروزی! شاید…
اما می دانم حریص آمده تا حریص ترمان کند برای چاوشی بازی!
دیدگاهتان را بنویسید