×
×

سیامک آقایی: این اتفاق ساده نکات مهمی را به یادم انداخت

  • کد نوشته: 111802
  • 04 تیر 1395
  • ۰
  • مهر ماه سال گذشته دستِ «سیامک آقایی» – آهنگساز و نوازنده نامدار سنتور- دچار سانحه شد. آنهایی که این نوازنده و آهنگساز را می‌شناسند، می‌دانند که چندان اهلِ هیاهو نیست. این را در روند کاریش نیز می‌توان مشاهده کرد. چه آن زمان که با بهمن رجبی و گروه آفتاب و گروه عارف و ارکسترهای بین‌المللی […]

    سیامک آقایی: این اتفاق ساده نکات مهمی را به یادم انداخت
  • سیامک آقایی

    سیامک آقایی

    مهر ماه سال گذشته دستِ «سیامک آقایی» – آهنگساز و نوازنده نامدار سنتور- دچار سانحه شد. آنهایی که این نوازنده و آهنگساز را می‌شناسند، می‌دانند که چندان اهلِ هیاهو نیست. این را در روند کاریش نیز می‌توان مشاهده کرد. چه آن زمان که با بهمن رجبی و گروه آفتاب و گروه عارف و ارکسترهای بین‌المللی می‌نواخت و چه آن وقت که در سکوت و خلوتی‌ای که برای خود تدارک دیده است در سوگِ از دست دادن استادی که همچنان او را – حتی در گفت‌وگوهای روزمره‌اش- «عزیز» خطاب می‌کند، اثری چون «یاد باد» را خلق می‌کند. برای همین در این مدت نیز در این باره سکوت کرد. دوستدارانش البته نگرانِ این اتفاق، مواجهه او با ماجرا و سرنوشتِ نواها و نوازندگی‌اش بودند؛ اما وقتی سرانجام پس از قریب یک سال می‌خواهد در این باره صحبت کند، ماجرا را از نگاهِ دیگری می‌بیند. آرام و گاه حتی با آمیخته با طنز. حالا بحران طی شده است. او قرار است روزهای پرکاری داشته باشد. می‌خواهد همین مرداد ماه که می‌آید – ۲۲ مرداد- بار دیگر کنسرت دونوازی «باز عشق» را اجرا کند که بلیت فروشی اش از اواسط هفته ی آینده آغاز می‌شود و علاوه بر آن چند آلبوم هم در دست دارد که می‌خواهد در همین سال منتشر کند. این گفت و گو شامل دو بخش است؛ بخش اول، درباره حادثه‌ای است که از سر گذرانده است و بخش دوم -که به زودی منتشر می‌شود- درباره نگاهش به موسیقی و البته کارهای جدیدش…

    • بیایید ماجرا را از همان اول بازتعریف کنیم. چه زمانی و چگونه این اتفاق رخ داد و دستتان دچار این مشکل شد؟

    ما مشغول برگزاری کنسرت‌های «باز عشق» که همنوازی تنبک و سنتور است، بودیم. چند اجرا در تهران و شهرستان‌ها داشتیم و مشغول برنامه‌ریزی برای برگزاری کنسرت در تعدادی دیگر از شهرستان‌ها بودیم. در واقع این بار می‌خواستیم در دورافتاده‌ترین شهرستان‌ها –مثل شهرهای مرزی یا جنوبی- نیز کشور هم این موسیقی را اجرا کنیم، که قبل از کنسرت قزوین این مشکل پیش آمد و بالطبع اجرا کنسل شد و همچنان از مهر سال گذشته تا کنون کم و بیش درگیر این ماجرا هستم.

    • توضیح ندادید که چطور این اتفاق رخ داد.

    خیلی ساده! یک ظرف شیشه‌ای قطور دستم بود که تلفن زنگ خورد و من در لحظه‌ای که می‌خواستم تلفن را جواب دهم، به گوشه‌ ی سکوی آشپزخانه خورد و شکست و من چون در حال حرکت بودم، لبه ی بریده ی تکه ازاین پیرکس که بسیار هم بزرگ و سنگین بود- به دستم فرورفت. یک گرمایی حس ‌کردم و بعد که بتدریج حسش از بین رفت. تجربه عجیبی بود، حتی نمی‌توانستم با کسی تماس بگیرم. بالاخره آمدند و با سرعت به چند بیمارستان رفتیم که از آنجا که جراحت تنها پوستی نبود، نمی‌شد با بخیه ساده آن را حل کرد و پزشکان در همان برخورد اول اعلام کردند به جراحی نیاز دارد. مرحله به مرحله متوجه این ماجرا می‌شدم که اتفاقی جدی رخ داده است. در نهایت به بیمارستان «آتیه» رفتیم و پزشک معالجم در اورژانس زخم‌ را باز کرد. همان شب متوجه شدیم که سه عصب حسی و دو تاندون پاره شده است. فردای آن روز هم دکتر «جاویانی» -فوق تخصص وجراح اعصاب محیطی دستم را با شیوه جدید ترمیم اعصاب محیطی با استفاده از میکروسکوپ و با کیفیت و دقت بسیار بالایی جراحی کرد. و بعد فکر‌کردم دو روز بعد می‌توانم مرخص شوم و ماجرا با چند جلسه فیزیوتراپی و کمی پیگیری رفع و رجوع می شود.

    • که این اتفاق رخ نداد.

    بله، بعد از آن دستم ۴۲ روز در آتل بود که همین باعث اندکی تحلیل ماهیچه‌ها شد. البته در جلسات معاینه اولیه بعد از جراحی دکتر به من توصیه می‌کرد که دستم و انگشتانم را مدام تکان دهم، اما من چون امعا و احشا واعصاب دستم که بخیه زده بودند را به خوبی حس می‌کردم ومتاسفانه داروهای بی حسی و ضد درد با بدنم سازگار نبود و امکان استفاده از آنها را نداشتم، نمی‌توانستم آن طوری که ایشان توصیه می‌کردند عمل کنم. بعد از آن جلسات فیزیوتراپیبا نظم مثال زدنی شروع شد که اوایل، هفته‌ای ۶ روز، بین سه تا چهار ساعت بود که کم‌کم از حالت ایستایی درآمد تا حالا که خوشبختانه به هفته‌ای دو جلسه رسیده است.

    • مواجهه شما به عنوان یک نوازنده با این اتفاق چطور بود و در این مدت نسبتتان با موسیقی چه تعریفی داشت؟ اصلا دست به ساز بردید؟ نواختید؟

    ببینید اوایلِ این اتفاق، انگار دوست داشتم ماجرا را به قسمت ناخودآگاه ذهنم بسپارم یا فراموشش کنم، به همین خاطر شاید تمرین زیادی نمی‌کردم. دکترجاویانی مرتب تذکر می داد که باید بعداز ۴ ساعت فیزوتراپی در منزل هم ساعتها تمرین کنی؛ اما من انگار یک جورهایی ماجرا را شوخی گرفته بودم (خنده) شاید هم با خودم فکر می‌کردم فرصتی پیش آمده تا کمتر تمرین کنم. اصولا من مترصد فرصتی‌ برای استراحتی طولانی بودم و شاید این تنها نکته مثبت ماجرا بود! هر چند که آنچنان نیازی هم به آن اتفاق نبود! من کلا در یک استراحت مزمن یکی دو دهه‌ای هستم و این مساله هم یک توفیق خیلی اجباری شد؛ به همین خاطر آن طور که دکتر توصیه می‌کرد و می‌گفت ساز زدن هم مثل فیزیوتراپی موثر است، ساز نزدم، البته این به این معنا نیست که اصلا به این ماجرا فکر نمی‌کردم، جدای از شوخی حتی مدتی بطور جدی تمرین کردم تا کارهایم را با دست چپ انجام دهم.یعنی مجبور بودم. همین کارهای معمولی و روزمره که خب بسیار هم سخت بود.تصور کنید که چند ماهی را باید بدون دست راست – دست اصلی- بگذرانید! تصور بامزه ایست.حداقل کلی نکته ریز و جذاب دارد.

    • یعنی فکر می‌کردید که بیشتر تمرکزتان در نوازندگی را به دست چپ معطوف کنید، برخلاف کاری که تا کنون می‌کردید؟

    نه من از همان ابتدای نوازندگی بشکل جدی روی دست چپ کار کرده‌ام؛ آنقدر که گاهی نتایج حرکتی و سرعتی چشمگیرتری نسبت به دست راست می گرفتم! ، پیش می آمد که بعضی روزها در آن سالهای دور تا ۱۷- ۱۸ ساعت روی دست چپ کارکنم و خب البته این اقتضای نوازندگی ساز سنتورو برداشت شخصی ام از تکنیک اجرا است. سنتور مثل سازهای دیگردر موسیقی ایرانی نیست؛ یکی از خصوصیتهای جذاب نوازندگی با ساز سنتور اینست که هر دو دستتا حدود زیادی به شکل قرینه درگیرنواخت می شوند… البته چیزی که کمک می‌کرد، این بود که بیشتر آسیب روی کف دست اتفاق افتاده بود تا انگشت‌ها و علاوه بر آن اعصاب حرکتی روی دست، ساعد و مچ کار می‌کردند،خب بنوعی شانس داشته ام که ساز تخصصی ام ساز دستان دار همچون تا و سه تار نیست .البته این اتفاق برای دست راستم افتاده که باز در آنصورت نیز نباید مشکل چندانی پیش می آمد. در این ساز منظور ساز سنتور، انگشت‌ها متصل اند و شما بهنگام نوازندگی بیشتر با مچ و ساعد درگیر هستید تا انگشتان، گاهی فکر می‌کردم حتی اگر دست ترمیم هم نشود، مضراب‌ها را با «کش»یا چسبی یا هر وسیله ایی به انگشتان می‌بندم و به هر شکل ممکن می‌نوازم.نهایتا صورت زیبایی ندارد که مهم نیست.حال کنسرت نمی دهم ضبط که می شود.مهم نواختن است و چگونگی اش خیلی مهم نیست. ضمن اینکه من در نوازندگی سنتور همیشه روشی داشته‌ام که در کلاس‌هایم هم به کرات توصیه کرده‌ام.به این شکل که برای من انگشتان با مچ و ساعد نقش برابری دارند و ما از هر سه گروه ماهیچه ایی استفاده می‌کنیم و زمان زیادی را در تمرینها برای هر کدام بصورت مجزا اختصاص می دهیم.حال چون مچ و ساعد سالم بود، با آرامش بیشتری با قضیه مواجه می‌شدم، تنها مشکل ماجرا این بود که مضراب را باید بیشتر به داخلِ دست هل می‌دادم ، چون اگر سر جای اصلی خودش می بود ، ممکن بود به خاطر بی حسی بسمت بیرون برود.

    • پس نگرانی‌ای از بابت این مساله که با مشکلِ نواختن مواجه شوید، نداشتید.

    البته ماجرا به این سادگی که برای شما تعریف می‌کنم، نیست. اینیک توضیح کلی در نواختن ساز است که مختصرا اشاره شد؛ اما هر نوازنده‌ای قطعا حساسیت‌های خودش را هم دارد که بعضا زحمت و توان زیادی را بمدت سالیان بخود اختصاص داده، بعنوان مثال بعضی نوازندگان سنتور چندان به بحث قرینه‌سازی انگشتان توجه و تاکید ندارند؛ ولی من سال‌ها روی زیبایی ظاهری نوازندگی ام و روی دستم بر روی هر سه بخش مچ و ساعد و انگشتان با دقت وافری وقت گذاشته و کارکرده ام، خاطرم هست در دوره ایی شکیل بودن انگشت‌ها ومثلا حتی فواصل یکی دو میلیمتری مابینشان برایم مهم بوده است. مثل اینکه وقتی دو دست را کنار هم می‌‌گذاریم شبیه تصویرش در آینه باشد؛ انگارکه یک دست را مستقیم به آینه ایی عمود کرده باشید. اما خب شاید با فکر نکردنِ به ماجرا سعی می‌کردم خیلی خودم را درگیر نکنم. ضمن اینکه همه چیز مرحله به مرحله رو به جلو پیش می‌رفت و من به هیچ عنوان تصور هم نمی کردم که مثلا حدود هفتاد جلسه فقط برای باز کردن تاندون بخیه خورده انگشت کوچک مجبور شوم به بیمارستان بروم و اکنون که فکر میکنم از این سیاست رفتار با بیمار جناب دکتر جاویانی بسیار خوشحال هم هستم. به این دلیل که اگر از اول حقیقت ماجرا را ابراز می کرد و مثلا میگفت که انگشتانم برای بازگشت به حالت اولیه به بیش از صد جلسه کاردرمانی نیاز دارند شاید همه ی انرژی ام را برای ادامه و پیگیری ماجرا به یکباره از دست می دادم .منظور اینکه جناب دکتر ابتدا تمامِ واقعیت ماجرا را منتقل نکرد. شاید این باعث شد تا راحت‌تر با قضیه برخورد کنم. ایشان برای اولین بار ده جلسه فیزیوتراپی نوشت و بعد گفت که حالا شاید احیانا ده جلسه دیگر هم نیاز باشد! حالا اما ۱۲۰ جلسه رفته‌ام و بازهم باید بروم.همچنین خاطرم هست که زمان بهبود این سه عصب قطع شده را بطور خاصی توضیح میدادند بطوریکه اصولا جای نگرانی چندانی باقی نمیگذاشت. به این شکل که مثلا تا دو ماه دیگر وارد فلان فازبهبود میشی. بعد دوماه دیگه که می رفتم خدمتشون فاز بعدی به مثلا دوماه دیگه موکول می کردن! بعد بهمین شکل که نهایتا در همین آخرین جلسه ایی که چند وقت پیش رفتم خدمتشون اذعان کردن که بهبود کامل سیستم عصبی تا حدود دو سال نیم بلکم بیشتر زمان نیاز دارد! خلاصه فرصت رو غنیمت میشمرم و از آنها از صمیم قلب تشکر می کنم که همه ی نکات را همون روز اول در اختیارم قرار ندادند وگرنه… که نهایتا بدون این که چندان متوجه باشم حدود نه ماهی ست که با قلبی شاد و خیالی خرم مسیر اکباتان دادمان را می روم و می آیم!

    چندی پیش به دوستانم به شوخی میگفتم که این صد و اندی جلسه شاید منظم ‌ترین برنامه من در طول حیات ام بوده، شاید اگر درباقی شئونات زندگی هم انقدر منظم بودم الان تهران نبودم! یا مثلا اگر در مدرسه هم این اندازه مرتب بودم، حالا تعداد موهای سفید مادرعزیزم خیلی کمتر بود.( خنده)

    • بالاخره از ذهنتان نگذشت که شاید دیگر نتوانید ساز بزنید؟

    بله؛ این فکر شاید هرازگاهی خودی نشان می‌داد. اما پر و بال نمی‌دادم و اگر هم زمانی آن یکی دوتا سئوال بنیادین! عرض اندام می‌کردند، ذهنم را در همان ‌جا متوقف می‌کردم تا جلوتر نرود. این توانایی را خوشبختانه دارم و گو اینکه نهایتاً چه می‌شد؟ مگر مهم است؟! شاید دانشگاه تدریس می‌کردم. یا هرچه! خیلی پیچیده نیست. پیش از این ماجرا هم این را می‌دانستم .احتمالاً حتی تصورش را هم کرده بودم. شاید آنچه در جریان نیستد. باید صریح تر بگویم. و آن اینکه «تا زمانی که در خلوتم با همین چند دانه مضراب ساده و پرسکوتی که به ساز میزنم بی هیچ تکنیک آنچنانی و سعی خاصی روحم به پرواز درمی آید؛ و با همان صداهای زیبا وازلی ترکیب فواصل عجیب دانگ شور و نوا خلوتم کماکان به «طنین ماندگار سنتور» آغشته و معطراست ؛ لذت می برم برایم کافی ست. شوق دیگری نیست.»

    این ماجرای کوچک نکات جالبی را یادآوری کرد. کلی موسیقی زیبا در ایران و جهان هست که هنوز نشنیده ام و لذتشان را نبرده ام.. چند طرح و ایده ی دانشگاهی در دست دارم و خواهم داشت که جذابیتشان کم از نوازندگی نیست. تازه کار بر روی پایان نامه فوق لیسانس را شروع کرده ام که خود ساعات پرعشق و پرفیضی را برایم رقم میزند. چرا که ملزم شده ام که بر بخش وسیعی از موسیقی قاجاریه و ردیف قدما متمرکز شوم و پس از سالها سری به آثار و شاهکارهای اساتید برجسته آن دوران بزنم وبه بهانه ی کار لذت ببرم.

    • در این مدت شیوه نوازندگیتان تغییر نکرد؟ صدایی که از ساز بیرون می‌آید؟

    هر از گاهی که این سوال برایم مطرح می‌شد با چند امتحان روی سازمی‌فهمیدم که خوشبختانه تاثیر زیادی نگذاشته است. البته در موسیقی‌ای که من میپسندم و اجرا می‌کنم، بی شک آیتم سرعت و تکنیک و نوع خاص نگاهی که به آن دارم حضور جدی دارد وهمچچنین فضاهای متنوع دیگری هم که در موسیقی‌ام اجرا و استفاده می‌کنم نیاز به اصطلاحا دست براهی دارد؛ اما اگر بخواهم به شکل دقیقتری به سئوال شما و نسبت ‌ام با موسیقی در این مدت پاسسخ بدهم، باید بگویم که با همین شرایط هم از نواختن لذت می‌بردم و می برم و این نکته به زمان حال و اکنون نیز محدود نبوده. تا آنجایی که یادم می آید و در خاطرم هست از همان روزهای آغازین آشناییم با سنتور، خود خاصیت زیبا و منحصر به فرد صوتی یا بعبارتی همان «طنین ماندگار» و جدا جدا و آهسته ی سنتوربوده که همیشه مرا با خود بهمراه میبرده ومات تصورات و حالتهای درونیم می کرده تا چهارمضرابها و قطعات و ترکیبات بالنسبه شلوغتر. نمیدانم. شاید همین نوع از دلبستگی باعث شد که دراین چند ماه با همین مضراب‌های اندکی که می‌زدم، جوابی که می‌خواستم را بگیرم. شاید توضیح دادن این مساله سخت باشد و یا شاید از دریچه ی نگاهی حمل بر گستاخی شود ؛ اما تصور می کنم ذکر این نکته و مختصر اشاره ایی به آن از اطاله و ادامه ی سخن بکاهد و آن اینکه درفضای ذهنی من خیلی چیزها بمدت سالیان چندان اهمیتی نداشته نداشته و کماکان ندارد که خود نفس موسیقی. تا جایی که بیاد دارم در علاقه و عشق من وامثال من به دنیای موسیقی اصولا مفهوم «دیگران» و عرضه ی دریافتها و ادراکات شخصی به ایشان منظور و مد نظر نبوده است. نتیجتا اینکه بعنوان مثال مفاهیم و مقولاتی همچون ضبط و انتشار و تشکیل گروه و کنسرت و مصاحبه و غیره جذابیت داشته ولی نه آنچنان که با وجود تذکارو طلب انگیزه بخش و پر مهر دوستان و دیگران که قطعا به لطف ابراز کرده و اصرارشان گهگاه نیز به تکدرشان می انجامد؛ تفاوت چندانی دراین خصیصه اعمال کند. آخرین کنسرت من «یاد باد» در سال ۸۸ اجرا شد و «باز عشق» در سال گذشته. فواصل کارهایم نشان می‌دهد که لزوما به کار کردن به شکل متداول فکر نمی‌کنم، و این در چنین مواقعی کمک بزرگی ست. حتی گاهی فکر می‌کنم دستاورد هرچند اندکم در این دو سه سال اخیر و دقایقی را بهمراه مخاطبان پری باز کرده و بالی بر باد ساییده ایم را مدیون همین فضای خلوت و حضور کمرنگم.

    • اما صرف‌نظر از این ماجرا از کنسرت و آلبومِ در دست انتشار هم بگویید.

    ۲۲ مرداد بار دیگر «باز عشق» را با همراهی «کامران منتظری» عزیز در تالار وحدت اجرا می‌کنیم.همچنین راه ناتمام این کنسرت و اهدافی را که در جهت اشاعه فرهنگ نوازندگی در اقصا نقاط ایران شهرمد نظر داشته ایم را با اجرا در حدود ده شهر دیگر به انتها خواهیم رساند. ضمن اینکه آلبوم «سفر سنتور» نیز آماده انتشار است و امیدوارم در۶ ماهه دوم سال، آلبوم تصویری اجرای زنده «باز عشق» هم منتشر شود.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *