: قرار شد به دیدن جناب کوروش یغمایی برویم که طرفدارانش او را «سلطان راک ایران» میشناسند.
تلفنی آدرسش را پرسیدم و گفت: «وقتی آمدی زیباکنار، از هرکس بپرسی، خانه را نشانت میدهند». از جاده چمخاله- کیاشهر به زیباکنار رفتم.
وقتی سراغ جناب یغمایی را از اولین ساندویچفروشی این شهر گرفتم، با خوشرویی آدرس را گفت و در پایان تقاضا کرد سلامش را نیز به ایشان برسانم. من اما مجاب نشدم و با خودم فکر کردم که ممکن است، شانس و اتفاق در یافتن این آدرس دخیل باشد اما از هرکسی که پرسیدم خانه آقای یغمایی کجاست به همان ترتیب اولی دست را به سویی دراز کردند و ضمن دادن آدرس، گفتند که سلام ما را به ایشان برسانید.
وقتی وارد ویلا شدم، با روی خوش ایشان و فضای زیبای باغ، انرژی مثبتی نصیبم شد که محصول تلاقی طبیعت و اخلاق و موسیقی بود. تصویر رایج از هنرمندان نیز چنین است؛ ما آنها را آدمهای حساس، مهربان و دوستداشتنی میشناسیم. او با صمیمیتی بیحدوحصر، گوشهگوشه ویلا را نشانم داد و با حوصله پای هر درختی ایستاد و توضیح داد که نهال آن را از کدام نقطه ایران خریده و اینجا کاشته است. چنان با عشق از درخت و گل و گیاه حرف میزد که احساس نزدیکی با طبیعت را بهراحتی به منِ مخاطب منتقل میکرد که بیشباهت به صدایش نبود؛ صدایی که سالها وقف انتقال احساسهای ناگفتنی به مخاطبانش شده است.
در این گردش، از آلبوم جدیدش با نام «ملک جمشید» هم حرف زدیم و توضیح داد که ١٠سالی است بهدنبال چاپ و تکثیر آن است. از دوره دانشگاه و آموختههای هنریاش هم گفت؛ از اینکه با توجه به پارهای از مشکلات بهوجودآمده در سالهای اخیر، چطور برای احیای موسیقی در ایران تلاش کرده و در نهایت از زیباکنار هم سخن گفت که در طول سکونت طولانیاش در این شهر جز احترام متقابل چیزی از مردمانش ندیده.
آن روز، کوروش یغمایی و همسرش، مهربانیها را با من قسمت کردند. از این دیدار همچون شنیدن دوبارهودوباره آهنگهای قدیمی و جدید او لذت بردم و درنیافتم که چهچیز این دیدار، بیش از همه در من تأثیر گذاشت؛ آیا آن خلق نیکو و احساس خوش او بود که چون میزبانی مرا که میهمان بودهام دربر گرفت یا دیدار با او در آن باغ دلانگیز و کشف رابطه عمیقش با زیبایی و طبیعت برایم تازگی داشت؟ هرچه بود، او همانند یک نوای خاطرهانگیز، در خاطره همه ما زنده و برقرار و سلامت است.
دیدگاهتان را بنویسید