مهدی یاورمنش: ذوالفقار بیتانه، سازنده و نوازنده دوتار در شهر فردوس، آخرین روزهای اسفند ۹۸، به فهرست «گنجینه زنده بشری» پیوست. او تنها بازمانده خاندان بیتانه است که در هفت نسل گذشته، زیر آسمان شفاف کویرِ خراسان جنوبی، پاسدارِ مقامها و نغمههای موسیقی و داستانهای شورانگیز آن ناحیه بودهاند.
با وجود لقبی باشکوه چون «گنجینه زنده بشری»، این عنوان را بیشتر باید یک تعارفِ خشک و خالی در حق این استاد موسیقی خراسانی دانست؛ چرا که اگر چنین باوری نزدِ سازمانها و نهادهای فرهنگی کشور وجود داشت، او امروز نمیبایست زخم و صدمهای یکساله بر انگشتانش را تحمل میکرد.
بیتانه، سال گذشته همین روزها، در کارگاه ساز سازیاش در شهرستان فردوس، مشغول کار بود که اره به سه انگشت دست چپش گرفت و آنها را ناکار کرد. او را به بیمارستان بردند و مداوای اولیه را انجام دادند، اما وقتی برای درمان نهایی به مشهد منتقل شد، عمل بازسازی انگشتانش، پنج میلیون تومانِ ناقابل خرج داشت که کسی مُتقبِل پرداخت آن نشد.
مهر ۱۳۹۲، این شانس را داشتم که در شهر فردوس و از نزدیک، شاهد نوازندگی و ساز ساختن ذوالفقار بیتانه باشم و با او گفتوگو کنم. اینک پس از هفت سال، دوباره پای صحبتهای این استاد موسیقی نشستهام، ولی خودم هم نمیدانم موضوع گفتوگو چیست؟ اینکه نام او در فهرست «گنجینه زنده بشری» ثبت شده است یا اینکه، حتی ۵ میلیون تومان هم نداریم تا برای حفظ انگشتان دستِ یک عضوِ «گنجینه زنده بشری» کشورمان خرج کنیم؟
گفتوگوی ما را با نوازندهای که پنجه زخمی او، حلقه وصل موسیقی شرق و جنوب خراسان بزرگ است، بخوانید.
هفت سال پیش که با هم گفتوگو کردیم، از بیتوجهی مدیران و مسوولان ادارهها و نهادهای فرهنگی و هنری به هنر و هنرمندان موسیقی نواحی خراسان گلایه داشتید. اینک که نامتان در فهرست «میراث زنده بشری» ثبت شده است، آیا نگاهشان به شما که تنها بازمانده موسیقی ناحیه فردوس هستید، تفاوت کرده است؟
از همان سال ۹۲ که به شما گفتم، تا امروز بازهم کسی تحویلمان نمیگیرد (با خنده). به جرات میتوانم بگویم ۱۲ سال است که هیچ نوع اجرایی در اداره ارشادِ شهرستان فردوس یا سطح شهر نداشتهام.
در دیگر شهرهای استان خراسان جنوبی چطور؟
از بیرجند چندبار درخواست کرده بودند که رفتیم. جشنوارهای بود و ما را هم خواستند. اما در خود فردوس، هیچ دعوتی نبوده است. چند ماه پیش شنیدهایم یک خواننده پاپ را به شهر ما آوردهاند و یک شب خوانده و ۴۰ یا ۶۰ میلیون تومان گرفته و رفته است. با این وجود، اما سراغی از خوانندگان محلی نمیگیرند.
اما نام شما در فهرست «گنجینه زنده بشری» ثبت شده است؛ یعنی از میراثداران نوازندگان و داستانگویان خراسان کُهن هستید که میتواند این فرهنگ غنی را به نسلهای آینده منتقل کند.
بله، سازمان میراث فرهنگی این کار را کرد که ممنونشان هستم اما مثل بیشتر کارها فقط حرف است و روی کاغذ میماند.
صدا و سیمایی که قدر و ارزش استاد شجریان را نمیشناسد، سراغ من هم نمیآید. همچین اسطورهای وقتی در تلویزیون جایی ندارد، طبیعی است که ما را هم ندیده بگیرند
از قدیم گفتهاند «با حلوا حلوا کردن، دهن شیرین نمیشود». وقتی در همه جای کشور، خوانندههای پاپ را بیشتر تحویل میگیرند و در فردوس ما از همه جا بیشتر، حمایتی از موسیقی اصیل خودِ منطقه، موسیقی مقامی و سازهای ایرانی نمیشود. شما کدام نوازنده موسیقی نواحی را دیدهای که از این راه امرار معاش کند؟ هر وقت به جایی رسیدیم که نوازندگان محلی، شغلشان، همین هنرشان شد، شاید بشود گفت کاری انجام شده است.
شما نزدیک به ۶۰ سال دارید و بیش از نیم قرن است مینوازید و میخوانید. یعنی از این هنرتان، هیچ درآمد یا کمک خرجی نداشتهاید؟
از نوازندگی نه. از پیش از انقلاب که بچه بودم، در سالن اداره فرهنگ و هنر آن زمان اجرا داشتم. از سال ۶۸ هم که پا به اداره ارشاد فردوس گذاشتم، ۱۷ یا ۱۸ سال مرتب دعوتم میکردند. در همه این سالها یکی نمیتواند ادعا کند بیتانه را آوردیم و ساز زد و خواند و ما به او ده تا تک تومانی دادیم. حالا شاید یک لوحی قاب میکرده و میدادهاند.
در همه این سالها، من از بنایی بگیر تا هندوانهفروشی کردهام تا خرجم دربیاید. مثلا کِی شده است که مدیران بیایند و بگویند فلانی بیا تا ما برای عرضه و فروش سازهایت این کمک را بکنیم؟ من نمیگویم تو خانه بنشینم و بیاورند تا من بخورم، میگویم کمک کنند همین هنر را و این سازهایی را که میسازم، بهتر عرضه کنم.
در خیلی از کشورها، رادیو و تلویزیونها منبع درآمد موسیقیدانان هستند. شما از صدا و سیما انتظاری ندارید؟
واقعا عذر میخواهم این طور میگویم، «دلتان خوش است». صدا و سیمایی که قدر و ارزش استاد شجریان را نمیشناسد، سراغ من میآید؟ همچین اسطورهای وقتی در تلویزیون جایی ندارد، طبیعی است که ما را هم ندیده بگیرند. من وقتی صدای شجریان را میشنوم، از خود بیخود میشوم. اما در تلویزیون یا رادیو، دیگر جایی برای این هنرمندان نیست. از رادیو مدتهاست که موسیقی خوب بهگوش نمیرسد. من خودم یک فلش دارم که در ماشین گوش میکنم و فقط و فقط کارهای استاد شجریان است و موسیقی نواحی خراسان.
از قدیم تا ۵۰ سال پیش، بیتانهها، عباس بیکشاهی، اسفندیار جعفری و .. از نوازندگان این شهر بودند. فردوس، سه مقام ویژه موسیقی هم به نامهای «دولا»، «چکه» و «دوره» دارد که مختص خودش است و جایی دیگر ندیدهام. اما به مرور همه نوازندگان منطقه ما از دنیا رفتهاند و کسی جایشان را نگرفته است
در یک دورهای، بسیاری از مردم با دعوت از نوازندگان نواحی به محافل و مجالسشان، رونقبخش بازارِ این هنر بودند. اما شما از آن گروه هنرمندانی بودید و هستید که هیچگاه علاقهای به شرکت در این مجلسها نداشتهاید. چرا؟
من هیچوفت سازم را به مجالس عروسی یا دیگر مراسم نبردهام و نخواهم برد. بردن دوتار به عروسی، حرام است. این ساز باید جایی نواخته و شعری خوانده شود که چهار نفر آن را درک کنند. مثلا این دو بیتی که:
«به قبرستان گذر کردم کم وبیش / بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بیکفن در خاک رفته / نه دولتمند برده یک کفن بیش»
به درد عروسی یا دیگر مجالس سرگرمی نمیخورد، یک حس و حال و یک جمع مناسب میخواهد.
یعنی از راه هنرتان هیچ منبع درآمدی ندارید؟
چرا، یک آب باریکه از راه ساخت و فروش ساز هست. الان هم به این طریق امرار معاش میکنم. دوتار، سهتار، نی لبک و سُرنا میسازم و گاهگداری دستم به سنتور هم میرود. خریدارهای سازها هم از شهرهای دیگر استان هستند و پنج سال است در شهر خودم، چیزی نفروختهام.
شما دقت کنید که ما بیتانهها، کمِ کم، هفت نسل است داریم دوتار میسازیم؛ پدر و پدربزرگ و جد و … همه ساز میساختهاند. من زیر دست پدرم این کار را یاد گرفتم که خیلی سختگیری می کرد تا آشغال دست مردم ندهم. الان هم خیلی وقت میگذارم برای ساخت یک ساز، جوری درست میکنم که سالها بعد هم که من این دنیا نبودم، نوازندهاش وقتی دوتار یا سهتار را به دست میگیرد، بگوید خدا پدر سازنده این ساز را بیامرزد.
اما در کل، این کار درآمد چندانی ندارد. پسران من زیر دست خودم آموزش ساز سازی دیدند و یاد گرفتند، اما چون نمیتوان با آن امرار معاش کرد، مثل خیلی از جوانهای منطقه ما، در تهران و مشهد و شمال کشور، شاطری میکنند.
کنار ساخت ساز، شاگرد هم دارید و نوازندگی را آموزش میدهید. آینده را چگونه میبینید، آیا امید دارید کسانی باشند که موسیقی نواحی خراسان و منطقه شما را زنده نگاه دارند؟
بله. من، نواختن دوتار را آموزش میدهم. شاگردانی از شهرهای مجاور مانند قائنات، طبس، بشرویه … میآیند، اما هنوز که هنوز است، از فردوس خودمان هنرجویی ندیدهام که بیاید کلاس.
در میان صحبتهایتان، بارها از فضای فرهنگی فردوس گلایه میکنید. چرا شهر شما نتوانسته جایگاهاش در موسیقی نواحی خراسان را مانند تربتجام حفظ کند؟
اول بگویم که نمیتوان مقامهای خراسان را مختص یک شهر و یک منطقه دانست. همه دوتارنوازها و خوانندههای قدیمی بین شهرهایی مانند هرات افغانستان، تربتجام، تایباد، نیشابور، فردوس، کاشمر، بیرجند و … در آیند و روند بودهاند. ما بچه بودیم، پدرم آهنگ «نوایی» یا مقام «الله» یا مفام «سبزپری» یا «هزاره» را اجرا میکرد و من میگفتم این مقامها را از کجا آوردهای و در پاسخ میگفت از پدر یا پدربزرگش یاد گرفته است. عموی ۹۰ سالهای هم دارم که همینها را برایمان تعریف میکند. این مقامها همهجای خراسان بوده و درست معلوم نیست چه کسی، کِی و کجا اینها را ساخته است.
من هیچوفت سازم را به مجالس عروسی یا دیگر مراسم نبردهام و نخواهم برد. بردن دوتار به عروسی، حرام است. این ساز باید جایی نواخته و شعری خوانده شود که چهار نفر آن را درک کنند
در تربتجام اگرچه از قدیم دوتارنواز بیشتر بوده است، اما باقی شهرهای خراسان هم دستی در کار داشتهاند. باقی مناطق، به مرور نوازندههایشان را از دست دادهاند و الان تربت جام مانده و شده است قطب دوتارنوازی خراسان.
همین فردوس ما در زلزله سال ۴۷ کامل خراب شد و خیلیها آن را ترک کردند. قبل از آن، بیتانهها ، عباس بیکشاهی و اسفندیار جعفری در این شهر بودهاند. فردوس، سه مقام ویژه موسیقی به نامهای «دولا»، «چکه» و «دوره» دارد که مختص خودش است و جایی دیگر ندیدهام. اما به مرور همه نوازندگان منطقه ما از دنیا رفتهاند و کسی جایشان را نگرفته است.
خرداد ۹۸، خبر رسید در کارگاهتان، انگشتانتان در یک حادثه، بدجوری زخمی شده است. برای یک نوازنده دوتار، انگشتان دست، یعنی همه چیز. مراحل درمان را چگونه سپری کردید و شرایط امروزتان چطور است؟
پارسال همین موقعها، اَره گیر کرد به سه انگشت دست چپم. بیمارستان رفتم و بعد از مداوای اولیه، به مرور، دو تا از انگشتهایم بهتر شد، اما انگشت کوچکم هنوز خم و راست نمیشود. این در ساز زدنم تاثیری بدی گذاشته است.
یعنی آسیبدیدگی قابل ترمیم نبود؟
چرا. گفتند باید بروم مشهد. رفتم و یک دکتری گفت این عمل، پنج میلیون تومان هزینه دارد که نداشتم. بیپولی است دیگر که خیلی وقتها به سراغ آدم میآید و ۱۰ تومان هم ته جیب آدم نیست.
و هیچ نهاد یا جایی هم نبود که هزینه عمل را بپردازد؟ از مدیران فرهنگی و هنری کمکی دریافت نکردید؟
آن وقت که بیمارستان بودم، از اداره ارشاد فردوس آمدند تا بگویند ما هم هستیم و بالای سرم عکس گرفتند (با خنده). دروغ نگویم، یک بسته شیرینی زبان هم آورده بودند. البته خدا وکیلی، مدیرکل ارشاد خراسان جنوبی، یکی دو ماه بعد از حادثه، یک میلیون تومان کمک کرد. همهاش همین بود و برای همین نتوانستم درمان را کامل کنم. فکر نمیکنم الان هم بشود این انگشت کوچک را درست کرد.
بعد از آسیبدیدن انگشتهای دستم، دکتری در مشهد گفت این عمل، پنج میلیون تومان هزینه دارد که نداشتم. آن وقت که بیمارستان بودم، از اداره ارشاد فردوس آمدند تا بگویند ما هم هستیم و بالای سرم عکس گرفتند. دروغ نگویم، یک بسته شیرینی زبان هم آورده بودند
در صحبتهایتان، نااُمیدی موج میزند. چرا؟
آنچه که عیان است، چه حاجت به بیان است. این همه استاد موسیقی و نوازنده و … از دنیا رفتند و کسی جایشان را نگرفت. رادیو و تلویزیون هم فقط به موسیقی پاپ میپردازد و اصلا فکر نمیکند حفط فرهنگ و سنتهای هنری وظیفهشان است. هیچجا هم از کسانی که در این هنر فعال هستند، حمایت نمیکند. در برخی از مناطق مثل فردوس خراسان، اینطور باشد، تا چند سال دیگر، کسی اصلا ساز تار، دوتار یا سهتار را نخواهد شناخت. من خودم آخرین بازمانده بیتانهها هستم و از دنیا بروم، کسی نیست تا هنر و شعل آبا و اجدادیمان را ادامه دهد؛ تمام میشویم و خلاص. حالا شما بگو چرا باید امیدوار باشم؟
امیدوارم این طور نباشد. آخرین پرسش من، همین فامیل شماست؛ بیتانه. این فامیلی از کجا آمده و معنی آن چیست؟
واالله خودم تا حالا کالبد شکافی نکردهام (با خنده). اما یک روایت که به نظرم درستتر میآید، این است که چون اجداد من چهاربیتی میخواندهاند، به این لقب بیتانه مشهور شدهاند. پدرِ پدربزرگم، هر جا مینشسته، آواز میخوانده و پدربزرگ من هم همینطور. لابد از این آمده است.
دیدگاهتان را بنویسید