×
×

مرد با هر چه ستم، هر چه بلا می‌‌ماند…

  • کد نوشته: 16414
  • 05 آذر 1390
  • ۰
  • چند روزی است که مقدمات برگزاری پنجمین سالگرد فراق «ناصریا» ی عزیز فراهم شده بود… ابتدا قرار بود این مراسم روز دوم آذر ماه، یعنی در روز چهارشنبه برگزار شود، ولی‌ به دلیل قرار داد قبلی‌ سالن این مراسم به سه شنبه اول آذر موکول شد. شرایط ویژه اجرای برنامه ایجاب می‌کرد سالن برگزاری از […]

  • چند روزی است که مقدمات برگزاری پنجمین سالگرد فراق «ناصریا» ی عزیز فراهم شده بود… ابتدا قرار بود این مراسم روز دوم آذر ماه، یعنی در روز چهارشنبه برگزار شود، ولی‌ به دلیل قرار داد قبلی‌ سالن این مراسم به سه شنبه اول آذر موکول شد. شرایط ویژه اجرای برنامه ایجاب می‌کرد سالن برگزاری از صبح روز برگزاری در اختیارمان قرار گیرد که به دلیل اجرای برنامه‌ای از پیش تعیین شده تا ساعت ۱۶ همانروز، کیفیت اجرایی برنامه‌های پیش بینی‌ شده، دچار افت محسوسی می‌گردید و به ناچار به پیشنهاد نماینده معرفی‌ شده از معاونت هنری وزارت ارشاد، روز جمعه چهارم آذر برای اجرای این مراسم تعیین گردید،… هر چند فاصلهٔ زمانی دو روز به ماه محرم، (مثل مراسم ۲سال پیش) در ابتدای کار، موضوع راعادی و برنامه را اجرایی و شدنی متصور می‌کرد، ولی‌ از آنجاییکه مرکز موسیقی‌ مجوز برگزاری کنسرت‌ها را تا پایان روز پنجشنبه سوم آذر صادر کرده بود قدری این موضوع ازنظر بنده با شبهه و تردید روبرو می‌کرد که به همین دلیل و بنا به شواهد موجود و شهادت همهٔ عزیزانی که پیگیر حضور در این مراسم بودند، تاریخ مشخصی‌ به وضوح اعلام نگردید و صرفاً بعضی‌ از نزدیکان و مرتبطین کاری از آن مطلع بودند. لذا موضوع مجدداً جهت استعلام طرح، و شرح چگونگی‌ اجرا و فضای حزن آلودِ حاکم بر آن طی‌ نامه شماره ۵۱۵-۱۱۰ خطاب به معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام گردید که با تماس تلفنی نماینده آن معاونت، موافقت نهایی اعلام و مکاتبات لازم جهت اخذ مجوز اصلی‌ با استناد به اعلام شفاهی‌ از طریق موسسه فرهنگی هنری «آیان»، صورت گرفت.

    اما با وجودعلنی نکردن زمان مراسم، عدم تبلیغات، و پرهیز از هرگونه مصاحبه‌های مطبوعاتی، اتفاق پیش بینی شده‌ای در حال وقوع بود… شور و انتظار وصف ناپذیر هواداران «ناصر» بسر آمده بود… موجی از اشتیاق حضور در برنامه‌ای که برایشان طعمی از کنسرت ناصریا داشت… همهٔ این‌ها علاوه بر دلگرمی‌ ما وهمهٔ همکاران تیم اجرایی، قدری مسئولیتمان را بیشتر می‌کرد تا حد اقل نسبت به قبل و مراسم «بغضِ ترانه»، مراسم امسال که «ضیافت ترانه» نامیده می‌شد از کیفیت بهتری برخوردار باشد… در تمامی این مراحل، که از سطر اول این نوشتار ذکر گردید، مدام موضوع پیشنهاد فروش بلیط و افزایش سانس‌هااز سوی متولیان ارائه می‌شد که حقیر هم به عنوان مسئول ستاد برگزاری، به دلیل بسیار مهمی که اصل حکمت این یادمان و یادمان‌های آتی ست با این موضوع مخالفت می‌کردم، چرا که بنا به سفارشات ناصر، حضور حتمی میهمانانی از مدارس ایتام که همترانگی با آنان را تجربه کرده بود و نیز دعوت از اقشار شناسائی شده ومستمندی که قادر به پرداخت هزینه‌های سرسام آور بلیط کنسرت‌های موسیقی‌ نیستند، اصل و مبنای این اقدام بود و شاید خود ناصرهم راضی‌ به انجام مراسمی که به بهانهٔ یادبود، موارد حاشیه ای‌ را مد نظر قرار دهد نیست، به همین منظور حدود ۱۰۰۰ صندلی‌ از مجموعه ۱۶۰۰ نفر ظرفیت سالن برج میلاد جهت دعوت از شاگردان قدیمی‌ و جدید مدارس ایتام، و مستمندان هنردوست اختصاص یافت. در این بین نیز ویژه‌‌ترین همایش موسیقائی درمحتوایی فاخر، با در نظر گرفتن کلیه جوانب حتی تقارب زمانی با ایام ماه محرم، پیش بینی‌ گردید که آخرین جلسه تمرین نوازندگان گروه ناصریا نیز صبح امروز انجام شد و این در حالی‌ بود که دیروز عصر، پس از ۴ روز تماس بی‌ جواب مانده بنده با نماینده ارشاد، آنهم توسط واسطه خبرِ لغو مراسم و تعویق آن به پس از ایام محرم و صفر، یعنی دو ماه پس از سالروز رحلت «ناصریا»! را شنیدم…

    اشتیاق نوازندگان و خوانندگان حاضر، استقبال عمومی‌ هواداران و مشتاقان «ناصریا»، تعمیم و تاثیر حکمت ساز اندیشه موسیقایی ناصر از یک سو… و بی‌ پاسخ ماندن شور وعشق ناشی از انتظار قریب به هزار نفر از مستمندان و ایتامی که دو سال برای حضور در کنسرتی که می‌توانستند همه ی‌ موسیقی‌ ایران را یک جا دیده و حد اقل یه «پُز» هر چند ذهنی‌ برای مرفهین «کنسرت برو» و مشتریان هفتگی آن داشته باشند، از سوی دیگر، به اندازه ای‌ همهٔ خستگی‌ سه هفته‌ای کار شبانه روزی همکاران فشار روحی زیادی را در پی‌ داشت که فقط یه فکس، یک دلنوشته، و یک دعا توانست ما را آرام کند… چیزی که به موقع رسید تا همه با هم بگوییم: «این نیز بگذرد…»

    وقتی‌ صدای کودکانه ای‌ از پشت تلفن، خود را نماینده کودکان یتیم مشتاق و هوادار ناصر، معرفی‌ کرد واز طرف صد‌ها نفر خواهان ارسال فکس بود، ناخواسته قدری نگران «تعهد انجام نشده» ای‌ بودم که نکند خدایی ناکرده به دل‌ شکستن انجامیده… اما با خواندن این نامه، فقط گریستیم… ضمیمه این نمابر، صدای همگون، لرزان، و دلپاک دختر بچه‌هایی‌ بود که از پشت خط تلفن فریاد می‌اوردند: عمو ناصر دوست داریم… نکته جالب اینجاست: آن‌ها هرگز «ناصر» را ندیده بودند، اما طوری «عمو» می‌گفتند که گویا عزیز‌ترین فرد زندگیشان را صدا می‌کنند… هر چند آن‌ها‌‌ همان روز، یا در مدرسه، یا جای دیگر به یاد‌‌ همان «عمو» پوستر‌های مراسم لغو شده را در دست خواهند گرفت، و ناصر نیز مثل هر هفته برایشان می‌خواند، اما به رغم همکاری مسئولین ارشاد، ایکاش این عزیزان را تا امروز با قولی که داده بودند، منتظر نمی‌گذاشتند،… این انتظار ساده و راحت نیست… اگر قدری ژرف‌تر به آنچه وعده می‌دهیم بیندیشیم… یا علی.. ‌… و کلام آخر این رهگذر:

    امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرموده‌اند:
    «من اراد ان یدخله الله عزّوجلَّ فی رحمته و یسکنه جنَّته فی الحسن خلقه… و لیرحم الیتیم.»
    کسی که بخواهد مشمول رحمت خداوند گردد و وارد بهشت شود… باید نسبت به یتیمان دلسوز و مهربان باشد

    یک سوال: در حالی که احترام به ساحت مبارک حضرت سیدالشهدا (ع) بر همهٔ ما واجب وضروری است، آیا مهر ورزی و فراهم آوردن شرایطی در جهت دلخوشی وهمدوشی با کودکان ایتام و خدمت به مستمندان به فاصلهٔ دو روز به اول محرم، مغایر با ارزش‌ها و معیارهاو سیرت پاک حضرت امام حسین (ع) می‌باشد؟

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *