بیتا یاری: این روزهای بهمن که همه جا سخن از جشنواره موسیقی فجر و تغییرات جدیدش است گهگاه اعتراضی به حذف جوانان از حاشیه این جشنواره ملی به بهانه عدم بازدهی مقبول شیوه گذشته شنیده میشود، و اینگونه که در انتقادها مطرح میگردد بخش نسلی دیگر و بخش رقابتی که سالهای گذشته تمرکز بر جوانان نخبه داشت و کارنامه موفقی از خود به جای گذاشته بود را با این توجیه که برخی از این وظایف را جشنواره موسیقی جوان بر دوش میکشد و منع دوباره کاری حذف کردهاند. اما اغلب بر این باورند که درآمدزایی در این دوره برای متولیان نقش حیاتی دارد و به این سبب حاضر نیستند سالنهای کم مخاطب بخش رقابتی را تحمل کنند. در صورتیکه اگر قرار است در حاشیه جشن پیروزی انقلاب جشنوارهای برای اهالی موسیقی باشد جوانان محقترین افراد برای بهره از آنند. که هر روز کمتر مجال حضور پیدا میکنند. با این همه شهریور امسال بعد از دیدن چندین روز اجرای جوانان فرصتی شد تا با بهداد بابایی، یکی از جوانانی که حالا استاد مسلمی است درباره این جوانان گپی بزنم. چرا که برگزاری جشنواره موسیقی جوان بهت و حیرت بسیاری را در موسیقی دستگاهی و نواحی به همراه داشت، بهتی که ناشی از غافلگیری بزرگی بود اما این غافلگیری در جهت معکوس به علت کیفیتی بود که هر روز کمتر میشود و جوانانی که از آینده خود بیم ناکند. بابایی از نوازندگان و مدرسانی است که علاوه بر ذوق و هوش سرشار خود در نوازندگی و تدریس، نگاه عمیق تری حاکی از تامل به پیرامون خود دارد. امروز و فردای این جوانان را در گپ با بهداد بابایی نوازنده سه تار که عضو هیات داوران بخش موسیقی دستگاهی جشنواره موسیقی جوان نیز بود جستجو کرده ایم.
*چه تفاوتی بین نوازنده جوان امروز با جوانان سی سال پیش که نسل شما را شامل میشود و یا ۵۰ سال پیش که نسل مشکاتیان را شامل میشد وجود دارد؟ چرا با وجود جنگ و… جوانان دهه شصت نوع نوازندگی متفاوتی را با جوانان امروز از نظر کیفی داشتند؟
برای ارزیابی و داوری هر پدیده اجتماعی ضروریست تا مختصات اجتماعی، فرهنگی روزگار آن پدیده را مد نظر داشت تا داوری خالی از خلل باشد و منطبق با واقعیت. روزگار کنونی با روزگار عصر جوانی استاد مشکاتیان از اساس متفاوت است.
در آن روزگار تعداد تمامی موزیسینهای ایران به اندازه تعداد موزیسینهای یک محل امروز تهران نبود. در کمیتهای فراوان مقدار کیفیتها توزیع میشود یا دست کم کمتر به چشم میآید. مشکاتیان ضمن برخورداری از استعداد نایاب و ناب در روزگاری درخشید که تعداد نوزاندگان فعال سنتور از تعداد انگشتان یک دست کمتر بودند. در شرایطی که طبق آمار حدود ده دوازده سال پیش وزارت ارشاد و گمرک، سالانه حدود صدو پنجاه هزار ساز فقط به خارج از مرزها صادر میشدند البته از آمار اکنون خبر ندارم.
همچنین باید به این مهم عنایت داشت که فراغت خاطر و فرصت یادگیری در آن روزگار بسیار بیشتر از اکنون بود و هنرمند فرصت فراهم تری برای یادگیری و تمرکز بر رموز و ظرایف داشت. در حال حاضر دغدغه های مادی و معنوی زندگی و پیدایش پدیده های صنعتی، دیجیتالی و دیگر پدیده های جدید اندک فرصت هنرجویان و هنرمندان را در فرآیند خود میجود و همه چیز در پاره وقت تعریف میشود. جدای از این موارد یاد شده مشکاتیان و هم نسلانش آخرین نسل از هنرمندانی بودند که اقبال تلمذ و بهره گیری بی واسطه از بزرگانی چون شهنازی، هرمزی، فروتن، دوامی و… که سرچشمگان هنرناب و اصیل این سرزمین بودند را داشتند که این فرصت و سعادت لاجرم از نسلهای بعدی شان سلب و ساقط گردید.
طبیعتا شکوفایی و بارآوری استعداد در فقدان بستری مساعد امکانپذیر نخواهد بود. در موارد یاد شده به پارهای اختلافات میان شرایط باروری و بارآوری میان دو نسل و کیفیت زیست هنرشان اشاره شد حال بماند که اساس میزان حمایت از موسیقی در آن روزگار چگونه بوده و در روزگار ما حالش چیست!!!
* با توجه به اجراهایی که در سه تار و یا سازهای دیگر دیده اید چه افقی را برای آینده موسیقی میبینید؟ یا بهتر بگویم موسیقی ما به کجا میرود؟ و آیا برآیند انتظار جامعه از موسیقی و موزیسین و موزیسین از جامعه دلیلی بر افول موسیقی است؟
اغلب آنچه که در موسیقی اکنون سرزمینمان اتفاق میافتد نشان از سبک شدگی، بیرمقی و کمجانی دارد.
میل به تیراژ افزونتر دایره مخاطبین موسیقی را از حوزه شنوندگان حرفهای بسی فراتر داشته است و شعاع آن را تا مرز مخاطب عام و گوش ناآزموده گسترانیده است که محصول این اتفاق وفاق و طباق اثر خلق شده موسیقی با پسند عوام است.
در این راستا برخی از تهیه کنندگان آثار موسیقی نیز در جهت فروش و تیراژ بیشتر نظراتی نه چندان کارشناسانه اعمال مینمایند و برآن آتش دامن میزنند. این مسایل ناشی از همان تاثیر متقایل جامعه بر موسیقی و موسیقی بر جامعه است.
نظراتی چون حذف ساز و آواز از اثر و جایگزین نمودن ترانه و یا شاد و غمگین کردن ترانه، آنهم غمی از جنس مردم پسند وبازاری آن.
البته در این میان هستند آثاری که توسط هنرمندان دارای حس مسئولیت عرضه میگردند و شکوفههای امید را زنده میدارند.
عصر، عصر تفضیل نیست و همه چیز به سمت مختصر شدن و کم مایگی پیش میرود اما شخصا بر این باورم که ساحت موسیقی ایرانی در کلیت خود، ساحت دوام و استمرار است و میدانم دوام آوردن در مقابل روند رایج بسیار مشکل و مشقت آورست لیکن زمین خالی از حجت نخواهد ماند، همانگونه که موسیقی مایه مند و گوهرین ایرانی توانسته است پس از هزارهها تا به امروز خود را از حوادث برکشاند و بماند. تا فرداهای دور خواهد پایید.
*در بین نوازندگان جوان یا بهتر بگوییم جوانان ما به طور کلی هیچ نشاطی دیده نمیشد علت آن را در چه میبینید؟
نمیبینم نشاط عیش در کس نه درمان دلی نه درد دینی
درونها تیره شد باشد که از غیب چراغی برکند خلوت نشینی
با این همهه آشوب و خاطر و نگرانی از اکنون و ترس از آینده. نشاط در کجای وجود آدمی جای میگیرد؟!
بعضیها را اگر بگذارند قانونِ مضراب ممنوع را هم وضع خواهند کرد. موسیقی از هیچ حمایتی برخوردار نیست. دانشجویان موسیقی ما نگران و بیمناک از فردای خویشند.
کنسرتهای دارای مجوز را به محاق میبرند، کلاسهای موسیقی فرهنگسراها به اشارتی تعطیل میشوند دختران و بانوان هنرمند این عرصه را از روی صحنه به پایین رهنمون میشوند. جوانان هنرمند در این موج بیم چگونه عبوس نباشند؟
دیدگاهتان را بنویسید