موسیقی ایرانیان – رضا نامجو: «ما پنج نفر بودیم، باد ما را با خود آورد …»! او هم مانند این جمله است؛ جملهای از کتاب «سالهای سپری شده مردم سالخورده»! با خودش نوستالژی سالهای دور را دارد. سالهایی که طنین صدایش در گوشه و کنار این سامان، تنهایی آدمها را به نظاره مینشست و گاهی همدمی میشد بر غم آنها…
در خاطراتش «قمر» هم نقش دارد. «قمرالملوک وزیری» و آدمهایی که در موسیقی این بوم، بر قله نشستهاند هر چند امروز آثاری از «بود»شان نیست. شاید به همین دلیل باشد که وقتی از موسیقی پاپ امروز با او به گفتو گو بنشینید از آن انتقاد دارد و پاپ امروز را کپی دست چندم میداند. این شاید چیز عجیبی نباشد. ما هم اگر با بزرگانی چون «علی تجویدی، مرتضی حنانه، حبیبالله بدیعی، جواد معروفی، پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی »، نشست و برخاست میداشتیم و مهمتر از آن آواز را نزد «ادیب خوانساری» به تلمذ مینشستیم، چنین سلیقهای پیدا میکردیم.
چهرهاش پس از سالیان، هنوز همان است اما گذر سالیان، خطوط درد یا هر آنچه که خود او میداند را به نشانه گذاشته، عمق این درد جایی است که میگوید: «مادر و برادرم مرا با خود برده اند» مادر و برادری که با رفتن به سرایی دیگر، بخشی از سنگینی روزگار را روی پاهایش به ودیعت نهاده است.
رو به رویش که بنشینی، نمیتوانی از آنچه امروز در گذر است، چیزی نگویی. از پاپ سخن به میان میآید او، با همان حساسیتهایی که باید داشته باشد میگوید: «به جز یکی دو نفر از خواننده هایی که امروز میخوانند بقیه شروع به جیغ کشیدن میکنند و اکثر کارهایشان فالش است».
هنوز مائیم و او! خاطرات را ورق میزند و ایام گذشته را در یاد جستجو میکند؛ میگوید: «زنده یاد خرم و لطفی دردانه های موسیقی بودند». از موسیقی خوب سالیان گذشته هم یاد میکند و آنهایی که دیگر نیستند: «امروز وقتی کارهای مرضیه و پروین را میشنوم، بی اختیار اشک میریزم و نمیتوانم باور کنم که بزرگان موسیقی کنار ما نیستند. بنان، محمودی، خوانساری و دوامی رفتند. شهیدی دیگر نمیتواند بخواند و گلپا نیز شرایط جسمی خوبی ندارد. ببینید دیگر چه کسی مانده؟»
هنرمند خاطرهساز سالهای دور که حالا هم هر از گاهی در ساحتی دیگر حنجرهاش را به کار میاندازد ماندن در ایران را ترجیح داده و هر چند اقامت دائم و هنری کشور آلمان را دارد اما مانده است شاید بتواند با یک دست که میگویند صدا ندارد، صدایی بسازد که دوباره خیابانهای خلوت پایتخت، تنهاییهاییهای غمبار و … را خاطره کند و در گوشه ذهن به یادگار بسپارد!
«هنگامه اخوان» حالا سالها از دوران جوانی فاصله گرفته و گرد پیری بر چهرهاش نمایان است. در چشمانش لحظاتی غور میکنی. لحظات را به نظاره مینشینی. در آن اعماق چیزی شبیه حسرت، حسرت بر روزهای رفته موج میزند و شاید امید. امیدی به آینده. آیندهای که البته رسیدن به آن تلاشی بیش از آنچه در جریان است، میخواهد. اکنون لحظات با «هنگامه» بودن را با هم به تجربه مینشینیم و پرسشهای ما و پاسخهای او را با یادی از گذشته، میخوانیم.
– خانم اخوان شما هیچوقت با هنرمندی چون همایون خرم کار نکردید. چرا؟
من شاگرد آقای ادیب خوانساری بودم و قبل از اینکه در ۱۳سالگی وارد رادیو شوم با آقای خرم ملاقات کردم. من حدود ۸سال از محضر آقای خوانساری استفاده کردم. البته ۵سال از این مدت مربوط به زمانی بود که ادیب خوانساری کارمند رادیو بود و ۳سال دیگر کلاسهایم، در منزل ادیب برگزار میشد. من در این زمان از طریق آقای سایه با همایون خرم آشنا شدم. قرار بود که آقای خرم برنامه گلهایی را مبتنی بر پیانو بسازند و من با ایشان بخوانم. این کار بنا به دلایل مختلفی مسیر نشد و من کارم را با آقای لطفی پی گرفتم. آقای خرم یکی از اساتید برتر موسیقی و او دردانه موسیقی در ایران بود. چون بهترین آهنگساز سالهای اخیر ایران بود و با تلاشهایی که انجام داد، بهترین اثر را در موسیقی ایران داشت. انسانیت، شخصیت و بزرگواری خرم به حدی بود که زبان من از بیانش ناتوان است. بزرگانی مثل همایون خرم، علی تجویدی، حبیبالله بدیعی و پرویز یاحقی از میان ما رفتند و ما کسانی را در هنر موسیقی از دست دادیم که نمونه و همتایی نخواهد داشت. از طرف خانه موسیقی چند بار با استاد خرم تماس گرفتم تا کمی صحبت کنیم. استاد فرمودند که نزد ایشان بروم و با هم گفتوگو کنیم. من هر از گاهی به پارک ساعی که در نزدیک منزلشان بود، میرفتم و ساعتی را با هم گفتگو میکردیم. در این صحبتها نظر آقای خرم را در مشکلات امروز موسیقی در ایران جویا میشدم.
– به نظر بسیاری از اساتید موسیقی که خیلی ازآنها امروز دیگر در بین ما نیستند، موسیقی ایرانی دچار نوعی اعوجاج شده است. اما حقیقتا آیا اینطور است؟ آیا واقعا کیفیت پایین تولیدات تنها دلیل عدم ماندگاری این کارها در مقایسه با آثار قدما است؟
من کاملا با از بین رفتن شور و شوق ها موافقم. اتفاقا خاطرم هست یکبار از استاد همایون خرم پرسیدم که چرا شور و کیفیت آثار موسیقی قبل از انقلاب امروز دیگر وجود ندارد و اثربخشی کارها بسیار پایین آمده است؟ استاد خرم گفت: قبل از انقلاب ما به شیوهای دیگر کار میکردیم. فرضا اگر قرار بود آقای تجویدی آهنگی بسازد دیگر آهنگسازان از جمله جهانگیر ملک، اسدالله ملک، خود من و پرویز یاحقی به ارکسترش میرفتیم و در ساخت و اجرای اثر به او کمک میکردیم. آهنگساز و شاعر در قبل با هم زندگی میکردند تا یک کار به ثمر بنشیند. امروز اما آهنگسازان میخواهند ره صد ساله را یک شبه بروند. به جای اینکه بنشینند و کار کنند فقط نسبت به هم حسادت میکنند و میخواهند سایه هم را با تیر بزنند. خرم میگفت هنرمند باید عاشق موسیقی باشد. خرم سی سال پیش گفت امروز موسیقی را به چشم درآمد میبینند. درحالی که او هیچ گاه این دید را نداشت. بشکسته پری کجایی یا امشب در سر شوری دارم خرم با عنصر عشق ساخته شد که هنوز بعد از این همه مدت ماندگار است و شنیدنی. در گذشته شعر و آهنگ در کنار هم ساخته میشد تا بتواند روی هم بنشیند. پس از آن نوبت به خواننده ای میرسید که صدایش با فضای کار همخوانی داشته باشد. الان هنرمندان موسیقی مداوم دست به کار میبرند و آثار اساتید بزرگ را که در گذشته با تلاش گروهی ساخته شده را دست کاری میکنند بدون اینکه از خلاقیت و ساخت کار جدید خبری باشد. ما قدر اساتید قدیممان را ندانستیم و متاسفانه امروز از آن آثار فوق العاده فاصله ها گرفته ایم. همانطور که میدانید آثار امروز استاد خرم با وجود اجرای چندباره توسط خواننده های مختلف هنوز هم تازگی دارد. اما امروز بیشتر آهنگسازان آثار گذشتگان را بر میدارند و با یک سری تغییرات جزئی، میگویند ما آهنگ ساخته ایم. توانمندان عرصه آهنگسازی امروز از میان ما رفته اند و متاسفانه در بسیاری از موارد دچار تکرار شده ایم. اگر به یک قرن قبل از اساتیدی نظیر آقای خرم بازگردیم نظیر اساتیدی چون امیر جاهد را هم دیگر نخواهد آمد.
– با این توضیحات شما هم مثل بسیاری از اساتید معتقدید موسیقی ایران از دوره طلایی که امثال علی تجویدی، پرویز یاحقی و دیگر بزرگان موسیقی در آن زیست میکردند، فاصله گرفته و رسیدن به سطح هنری آن دوره بیشتر شبیه یک آرزو است…
علت این وضع از دید من تنبلی و دل به کار ندادن آهنگسازان دوره ما است. قطعا دوره طلایی موسیقی ایران دیگر تکرار نخواهد شد. هنرمند باید تلاش کند، ریاضت بکشد و دل به کار بدهد. امروز متاسفانه توجه رسانه مثل رادیو و تلوزیون فقط به موسیقی پاپ است و موسیقی کلاسیک ایرانی کمتر مورد توجه قرار میگیرد. آن هم چه نوع پاپی، موسیقی بی کیفیت یکبار مصرفی که خیلی زود بنا به درجه هنری پایینش فراموش خواهد شد. واقعا اساتید گذشته ما موسیقی را با عشقشان پی میگرفتند. امروز اما موسیقی واقعا دارد تجارت میشود. کمتر کسی توجه به موسیقی را به خاطر خود موسیقی انجام میدهند. بنا به همین دلیل است که من در دلم غمگینم که چرا تجویدیها، خرمها و یاحقیها با آن همه توانایی موسیقایی و برجستگی اخلاقی باید از میان ما بروند؟ بنان، محمودی خوانساری و دوامی رفتند. شهیدی دیگر نمیتواند بخواند و گلپا نیز شرایط جسمی خوبی ندارد. ببینید دیگر چه کسی مانده؟
– نظرتان در مورد خواننده هایی که امروز در انواع موسیقی ایران فعالیت میکنند، چیست؟
به جز یکی دو نفر از خواننده هایی که امروز میخوانند بقیه شروع به جیغ کشیدن میکنند و اکثر کارهایشان فالش است. زنده یاد خرم و لطفی دردانه های موسیقی بودند. کارهای خوب موسیقی قبل از انقلاب انجام میشد. امروز وقتی کارهای مرضیه و پروین را میشنوم، بی اختیار اشک میریزم و نمیتوانم باور کنم که بزرگان موسیقی کنار ما نیستند. وقتی به موسیقی پاپ امروز ایران نگاه میکنم به یاد آثار عارف، داریوش و زنده یاد ویگن میافتم. نام کار آن هنرمندان هم پاپ بود اما این کجا و آن کجا؟ امروز هر چیزی از ماهواره پخش میشود را بر میدارند. کارهای پاپ امروز ایران فقط کپی کاری است و ارزش هنری ندارد.
به نظر میرسد جوان امروز جامعه ما با ظرافتهای موسیقی ایرانی آشنایی ندارد و اساسا مطالعهای روی آثار گذشتگان انجام نمیدهد…
جوانان امروز موسیقی چیزی از کارهای گذشته نمیدانند. نمیروند تحقیق کنند که مثلا یک اثر هنری مربوط به کیست؟ چه کسی آن را ساخته و خواننده اش چه نام دارد؟ معمولا یک گوشی به دست گرفته اند و با آن ور میروند یا یکی دو سال کلاس رفته اند و میگویند آواز کار کرده اند. علت اصلی این وضع پخش نکردن کارهای مربوط به موسیقی سنتی از رسانه دولتی است. هیچ میز گردی برای بررسی و تحلیل انواع موسیقی ایرانی ساخته نمیشود و همین عامل باعث شده که جوانان ما شناختی در مورد موسیقی ایرانی نداشته باشند. همه علاقه مسئولین صدا و سیما فقط موسیقی پاپ است. البته با این حرکتها موسیقی ایرانی از بین نمیروند. اما کمرنگش کردند و میخواهند فاتحه اش را بخوانند. من با دیدن این شرایط غمگین میشوم اما متاسفانه کاری از دستم بر نمی آید.
– در این میان مخاطب موسیقی را بنا به تلاش نکردنش برای شنیدن موسیقی خوب مقصر نمیدانید؟
به نظر من باید مشکل را در بافت خانوادگی جستجو کرد. همین امروز، شاگردی پیشم آمد تا به او موسیقی بیاموزم. از او پرسیدم چه چیزی بلدی؟ گفت: هیچ چیز. والله آمده ام تا یاد بگیرم. گفتم: در خانه چه چیزی گوش دادی؟ گفت: ما بیشتر ماهواره میبینیم. موسیقی که ما گوش میدهیم از همین جدیدهاست. گفتم: چیزی بخوان. دیدم «گل گلدون من» سیمین غانم را خواند. گفتم: دختر جان من که پاپ کار نمیکنم. کار من موسیقی ایرانی است. اما شاگرد دیگری دارم که میگفت: من تا چشمم را باز کردم، در خانه ما صدای بنان، عبادی، گلپا یا ایرج بوده. از موسیقی پاپ هم صدای عارف و ویگن را گوش میدادیم. این شاگرد به لحاظ موسیقایی گوش خوبی داشت و خانواده در شکلگیری این توانمندی موثر بوده اند. وقتی پدر و مادر به این نکته توجه نمیکنند، بچه ها چه گناهی کرده اند؟ بچه که در شکم مادر موسیقی غربی گوش نمیدهد. این به پدر و مادر و بزرگ خانواده بر میگردد.
از دیدگاه شما باید برای حل این مسئله چه کار کرد؟
ما بهترین گوشه ها و نغمه ها را در موسیقی خودمان داریم. گوش موسیقی کودکان را که ما نمیتوانیم عوض کنیم. خانواده ها باید به این مسئله توجه کنند. البته به نظر من هر جا جلوی خراب شدن گوش بچه هایمان را بگیریم، برده ایم. امیدوارم کودکان و نوجوانان ما به سمت موسیقی درست ترغیب شوند. این حرکتها میتواند از جانب بخش فرهنگ کشور حمایت شود. باید مردم هم در این مسیر همکاری کنند. ناگفته نماند که موسیقی ایرانی مخاطب خاص خودش را دارد. چند وقت پیش، آقای شهیدی را در سازمان فرهنگی هنری شهرداری دیدم. در جشنی که آنجا برگزار شد، ایشان و آقای پیرنیاکان حضور داشتند اما متاسفانه دوستان فقط تجلیل از جوانها را در دستور کار خود قرار داده بودند و نامی از این بزرگان نبردند. من میخواستم به نشانه اعتراض مجلس را ترک کنم اما آقای پیر نیکان گفتند خانم اخوان ممکن است فکر کنند شما قهر کرده ای و به همین دلیل ایشان مانع رفتن من شدند. این برخورد، خجالت آور بود که در حضور استاد شهیدی نامی از ایشان برده نشود. به خدا جای تاسف است. من واقعا در این مورد نمیدانم چه بگویم. موسیقی ملی ایران، نیاز به حمایت دارد اما مسئولین فرهنگی مشغول حمایت ازموسیقی یکبار مصرف هستند. جالب است اگر در یکی از کنسرتهای پاپ شرکت کنید تا ببینید اینها اصلا چه چیزی میخوانند. یک مشت سوسول!!! جمع شده اند و بدون کمترین درکی در مورد موسیقی فقط سالنها را پر میکنند و سرو صدا به پا میکنند. این خواننده ها را چه کسی تایید میکند؟ من کارشناس شورای عالی موسیقی تالار وحدت هستم. روزهای سه شنبه از ساعت ۱۰ به بعد خوانندگان موسیقی کلاسیک و پاپ می آیند. متاسفانه من و دیگر کارشناسان وقتی کسی را رد میکنند، مقام بالاتر فرد رد شده را میپذیرند. ما دقت بالایی در پذیرش داریم. اما پاپی که در تلویزیون اجرا میشود در چه نهادی مورد ارزیابی قرار میگیرد. الفاظی مثل امپراطور، سلطان و استاد شایسته کسانی هست که الفبای موسیقی را اصلا نمیدانند؟
– خاطره تلخی از شما در گفتو گو با استاد منتظری دارم که آن را برای شما بازگو میکنم. استاد منتظری در مصاحبه ای که درباره موسیقی ایرانی با ایشان داشتم، گفتند در مملکتی که خانم هنگامه اخوان در مراسمی از ماشین پراید پیاده میشود درحالی که یک خواننده جوان که معلوم نیست در چه زمینه ای از موسیقی تخصص دارد کنار ایشان از یک خودروی چند صد میلیونی پیاده میشود، باید فاتحه هنر را خواند.
بله. این نکته قابل تامل است. اما مسائل مالی هیچ گاه برای من مهم نبوده. من اقامت دائم هنری کشور آلمان را دارم اما بعد از مدت کوتاهی آنجا را رها کردم و به ایران آمدم. من ایران را دوست دارم، وگرنه آنجا میتوانستم بهترین زندگی را داشته باشم. در صورتی که در ایران ممکن است تا پانزدهم ماه پول داشته باشم و پانزده روز بعدی را منتظر پول بمانم. همه چیز برای من پول نیست. من زندگی ام را برای موسیقی ایران گذاشته ام.
– خانم اخوان شما یکی از نامداران موسیقی ایرانی هستید. قبل از اینها قرار بود با شما گفتگویی انجام دهم اما متاسفانه شرایط روحی مناسبی نداشتید. امروز به لحاظ روحی، شرایط بهتری دارید؟
متاسفانه فوت مادرم که واقعا غیر منتظره بود و بعد از حدود یک سال فوت برادر جوانم مرا به لحاظ روحی دگرگون کرد و انگار که این دو مرا با خود بردند. امروز اما حال و هوایم کمی بهتر است اما غصه مرگشان برایم فراموش شدنی نیست.
دیدگاهتان را بنویسید