موسیقی ایرانیان – مرجان صائبی: وقتی چوب رهبری ارکستر ملی را بهدست گرفت و به ارکستر فرمان داد که قطعه «فانتزی شرقی» را آغاز کنند، انگار جان تازهای گرفته بود. ساعت ۰۹:۳۰ شب چهارشنبه بیستم خرداد ۹۴، قبل از آنکه ارکستر ملی روی صحنه بیاید، در ابتدا فیلمی پخش شد که در آن رئیسجمهوری در همین تالار وحدت به حضار قول میداد بهزودی ارکسترها را راه میاندازد و بعد سخنان وزیر و معاونت هنری و دیگر مسئولان پخش شد و بعد نوازندگان و فرهاد فخرالدینی روی صحنه آمدند تا بعد از نزدیک به هشت سال تعطیلی، ارکستر ملی به رهبری بانیاش آغاز مجددش را جشن بگیرد. البته در این فاصله، خبرنگاران و اهالی موسیقی و فرهنگ و هنر آنقدر به دولت و ارشاد فشار آوردند تا بودجهای برای ارکستر ملی و سمفونیک در نظر بگیرد و به این ترتیب در یک فرایند طولانی و فرسایشی، فرهاد فخرالدینی به رهبری ارکستر ملی و علی رهبری به رهبری ارکستر سمفونیک منصوب شدند که شاید بتوان گفت در سالهای اخیر از معدود انتخابات درست توسط مسئولان بوده، اما به علت وجود مشکلاتی عدیده، چه در سیستم تخصیص بودجه به این ارکستر و چه به خاطر کمبود نوازنده و سالن کنسرت، علی رهبری پیشنهاد داد ارکستر سمفونیک کار ارکستر ملی را هم انجام دهد که این پیشنهاد واکنشهای مخالف زیادی در پی داشت که در صدر آنها مخالفت شدید رهبر ارکستر ملی بود و به اختلاف نظر بین دو رهبر که هر کدام از یک سنت فکری متفاوت میآیند، منجر شد. البته هرکدام دلایل خودشان را برای حفظ مواضعشان داشتند، یکی بر حفظ هویت ملی و دیگری بر اهمیت موسیقی کلاسیک غرب اصرار داشتند که نهایتا معاونت فرهنگی هنری ارشاد، رأی را بر ادامه کار هر دو ارکستر داد و به این ترتیب، دور تازه فعالیت ارکستر ملی در شبی که بسیاری از اهالی فرهنگ و سیاست در تالار وحدت گردهم آمده بودند، آغاز شد. حالا بعد از اولین برنامه ارکستر ملی، با فرهاد فخرالدینی درباره لزوم وجود ارکستر ملی و اولین اجرا بعد از این وقفه طولانی و مشکلاتی که همچنان بهقوت خود باقی است، گفتوگو کردهایم.
* بالاخره بعد از مدتها ارکستر ملی روی صحنه رفت. با تمام مشکلاتی که وجود داشت، این اجرا چقدر به ایدهآل خودتان نزدیک بود؟
با وجود اینکه زمان کمی برای تمرین داشتیم، اجرا بسیار عالی بود. همه بچهها (نوازندگان ارکستر) با پشتکار و صمیمیت در تمام تمرینها شرکت داشتند و من خوشحالم که چنین صمیمیتی بین اعضای ارکستر بهوجود آمد. امیدوارم بهزودی با کمک مسئولان به تمام ایدآلهای خودمان برسیم. در این اجرا قطعات زیبایی از آثار ماندگار و بهیادماندنی آهنگسازان موسیقی ملی ایران اجرا شد. باید بگویم قبلا این آثار هرگز با چنین شکوهی اجرا نشده بود و استقبال مردم عزیزمان هم بسیار عالی بود به همین دلیل قرار شد این کنسرت طی سه شب از دهم تا دوازدهم تیر دوباره برگزار شود.
* رپرتوآر برنامه بر چه مبنایی انتخاب شده بود؟
ما سعی کردیم گزیدهای از آثار آهنگسازان معاصر ایران مثل درویشخان، علینقی وزیری، تجویدی، مرتضی حنانه، جواد لشگری، حبیبالله بدیعی، پرویز یاحقی، فریدون حافظی و… را اجرا کنیم. البته قطعاتی هم از من، علیاکبر قربانی و شهرام توکلی در برنامه گنجانده شد. جا دارد از همکاری صمیمانه علیاکبر قربانی، شهرام توکلی، محمد معتمدی، سالار عقیلی، کیوان ساکت، همایون رحیمیان و همه نوازندگان تشکر و قدردانی کنم. ضمن اینکه برای چندمینبار از همه آهنگسازان و خوانندگان و تکنوازان عزیز برای همکاری با ارکستر ملی دعوت میکنم و این دعوت درواقع یک فراخوان برای همکاری با ارکستر موسیقی ملی ایران است. به نظرم هنرمندان عزیز، این همکاری را باید بهمنزله یک وظیفه ملی تلقی کنند.
* بعد از این وقفه ششساله، آیا نوازندگان سطح کیفی موردنظرتان را داشتند؟
بعضی از دستگاهها و مقامهای موسیقی ایرانی دارای پردههای خاصی است و نوازندگانی که با موسیقی ایرانی آشنایی دارند، این پردهها را میشناسند و نغمات این پردهها را بهدرستی مینوازند. اما نوازندگانی که فقط با موسیقی اعتدالیافته جهانی سروکار دارند، ممکن است آشنایی کاملی با پردههای موسیقی ایرانی نداشته باشند و برای رسیدن به این مرحله احتیاج به زمان داریم که امیدوارم با همکاری نوازندگان در آینده بتوانیم مقامهای خاص موسیقی ایرانی را هم با این ارکستر اجرا کنیم.
* مشترکبودن نوازندههای ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک، چه مضراتی برای هر دو ارکستر دارد؟
فعلا که ضرری ندارد ولی در آینده ممکن است با اجراها و سفرهای این دو ارکستر، مشکلاتی بهوجود بیاید و آن هم امیدوارم با برنامهریزی دقیق «بنیاد رودکی» و «سازمان ارکسترها» حل شود.
* به نظرتان اساسا میتوان بین ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک اولویت قائل شد؟
برای کشوری که به موسیقی اهمیت میدهد، هر دو این ارکسترها لازم است. اما ایران باید ارکستر موسیقی ملی داشته باشد، چون ما یک هویت ملی داریم که قابل اعتنا و توجه است و نمیتوانیم نسبت به این مسئله بیتفاوت باشیم. موسیقی ما ریشه در گذشته دارد. ما تعریفهای خاص خودمان را در موسیقی داریم که فرهنگ موسیقی ملی ماست، از موسیقی ردیف دستگاهی گرفته تا موسیقی محلی خوزستان، کردستان، آذربایجان و جاهای دیگر بههمراه ادبیاتی که با این موسیقی درهم آمیخته، موسیقی ملی ما را تشکیل میدهد. مثال سادهای بزنم: شما وقتی صدای ساز «نی» را میشنوید، میفهمید نوازنده «نی» مینوازد، بیشتر که دقت میکنید تشخیص میدهید نوازنده «نی هفتبند ایرانی» مینوازد؛ یعنی آن نی که در ترکیه و کشورهای عربی نواخته میشود، نیست. اگر بیشتر دقت کنید حتی متوجه میشوید نوازندهاش «کسایی» است؛ به این میگویند «هویت» اینها شناسنامه ماست. نمیتوانیم نسبت به این مسائل بیاعتنا باشیم. موسیقی ملی ما ضمن چنین پشتوانهای، در کنارش به افرادی که تحصیلات آکادمیک داشته باشند هم نیاز دارد و با اشراف چنین کسانی به موسیقی ایرانی و غربی، «موسیقی ملی» ما ساخته میشود. فرق میکند با گروهنوازی و تکنوازی موسیقی ایرانی. در گذشته رادیو برنامههای خوبی برای مردم داشت. مهمترینشان هم برنامه «ارکستر گلها» بود؛ منظورم این نیست که ما الان چیزی شبیه «گلها» بسازیم، ارکستر موسیقی ملی میتواند هم نغماتی که ارکستر گلها مینواخت، بنوازد و هم آهنگهایی که در ارکستر فارابی آقای حنانه و همکارانشان مینواختند و هم نغماتی که در ارکستر سمفونیک نواخته میشود. ارکستر موسیقی ملی بهخوبی توانست با «ارکستر سمفونیک ژنو» ادغام شود، یعنی نوازندگان ما در کنار نوازندگان ارکستر کلاسیک ژنو نواختند و اصلا کمبودی احساس نشد.
* اشاره به تکنوازی کردید. موسیقی ایرانی سابقه ارکسترال ندارد و بیشتر بر پایه تکنوازی بنا شده و این یکی از ویژگیهای موسیقی ماست، با این وصف، آیا هزینه و صرف انرژی برای موسیقی ارکسترال بهعنوان موسیقی ملی، منطقی است؟
در مقطعی نسبت به موسیقی سستی و بیاعتنایی شد و موسیقی تقریبا در خفا رشد کرد و این یک حقیقت است. موسیقی بعد از مشروطه به وسیله عارف قزوینی و درویشخان بهمیان مردم آمد. وقتی تصمیم گرفتند کنسرت اجرا کنند، بنابر احساس مسئولیتی که داشتند، به این فکر کردند قطعاتی بسازند و درویشخان بر مبنای موسیقی ردیف ما «پیشدرآمد» ساخت چون قبل از «درآمد» نواخته میشد، اسمش را «پیشدرآمد» گذاشتند و برای اینکه قطعه باشکوه تمام شود، «رِنگ» هم ساختند. یعنی ساختن قطعات موسیقی از این زمان متداول شد و این شروع موسیقی ارکسترال ملی در ایران است که درواقع با اتکا به موسیقی ردیف دستگاهی شکل میگیرد؛ این اتفاق حدود ۱۱۰سال پیش افتاد و در همان سالها نوازندگان به پاریس و تفلیس رفتند و صفحه ضبط کردند.
* که با گلها به اوج خودش میرسد…
خالقی در ارکسترالشدن موسیقی ایرانی نقش مؤثری داشت. در دهه ۲۰، انجمن موسیقی را تشکیل میدهد؛ این انجمن درواقع پایهگذاری هنرستان موسیقی ملی بود. در سال ۱۳۲۸ اعضای ارکستر انجمن موسیقی، کادر مدرسان هنرستان موسیقی ملی را تشکیل میدهند. چند سالی میگذرد و آقای خالقی ارکستر گلها را تشکیل میدهد البته قبل از خالقی، صبا، تجویدی و محجوبی ارکستر گلها را تشکیل میدهند اما ارکستری که کارهای جدی و ماندگاری ساخت که الان هم میشنوید، سرآغازش با روحالله خالقی است.
* این مقطع بهعنوان نقطه عطف موسیقی ارکسترال ایرانی است… .
بله، در رادیو هم ارکستر گلها وجود داشت و هم ارکستر باربد و نکیسا و… بعد آمدند گفتند یک ارکستر بزرگ رادیو و تلویزیون تشکیل دهید که ابتدا رهبری آن با فریدون ناصری بود و بعد مرتضی حنانه و از ۵۲ تا ۵۸ هم رهبری این ارکستر برعهده من بود. ارکستر ملی که بهدنبال ارکستر گلها تشکیل شد، درحقیقت کار ارکستر گلها را هم انجام میداد، چون برنامه گلها هم با این ارکستر ضبط میشد.
* از زمان خالقی تا به حال، چقدر موسیقی ما در ارکسترالشدن توفیق داشته است؟
خالقی مردی فوقالعاده و عالم بوده و هارمونی را از طریق مکاتبه با فرانسه یاد گرفته و مسلما کسی که با این علوم آشنایی دارد، راه برایش باز است. الان جوانهای ما خیلی خوب مینویسند به شرطی که موسیقی ایرانی را بشناسند. تنها دانش موسیقی غربی کافی نیست و من چنین چیزی را قبول ندارم. در درجه اول باید موسیقی، هویت ملی داشته باشد و آهنگساز باید موسیقی ایرانی را حس کند و بشناسد. موسیقی ایرانی دارای ریتمها و مقامهای متعددی است. در موسیقی ایرانی گرایشها و جاذبههای خاصی وجود دارد که در موسیقی غرب نیست، اینها فرهنگ ماست. کسانی که به این مسائل توجه دارند، میتوانند کار درستی ارائه دهند.کار خالقی در زمان خودش بسیار درست بوده و آقای وزیری هم همینطور. امروزه ما همان آثار را اجرا میکنیم و سعی داریم هویت کار را حفظ کنیم اما بهجرئت میگویم ما خیلی باشکوهتر اجرا میکنیم.
* شما بانی ارکستر ملی بعد از انقلاب بودید؛ دراصل سؤالم این بود که بعد از انقلاب، ما چقدر در موسیقی ارکسترال پیشرفت داشتهایم؟
به تنهایی نبوده به کمک خیلی از دوستان صورت گرفت؛ کسانی که دلشان برای موسیقی ایرانی میتپد و در کنارش، دانشاش را دارند. باور کنید در موسیقی ایرانی تکنیک خیلی بالا رفته و نوازندگان خیلی قوی شدند. در کنار اینها کسانی که دانش ارکستراسیون و کنترل پوان دارند، خیلی پیشرفت کردهاند و آمیزه اینها تحولی ایجاد کرده طوری که الان میبینید درون ارکستر به وسیله یک تصنیف ساده چه انفجاری صورت میگیرد و چقدر باشکوه اجرا میشود. این تحول، مبنایی باید داشته باشد، همینطوری که حادث نمیشود. نمیخواهم از خودم تعریف کنم، اما من ضمن کارهای مختلفی که کردهام، از تدریس و رهبری و آهنگسازی و… ، در حال حاضر چند کتاب مهم موسیقی در این چند سال نوشتهام مثل «هارمونی موسیقی ایرانی» که اولینبار است در زمینه موسیقی چنین کتابی منتشر شده؛ اینها نتیجه یک عمر تجربه است و دوست دارم این تجربیات را به یادگار برای نسلهای بعد باقی بگذارم. از سوی دیگر، اگر آثار آهنگسازان دیگر را هم در نظر بگیرید، متوجه میشوید چه مجموعه ارزشمندی در موسیقی ایرانی بهوجود آمده. ما باید به داشتههای خودمان اهمیت دهیم و افتخار کنیم و نسبت به موسیقی ایرانی غرور داشته باشیم. نگوییم این موسیقی قابلیت جهانیشدن ندارد. چرا ندارد؟ خیلی هم قابلیت دارد.
* چرا پس تابهحال هیچ اتفاقی نیفتاده؟
در حال افتادن است. شما خودتان هم این مسائل را میدانید؛ هیچوقت از موسیقی حمایت نشد. همیشه باید دولت حامی هنرمندان باشد و هنرمندان هدایتکننده باشند. اینجا برعکس است (خنده) یعنی میگویند: «آنطور که ما میگوییم، بنویسید و بنوازید و… .» اینطور که نمیشود. وقتی جامعه اصلاح شود موسیقی هم اصلاح میشود و آن وقت جامعه خودش تعیین میکند به چه موسیقیای نیاز دارد. به خدا اگر جامعه سالم باشد، همهچیز سر جایش قرار میگیرد. نه اینکه بگویند اینطور که من میگویم، بساز و… با این سیاست چیزی درست نمیشود. جامعه سالم، موسیقی هنر و ورزش سالم دارد و موسیقی میتواند در بهوجودآوردن یک جامعه سالم حرف اول را بزند و باید به آن بها دهند. مگر میشود یک ارکستر را ششسال تعطیل کنند. نوازندهها باید هر روز تمرین کنند تا بتوانند اینقدر چابک و ظریف بنوازند.
* نوازندهها بالاخره در این مدت جذب گروههای دیگری شدند… .
در همین زمانی که ارکستر ملی تعطیل بود، ما «مهرنوازان» را تشکیل دادیم و ارکسترهای دیگری تشکیل شد و بچهها شاهکار کردند بههرحال، این عشق بود که آنها را به راهی که باید میرفتند، کشاند و کارشان را متوقف نکردند. فکر کنید ورزشکاری ششسال ورزش نکند، چه چیزی از او باقی میماند!؟
* به نظرم ارکستر ملی بخشی از میراث فرهنگی ماست که باید حفظ شود و در این شکی نیست. به نظرتان ارکستر ملی چقدر پتانسیل دارد که مردم را به سالنهای کنسرت بکشاند…
متأسفانه ما این همه زحمت میکشیم فقط تعداد اندکی از مردم به کنسرت میآیند و این کافی نیست. اگر در بزرگترین سالنها هم حساب کنید، درمجموع سه شب پنج هزار نفر میآیند. معتقدم چند راه وجود دارد؛ اول اینکه این اجرا در نقاط مختلف تهران و شهرستانها اجرا شود. برگزاری کنسرت به شهرها رونق میدهد، هتلها و رستورانها به جنبوجوش میافتد. موسیقی میتواند نقش سازنده داشته باشد.
* ولی فکر میکنم ارکستر ملی در تهران نهایتا چند سئانس میتواند سالن پر کند و کشش نخواهد داشت… .
چرا اگر در نقاط مختلف تهران برگزار شود، مورداستقبال قرار خواهد گرفت. تهران آنقدر بزرگ شده که کسی که از محل اجرا ۵۰ کیلومتر فاصله داشته باشد، طبیعی است که نتواند برای یک کنسرت این مسیر را طی کند و امکان آمدنش به کنسرت کم است؛ به همین دلیل ما باید به محل آنها برویم.
* آیا از نظر موسیقایی ارکستر ملی این توان بازتولید را برای سال بعد هم دارد؟ منظورم یک رپرتوار جدید است چون وجه نوستالژیک هم تا یک جایی مخاطب را به سالن میکشاند… .
درست است. ببینید یک برنامه میتواند برای شهرستانها یک سال ادامه داشته باشد و این زمان زیادی است و ما میتوانیم قطعات جدیدی تولید کنیم.
* آیا این قطعات جدید میتواند جایگزین قطعات نوستالژیک شود؟ منظورم هم از نظر موسیقایی و هم از نظر جذب مخاطب است؟
وجه نوستالژیک در موسیقی خیلیمهم است؛ نهتنها در ایران بلکه در همه جای دنیا اینطور است. ترانهای که صد سال پیش ساخته شده و پدربزرگها با آن خاطره دارند، منتقل شده به نسلهای بعد و «پاواروتی» دوباره آن را خوانده و بعد همان را «دومینگو» و «کاراراس» هم خواندهاند. ما در ایران هم باید چنین کاری کنیم. کار ارکستر موسیقی ملی درواقع چنین کاری است. کسانی که قبلا این قطعات را شنیدهاند، میروند در عوالم خودشان و برای نسل جوان هم که آنها را نشنیدهاند جذاب خواهد بود.
* واقعا فکر میکنید نسل جوان ما الان جذب این موسیقی میشود؟
وقتی موسیقی خوب ارائه دهید، جوانها خودبهخود به سمتش کشیده میشوند. همین ارکستر موسیقی اگر در نقاط مختلف اجرا داشته باشد و بهصورت دیویدی بین مردم پخش شود…؛ آخر چه بگویم، دلم پر از درد است؛ هنوز ساز را در تلویزیون نشان نمیدهند. به جای ساز گلدان نشان میدهند و نوازنده حرکات شبههانگیزی پشت گلدان انجام میدهد و همه فکر میکنند این نوازنده پشت گلدان با خودش چه کار میکند؟! مخاطب اصلا نمیفهمد کسی در حال ساززدن است، چون فقط میبیند کسی پشت یک گلدان تکان میخورد! این بیحرمتی به هنر است. تلویزیون میتواند عطش مردم را سیراب کند. بلیت کنسرت به این گرانی را مگر مردم با این وضعیت اقتصادی میتوانند بخرند؟! حتی اگر ۲۰ هزار تومان هم باشد خیلیها توان خریدش را ندارند. آدم دلش به درد میآید. باید کاری کنیم مردم ارزانتر این برنامهها را ببینند؛ این آرزوی من است که این موسیقی به خانههای مردم راه پیدا کند.
دیدگاهتان را بنویسید