اگر تمام گروههای موسیقی دنیا به هم بریزند، گروه کامکارها از هم نمیپاشد. همیشه وقتی باهم کار میکنیم، بین ما پیوندی حسی، معرفتی و عاطفی برقرار است.
بیژن کامکار از بزرگ هنرمندان موسیقی است. در آن سوی رشته کوههای زاگرس، شهر سنندج زاده شد و موسیقی را نزد پدر آغاز کرد و به سرعت راه پیشرفت پیمود و به تهران آمد. قبل انقلاب به همراه دیگر هنرمندان صاحب نام همکاریاش را با رادیو تهران آغاز کرد و بعد اعتصاب به اعتراض جنایات شاه و کناره گیری از رادیو و سپس انقلاب و پیوستن به گروههای شیدا و عارف و چاووش. در خلق آثار بیشمار انقلابی در جایگاه خواننده و نوازنده فعالیت کرد و با تشکیل گروه کامکارها، موسیقی را ادامه داد. او سالها فعالیتهنری کرد و به موسیقی این مرز و بوم خدمت کرد. متاسفانه چند سالی است که از بیماری رنج میبرد و جندباری تن به تیغ جراحان سپرده، با این احوال، عشق، درد و رنج و بیماری نمیشناسد و بیژن کامکار که نه تنها دف را به عرصه موسیقی ایران زمین بازگرداند، بلکه با اجراهای متعدد خارج از کشور باعث شناساندن این ساز با قابلیت به دنیای غرب شد. بیژن کامکار هنوز هم برای مردمش میخواند و مینوازند.
*جناب کامکار، در ابتدای گفتگو از زندگی و فعالیتهای هنری خود از کودکی تا به امروز توضیحی اجمالی بفرمایید.
من بیژن کامکار متولد ۲۸ آذر ماه سال ۱۳۲۸ در شهر سنندج هستم. تمام هفت برادر و یک خواهر از کودکی موسیقی را نزد پدر آغاز کردیم و من آنقدر کوچک بودم که نمیدانم چند ساله بودم که موسیقی را آغاز کردم. اولین حضورم در عرصه موسیقی در زمان کودکی به عنوان خواننده در رادیو سنندج بود. من و همه برادرانم موسیقی را با ساز تمبک آغاز کردیم و همیشه به شاگردانم توصیه میکنم که موسیقی را با تمبک شروع کنید چون ریتم یکی از ستونهای اصلی موسیقی است. در خلال آن سالها در رادیو، تلویزیون و اداره فرهنگ و هنر به اجرای برنامه می پرداختیم. به جز گروه ما در تمام سنندج گروه موسیقی به این شکل نبود تنها گروههای موسیقی فولکلور بودند. و به موسیقی ما موسیقی شهری میگفتند که متشکل بود از سازهای سنتی نظیر سنتور و تار و غیره ازینرو همه اردوها و اجراها را ما میرفتیم. و چند بار در رامسر بین تمام دانشآموزان اول شدیم. در آن زمان گروه ما متشکل بود از من، هوشنگ، پشنگ، قشنگ و ارژنگ و بقیه هنوز کوچک بودند. دلایل بسیاری وجود دارد که ما کامکارها همه به موسیقی روی آوردیم و یکی از مهمترین دلایل این بود که پدر ما نظامی بود و بعد از انتقال از آذزبایجان به سنندج، به او ماموریت دادند که یک گروه موسیقی برای رادیو سنندج تشکیل دهد و اگر این کار را انجام نمیداد حقوق به او تعلق نمیگرفت و به خاطر این کار تمام کردستان را گشت و نتوانست دو نوازنده گیر بیاورد. حدود پنج سال پس از آن حدود سال ۱۳۴۵ گروه کامکارها تشکیل شد. در آن دوران حدود ۴۰۰ آهنگ عمدتا ساخته پدرم و برخی نیز آهنگهای فولکلور منطقه که بازسازی شده بودند را اجرا کردیم که در آرشیو رادیو سنندج موجود هستند. آن زمان پدرم کارشناس موسیقی فرهنگ و هنر بود و در کنار وی من، هوشنگ و پشنگ شروع به تدریس موسیقی کردیم. بعدها من و پشنگ و ارژنگ برای تحصیل به دانشگاه هنرهای زیبا آمدیم و برادر بزرگمان هوشنگ برای تحصیل به دانشگاه برکلی آمریکا رفت.
از عضویت در دو گروه معروف شیدا و عارف بگویید.
پس از اینکه هوشنگ برای تحصیل موسیقی به آمریکا رفت، من و پشنگ و ارژنگ نیز به دانشگاه تهران رفتیم، قشنگ خواهرم نیز که با مرحوم محمدرضا لطفی ازدواج کرد بنابر این گروه کامکارها از هم پاشید و من و پشنگ به گروه عارف و اردشیر به گروه شیدا پیوستیم. پس از آنکه حسین علیزاده و لطفی بنا به دلایلی به اروپا رفتند من و برادرهایم گروه شیدا را با سرپرستی پشنگ ادامه دادیم و دو آلبوم منتشر کردیم.
چطور دوباره گروه کامکارها را تشکیل دادید؟
بعد از آنکه گروه عارف و شیدا منحل شدند پدرم با حالتی وصیت گونه به ما گفت حالا چرا دوباره گروه خودتان را تشکیل نمیدهید؟ و این گفته پدرم زمانی بود که تقریبا همه پیش هم بودیم و هوشنگ از آمریکا و ارسلان و اردشیر و اردوان از سنندج به من و پشنگ و ارژنگ پیوستند و گروه دوباره شکل گرفت. آن شبی که تصمیم بر تشکیل مجدد گروه بود آقای بهروز غریب پور که از اساتید تئاتر کشور و سنندجی هستند پیشنهاد دادند که نام گروه را کامکارها بگذاریم و گفتند که پدر شما زحمات بسیاری برای موسیقی کشیدهاند و به این دلیل نام کامکارها را برای گروه برگزیدیم.
اولین کنسرت گروه کامکار چه سالی و کجا برگزار شد؟
اولین کنسرت ما سال ۶۸ در تالار وحدت اجرا شد و پدرم چون از بیماری سرطان رنج میبرد از اول تا آخر اجرا بخاطر درد ناحیه شکم رنج میکشید و با این حال تا پایان اجرا ماند و آن را کامل تماشا کرد. دومین کنسرت ما در فرهنگسرای بهمن بود و پدرم دیگر نتوانست به تماشای کنسرت فرزندانش بیاید و ما فیلم اجرا را برای او بردیم و به ایشان نشان دادیم و سومین کنسرت با درگذشت پدرم به یاد او برگزار شد.
گروه کامکارها از جنبه ماندگاری استثنا هستند و بیش از هرگروه دیگری یکپارچگی خود را حفظ کردهاند، شما دلیل آنرا چه میدانید؟
مطمئنا مهمترین دلیل آن خانوادگی بودن گروه ماست. اگر تمام گروههای دنیا به هم بریزد این گروه از هم نمیپاشد. وقتی با هم کار میکنیم بین ما پیوندی حسی، معرفتی و عاطفی برقرار است البته این مورد در دیگر گروهها هم وجود دارد. دلیلی که گروهها از هم می پاشند اینست که سلایق متفاوت است و کم کم سن بالا میرود و یک جوان بیست و پنج ساله سابق پا به سن میگذارد و مشکلات خانواده و تحلیل جسمی بر کار و تصمیم گیری و اهداف تاثیر میگذارد. وقتی از رادیوی رژیم پهلوی بیرون آمدیم خودمان تمام کارهای برنامه ریزی و کنسرت گذاری و غیره را به عهده گرفتیم چون علاوه بر عشق به موسیقی میبایست از این راه امرار معاش نیز میکردیم. تا دو دهه قبل از ما بسیاری کسانی که موسیقی کار میکردند دارای مشاغلی غیر از موسیقی برای کسب درآمد بودند یکی جواهر فروش بود و دیگری مهندس و یکی کارمند ولی ما این را به عنوان شغل برگزیدیم. از دیگر دلایل ماندگاری گروه ما اینست که ما هیچ کدام از بزرگ تا کوچک یک دینار از دیگری پول بیشتر نمیگیریم و درآمد حاصله را بطور کاملا مساوی تقسیم میکنیم. اما در گروههای دیگر فرق میکند، دستمزد خواننده و نوازنده با سابقه با مثلا یک نوازنده کم سابقه تفاوت دارد. از نظر معنوی نیز خیلی از اعضای گروهها با هم اختلاف سلیقه و عقیده دارند البته در عین اختلاف دوستی و احترام بین گروهها وجود دارد. و اگر گروه کامکارها تا الان پابرجا بوده به این دلیل است که این مشکلها را بین خود حل کردهایم. در برخی موارد نیز با هم اختلاف نظر داریم که با تعامل و همفکری حل می شود. در گروههای دیگر شاید پیش بیاید که مثلا فلان نوازنده بگوید من فلان اجرا را رقم زدم ولی در گروه ما هرکدام که در اجرا ساز میزنیم بقیه با تمام وجود و از ته دل به او انرژی میدهند که بهتر اجرا کند و این خصیصه در تمام ما وجود دارد و دقیقا آنچه برای خود میخواهیم برای دیگر اعضای گروه نیز میخواهیم.
جناب کامکار بسیاری اعتقاد دارند که شما دف را وارد موسیقی سنتی ایران کردید. کمی در این ارتباط توضیح دهید.
دفی که سالها در مجالس خانقاهی بست نشسته بود را به موسیقی سنتی ایران معرفی و استفاده کردیم. علاوه بر آن در اکثر فستیوالهای معتبر جهان این ساز را معرفی کردیم و به این واسطه همه دف را و کردستان را بهتر می شناسند. با اینکه من دف را به موسیقی سنتی معرفی کردم خیلیها در این راه کمک کردند. لازم به ذکر است که دف سازی ایرانی است و ساخته دراویش نیست. وقتی اعراب به ایران حمله میکنند سازها به بست نشینی میروند مثلا کمانچه به مراسم آیینی لرها میرود، تنبور به مراسم اهل حق میرود، دف و تاس به مراسم دراویش قادری میروند و در این میان خیلی سازها بست نشین نشدند و به خارج از کشور برده شدند مثل ساز چنگ که غربیها بعدها نام هارپ بر آن نهادند و در حال حاضر تکنیک این ساز در دست روسهاست و اگر بخواهیم یاد بگیریم باید این تکنیکها را از روسها وام بگیریم. یا ساز عود که به خاطر سوناریته و رنگ صدا که بم هست و اعراب اغلب دارای صداهایی بم و حجیم هستند این ساز را بردند و امروزه ما اگر بخواهیم روی این ساز کار کنیم باید تکنیکهای نوازندگان بهنام عرب همچون منیر بشیر و دیگران را کار کنیم.
با توجه به فرمایشات شما با وجودی که ساز تار به نام آذربایجان ثبت شده آیا ادعای سازی مانند عود به مراتب مشکلتر نخواهد بود؟
بله سخت است لیکن در مورد تار آذربایجان این را بگویم که آن تار با نام تار آذری ثبت شده و از بسیاری جهات با تار ایرانی تفاوت دارد و تار به اصطلاح قفقازی چه از نظر تکنیک، نوازندگی و سوناریته و رنگ صدا خیلی با تار ایرانی فرق میکند. با این وجود من به وزیر ارشاد گفتم تا دف همچون تار به اسم کشوری دیگر ثبت نشده آنرا به ثبت جهانی برسانیم که آقای وزیر گفتند طبق قانون یونسکو هر کشور فقط میتواند یک ساز را برای ثبت معرفی کند و ما هم در تلاشیم تا ساز سنتور را به ثبت برسانیم. منتهی مراتب من میگویم که علیرغم اعلام رسانهها و تبلیغات کشورها، همه به خوبی میدانند که چه سازی در واقع به چه کشوری منسوب است و این واقعیت را که مثلا ساز چنگ و عود ایرانی بوده را همه میدانند و دف هم ساز اصیل ایرانی بوده و در بسیاری آثار تاریخی و سنگ نوشتهها از جمله مکان تاریخی بیستون در کرمانشاه نقشهایی چند هزار ساله از دف بر سنگهای این منطقه حکاکی و ثبت شده است همچنین از شعر رودکی تا حافظ و مولانا در همه واژه دف به کار رفته است. یکی از کسانی که باعث شد دف یک شبه ره صد ساله بپیماید مرجوم لطفی بود که با گروه شیدا از دف استفاده کرد و این ساز به یکباره از پشت کوههای سنندج به پایتخت ایران آمد و در کنار آواز شجریان قرار گرفت. انقلاب در معرفی ساز دف نقش مهمی داشت چراکه از موسیقی قبل انقلاب بجز موسیقی مبتذل و یک سری آثار ردیفی استادان بهنام چیزی باقی نمانده بود و این نوع موسیقی را میطلبید، از سوی دیگر بعد از انقلاب فهرستی از بخشهای ممنوعه موسیقی اعلام کرده بودند از جمله اینکه موسیقی شش و هشت نباشد، مرقوص نباشد و یکی از دیگر موارد این بود که تمبک نباشد و این نقیصه ساز کوبهای باعث شد تا حدود سال ۶۷ دف بجای تمبک در ارکستر باشد که به تدریج جای ویژه و کاربرد ویژه خود در ارکستر را یافت. و با توجه به معیارهایی که انقلاب برای موسیقی ترسیم کرده بود موسیقی فاخر و عرفانی بیشتر رشد کرد. یکی دیگر از کسانی که سهم عمدهای در معرفی دف داشت شهرام ناظری بود. این خواننده دارای صدایی عرفانی و به اصطلاح دفخور بود. شهرام ناظری ساخته شده بود که با دف بخواند نمونهاش آلبوم گل صد برگ و آتش در نیستان و صدای سخن عشق است و به نظر من ناظری آنجا که با دف خوانده صدایش از رنگ و سوناریته بهتری برخوردار است.
کمی از فعالیتهایتان در قبل از انقلاب بگویید. شما در کجا کارهایتان را تولید میکردید؟
سه ارگان وجود داشت. یکی مرکز حفظ و اشاعه موسیقی که بیشتر وظیفهشان حفظ آثار موسیقایی بود. دیگری رادیو تلویزیون بود که موسیقی تولید میکرد گرچه در کنار تولید به حفظ و آرشیو کارها نیز مبادرت میورزیدند. و سوم وزارت فرهنگ و هنر بود که امروزه ارشاد اسلامی است. چون مرکز حفظ و اشاعه موسیقی کار تولیدی نمیکرد بنابر این اعضای گروه عارف به شوق خلق آثار هنری به رادیو آمدند. حسین علیزاده و مرحوم مشکاتیان مسئول گروه موسیقی مرکز حفظ و اشاعه بودند که به رادیو آمدند و مسئول موسیقی رادیو نیز هوشنگ ابتهاج بود که خدمات زیادی به موسیقی کرد.
در زمان رژیم پهلوی چرا از رادیو استعفا کردید؟
واقعه هفدهم شهریور که پیش آمد نه تنها من بلکه تمام اعضای گروه شیدا و عارف یکجا از رادیو استعفا دادیم و تا بعد از پیروزی انقلاب با رادیو تلویزیون همکاری نکردیم. ما حتی قبل از شرکت ملی نفت اعتراض کردیم. انقلاب که شد هر حرکتی که میشد ما پا به پای مردم و انقلاب میآمدیم. خیلیها به ما تهمت میزدند که تودهای یا فلان هستید اما در جلد ساز بچهها مهر و تسبیح بود. این حرکت قبل از انقلاب شروع شده بود مثلا در میدان ژاله که مردم را کشتند ما آهنگ «ژاله خون شد» را خواندیم، میدان انقلاب را که به خون کشیدند خواندیم «برادر کاکلش آتشفشونه»، لانه جاسوسی آمریکا را که تسخیر کردند خواندیم «آفت نوع بشر آمریکاست» و به همین منوال تا به امروز با مردم و انقلاب بودیم. اولین سرود جنگ را نیز ما خواندیم. زمانیکه اولین حمله هوایی به تهران شد ما در یک زیرزمین در فرودگاه داشتیم آهنگ «همت کنید ای دوستان دشمن به میدان آمده» که از ساختههای مرحوم محمدرضا لطفی بود تمرین میکردیم. خیلیها به ما میگویند که شما زمان انقلاب و جنگ برای خودتان فقط موسیقی کار میکردید در صورتیکه ما در لحظه لحظه انقلاب و جنگ حضور داشتیم، دامادمان در بمباران شهید شد و ما در تمام تظاهرات و رویدادها در کنار مردم بودیم مثلا حتی برادر کوچکمان اردوان آن زمان با هشت سال سن با ارژنگ در تظاهرات ۱۷ شهریور شرکت کردند.
به اعتقاد شما چرا اتفاقات و جریانهایی مانند جریان چاووش دیگر در موسیقی اتفاق نمیافتد و چرا هنرمندان موسیقی آن ارتباطات و همبستگی سابق را ندارند؟
نه فقط موسیقی بلکه همه چیز عوض شده است. تمام پدیدههای طبیعت تغییر میکنند. دلیل آن کارها شرایط آن زمان بود. شاه رفت وانقلاب شد و بعد جنگ تحمیلی. همچین شرایطی دست به دست هم داد تا آن رویدادهای هنری شکل گرفته و آثاری خلق شود. همچنین هنرمند منبع الهام میخواهد مثلا گذشتگان در همین تهران به دامنه البرز میرفتند و لب چشمهها الهام میگرفتند و موسیقی میساختند اما امروزه شما کیلومترها میروی و اثری از منبع الهام نیست. یکی دیگر از شرایط گذشته این بود که هنرمندان فقط موسیقی اصیل و ناب ایرانی گوش میدادند اما حالا با پیشرفت ارتباطات و فناوری همه نوع موسیقی بخصوص موسیقی به اصطلاح اونور آبی و موسیقیهای سطحی گوش شنونده را خراب میکند.
چرا آواز نسبت به گذشته سیر نزولی داشته است؟
دلیل عمده این است که با پیشرفت تکنولوژی، مردم کمتر تحمل شنیدن آواز را دارند و ریتم تند و سریع زندگی امروز کمتر آواز میطلبد و مردم بیشتر خواهان شنیدن تصنیف هستند. یکی دیگر از دلایل سیر نزولی آواز روش انتقال آن از طریق سینه به سینه بوده است که در این روش چون نغمات ثبت نمیشدهاند وبسته به توانایی انتقال دهنده آموزش داده میشدهاند با نواقصی همراه بوده که گاه این روایتها به طور دقیق منتقل نمیشده و ازینرو آواز سیر نزولی داشته است در حالیکه در غرب با ثبت موسیقی به وسیله نت، همه آثار فاخر گذشتهشان را بدون کوچکترین تغییر به نسلهای بعد منتقل کردهاند.
شما به عنوان یکی از پرکارترین هنرمندان عرصه موسیقی با چه مشکلات و موانعی مواجه بوده و هستید؟
باید به موسیقی بیشتر بها داده شود چون طیف بسیار گستردهای را در بر میگیرد و موسیقی در تمام جوانب زندگی انسان وجود دارد. یکی از مشکلات، هزینههای سنگین به روی صحنه بردن موسیقی است که فقط با حمایت دولت تسهیل میشود. خیلیها از ما میپرسند که مثلا چرا در فلان جا کنسرت برگزار نمیکنید و من در جواب میگویم که ما فقط موسیقی را اجرا میکنیم و کار هماهنگی و سالن با کنسرتگذار است که آن هم با هزینههای بالا چالش دارد. چرا برای یک بازی که در ورزشگاه صد هزار نفری آزادی برگزار میشود بیست و پنج میلیون تومان هزینه سالن دریافت میکنند ولی برای یک اجرای موسیقی در سالن هزار و پانصد نفری برج میلاد چهل میلیون تومان؟ مشکلات در حوزه موسیقی فراوان است و امیدواریم یک به یک حل شوند.
برنامه آینده شما برای اجرای موسیقی و یا تولید آلبوم چیست؟
برنامه اجرای کنسرت را کنسرتگذار انجام میدهد و ما فقط اجرا میکنیم. طبق روال گروه کامکارها تقریبا بطور مرتب اجرای داخلی و خارجی داریم. در مورد آلبوم بگویم که کارهایی در نظر داریم. اگر شما بیایید کشو میز کار من را ببینید ملاحظه خواهید کرد که کارهای زیادی بصورت نت نوشتهام که امکان مالی تولید آنها را ندارم. تنها راه ارتباط ما با مردم سی دی بود که قطع شد. همه هم که امروزه کارها را روی موبایل میاندازند. تهیه کنندهها هم اگر شما بزرگترین هنرمند هم که باشی فقط تیراژ یا به اصطلاح شمارگان را فقط می شناسند. به دلیل وجود نداشتن حق کپی رایت کسی کار تولید نمیکند. شما یک تهیه کننده معرفی کنید من فردا ششتا آلبوم کار میکنم.
گفتگو از علیرضا سپهوند و حسین سلیمی
دیدگاهتان را بنویسید