موسیقی ایرانیان – بیتا یاری: برخی گروهها همسن و سال آدمی هستند و فضاهای اجرایی آنها با روحیه جوانی مطابقت دارد و حتی گذر زمان را نیز میتوان با آنها دریافت. گروه پالت وقتی در اسفندماه ۹۱ آلبوم «آقای بنفش» را در قالب تلفیق آواز ایرانی با سازهای غربی ارائه کرد با استقبال گرم مخاطبان مواجه شد و در دو سال گذشته اجراهایی را در ایران و خارج از کشور داشت. اجراهایی که با تمام نواقص آن، پرمخاطب عام و خاصپسند بود. این گروه حالا بعد از چند سال آلبوم دوم را آماده ارائه دارد که به گفته سرپرست آن رد بزرگترشدن پالتیها را میتوان در آن دید. دو شب اجرای گروه پالت در تالار وحدت و آلبوم جدید «شهر من بخند» بهانه خوبی برای مصاحبه با روزبه اسفندارمز، نوازنده کلارینت و سرپرست این گروه بود. گفتوگو در شبهای پیش از اجرای کنسرت انجام شد تا بدون پیشداوری درباره آلبوم جدید، جویای دغدغههایم باشم و این بار جواب سوالهایم را از این گروه موسیقی آلترنیتیو محبوب جوانان بشنوم.
* فکر میکنید اگر از آلبوم «شهر من بخند» همانند آلبوم اول گروه پالت، «آقای بنفش» استقبال نشود قدرت تحمل نقد و روحیه نقدپذیری داشته باشید؟
اصولا همه ما، اعضای گروه پالت، عوض شدهایم. ما میتوانستیم از همان فرمول قبلی آلبوم «آقای بنفش» استفاده کنیم تا دوباره کاری مورد پذیرش صددرصد مخاطبانمان داشته باشیم. بهطور مثال میتوانستیم المانهای اثرگذار آلبوم قبلی را پیدا کنیم و یک جمله یا ریتم آن را عوض کنیم یا به گام دیگری ببریم تا بازار مخاطب را در دست داشته باشیم اما گفتیم نه. چراکه وقتی یک ایده در ما پیدا میشود آن ایده را دنبال میکنیم. نمیگویم برایمان مهم نیست که فیدبک مخاطبان نسبت به کارمان چیست، چراکه برای کار بعدی به ما انرژی و انگیزه میدهد اما برایمان مهم است که چه چیزی را با مخاطب خود تقسیم میکنیم. بهطور مثال همانطور که درصدی از مخاطبانمان در دبیرستان کتانی آلاستار و نایکی میپوشند و بعد در دانشگاه به کفش اکو و… روی میآورند ما هم همین روند تجربه کردن و تغییر را دنبال کردیم.
ما تاکنون سعی کردیم با مخاطبانمان تجربههایمان را تقسیم کنیم. برای همین در آلبوم «آقای بنفش» ترکها ارتباط موسیقایی آنچنانی با هم ندارد چون هرکدام تجربهای جداست. همین اتفاق درباره آلبوم دوم نیز افتاده است.
* آخرین اجرای شما در عمارت مسعودیه بود که به نام این عمارت هم قطعهای جدید را به همراه دو قطعه دیگر اجرا کردید که با توجه به آلبوم «آقای بنفش» که مربوط به دو سال گذشته پالت است نشان داد آن شور و حال شیطنتآمیز و دلچسب چند جوان خوشفکر کمی دستخوش تغییر شده است. آیا با توجه به تغییرات زمانی و… دیگر آن فضای شاد یا به قول سامیها، کول را نخواهیم داشت؟
نه، نمیگویم که آن فضای به قول خودمان باحال را نخواهیم داشت اما به هر حال ما هم سنمان بالاتر رفته است. درست است «آقای بنفش» در آخر سال ۹۱ منتشر شد اما ما از سال ۸۸ روی این آلبوم کار میکردیم. حدود ۲۵-۲۴ سالگی بودیم و اصولا پروژهای زودگذر برایمان بود. ما دور هم جمع شده بودیم تا ساز بزنیم و چهار، پنج ترک ساختیم که دو تای آن را نگه داشتیم و مابقی را دور انداختیم. ضمنا ما هفت، هشت ماه بعد تازه شروع به آهنگسازی کردیم که آهنگسازی و ضبط آن یک سال و نیم طول کشید، تنها میکس و مسترینگ آن شش، هفت ماه طول کشید. یعنی پروسهای سه، چهار ساله بود برای همین این چیزی که شما میگویید اتفاق افتاده، یعنی سلیقهها و مزهها تغییر کرده است.
* خیلی هم تغییر کرده است. حتی روحیهای که در پالت میبینم از آنچه در سابق بوده، فاصله گرفته است.
بله، درست است چون ما هم تغییر کرده و بزرگتر شدهایم.
* یعنی بگوییم «آقای بنفش» بزرگ میشود {خنده}.
نه «آقای بنفش» یک پروژه و صرفا مجموعهای از تجربههای ما بود. حتی امروز که برای کنسرت تالار وحدت تمرین میکردیم روی سه، چهار کار جدید تمرکز کردیم که باز هم همان حالت پروژه به همراه تجربهکردن مزههای جدید را دارد. ما سعی داریم کارهای متفاوت را تجربه کنیم.
* المانی که پالت را در همان سال ۹۱ از گروهی مثل دنگشو نیز جدا کرده بود، این قابلیت منعطف گروه در برابر تجربههای جدید بود.
بله ممکن است. هنوز هم در حال تجربه کردن هستیم. مثلا ما در ماههای آینده با خوانندگان خارجی همکاری خواهیم داشت و از همین حالا داریم برای آن متریال خود را آماده میکنیم که ببینیم چه نوع همکاری متقابلی با آن هنرمند خارجی میتوانیم داشته باشیم. چراکه بسیار مهم است و در حال دستهبندی کارهایمان هستیم تا بدانیم با کدام هنرمند چه اثری را میتوانیم انجام دهیم. مهم خروجی کار است. چراکه ما همگی آدمهایی نبودیم که تنها موسیقی راک گوش دهیم یا فقط موسیقی سنتی؛ از «هیچکس» گوش میکنیم تا همایون شجریان و حتی آثار سازی در موسیقی ایرانی مثل قطعات حسین علیزاده و کیهان کلهر تا گروههای ایندی راک. طیف موسیقیای که گوش میکنیم بسیار وسیع است. اما مهم خروجی است که صدای درستی بدهد، اگر صدای درستی بدهد یعنی ما موسیقی درستی ساختهایم.
* صدای درست بدهد یعنی چی؟
یعنی کاراکتر داشته باشد.
* اینکه میگویید «صدای درست بدهد» را ناشی از یک قضاوت ارزشی و سلیقهای میدانم که باید با یک متر، معیار و چیز دیگری مقایسه شود اما هر آنچه کاراکتر داشته باشد را یک ویژگی میدانم که حرف دیگری است. مثلا پالت کاراکتر دارد اما اگر بخواهیم بدانیم صدای درستی میدهد باید مقایسهای صورت گیرد.
بهعنوان موزیسین صدای درست را در یکسری المانها و دانشهایی میدانم که چندین سال است از موسیقی آموختهایم. مثلا میدانیم که این صدا چیست و هدف این موسیقی پیچیدگی نیست اما میدانیم وقتی در ژانر جز داریم مینوازیم چگونه از ساز صدا خارج کنیم که درست صدا بدهد.
* هدف این موسیقی پیچیدگی نیست یعنی پالت دوست ندارد روی موسیقی پیچیده کار کند و موسیقی راحت را بیشتر مدنظر دارد.
چرا در کارهای جدید این را هم داریم. میگویم بستگی دارد چراکه ما روی ایدههایی که اتفاقی به ذهنمان میرسد، کار میکنیم و خروجی خوبی دارد اما شاید ماهها جرقهای که به ذهنمان رسیده را دنبال کنیم و به نتیجهای هم نرسیم برای اینکه خروجی آن را درست نمیدانیم.
* سیستم سعی و خطا؟
بله، مثلا در آلبوم جدید یک قطعه آلترنیتیو داریم که المانهای موسیقی کلاسیک را دارد اما آواز آن کاملا آواز سنتی ایران است.
* این کاراکتر پالت است که موسیقی غربی و سازهای موسیقی غربی را با آواز ایرانی ترکیب کرده که مبنای آن موسیقی کلاسیک است.
بله به هر روی اکثر اعضای پالت ابتدا دانشآموخته موسیقی کلاسیک بودند که به همین خاطر در آلبوم جدید قطعات ترکیبی از المانهای جدی موسیقی کلاسیک هم داریم.
* همین نوآوری بود که به علت نداشتن آزاردهندگی، جذب شد و اثرگذار در مخاطب بود.
بله، دقیقا همین مساله آزارندادن مخاطب در مواجهه با قطعات پالت، درستی خروجی موسیقی ما بود. تفکر بسیار مهم است. برخی موسیقی پالت را شاید خستهکننده بدانند و ریتم سریعتر در موسیقی را بیشتر بپسندند. و حتی برخی به موسیقی از طریق درستی وارد نشدهاند و…
* این بحث «ورود برخی به موسیقی از طریق درستی صورت نگرفته» بسیار بحث کشدار و دامنهداری در تاریخ موسیقی ماست که بهتر است در آن نیفتیم، چراکه همه در آن مدعیاند و متر و معیارها متفاوت است.
اجازه بدهید، من بارها در خیلی از کوچه و خیابانهای نقاط مختلف شهر تهران از بازارچه شاپور گرفته تا محلههای دیگر ساز زدم. هیچ آدم عادیای از ما ایراد نگرفت و نیامد بگوید فلان کار فالش است و… . اما کسی که خود را آشنا به موسیقی میداند و مثلا از گروه موسیقی پینک فلوید ایراد میگیرد و میگوید کارش بد است آن دیگر تفکر خودش است و این تفکر است که اشکال دارد، نه گروه پینک فلوید و قطعات آن. نکته اینجاست که کسانی که موسیقی را با پوست و استخوانشان دوست دارند برایشان مهم نیست که فلان قطعه دارد با تمپوی درجه چند نواخته میشود، بلکه برایشان حس آن مهم است و اینکه فریز موسیقی آیا درست ادا میشود یا نه؟
* فریز یا ملودی؟
نه فریز مهم است. مثلا لَمونت یانگ در ۱۹۵۲ در ۹۰ درصد یک قطعه یک نت مینواخت، اما فریز را رعایت میکرد و میتوانست آنچه را میخواهد بگوید. برای همین به نظر من جف بگ بسیار گیتاریست قدرتمندتری نسبت به سایر گیتاریستهای تکنیکی دنیاست که سریعتر از او ساز مینوازند، چون گذشته از اینکه بهشدت تکنیکی ساز میزند، بهشدت هم موزیکال مینوازد انگار با نتهایش دارد حرف میزند. اصلا مهم نیست ملودی دارد یا ندارد یا چقدر از آکوردهای ۱۱ و ۱۳ دیمینیش و هاف دیمینیش استفاده میکند، مهم این است که میداند اگر بعضی مواقع یک «رِ» مینور ساده بزند حق مطلب ادا میشود.
* این مساله به حس نوازنده برمیگردد که چقدر بداهه نوازی کرده و چقدر در لحظه خلق کرده است.
مهم این است که از منظر درستی نگاه کرده است. روی یک آکورد شاید مدتها وقت بگذاریم، چون مهم است. اصلا فرض کنید من یک کار تنظیم کردهام که پر از آکوردهای ۱۱ است، اما چگونه صدا میدهد؟ آیا در آن ژانری که میخواهید کار انجام بدهید درست است؟ آیا آن صدایی که میخواهید بدهد اینگونه است؟
قطعات موسیقی سه دستهاند؛ یا براساس فرم قدیمی است یا تلفیقی از همه فرمهاست یا فرم جدیدی دارد. حالا که فرم جدیدی دارد آیا پشت این صدادهی میایستند؟ مساله من این است.
* ادعای جدید بودن را دارند و پشت آن میایستند، اما اینکه هر چیز جدیدی پذیرفته شود یا نه؛ مساله است. معمولا همه میایستند، چون ادعای جدید بودن را دارند.
به زور و زحمت.
* کلام فارسی برای مخاطب بینالمللی موسیقی عامهپسند مقبولیت عام ندارد و در تور کنسرتهای خارجی با این مساله مواجهید. همکاری با موزیسینهای خارجی در گروه پالت چگونه خواهد بود؟
به همین دلیل سعی کردیم با خوانندگان خارجی کار میکنیم.
* کدام خواننده خارجی در آلبوم شهر من بخند با شما همکاری میکند؟
با گیزبرت زو کینپ هاوزن همکاری کردیم که در آلمان خواننده اجتماعی معروفی است. دو تِرک با او کار کردهایم که یکی از آن دو در آلبوم جدید هست.
* اجرای آلبوم در تالار چگونه خواهد بود؟
یک قطعه به جای آن اجرا خواهیم کرد.
* پس برای اینکه در تورهای خارجی هم پذیرفته شوید این کار را کردهاید. حال چقدر موسیقی شما در تور اروپایی پذیرفته شد؟
در وهله اول قضیه برای همه اعضای پالت شخصی است و فکر کردیم و دیدیم اشتراکهای زیادی با هم داریم و همه اعضا اهل سفر و تجربه هستند. به همین دلیل چه کاری بهتر از همکاری با خوانندگان خارجی خوب. جرقه اولیه نیز در همکاری خیلی کوتاه با یک درامر هلندی زده شد که در گالری محسن درسال ۹۱ با او اجرا داشتیم. کسی که از نپال با موتورش آمده بود و در همه کشورهای مسیرش تا اروپا ساز میزد و میگذشت و درام خیلی کوچکی داشت. آنجا بود که فهمیدیم میشود این کار را انجام داد و با همه محدودیتهایی که داریم میتوانیم دنبال خوانندههای خوب خارجی با زبانهای مختلف بگردیم و همکاری کنیم. اکنون منتظر همکاری با دومین و سومین خواننده خارجی هستیم. در فستیوالی در آلمان که گیزبرت هم در آن بود، از اجرای ما استقبال خوبی شد. در آنجا با مخاطبان خودمان حرف زدیم و آنها گفتند که اگر کلام هم خارجی بود بهتر میشد، تمام آلبومهای «آقای بنفش» در آنجا به فروش رفت و خوشحال شدیم. البته علاقهمندی به موسیقی بدون فهمیدن زبان هم امکانپذیر است.
* البته روحیه پذیرش موسیقی خارجی در ما بسیار بالاتر از آنهاست.
بله، صددرصد. البته در هفته گذشته در توییتر یک منتقد آمریکایی موسیقی، قطعه ما – والس شماره یک- را در صفحه خودش به اشتراک گذاشته و نوشته بود که آثار این گروه را گوش کنید.
* این حرفها شما را به خود غَرّه نمیکند و موجب ضعیف شدن پالت نخواهد شد؟
چرا، ممکن است بشود، اما مادامی که فکر میکنیم کاری که انجام میدهیم به صورت جمعی است، اینها صرفا انگیزه بیشتری میدهد. ما دوست داریم هر کجا که میرویم برویم، آن کسی را که نمیشناسیم ببینیم و صدای سازش را بشنویم و با او آشنا شویم و ببینیم آیا به همکاری مشترکی میرسیم یا خیر؟
* چگونه شد که با شهرام مکری در ماهی و گربه همکاری کردید؟
او ما را پیدا کرد. آهنگ نرو بمان را شنیده بود و آن را دوست داشت و حتی میخواست همان را روی فیلم بگذارد، اما از آنجا که این قطعه مربوط به تئاتر هومن سیدی بود قرار شد برای او کاری را بسازیم. ما یک هفتهای قطعه ماهی و گربه را ساختیم.
* چرا برای مسترینگ به «ابی رود» رفتید. آیا شما هم مرعوب اسم و برند شدید؟
نه، گرفتار اسم و برند شدن در کار نبود، اما وقتی که شما میدانید هشت برابر هزینهای را که برای کل آلبوم پرداخت کردهاید باید بدهید، چرا دیگر به جای یونیورسال استادیوز نرویم ابی رود؟ فرقش آنقدر نبوده.
* جاهای دیگری را هم میتوانستید انتخاب کنید.
بله، اما خیلی فرق دارد. ما در اینجا به مهندس صدا و صدابردار خیلی غر میزنیم، چراکه اصولا در کل دنیا پیداکردن مهندسصدا کار سختی است؛ بسیار کار سختی است. ما برای انتخاب مهندس صدایمان در ابی رود هم مطالعه کردیم که از بین هشت مهندس صدا کدام برای مسترینگ آلبوم ما مناسبترند. حتی آلبوم قبلی را برایشان فرستادیم تا اینکه به ما هشت نفر به همراه نمونه کار معرفی کردند. با بچهها شنیدیم و آنکه به نظرمان مناسبتر بود، انتخاب کردیم. ما به خاطر آمدن لوگوی ابی رود در پشت آلبوممان این کار را نکردیم، بلکه تفاوت میکس با آنچه پس از مسترینگ حاصل شد آنقدر زیاد است که میتوانیم بگوییم آن را به هیچ وجه دیگری نمیتوانستیم به دست بیاوریم.
* از زحمتی که برای بهتر شنیدهشدن آلبوم برای مردم کشیدید، خوشحالیم؛ اما اگر آلبوم جدید مورد پسند مخاطبان شما قرار نگرفت چه؟
امکانش هست؛ اما مطمئنا ما درصدی از هواداران خود را از دست خواهیم داد و درصدی را جذب خواهیم کرد و درصد بزرگی از مخاطبان ما میمانند. نه بهخاطر المانهایی که استفاده کردیم، بلکه بهخاطر خود موسیقی.
دیدگاهتان را بنویسید