حتی قبل از بازگشایی مجدد ارکستر سمفونیک هم پیش بینی مواجهه علی رهبری با حواشی و نا فرمانی های احتمالی از سوی برخی از نوازندگان ارکستر سمفونیک کار سختی نبود. چون کافی بود تا با مراجعه به حافظه تاریخی خود از آنچه بین این ارکستر و چکناواریان و ناصری و …. گذشت با خبر باشیم.
به گزارش خبرنگار موسیقی ایسکانیوز، در آخرین روزهای اسفندماه گذشته و همزمان با پرداخت دستمزدهای نوازندگان ارکستر سمفونیک بابت دو اجرای مربوط به ایین بازگشایی ارکستر سمفونیک متاسفانه علی رهبری و ارکستر دوباره احیا شده سمفونیک تهران بسیار زود تر از آنچه پیش بینی می شد با این حواشی روبرو شد. که با توجه به تعطیلات نوروزی پیش رو ،این اتفاقات نه چندان خوشایند آنچنان که باید و شاید بازتاب داده نشد. در این بین یکی از منتقدین و مدرسین موسیقی در یادداشت خود در باره این رویدادها (که توسط نگارنده در اختیار خبرگزاری ایسکانیوز قرار گرفت) به موارد جالب توجهی اشاره کرده است که خواندن آن خالی از لطف نیست.
بر اساس همین گزارش ، این منتقد که در یادداشت خود صراحتا از مسولین امر بویژه مدیرکل دفتر موسیقی وزارت ارشاد( پیروز ارجمند) و معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی (علی مرادخانی ) خواسته ضمن به یاد آوردن آنچه بین نوازندگان ارکستر سمفونیک پس درگذشت فریدون ناصری با رهبران سابق این ارکستر گذشته، به هیچ روی از حمایت علی رهبری فروگذار نکنند و با بی توجهی به نافرمانی ها ی صورت گرفته در حفظ شانیت، نظم و دیسیپلین ارکستر سمفونیک آنگونه که علی رهبری آن را لازمه هر ارکستری میداند بکوشند.
یادداشت این منتقد موسیقی را در پی خواهید خواند:
خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج
سرویس فرهنگی و هنری خبرگزاری محترم ایسکانیوز، با سلام و احترام
پس از اجرای اسفند ماه ارکستر سنفونیک تهران و آئین بازگشایی آن در صدد نگارش مطلبی بودم تا آن اجرای نخستین را به نقد کشیده و نکات مرتبط با آن را از منظر حرفه ای موسیقی (و نه ژورنالیستی) مطرح کنم. اما توصیه دوستان و همکاران مطبوعاتی و صنف موسیقی، از نگارش آن مطلب منصرفم کرد.
توجیه دوستان هم چنین بود که ارکستر سنفونیک دشمنان زیادی دارد که منتظر بهانه هستند تا آنرا به تعطیلی مجدد بکشانند. این توصیه دوستان را علیرغم میل باطنی ام پذیرفتم و نگارش مطلب را به اجرای رسمی و علنی ارکستر مزبور موکول کردم. اما دو مسئله باعث شد تا بر خلاف تصمیم قبلی و توصیه دوستانم ، مواردی کلی را یادآور شوم تا اگر این قدیمی ترین ارکستر خاورمیانه خواست به فعالیتش ادامه دهد، بداند که با چه چالش هایی روبرو است؛ نخست کنفرانس مطبوعاتی علی رهبری پس از اجرای دوشب اجرای آزمایشی و آئین بازگشایی این ارکستر و سپس یادداشت ناصر رحیمی نوازنده فلوت ارکستر سنفونیک تهران و مشاهده مجموعه یادداشتهایی پیرامون حواشی این ارکستر در برخی از سایت های موسیقی.
نوازندگان بادی ارکستر سمفونیک در مقابل تالار تجمع کردند و ناصر رحیمی دست بقلم شد. این تجمع به هر دلیلی صورت گرفته باشد و ناصر رحیمی به هر منظوری دست از ساز برداشته و به قلم متوسل شده باشد و هر آنچه که نگاشته باشد، گویای نکته بسیار مهمی است.
نکته ای که علی رهبری نیز به خوبی به آن واقف است. اما مصلحت موجود مبنی بر بازگشایی هرچه سریعتر ارکستر این آگاهی رهبری را تحت الشعاع قرار داد. آگاهی نسبت به عدم وجود تفکر موسیقایی و رفتارهای حرفه ای صحیح در بین نوازندگان مذکور.
رحیمی در شرح ماوقع به نکات مهمی اشاره میکند. نکاتی که البته با تحریف وی همراه شده است. نمونه این تحریف ها در بیان برخورد رهبری با نوازندگان است. آنجا که رحیمی میگوید:
“زمانی که کار را شروع کردیم، بچهها دوست داشتند که از ایشان نکاتی را هم یاد بگیرند. زمانی که یک مربی وارد تیم فوتبال میشود، از همان روز اول توقع ندارد که همه بازیکنان با همدیگر هماهنگی داشته باشند. زیرا باید تاکتیکها و تکنیکها هماهنگ شود. بچهها با جان و دل آمدند و کار کردند ولی از روز اول متلکپرانیها آغاز شد. اغلب این نوازندهها جوان هستند و سه سال ارکستر تعطیل بوده و تجربه کمی دارند. من ایشان را دوست داشتم و چند بار متذکر شدیم که این جوانها باید کار کنند و ساز بزنند تا هماهنگتر شوند. گفتم که اگر یک مقدار با بچهها یکدلتر باشید بهتر است.
هر روز که آقای رهبری سر تمرین میآمدند، به بچهها حرف بد میزدند و کلماتی را بیان میکردند و من از بازگو کردن آنها شرم دارم. حتی ما به آقای «ارسلان کامکار» (که ارکستر مایستر هستند) این موضوع را منتقل کردیم که این طرز برخورد با ما درست نیست و ایشان به گونهای رفتار میکنند که انگار ما بدبخت هستیم و باید بر سر ما بزنند! ارسلان کامکار این موضوع را تأیید و منتقل کرد، اما باز هم نتیجهای نداشت.”
نمونه بارز تفکر غلطی که رحیمی آنرا نمایندگی میکند در مقایسه بین ارکستر و تیم فوتبال است. واقعیت امر این است که ارکستر را میشود با ارتش مقایسه کرد و نه تیم فوتبال. در تیم فوتبال مربی نقش بسزایی دارد اما از سوی دیگر هر بازیکن میتواند تا حد زیادی استقلال فردی و تکنیک شخصی خودش را نیز حفظ کرده و بر اساس آن به خلاقیت های فردی نیز تکیه کند. به همین دلیل است که یک بازیکن میتواند از سایر بازیکنان مطرح تر شود. اما در ارتش آنکه تصمیم اول و آخر را میگیرد فرمانده است. هیچ سربازی حق تخطی از دستورات فرمانده را ندارد و نمیتواند به صورت شخصی و انفرادی عمل کند و تصمیم بگیرد و قابلیت های شخصی خود را نمایش دهد. در یک ارکستر نوازندگان باید در خدمت تفکر و تفسیر رهبر باشند. هیچ نوازنده ای نمیتواند بعنوان سولیست عمل کند و مثلا بخش خود را با صدایی بلند تر از آنچه آهنگساز و رهبر میخواهند اجرا کند، که اگر چنین شود در نتیجه شنیداری ارکستر شاهد فاجعه خواهیم بود. به همین دلیل است که «هربرت فون کارایان» میگوید: “در دو جا دیکتاتوری واجب است، یکی در ارتش و دیگری در ارکستر”
علی رهبری، رهبر شناخته شده و مهمتر از آن مسلط و دانشمندی است. کار خود را به خوبی بلد است. میداند چه میخواهد. با نوازندگان مطرح دنیا که بسیاری از آن ها صاحب سبک هستند کار کرده و به جزئیات آنچه اجرا میکند واقف و مسلط است.
البته که سخت ترین کار هر رهبری میتواند کار کردن با نوازندگان ارکستر سنفونیک تهران باشد. دلیل این امر نیز این است که رهبری میخواهد از چاهی آب شیرین بکشد که در صحرای نمکزار حفر شده است. اکثر نوازندگان ارکستر سنفونیک نوازندگان استدیویی و آثار پاپ هستند. زیبایی شناسی موسیقی آکادمیک کلاسیک و موسیقی پاپ در عناصر بسیار زیادی با یکدیگر متفاوت هستند. از اجرای آرتیکولاسیون ها و دینامیک ها گرفته تا رعایت بالانس صوتی بین نوازندگان و بخش های مختلف ارکستر. در موسیقی پاپ (البته از نوع ایرانی آن) شوآف و خودنمایی و بویژه بی تکنیکی بیداد میکند. در حالیکه نوازندگی در ارکستر سنفونیک اصول و مبانی خاصی را طلب میکند. در یک ارکستر حرفه ای تنها چیزی که اهمیت ندارد فردیت و تفکر فرد محورانه است. هر نوازنده ای باید در خدمت کلیتی به نام موسیقی باشد. حالا تصور کنید مثلا همین جناب ناصر رحیمی که در تمام ضبط های استودیویی موسیقی پاپ و موسیقی فیلم حضور دارد، بخواهد بخش فلوت همراهی کننده سنفونی نهم بتهوون را اجرا کند. اثری که در سالهای ابتدایی قرن نوزدهم نوشته شده. بسیار طبیعی است که نوازنده مزبور میخواهد بدون هیچگونه اعتنایی به ساختار موسیقی کلاسیک و آنچه در نت نوشته شده، به شیوه موسیقی استدیویی ساز بزند. هیچ دینامیکی را رعایت نکند، فرازه های موسیقی را بدون هدف موزیکال بنوازد، حالات نوشته شده توسط آهنگساز را ندیده بگیرد، بدون تمرین سر جلسات تمرین حاضر شده و فقط با تکیه بر توانایی دشیفراژش نوازندگی کند و خلاصه اینکه تمام هم و غم خود را به درک نادرست خود از اثر معطوف کند. طبعا آنچه رخ میدهد تذکرات پی در پی رهبر و در نهایت بر اثر لجاجت ها و در واقع عدم توانایی نوازنده مزبور، موجب عصبانیت رهبرارکستری همچون علی رهبری میشود که تمام زندگی حرفه ایش موسیقی کلاسیک بوده.
نمونه بارز این لجاجت ها و خود محور بینی های نوازندگان بادی را ناصر رحیمی به خوبی بیان میکند:
“به عنوان مثال با آقای «امیرحسین محمدیان» (نوازنده فاگوت) بحث و مشکل بیدلیل داشت. انگار ایشان آمده بودند که بچهها را تخریب و تحقیر کنند. میگفتند که نوازندههای بادی خوب نیستند و نوازندههای زهی خوب هستند یا نوازندگان زهی دردسر کمتری دارند. با همین بد و خوب گفتنها، در شرف تخریب رابطه بچهها بودند. روز به روز این شرایط بدتر شد. کار به جایی رسید که به آقای محمدیان گفتند که دیگر نباید سر تمرین حاضر شود. قضیه هم از این قرار بوده که رهبر ارکستر به ایشان نکتهای را متذکر میشود و آقای محمدیان هم میگوید که من همین کار را انجام میدهم.”
واقعیت این است که نوازندگان سازهای زهی به دلیل جوانتر بودنشان هنوز در وادی پر رونق ضبط های استدیویی و اتمسفر جاری در کلیت و تمامیت موسیقی پاپ نیافتاده اند و یا کمتر در این بخش فعالند و هنوز از اصول و ضوابط موسیقی کلاسیک تبعیت میکنند. نوازندگان زهی تعهد بیشتری به اصول اجرایی و سبکی دارند. شاهد این مدعا نیز اجرای اخیر بود. بی پرنسیپ بودن نوازندگان بادی در کنسرت بوضوح قابل مشاهده بود. فالشی ها و بیرون زدن های ممتد از سوی بادی های برنجی و چوبی موید همین موضوع است. همچنین تکبر و غرور و اصرار نوازندگان بادی که نقل قول رحیمی از گفته های رهبری نیز موید آنهاست:
“زمانی هم که میخواستند نکتهای را بیان کنند، با لحن کنایهآمیزی میگفتند که اگر به شما برنمیخورد، فلان کار را انجام دهید.”
رحیمی البته نمیگیود که کدام رفتار های نوازندگان بادی منجر به این واکنش رهبری شده است. همین گفته رحیمی نشاندهنده نوع رفتار این بخش از ارکستر است که حتی علی رهبری را نیز به واکنش واداشته است. از سوی دیگر رفتارهای کودکانه همچون قهر کردن ها و ناز کردن های این بخش از نوازندگان از جمله مسائلی است که اکثر رهبرانی که با این ارکستر کار کرده اند را به واکنش واداشته است:
“هنگام تمرین آخر و در چند مورد، نفرات دیگر در نواختن اشتباه داشتند، اما آقای رهبری اسم فلوت را میآوردند. من هم نمیداستم چه بگویم زیرا دیگران اشتباه میکردند و از من ایراد بیدلیل میگرفتند. بچههای دیگر هم متوجه این موضوع شدند و من هم با ناراحتی ساز خودم را جمع کردم و قصد خروج داشتم. آقای «فرشید حفظیفر» گفتند که الان زمان مناسبی نیست و بعداً تصمیم درستی میگیریم. شاگرد من هم که در ارکستر حضور داشت خواست که آنجا را ترک نکنم.
ساز خودم را باز نکردم و همانجا نشستم و آقای رهبری گفت که نوازنده فلوت مریض است؟ چه مشکلی دارد؟ من هم گفتم مشکل شما هستید که باید معلم همه باشید و به دیگران درس بدهید. اما با بیادبی به همه توهین میکنید.”
آیا علی رهبری دچار بیماری روانی است که بیهوده کسی را سرزنش کند؟ یا فردی غیر حرفه ایست که بخواهد با تحقیر دیگران برای خودش اعتبار و جایگاه بدست بیاورد؟ یا از آن دست رهبرانی است که میخواهند با ایرادهای بیهوده باصطلاح از نوازندگان نسق بگیرند؟ پاسخ تمامی این سوالات «خیر» است. تقریبا تمامی موسیقیدانان ایرانی علی رهبری و جایگاه حرفه ای وی را به خوبی میشناسند. بنابراین تنها یک گزینه باقی میماند و آن هم رفتار های غیر حرفه ای برخی نوازندگانی است که اتفاقا همین نوع رفتارها و واکنش ها یکی از دلایلی بود که سه سال پیش این ارکستر تعطیل شود. دقیقا در بحبوحه زمزمه های انحلال ارکستر سنفونیک تهران در آن مقطع حساس زمانی سه سال پیش، تعدادی از نوازندگان و بویژه نوازندگان بادی با تحصن ها و کنسل کردن تمرینات ارکستر تیر خلاص تعطیلی این ارکستر را به پیکره آن وارد کردند و بهانه مناسبی برای تعطیلی به دست مسئولین وقت دادند.
ناصر رحیمی نماینده بارز نوازندگانی است که متاسفانه به اخلاق بد «زیرآب زنی» رهبر ارکستر شهره اند. رحیمی خود به این امر معترف است و از پخش شایعات بی سند و مدرک که تنها برای بی اعتبار کردن رهبری مطرح میشود نیز ابایی ندارد:
“جالب است که من شنیدهام ارکستر «آنکارا» هم با ایشان درگیر شدهاند و به آنتالیا رفتهاند و با ارکستر متشکل از نوازندههای شانزده و هفده ساله تمرین میکنند.”
رحیمی در بخش دیگری از این یادداشت مینویسد:
ما حاضریم که به رایگان برای ارکستر سمفونیک ساز بزنیم ولی اجازه توهین به نوازنده را نمیدهیم. هیچ رهبر ارکستری در هیچجای دنیا حق ندارد به نوازنده توهین کند و برخورد ناشایست داشته باشد. اکنون هم گفتهاند که نمیخواهم هیچکدام از این بچهها بیایند و در اینجا باندبازی داریم. چه کسی گفته که نوازندهها باندبازی دارند؟ من یا آقای حفظیفر یا افراد دیگر که هرکدام بیش از ۱۵ یا ۲۰ سال سابقه نوازندگی داریم، فقط برای حمایت و کمک حاضر شدیم.
رحیمی درست میگوید. او و امثال او حاضرند به رایگان برای ارکستر سنفونیک نوازندگی کنند اما به شرطها و شروطها. آنهم اینکه هر وقت دوست داشتند بر سر تمرینات حاضر شوند. یا اصلا تمرین نکرده، تنها در شب کنسرت به دشیفر نوازی بپردازند. کسی هم به آنها خرده نگیرد که چرا برای تمرین ها شرکت نمیکنند. سبک نوازندگیشان از قوانین موسیقی تبعیت نکند و هرکاری دوست دارند با قطعه انجام دهند. اگر میلشان کشید فورته بنوازند یا اصلا ننوازند. مهم فقط این است که به عنوان نوازنده ارکستر سنفونیک شناخته شوند تا در سفر های خارجی ارکستر شرکت کنند و یا از قِبَل اعتبار مُبهَم ارکستر در ضبط ها و کنسرت های پاپ و پول ساز حاضر شوند. رهبر هم باید نوکر بی جیره و مواجب آنها باشد. اگر هم رهبری پیدا شود که بخواهد جدی تر کار کند و انتظارات مشخصی داشت، با امثال خودشان دست به یکی کنند و یک اعتصاب سراسری را شکل دهند و با روزنامه ها و مجلات زرد موسیقی مصاحبه کنند و زیر پای رهبر مربوطه را خالی کنند. باند بازی مورد اشاره علی رهبری دقیقا همین دست به یکی کردن ها است.
نوازندگانی چون رحیمی به خوبی میدانند که با قرار گرفتن شخصی همچون رهبری با آن گذشته غیر قابل کتمان و ستودنی، جایی برای شلتاق آنها باقی نمیماند تا بتوانند با هر بهانه ای از تمرینات فرار کنند و تنها با دشیفرنوازی در کنسرت حاضر شوند. با حضور شخصی مانند علی رهبری دیگر امکان حاضر شدن در ضبط های مکرر را از دست میدهند و از نوازندگی در ارکستر اخراج میشوند تا دیگر نتوانند با عنوان «نوازنده ارکستر سنفونیک تهران» برای خود نان و آبی دست و پا کنند.
تمام این اتفاقات یک هشدار است. برای علی رهبری و بویژه برای مسئولین موسیقی کشور، از علی مرادخانی و پیروز ارجمند تا شخص وزیر فرهنگ. علی مراد خانی به خوبی خاطره سالهای دور رابه یاد دارد که نوازندگان پس از فوت فریدون ناصری با هیچ رهبرارکستری کنار نیامدند. نه لوریس چکنواریان، نه نادر مشایخی، نه ایرج صهبایی و نه منوچهر صهبایی.
آقای علی رهبری، برای پیشبرد اهدافتان (داشتن ارکستری حرفه ای و کنسرت های آخر هرهفته) لطفا اندکی وقت بیشتری صرف کنید و از بین نوازندگان بیشتری دست به انتخاب بزنید. نوازندگانی در ایران وجود دارند که هم به اصول نوازندگی موسیقی کلاسیک تسلط کافی دارند و هم از اخلاق حرفه ای متناسب با نوازندگان یک ارکستر سنفونیک برخوردارند. هیچ ضرورتی ندارد اگر کسی صرفا ۱۵ یا ۲۰ سال نوازنده ارکستر بوده و با هر سیستمی که «خودش دوست داشته» کار کرده و عادت به این بی سیستمی دارد، ادامه کار داد.
آقایان مرادخانی و ارجمندلطفا از تصمیمی که گرفته اید پشیمان نشده و تسلیم حواشی نشوید. و همین مسیر را (سپردن مسئولیت ارکستر به علی رهبری) با قاطعیت ادامه دهید. رفتارهای خلاف و بی قانونی های نوازندگانی مانند رحیمی تازگی ندارد. اگر میخواهید تاریخ در مورد شما قضاوت درستی داشته باشد و در برابر سازندگان آینده فرهنگ این مرز و بوم سربلند باشید، به این رفتار های کودکانه و تبهکارانه وقعی ننهید و از تصمیم درستتان تا انتها دفاع کنید.
با احترام: محسن ثقفی ( منتقد و مدرس موسیقی)
دیدگاهتان را بنویسید