×
×

یادش گرامی و آثارش همیشه جاودان باد

  • کد نوشته: 73033
  • 02 فروردین 1394
  • ۰
  • رضا موسوی زاده (نوازنده تار و سرپرست گروه موسیقی فاخته): شاید اینکه هنرمندی در چه تاریخ و در کدام خانواده و شهر و منطقه ی جغرافیایی به دنیا آمده باشد به ظاهر مطلب قابل توجهی نباشد.ولی بررسی شخصیت بزرگان ابنائ بشر از نظر فاکتورهای یاد شده در طول تاریخ حاکی از اهمیت این واقعیت مسلم […]

    یادش گرامی و آثارش همیشه جاودان باد
  • جلیل شهناز

    جلیل شهناز

    رضا موسوی زاده (نوازنده تار و سرپرست گروه موسیقی فاخته): شاید اینکه هنرمندی در چه تاریخ و در کدام خانواده و شهر و منطقه ی جغرافیایی به دنیا آمده باشد به ظاهر مطلب قابل توجهی نباشد.ولی بررسی شخصیت بزرگان ابنائ بشر از نظر فاکتورهای یاد شده در طول تاریخ حاکی از اهمیت این واقعیت مسلم میباشد.

    چرا که هر موجود زنده ای از دو بخش فیزیکی و غیر فیزیکی(کالبد بیرونی و درونی) و یا به تعبیری  روابط روحی و متافیزیکی تشکیل شده که اولی را به صورت غریزی و گاهی اجباری و فاکتور بعدی را گاهی به صورت ژنتیک و گاهی به صورت اکتسابی در دو اجتماع خانوادگی و قومی و ملیتی در وجود هر شخصیتی متبلور میگردد.از آنجا که شناسایی هر هنرمندی با فاکتورهای یاد شده ارتباط تنگاتنگ دارد به اجبار شرایط محیطی و اجتماعی هر هنرمند ی  را برای بررسی نوع پردازشهای ذهنی آن هنرمند باید ناچارا در نظر گرفته و بررسی نماییم.

    باری قرار بر این است که چند سطری از قلم قاصر اینجانب در مورد هنر والای بزرگی از تبار موسیقیدانان برجسته و فرهیخته ی کشورمان که شاید تاریخ موسیقی سنتی ایران به ندرت روی چهره چنین هنرمندی را در آینه ی تاریخ خود دیده باشد را به تصویر کشید. این واقعیت را لازم به ذکز میدانم که جذابیت هنری و معنوی تار نواز افسانه ای ایران یعنی استاد جلیل شهناز برایم آنقدر قوت داشت و دارد که علی رغم عدم دسترسی سهل به ایشان،بنده را بر این داشت که شاید بتوان از طرق دیگر و شاید ریشه ای تر از حضور و دیدار ایشان به شناسایی فرهنگ پیشوای بزرگ تار نوازان  نایل شوم که چنین پدیده و وجود هنری را به وجود آورده باشد.بنابر این بی درنگ به کمک و راهنمایی های دوست هنرمندم استاد مهدی فلاح توانستم به محضر یکی از فرهیختگان و هنرشناسان اصفهانی موسیقی ایرانی یعنی استاد زنده یاد دکتر حسین عمومی راه یابم.بله شناسایی فرهنگ بزرگ اصفهان که نگین کویر ایران نیز میباشد دغدغه ی خاطری بود که روح تشویق به این فراگیری را نزد من بیش از یازده سال میدمید و من توانستم از ابعاد والاتری به شناسایی فرهنگ قومی و رفتاری مردمی به قدمت تاریخ و به ظرافت و عظمت هنر معماری عالی قاپو و کاشیکاری مسجد شیخ لطف اله و سی و سه پل و ….بپردازم.

    شوخ طبعی و هوشیاری و طنزپردازی در کلام و چندین و چند نکته ظریف روحی که از خصایص مردم این خطه به شمار می رود که از جمله دوستان و نزدیکان استاد شهناز به این نکته در وجود ایشان پی برده اند و کاملا به نوع نگاه طنزپرداز ایشان با سوژه های مختلف آشنایی کامل دارند که همه و همه نشان از ذهن باز و خلاق و پردازشگر ایشان دارد.بله این رمز نهفته در روح پر رمز و راز اساتید هنر این خطه ی ایران و به خصوص اساتید هنر موسیقی ایرانی آقایان شهناز و کسایی و تاج اصفهانی بوده که جز با کلید کلام رمزگشای دکتر حسین عمومی باز شدنی نبود(لازم به ذکر است که سخن پیرامون شخصیت استاد حسین عمومی مجالی دیگر و مقاله ای مجزا را میطلبد)و تنها به این نکته بسنده میکنم که ذکر نمایم دکتر حسین عمومی هنرشناس فرهیخته ی موسیقی دانی بودند که علاوه بر هم نشینی با بزرگان و تلمذ از موسیقیدانان اصفهانی همواره علاوه بر موسیقی اصیل بر علوم دیگری نیز به دلیل وجود علاقه ی شخصی و خانوادگی و تحصیلاتی ایسان اشراف داشتند و همواره در کنار روابط اجتماعی اداری انس و الفتی بسیار گرم و غنی و به صورت خصوصی با هنرمندان نامی کشورمان و به خصوص موسیقیدانان بزرگ تاریخ موسیقی سنتی ایران داشتند.

    پس چنین شخصیتی میتوانست وجوه پنهان آثار هنری مردم اصفهان به خصوص سازنوازان و آواز خوانان آن سرزمین را برای من نمایان و آشکار سازد،و اینگونه بود که اکنون راهی بسوی گنجینه ی فرهنگی مردمی پر از رموز هنری برایم گشوده شد.

    در این دوره در راه شناسایی موسیقی مردم اصفهان و به خصوص تار استاد جلیل شهناز،چشم جانم به دوربینی به عمق میدان دید دکتر عمومی مسلح شد.

    گوش جان به این نغمات بسپار…شتاب نکن…حال و احوال این سازصفحات  تاریخی را ورق میزند…شعری از سعدی شیرین سخن…رندی پنهان در اشعار حافظ وسنایی … و …. را نمایان مینماید…رقص مضرابها بر روی سیبمهای تار همانند اشعار خیام به غمهای عالم پشت پا مینوازد…شوریدگی شعر مولوی و همه و همه از نغمات جانسوز تاری بر میخیزد که شهناز نوازنده اش بود.

    شخصیتی که دوران طفولیت خود را با گشودن چشم جان و سر به دنیای هنر موروثی خانوادگی شروع کرده و کم کم جریان جویبار زلال برکه ی وجود خودش را در راه رسیدن به دریای بیکران عشق ورزیدن و هنر جاری نموده و همواره تلاطم وجود خود را به موجهای بزرگ اقیانوس پیما و جریان ساز تبدیل کرد.

    جامعه شناسان و اندیشمندان   بر این باورند که بروز نبوغ ذاتی  افراد خبر از بنیانی  نهادینه و ریشه ای داردکه از اجتماع کوچک خانواده شروع و به طبع به اجتماع بزرگتر یعنی جامعه بشری مرتبط می گردد و همانند  جاری شدن رودی کوچک و در نهایت پیوستن به  اقیانوس خروشان است .  استاد شهناز نیز از این موهبت آسمانی  بهره مند گشته و این شانس را    داشته اند که در خانواده ای که پدر و برادران بزرگتر از نوازندگان چیره دست تار بودند متولد گردیدند و متعاقبا نیز پس از دوران بلوغ در بستر رودخانه ی خروشان هنر نوازندگی غوطه ور گشتند.

    به نظرم و بر  اساس اسناد موجود که بیشتر صوتی و گاها از روایت است ؛ می توان دوران نوازندگی و خلق آثار هنری ایشان را به سه دوره ی کلی تقسیم کرد.

    دوره ی اول:دوره ای که دوره ی قدرت نمایی و نوازندگی با سرعت و در اصطلاح قدما شلاقی نوازی ومتا ثر از شیوهای معاصرین آن زمان و حتی متقدمین هنر تار نوازی بوده که همراه با خودنمایی مضراب پرقدرت ایشان  و از نظر جمله بندی نیزمتاثر از نغمات ردیفی نیز بوده است.

    دوره ی دوم:دوره ای همراه با تلطیف ناشی از مسایل روحی و معنوی در ایشان(که به نظر اینجانب که بعدها نیز با دکتر عمومی در میان گذاشتم و ایشان نیز تایید نمودند،این دوره به دلیل بروز بعضی مسایل شخصی و درونی ایشان نشان از اتفاقات روحی و بروز تحول درونی ایشان بوده است)تو گویی که شنیدن این دوره از تار شهناز انسان را به یاد افسانه ی شهرزاد قصه گومی اندازد و نوازنده با قدرتی خارق العاده شنونده ی خود را مدهوش نموده و از کوچه پس کوچه های عشق و آلام و رنجها و شادیها و غمها به شاهراه های اصلی زندگی و جوشش آن میرساند.

    به نقل از دوستان ایشان اینگونه بیان مضراب ایشان که گاهی شنونده را به حسی لذت بخش وا میدارد و از جنس زبان و گویش انسانی سخن میگوید و زخمه بر سیمهای تار مینوازد تاثیر آموزش از اسطوره ی بزرگ آواز استاد جلال تاج اصفهانی بوده است.

    دوره ی سوم:دوره ی متعالی و خروج از هر نوع قالب و الگوی اولیه و شبیه نوازی،دوره ی آزاد اندیشی و ایجاد صداهای خاص به لحاظ فرم نواختن مضراب و ارتباط مضراب با سیمهای تار.تو گویی پیکره ی نوازنده و سازش یکی شده و هر دو در قالب زبان گویای حس متعالی بشری شده اند و فراتر از مرزهای متصور و عادت گونه ی حسی قدم بر میدارد و این جز در سایه ی تحمل رنج بیرونی و درونی بشری نیست.

    دوره ی سوم همان جایگاه والایی است  که هر نوازنده و موسیقیدان ایرانی در آمال و آرزوهای خود آنرا دنبال میکند و این همان مرز خلاقیت حسی و هنری یعنی هنر بداهه نوازی میباشد که در طول تاریخ موسیقی اصیل ایران معدود افرادی به این شان راه یافته و یا راه می یابند.

    چرا که بداهه نوازی ملزوم  چندین فاکتور اساسی است که خود بحثی ا ست مفصل.

    لازم به ذکر است که همه ی عوامل محیطی که بر ساز استاد موثر بوده تنها کاتالیزورهای نهایی نبوده است بلکه بی شک تاریخ شناسان و محققان موسیقی ایرانی میدانند و بارها نیز یاد از دورانی که هم نشینی ها بیشتر بوده و طبعا و لاجرم همدلی و انس و الفتهای بوجود آمده بستری را برای زایش روحی و خلاقیتها آماده مینمود و استاد شهناز نیز از این قاعده مستثنی نبوده اند چرا که ایشان بعد از عظیمت به تهران که دوره ی معلق بین دوره اول و دوم یاد شده بود در کوران اوج برنامه های رادیویی و تولیدات به آن صورت قرار میگیرند و از همه بیشتر برخورد با بزرگانی چون ابوالحسن صبا و ورزنده و تهرانی و قوامی و بنان و بهاری و رضا و مرتضی محجوبی و مجد و یاحقی و بدیعی و شهنازی که آینه ی تمام نمای ایشان بوده اند.

    طاهر زاده و طاهرپور و ادیب و تاج(که البته همه ی این اساتید بزرگان اصفهان و خوانسار بودند)باری بزرگانی که هر یک تشعشع وجودشان به  تنهایی  برای  رویش بذر درون مستعد رویش و جوشش  در سرزمین  عشق  بود.اما نگاشتن این  مطلب را در اینجا ضروری دانستم:
    اینکه گاهی از قول اهل فن و بعضی از دوست داران استاد شهناز میخوانیم یا میشنویم که ایشان دفتر تار را بسته اند و برای آیندگان نیز راهی باقی نگذاشته اند!! که صد البته این سخن بسیار واضح نشان دهنده ی ابراز علاقه ی کاملا احساسی است،چرا که مگر نه اینکه امثال استاد شهناز با خوردن خون جگر و تحمل سختیها  را ه  هنر و هنری زندگی کردن واقعی بی هیچ چشم داشتی از متولیان امور را به ما نشان داده و میدهند که زندگی گوهر وجود در صدف خویش پروراندن است و علی رغم همه ی ناسازگاری های روزگار و اجتماع برای هنرمندان واقعی به خصوص هنرمندان موسیقی کشور و باز به خصوص نوازندگان تار که جریان ساز ترین موسیقیدانان تاریخ این کشور بوده اند و به ما می آموزد که میتوان با گذشت و از خود رهیدن و با به پرواز در آوردن روح و متعالی شدن به دور از هیاهوی اجتماع میتوان راه های والاتری را در زندگی پیمود.

    بی شک پس از حضور استاد شهناز در تهران و ارتباط ایشان با جریان شاهراه های اصلی موسیقی کشور و مرتبط شدن با اساتید دیگر زمان خود برای ایشان انگیزه ی بیشتری در ربودن گوی سبقت از دیگر هنرمندان ایجاد نمود.بنابر این افرادی که نظیر استاد شهناز بسیار کم نظیر و گاهی هم بی نظیر بوده اند نه تنها دفتر تار را نبستند بلکه با گشودن دفاتر بسیار زیبا که هر ورق آن رنگ و بوی روزگار خود را دارد برای نسل جوان و آیندگان موسیقی کشورمان الگو و سرمشقی تازه دارد و نسل آینده میتواند با چراغ گذشتگان و اساتید نسل قبل کوره راه های تاریک و دشوار آینده را با تابش نور اساتید و بزرگان درنوردد.و مطلب آخر اینکه به رسم دیرینه ی اساتید ما از گذشتگان دور بی شک ما علاقه مندان موسیقی سنتی خواهان ادامه راه اساتیدمان از طریق آن بزرگوارانیم ولی طی دوران زندگی هنری استاد شهناز شاهد بی انگیزه گی ایشان  در آموختن بوده ایم که اگر این مطلب اینجانب را دال بر مدح و ثنای استاد نگذاریم بنده اعتقاد راسخ دارم که بی شک هر هنرمندی در وهله ی اول از زندگی هنری خود هیچ انتظاری به جز خلق اثار هنری خود ندارد و قاعدتا اگر در این راه موثر باشد طبیعتا جریانی را به راه خواهد انداخت که خود میتواند کلاس درس و آموزش باشد.
    امروزه شاهدیم که تحقیقات بشر نشان میدهد که ما انسانها چه در علم و چه در هنر مدیون نمونه برداری و نگرش به روش گذشتگان با اتکا به معلومات امروزه هستیم.

    من به دلیل وقف زندگی خود در راه هنر موسیقی کشورمان و به ویژه نوازندگی تار و سه تار دوست داران هنر موسیقی کشورمان را به این باور دعوت می نمایم که بدانیم آثار هنری هر هنرمندی تبلور وجود آن هنرمند بوده و روح معنوی خالق در مخلوق متبلور است.پس آب دریا را اگر نتوان کشید،هم به قدر تشنگی باید چشید…غرض از نگاشتن این سطور ایجاد شوق و اشیاق و امید و انگیزه در دل نسلهای بعد بوده تا با خواندن این چند سطر با مشکلات و سختی های هنر موسیقی  آشنا شوند و بدانند اگر چه افرادی  با اند ک آشنایی سطحی و افکار کم عمق و مقطعی در طوفان حوادث و جریانات تاریخی و اجتماعی با شتاب می تازانند اما هیچ طوفانی  پا بر جا نمانده و هیچ ماهی پنهان پشت ابر ها .

    معتقدم امثال اساتید بی بدیل ما نظیر استاد جلیل شهناز با خلق زیباییهای جاودانه افق روشن فرداها را برای ما خلق نموده و راه بهتر زیستن در طی زندگانی را به ما آموختند.بی شک ماندگاری و جاودانگی از دغدغه های دیرینه بشر بوده و در این اثنا  هنر رسالت ویژه ای را برای ما بدوش میکشد .پر بیراه نیست که با ید بپذیریم که سکان این کشتی نباید جز در دستانی توانمند  باشد.

    سکاندارانی نظیر استاد جلیل شهناز در طول زندگی  اجتماعی خود با خلق آثار ماندگار خویش لیاقت ناخدایی کشتی طوفان زده موسیقی اصیل ایرانی را احراز نموده اند و  اگر چه نا ملایمات و گرد و غباراین زمانه دلهای عشاق موسیقی اصیل  ایرانی را مکدر و نا امید از آیندگان ساخته ولی بیایید بر  عظمت وجودی موسیقی سنتی و اصیل ایرانی که میراث بزرگانی نظیر استاد شهناز و امثال این نخبگان بوده ایمان بیاوریم تا افقهای فرداها.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *