او «آقای اعتراض» است، همیشه و در هر شرایطی حرفش را صریح میزند و با کسی شوخی هم ندارد! چند سال بابت همین لحن عاصیاش پشت خط ماند و ممنوعالکار شد و به مرور خبرسازیهایش در آن شرایط بیشتر و بیشتر شد.
حامی با آلبوم «یک لحظه عاشق شو» بار دیگر به عرصه موسیقی کشور برگشت و توانست دوباره نظرها را به خود جلب کند. او قرار است بار دیگر به صحه برگردد و این خبر خوشحالکنندهای برای دوستداران وی است. با «حمید حامی» درباره همه این سالها، اعتراضهای همیشگیاش به شرایط موسیقی پاپ، مافیای موسیقی و آثار جدید گپ زدیم؛ گپی که بخشهایی از آن شاید بهشدت جنجالی از آب در آمده باشد!
* در مورد آلبوم «یک لحظه عاشق شو» و بازخورد شخصیتان از آن بگویید.
این آلبوم در دوره بدی ضبط شد، زیرا شخصا از لحاظ روحی در شرایط خوبی نبودم و استرسهایی که برای صدور مجوز روی من بود بیشتر از دفعات قبل بود. همچنین تغییر سلیقه مخاطبان و برخی ازعوامل محیطی که در ادامه توضیح خواهم داد باعث سرخوردگیام شد و تا حدودی احساس شکست داشتم و چون رسالت یک هنرمند، مبارزه کردن برای اثبات ایدههایش است، سعی کردم هرقدر هم زمان زیادی طول بکشد، آلبوم خود را منتشر کنم. در ابتدای تولید آلبوم، انتخاب کارها که از سالهای پیش اتفاق افتاده بود. مرحله سخت آن صدور مجوز بود که البته برای من سخت بود.
من دست از مافیا، روشنگری برداشتهام اما اکنون باز تکرار میکنم که عدهای از فعالان موسیقی که با لابی کردن پیشرفت میکنند، ادعا میکنند مافیا وجود ندارد، اما من فقط یک سوال دارم که چرا شعرا و آهنگسازهایی که با خوانندگان لسآنجلسی همکاری سیاسی میکنند و آثار سیاسی-اجتماعی خود را به آنها میفروشند، نامشان با فونت درشت روی برخی آلبومها چاپ میشود؟ اما در آلبوم «یک لحظه عاشق شو» من مجبور شدم اسم و قطعهای که از سرودههای «اهورا ایمان» بود را حذف کنم. یعنی حاضر نشدم قطعه «اهورا ایمان» بدون نام او در آلبوم قرار بگیرد و گرفتن مجوز اشعار به تنهایی دو سال زمان برد و حدود یکسال و نیم زمان برای گرفتن مجوز موسیقی صرف کردم. در تمام این مدت نیز مشغول ضبط، میکس و مسترینگ آلبوم بودم که خدا را شکر از میکس و مستر آلبوم مثل همیشه راضی بودم. چون خیلی سختکوشم و روی میکس و مستر وسواس دارم.
* ولی تاخیر خیلی بیشتر از آن چیزی بود که همه فکرش را میکردند.
فکر میکنم فقط چهار سال، میکس و مستر آلبوم در استودیو «پاپ» طول کشید. همانطور که اطلاع دارید امروز حدود ساعتی ۶۰ یا ۷۰ هزار تومان هزینه اجاره استادیو است و اگر حساب کنید هر هفته، دو جلسه من زمان برای اینکار صرف کرده باشم، طی چهار سال هزینه هنگفتی میشود. به هرحال این اتفاق افتاد و من از میکس و مستر کار راضیام. مشکل بعدی من بعد از اخذ مجوز، انتخاب شرکتی بود که در اعلام تیراژ تقلب نکند که متاسفانه با دو شرکت و یک شخص که به تازگی وارد موسیقی شده بود و داعیه حمایت از بنده را داشت، وارد مذاکره شدم که ایشان بعد از عقد قرارداد منصرف شدند و قرارداد را فسخ کردند.
تقریبا بنده سه قرارداد بستم که هر سه را فسخ کردم که قرارداد نهاییام با شرکتی بود که متاسفانه از فروش خوب آلبوم، برگشت مالی از هزینه بالای ۱۲۰میلیون تومانی که برای آلبوم داشتم منهای هزینه خواننده و آهنگساز که خودم باشم، نداشته است و جز مبلغ کوچکی که از اسپانسر و شرکت دومی که انتخاب کرده بودم به من پرداخت شد، بازگشت سرمایه نداشتم. تمام این مسائل برمیگردد به نبود قانون کپیرایت در ایران و همچنین عدم اجرای این قانون که نه قضات محترم از قانون کپیرایت اطلاعات کامل دارند و نه مجریان قانون. تمام این مسائل دست به دست هم دادند که از این آلبوم عایدی نداشته باشم.
* فروش واقعی این آلبوم چطور بود؟
به هرحال فروش این آلبوم نسبت به آلبومهای قبلی عالی بود چون بازخورد و عکسالعمل مردم در برابر این آلبوم نسبت به آلبومهای پیشین بهتر بود. این بازخورد متفاوت دو دلیل داشت؛ تغییر سبک که البته تغییر فضا تعبیر مناسبتری است چون برای موسیقی پاپ در ایران نمیشود سبکی را قائل شد. سبک پاپ در ایران ترکیبی از چند سبک موسیقی است و برای مثال سبکی که بر آن اسم راک را گذاشتهاند بویی از راک نبرده است بلکه به تقلید رفتاری از آن میپردازند. آلبوم بنده ترکیبی از چند سبک مختلف بود که روی آن پرداختی نهایی انجام شده بود که شامل خودم، ملودیها و صدایم میشد و از ابتدا تاکنون و تقریبا احساس و فرم صدای من تغییری نکرده و همچنان بر یک خط استوار بوده است.
تغییر فضا و سازبندی و فرم ملودیها نمیتواند مرا از مسیر خودم دور کند. صدایی که در آلبوم اولم (حامی) و آلبوم دومم (دو نیمه رویا) از من میشنوید همان صدایی است که تقریبا حالا یکمقدار جا افتادهتر در آلبوم «یک لحظه عاشق شو» میشنوید اما تغییر فرم و فضا باعث شد، شنوندگان جدیدی به من اضافه شوند. نمیدانم در این سالهای اخیر چه اتفاقی در موسیقی افتاده است. شاید یک دلیل آن فساد باشد. البته منظور من فساد اخلاقی نیست بلکه در مورد تولید آثار هجو و آثاری که لیاقت منتشر شدن را ندارند و فکر میکنم افزایش تعداد خوانندگان اینگونه آثار باعث شده است که مردم دوباره به سمت موسیقی متفکر روی بیاورند. دلیل آخر هم دوری سهساله من از صحنه موسیقی و تمرکز روی تبلیغات در فضای مجازی، همچنین برنامههای تلوزیونی بود که موجب شد آلبوم «یک لحظه عاشق شو» بهتر و بیشتر از سایر آلبومهایم شناخته شود.
* دلیل فاصله گرفتن از سبک قدیمتان (پاپ- کلاسیک) چه بود؟
سبک اولین آلبوم من پاپ- کلاسیک نبود و تنها گرایش کوچکی به سمت این سبک داشت و میتوان گفت ۴۰ درصد پاپ- کلاسیک و ۶۰درصد پاپ بود، ولی در آلبوم دومم «دو نیمه رویا» آلبومی که با زندهیاد «بابک بیات» ضبط کردم به دلیل فرم و سبک ملودی و تنظیم و همکاری با اسطورهای که گرایشاش بیشتر به سمت سبک کلاسیک است موجب شد که من نیز به سمت کلاسیک بروم. در ادامه راه و بعد از این آلبوم بنده به دنیای موسیقی کلاسیک ایران معرفی شدم که با چند قطعه کلاسیک با ارکستر سمفونیک تلویزیون «امیر بکان» و «فرهاد برنجان» وارد این عرصه شدم و در ادامه «مجید انتظامی»، «دکتر فرهت» سمفونی پیامبر(ص)، سمفونی ایثار و… باعث شدند که مردم فرم دیگری از صدای مرا بشناسند که من به آن موسیقی «حماسی» میگویم.
در آن زمان بود که خودم با شنیدن تغییر سلیقهام به سمت موسیقی کلاسیک، علاقهام هر روز بیشتر میشد و انتخابهایم به سمت موسیقی کلاسیک میرفت که در آلبوم «فقط نگاه میکنم» اگر توجه کرده باشید بعضی قطعات از لحاظ سازبندی و ملودیها بهخصوص قطعه «خداحافظ» خیلی به موسیقی سبک پاپ- کلاسیک نزدیک است که گرایش آن بیشتر به سمت کلاسیک شده. در آلبوم «آ خدا» به سمت موسیقی پاپ برگشتم که در آن گرایش به صورت پنجاهپنجاه بود، اما در «یک لحظه عاشق شو» به سمت موسیقی پاپ برگشتم زیرا احساس کردم به لحاظ صدا، قدرت بازگشت به آثار فاخری مانند «خداحافظ» را ندارم و چون گمان میکردم زمان آن رسیده که با یک تغییر بتوانم، شنوندگان تازهای به دست بیاورم، به سمت این سبک رفتم ولی با انتشار قطعاتی چون «همچون سرو» همچنان پایبند ایدهها و سبکهایی هستم که ریشه آنها کلاسیک است.
* آلبوم بعدیتان در چه سبکی منتشر میشود؟
تکلیف آلبوم بعدی هنوز مشخص نیست. دو آلبوم دارم که یکی از آنها موسیقی الکترونیک محض خواهد بود که اگر بتوانم با خودم کنار بیایم این آلبوم زودتر منتشر خواهد شد. اگر از انتشار این آلبوم صرفنظر کنم، حدود دو یا سه سال زمان میبرد که آلبوم جدیدم با سبک غالبا کلاسیک آماده انتشار شود.
* ما در این آلبوم رگههایی از راک را میبینیم که اتفاق خوبی در خوانندگی شماست که توانستید از آن سبک فاصله بگیرید و آلبومی را به صورت پاپ راک منتشر کنید.
چند وقت پیش با «علیرضا قراییمنش» در مورد فرم موسیقی خوانندههای راک ایران صحبت میکردیم. به این نتیجه رسیدیم که صرف داشتن صدای خشدار به همراهی سازهای مختلف نمیتوان گفت این خواننده سبکش راک است. راک استاندارد یک سبک موسیقی تعریف شده با استانداردهای خاص خودش است. در ایران تا بهحال از کسی نشنیدهام اما دو یا سه تا از قطعات من از ذهن کسانی سرچشمه گرفته که از ابتدا با موسیقی راک کار خودشان را آغاز کردهاند یا اینکه علاقهشان به موسیقی راک خیلی بیشتر از موسیقی پاپ و کلاسیک است. البته که غالب نوازندگان نیز این چنین هستند مانند «رضا تاجبخش» و «مهران خلیلی» که هردو گرایش شدید به سمت موسیقی راک دارند.
وقتی با این دو عزیز در آلبومام همکاری کردم و این فرم موسیقی را پیشنهاد دادند، در ابتدا گمان نمیکردم بتوانم کار را اجرا کنم. مخصوصا قطعه «تقویم» که از کارهای آقای تاجبخش بود اما وقتی به استودیو رفتم و کار را اجرا کردم، متوجه شدم که کار دارای ملودی خوبی است و با توجه به اینکه خواندن آن بسیار سخت بود من آن را اجرا کردم و صدای من با موسیقی و فضای آن به خوبی تناسب یافت. در مورد کار آقای خلیلی، پشنهاد استفاده از بیت الکترونیک و نزدیک شدن به فضای اکتیو الکترونیک را تجربه کنیم که ایشان یک اتود تنظیم روی ملودی زدند و متوجه شدم که از چیزی که مد نظر خودم بود، مناسبتر است. به همین دلیل این دو قطعه اینچنین و با این فرم تنظیم و سازبندی در آلبوم قرار گرفت.
* شما این پیشنهاد را داشتید اما چطور توانستید به خوبی آن را ادا کنید؟
اتفاقا در مراسم تشییع پیکر «علیرضا خورشیدفر» با «سالار عقیلی» و «محمد اصفهانی» برخورد کردم که از دیدار با آنها خیلی خوشحال شدم زیرا اکثر خوانندگان و موزیسینها در اینگونه مراسم شرکت نمیکنند مگر اینکه دو ریال تبلیغات به دست بیاورند و چون در این مراسم بعد تبلیغاتی و مادی وجود نداشت، مشاهده کردیم که اکثر خوانندگان حضور نداشتند و شایسته هنرمندی نبود که در ۸۰درصد موسیقیهایمان صدای سازش را میشنویم. یکی از خاصیتهای «سالار عقیلی» این است که فرمهای مختلفی را که به موسیقی سنتی نزدیک است میتواند اجرا کند، همانند آثار حماسی. خداروشکر کردم که این خاصیت بهجز سبک سنتی در من نیز اتفاق افتاده است.
من دستگاههای موسیقی سنتی را بهصورت کامل و جامع به همراه گوشههای این دستگاهها نمیشناسم و حنجرهام قابلیت اجرای سبک سنتی را ندارد اما گمان میکنم بتوانم غالب گرایشهای دیگر را اجرا کنم. خدارو شکر میکنم که این قابلیت را دارم اما درمورد سبک راک، ملودیها پیچیده و فوقالعاده سخت است. مخصوصا کار «تقویم» که از فواصلی استفاده شده است که خواندن آن برای خواننده راک نیز سخت است چه برسد به خواننده پاپ اما با توجه به قابلیتی که از خود توقع داشتم، به استودیو رفته و این کار را اجرا کردم. در ابتدا باور نداشتم اما وقتی خروجی کار را شنیدم، متوجه شدم قابل استفاده است و از آن در آلبوم استفاده کردم و گمان میکنم این نتیجه قابلیت یک حنجره نیست بلکه نتیجه قابلیت یک ذهن است؛ به خاطر گوش دادن به انواع موسیقی مختلف و قدرت اجرای آن.
زمانیکه میخواهند به یک فوتبالیست تمرین بدهند میگویند ابتدا فکر کن سپس تکنیک مدنظر را اجرا کن چون اگر به آن تکنیک فکر نکنی داخل زمین مغز تو توانایی فرماندهی به اندامت را ندارد و نمیتوانی آن تکنیک را اجرا کنی. در موسیقی هم همین اتفاق میافتد. شما در ابتدا باید یک فرم خاص موسیقی را در ذهن خود داشته باشید سپس حنجره شما بتواند آن ملودی یا فرم را اجرا کند و در مورد بنده این اتفاق به دلیل گوش دادن به سبکهای مختلف افتاده است، البته نه موسیقی راک و محض ایرانی، بلکه موسیقی استاندارد.
* درمورد اجرای قطعه «شش و هشت» در کنسرتتان بگویید که چرا منتشر نکردید؟
اولین کنسرت مستقل من در تهران به سرپرستی بهنام ابطحی و رهبری محمدرضا عقیلی بود. بهنام ابطحی که تنظیمکننده کارهای اکتیو است پیشنهاد داد که دو کار «شش و هشتم» هم داشته باشیم که من از اجرای این دو کار پشیمان هستم. آن زمان به دلیل ترغیب بهنام ابطحی این دو کار را انجام دادم و اجرای این کار شایسته بنده، حداقل در آن دوره نبود اما آن را اجرا کردم. بعد از گذشت سالها از آن اجرا احساس میکردم که مردم ایران از بیحرکت بودن موسیقی خسته میشوند اما اشتباه من این بود که طرفدارهای بنده برای شنیدن موسیقی رمانتیک، حماسی و کلاسیک میآیند نه برای شنیدن کار شش و هشت و کف زدن و اجرای حرکات موزون اما وقتی این کارها را در کنسرت خواندم متوجه شدم طرفدارهای من هم از این دوکار خوششان آمده و ترغیب شدم در کنسرتهای بعدی نیز آنها را اجرا کنم.
علت منتشر نشدن این دوقطعه این بود که به این نتیجه رسیدم که طرفداران من و فرمم، کسانی هستند که مرا همین گونه و من را در آرامش خود پذیرفتهاند و به همین دلیل این دو قطعه را منتشر نکردهام و به قولی با خودم برای انتشار این دوقطعه کنار نیامدهام.
* بارها از «کوچ» حامی از کشور حرف زدهاید. این اظهارات چه دلیلی داشت؟
در جامعه میبینیم که از رانندگی مردم گرفته تا معماری و سلیقه مردم در خورد و خوراک و حتی ادبیات و صحبت کردن با یکدیگر و حتی مجریان رادیو که وقتی به صحبتهای آنها گوش میدهی احساس میکنی میکروفن در فضایی غیرفرهنگی قرار گرفته است و از آنها که بگذریم تربیت کودکان در مهدکودکها و مدرسهها تغییرات عمدهای را میبینیم و به نوعی میتوان گفت بیادبی و هجو گفتن مد شده است و از طرفی دیگر کلاهبرداری آمار روبه بالایی دارد. بنده نیز از این جریانات مستثنی نبودهام.
سه سال پیش فردی که به اصطلاح طراح لباس بنده بود مبلغ هنگفتی را از من کلاهبرداری کرد و باعث سرخوردگی شدید بنده شد. در ابتدا گمان میکردم قانون وجود دارد اما وقتی پیشتر آمدم و دیدم بعد از گذشت سه سال هنوز هیچ اتفاقی برای پرونده من رخ نداده است، تصمیم گرفتم در صورت عدم رسیدگی و اصلاح امور از ایران بروم اما بعد از اعلام رسمی آن تصمیم، یکسری اتفاقات خاص در پروند افتاد و احساس کردم پرونده در حال پیشرفت است و با روی کار آمدن ریاستجمهوری جدید و ایجاد تغییرات عمده در قوه قضاییه، اتفاقات مثبتی در پرونده افتاد اما پرونده باز به حالت مسکوت بازگشت. بنده هنوز روی حرف خودم هستم اما دیگر در موسیقی جستوجو نمیکنم و اگر قرار بر کوچ باشد، ۸۰ درصد دلیل آن مربوط به دلیل کلاهبرداری خواهد بود و اگر این پرونده به نتیجه نرسد بنده در مورد اتفاقاتی که در دادگاه قبلی بنده رخ داده هم روشنگری خواهم کرد و هم به صورت رسمی اعلام میکنم.
نه برای فرار و کار کردن در لسآنجلس بلکه در گوشهای از دنیا زندگی خواهم کرد که قانونی وجود داشته باشد و رعایت و اجرا شود. قضیه کوچ من جدی است و تمام نزدیکان من اطلاع دارند از جمله «میثم دهقان» که دراین سالهای به من کمک کرد تا بتوانم تحمل کنم و به کار ادامه بدهم اما اگر اتفاق مثبتی در پرونده من صورت نگیرد، ریز قانونشکنیها و تقلبهای پرونده قضایی مذکور را به خبرگزاریها اعلام خواهم کرد و از ایران خواهم رفت.
* خیلیها اعلام کردند که کوچ حامی مبحثی بود برای شروع یک بازی تبلیغاتی.
من به صرف ایجاد یک بمب تبلیغاتی موثر در فروش آلبوم نه عزیزانم را کشتم، نه بیماری سخت گرفتم، نه فرزندم را بیمار کردم، نه درمورد «علی دایی» بدگویی کردم و نه در مورد «حامد بهداد» قبل یا بعد از انتشار آلبوم بدگویی کردم تا آلبومام مورد توجه قرار بگیرد؛ بلکه حقایق زندگیام را به صورت شفاف و به صراحت درصورت پرسش در اختیار مطبوعات قرار میدهم. بله؛ این کار هدفمند بود چون من ابزار لازم جهت جنگیدن با مشکلاتی که در پرونده قضاییام وجود داشته است را نداشتم، از این مساله برای بیداری مسوولان امر استفاده کردم تا بدانند یک هنرمند در این میان درحال فنا شدن است و اگر به داد او نرسید پس از مرگش خواهید گفت «آخ حامی مرد» و حرفهای بیهودهای که پشت تمامی مردگان گفته میشود.
حرف دشمنانم به هیچ عنوان اهمیت ندارد و هرقدر هم درمورد من بدگویی شود، لذت بیشتری میبرم چون متوجه میشوم قدرت و پیشرفت بیشتری از قبل داشتهام. اینکه میفرمایید دروغ یا تبلیغات قبل از انتشار آلبوم بوده است تکذیب میکنم و همواره هم اعلام کردهام ۷۰درصد به دلیل مشکلات پرونده قضایی و ۳۰درصد نیز به دلیل مشکلات موسیقی بوده است و اگر گفتم در صورت عدم اصلاح شرایط کوچ میکنم، کوچ خواهم کرد.
* در این سالها غایب بزرگ صحنههای اجرای زنده بودهاید. دلیلش واقعا چه بود؟
سه سال پیش به دلیل فشارهای روانی که در ابتدای مصاحبه خدمتتان عرض کردم (که به دلیل مافیا بازی و لابیبازی و به قول مردم ایران پارتیبازی) روی من بود، این اتفاق افتاد. مردم گمان میبرند تنها صدور مجوز مهم است درصورتی که حرکتهای فوقالعاده آلودهای پشت موسیقی کشورمان پنهان شده است و اگر توجه کرده باشید تمام متعهدان و متفکران و تمام کسانی که لیاقت فعالیت حرفهای در موسیقی را دارند در گوشهای نشستهاند و غالب کسانی که پیشرفت میکنند، افرادی هستند که نه علم و نه لیاقت پیشرفت را دارند و فقط به واسطه مرثیهخوانی که راهی است برای تحریک احساسات مردم و با ترکیب ملودیهای مرثیهگونه و ضجه زدن با ریتمی خواست ذهن مردم را تحریک و از این راه پیشرفت میکنند.
تمام این مسائل دست به دست هم دادند و باعث سرخوردگی من شدند و عضلاتی که سالها برای آمادهسازی آنها زحمت کشیدم تحلیل رفته و آمادگی خودم را از دست بدهم و این اتفاق به دلیل مرور زمان و عدم تمرین افتاد اما اکنون درحال رسیدن به مرز آمادگی برای اجرای صحنه هستم چون آدمی نیستم که با ۵۰درصد آمادگی روی صحنه بروم و اگر قرار باشد روی صحنه بروم باید کامل باشم چون آدم کمالگرایی هستم. تلاش میکنم برای اواخر امسال یا اوایل سال بعد در اردیبهشت ماه بتوانم کنسرتام برگزار کنم و اولین کنسرتام در تهران برگزار خواهد شد.
* همین گوشهنشینیها بیاحترامی و ظلم به مخاطب حمید حامی نیست؟
اگر شما وارد فضایی دودآلود شوید نمیتوانید ادعای تنفس اکسیژن داشته باشید. هنگامی که ما در زمان آلوده به مافیابازی زندگی میکنیم، نمیتوانیم ادعا کنیم که از این قاعده مستثنی هستیم. تمام کسانیکه در این فضا زندگی میکنند از مردم گرفته تا موزیسینها متضرر میشوند و این ضرر برای کسانی که تعهد دارند و اعتقاداتی داشته و به آن پایبند هستند، سختتر خواهد بود. من همواره با آهنگسازهای خوشنام موسیقی همکاری کردهام و تفکر و شعر خوب برایم در درجه اول و مسائل مادی در درجه دوم قرار میگیرد. بالطبع کسی دوست ندارد از نظر مالی در مضیقه قرار بگیرد و به سختی هر چهار سال یکبار آلبوم منتشر کند و خانهنشین و گوشهگیر باشد اما وقتی پای آبرو و خدشهدار شدن آن و کشیده شدن خط قرمز روی برجستهگیهای سابقه کاری آدم به میان بیاید، برخی ترجیح میدهند به گوشهنشینی روی بیاورند.
دیده میشود خوانندگانی که به کلی نامشان پاک میشود و برخی مثل خودم روی اعتقادشان پای فشاری میکنند و تا جایی که قدرت دارند، باقی میمانند. درست است که دوست دارم مردم نیز من را بشناسند و کارهایم بازخورد خوبی بین آنها داشته باشد و آثار جدیدم در جامعه موج ایجاد کند اما شرایط روانی از صدور مجوزها گرفته تا نابرابریها باعث شده که من نیز از فضای موسیقی دور شوم و میتوان گفت به نوعی با این فضا قهر یا لجبازی کردهام و شرایط باعث شد که امثال من با این فضا فاصله بگیرند وگرنه من نیز دوست دارم در میان مردم باشم.
شما خیلی درمورد مافیای تیتراژ صحبت کردید. اکنون نظرتان چیست و آیا حاضر به خواندن تیتراژ هستید؟
تعداد آهنگسازان بزرگ و بنام که کار خود را بهخوبی بلد هستند، کم نیستند؛ همچنین تعداد خوانندگان باتجربه کاربلد و خوشصدا اما این نکته که چرا فقط و فقط امتیاز آهنگسازی و خواندن تیتراژ در انحصار گروه خاصی است بیشتر اهالی موسیقی را اذیت میکند و هرازگاهی این دست خوانندگان برای اینکه گفته نشود مافیابازی انجام میشود، از تیتراژها کنارهگیری میکنند و مجدد میبینیم در تیتراژ ماه رمضان، محرم یا اعیاد آن دسته از خوانندگان و آهنگسازها سرجایشان هستند اما درمورد برخی آهنگسازان همچون «آریا عظیمینژاد» یا «فردین خلعتبری» به دلیل توانایی بالا در سریالها و فیلمهای مختلف به آهنگسازی میپردازند.
روی صحبت من با جماعت ۸۰درصدی است که به واسطه روابط، تیتراژ سریالهای تلویزیونی را میخوانند اما خوشبختانه خواندن تیتراژ سریالها از نظر بنده یک امتیاز منفی است و همواره در دسترس بودن باعث محبوبیت نمیشود بلکه فقط شهرت و پول بههمراه میآورد. محبوبیت یعنی ستاره بودن و دور از دسترس ماندن، کم گفتن و گزیده گفتن است. در مورد بنده در سالهای گذشته تیتراژ سریالهایی مانند «سلام» و «مردان کوچ» که سریالهای خوبی نبودند اما ترانه و تیتراژ بیشتر از خود سریال دیده و شنیده شده بود که البته این پیشنهادها نه بهخاطر روابط و خریدن تیتراژ بلکه بهخاطر علاقه آهنگساز همانند سعید شبانینژاد و فردین خلعتبری به خوانندهای شایسته و دارای صدایی خوب، به من داده شد.
اگر به من پیشنهاد تیتراژ شود چند مورد را درنظر خواهم گرفت؛ دستمزد قابل توجهی به من بدهند و دوم، سریالی شایسته باشد و امتیاز منفی برای من به همراه نیاورد و نکته دیگر آهنگساز و کیفیت موسیقی برایم بسیار مهم است البته هرسه به یک اندازه برایم اهمیت دارد و اگر این موارد رعایت شود، تیتراژ را میپذیرم.
* حرف آخر؟
من هم مردم بالای هرم را که فرهیختگان هستند و هم مردم پایین هرم که از لحاظ مالی و تحصیلات ضعیف هستند، دوست دارم. من خودم نیز از قشر متوسط جامعه هستم و افتخار میکنم که شبیه مردم در خیابان و میان مردم رفت و آمد میکنم و آنچنان زندگی میکنم که غالب مردم. جزو از ما بهتران نیستم اما متاسفانه سلیقه مردم در هنر مرا اذیت میکند و از مردم خواستهام که در مورد چیزی که نگاه میکنند و موسیقی که میشنوند، فکر کنند و اجازه ندهند هرآنچه که در میزند، وارد خانوادهشان شود و این فرهنگ جا بیفتد که مردم خوارکشان را خودشان انتخاب کنند نه اینکه انتخاب شود.
دیدگاهتان را بنویسید