سحر آزاد: قرارمان را در دفتری در بیمارستان پارس میگذاریم. پزشک و جراحی است که تازهترین آلبوم خود را با عنوان «این یا آن» در شرف انتشار دارد؛ آنهم در سبک راک. البته این، اولین اثر شهریار کهنزاد نیست. او پیش از این نیز آثاری با عنوان «نغمههای صلح» و «عشق و دیگر هیچ» را منتشر کرده و حتی سمفونی «نغمههای صلح» را با رهبری لوریس چکناواریان و ارکستر ویرچوز ارمنستان در تالار وحدت روی صحنه برده است. عقیده دارد در دنیای امروز اگر بخواهیم حرف و اندیشه خود را منتقل کنیم، باید به زبانی مسلط باشیم که برای دیگران هم قابل فهم باشد و به همین دلیل است که آثار خود را به دو زبان انگلیسی و فارسی منتشر میکند. با اینحال کهنزاد خود را عاشق ادبیات ایران بهخصوص حافظ میداند و میگوید در عزلت تنهایی جبهههای جنگ، شعرهای این شاعر توانسته است او را آرام کند. خود او شاعر نیز هست و در آلبوم تازهاش دو اثر با سرودههای خود را عرضه کرده است. او میخواهد با موسیقی، خود را بیان کند و از اینکه حتی ممکن است آثارش در جامعه کنونی درک نشوند، ابایی ندارد؛ چراکه اعتقاد دارد هنرمند باید دوقدم از جامعهاش جلوتر باشد. به بهانه انتشار آلبوم «این یا آن» بهسراغ او رفتیم؛ هرچند که در ابتدا، صحبت از اجرای سمفونی «نغمههای صلح» آغاز شد.
پیش از تولید آلبوم «این یا آن» آخرین کار شما سمفونی کلامی «نغمههای صلح» بود که با رهبری لوریس چکناواریان و ارکستر ویرچوز ارمنستان در تالار وحدت روی صحنه رفت. چطور شد به فکر خلق این سمفونی افتادید؟
نخست اجازه دهید موردی را روشن کنم، سمفونی کلامی راک نغمههای صلح اولین و آخرین کار من نیست. این سمفونی اولین کار بزرگ من است. پیش از «این و آن» من سمفونی کلامی مدرنی را نوشتم که در کشور اوکراین با ارکستر سمفونی رادیوی ملی آن کشور دوسال پس از نغمههای صلح اجرا و ضبط شد. نام این اثر MORE LOVE AND NOTHING «عشق و دیگر هیچ» است که توزیع آن با حوزه هنری بود. من در این سمفونی که باز به دو زبان انگلیسی و فارسی است، در دو وجه غربی و شرقی به عشق نگاه کردهام. سوی فارسی آن را سالار عشقورزی شرق مولانا و طرف غربی آن را ویکتور هوگو نمایندگی میکنند. سمفونی نغمههای صلح امضای من است و شروع کار اصلیام را از آنجا میدانم. من در استودیوی خودم با کیبورد و سازهای مجازی سمفونی را جمع کرده بودم و بعدا حتی یک نت هم به آنها اضافه نشد و میتوان آن را بهعنوان اولین اثر تالیفی تاریخ موسیقی ایران به زبان انگلیسی دانست که در آمریکا نزدیک به ۴۰هزاربار دانلود شد. وقتی در فضای فعلی در مورد جنگ صحبت کنی و دانلود هم بشود حتما باید محتوایی داشته باشد. آخرین اجرای من با آخرین اجرای ارکستر سمفونی تهران به رهبری دوست بسیار عزیزم نادر مرتضیپور همراه شد. من در این اجرا ترکیبی از هر دو سمفونی را اجرا کردم. یادم است روزهای آخر، دوره مدیریت آقای مرادخانی بهعنوان مدیر دفتر موسیقی بود و جریان آشنایی من با لوریس از طبقه پنجم تالار وحدت شروع شد. ما به استودیوی آنجا رفته بودیم تا اثر در آن استودیو پخش شود. چکناواریان هنوز نمیتوانست فارسی را خوب بنویسد اما بعد از شنیدن اثر، با دستخطی که خیلی خوانا نبود، نوشت: «موسیقی را شنیدم، اجرا میکنم.» البته شهرداد روحانی هم کارم را شنیده بود و وقتی با هر دو گزینه روبهرو شدم، بیشتر معطوف لوریس شدم. من بهمعنای مالی، نگاه حرفهای به کار ندارم. هرچند وقتی میگویم حرفهای، به آن معنا نیست که به کارم حساسیت نداشته یا ظرایف فراوانی را در نظر نمیآورم. اتفاقا موسیقی زندگی من است اما موسیقی برای من یکچیز گرانبهاست که بههیچعنوان نمیخواهم وارد لابیرنتهایی شود که اتفاقهای دیگری برای آن بیفتد. من نمیخواستم حتی یک کورد هم به کارم اضافه شود چون این کار حرفهای من بود. من در دوران جنگ پزشک وظیفه لشکر عملیاتی بزرگ و از نزدیک شاهد وقایع بودم. درواقع، سمفونی نغمههای صلح هم در همان سالهای ۶۴، ۶۵ در کنار رودخانهای در مهران به زبان انگلیسی روی دسته شکسته یک گیتار نوشته شد.
چرا به زبان انگلیسی؟
شما اگر حرفی جهانی داشته باشید آن را به چه زبانی مطرح میکنید؟ وقتی وارد اینترنت میشوید و از همان لحظه اتصال به فضای مجازی، با تمام احترامی که برای زبان فارسی قایلم چقدر این زبان بهدرد ما میخورد و چقدر میتواند افکار، اندیشهها و فرهنگ ما را منتقل کند؟ زبان انگلیسی زبان جغرافیا نیست و خیلی خطاکارانه است اگر اینگونه نگاه کنیم.
این نگاه به این دلیل نیست که شما در آمریکا تحصیل کردهاید و با این زبان آشنا هستید؟
خیر. من پیش از اینکه وارد آمریکا شوم به سه لهجه آنها صحبت میکردم. در تمام دوران تحصیلم در آمریکا ذرهای به اندیشه و زبان انگلیسی من افزوده نشد… .
منظور من صرفا اندیشه انگلیسی نبود اما در سال۶۴ خیلی از وسایل ارتباط جمعی امروز مثل اینترنت نبود. چطور شد آهنگ را به زبان انگلیسی نوشتید؟
قطعا اینطور است اما من در همان سالها همچون زبان مادریام، انگلیسی صحبت میکردم. در زمان نوجوانی و در سالهای پیش از انقلاب یکی از تفریحات اغناکنندهام، این بود که فیلمهای دوبلهشده تلویزیون را که همزمان در شبکه NIRT به زبان اصلی پخش میشد، ضبط میکردم و جملهبهجمله کلمات را اکتشاف میکردم تا به جایی رسیدم که متوجه خطاهای مترجمان میشدم.
در ۱۳، ۱۴ سالگی به زبان انگلیسی مسلط شده بودم. عرق من به فارسی چیز دیگری است و هروقت مدتی طولانی به خارج از کشور میروم و نمیتوانم حروفی مانند «ژ» را تلفظ کنم، احساس کمبود میکنم. به یقین ذهن من فارسی است اما انگلیسی را مانند زبان فارسی میشناسم و آن را وسیله ارتباطی میدانم. کسانی که زندگی خصوصی و ارزشهای شخصی من را میشناسند، میدانند من بسیار ایرانی هستم. اگر شبی حافظ را ورق نزنم، شبم نمیگذرد؛ حافظ مانوس من در سنگر بود. به همین دلیل آلبوم اول من «شهر یاران» پیشکشی تمامعیار به حافظ است.
چطور شد در سال۶۴ بهدنبال ساخت یک اثر جهانی بودید چون در آن موقع هنوز درگیر جنگ بودیم و نمیدانستیم چه موقعیتی پیدا خواهیم کرد.
من کمترین بها را به این میدهم که چیزی بگویم که حتما موردپسند واقع شود. من مانند یک نگارنده هستم. ابزار نوشتن را میدانم و آنچنان که میخواهم مینویسم، من اندیشه خود را بیان میکنم و کاری ندارم که در زمان و مکان ادراک میشود یا نه. سمفونی نغمههای صلح در زمان خودش به دلایل عدیده امکان اجرا نداشت و حدود ۲۰سال بعد مجال اجرای آن را بهمدت ۹شب در تالار وحدت پیدا کردم. بسیاری از کسانی که به صورت ارکسترال فعالیت میکنند، به من طعنه میزدند اما مگر حافظ دانشکده ادبیات رفته است؟ البته اشتباه نشود، منظورم خودم نیستم و نگاه خودبزرگبینی ندارم اما آن توجیه را قبول ندارم. من از ۱۱سالگی ساز میزنم و کارم را بلدم. واقعیت این است که بعد از اجرای این سمفونی، مراحل ضبط در شهر یروان ارمنستان با رهبری لوریس انجام شد. با اینهمه آلبوم در شرایطی منتشر شد که بعد از آن، بارها در مورد سیاستهای موجود انتقاد کردم چون من بهعنوان مولف، اثری را مینویسم و در تمام دخل و تصرفهایش حضور دارم اما هنگام تولید حتما باید مارک یک شرکت روی اثر من باشد و این اقدام، جوری من را اسیر اندیشههایی میکند که دیگر به من تعلق ندارد… .
منظورتان از اسیرکردن چیست؟
یعنی اینکه حتما باید یک موسسه رسمی دست به انتشار آلبوم بزند و من بهعنوان فردی که شخصیتی حقیقی و حقوقی دارم، ۵۰ جلد کتاب تالیف کردهام، بیشک نگران مخدوششدن آن خواهم بود. میگویم یک موزیسین باید بتواند اثر مجاز خود را با نام خود تولید و منتشر کند. برای تهیه اثر آخرم واقعا دچار سختی شدم چون با معیارها، اسلوبها و ارزشهایی که بازار دارد و بعضا میدانید چه نگاهی است، کارهایم قربانی میشود. خیلیها از من میپرسند چرا تعداد تولیدات موسیقی من کم است؟ به همین دلیل که گفتم و اینکه هر شش، هفتسال بهخصوص با توجه به تراکم کاریام مجبورم از میانه مسیری مغشوش گذر کنم.
این موازین دستوپاگیر هستند؟
این سیاست اشتباه است. اعتقاد دارم افرادی باید باشند که بدون وابستگی به آرمها، موسسات و شرکتهای فرهنگی – صوتی کارشان را منتشر کنند. نمونه بارز آن خودم هستم. یکی از دست و پاگیرترین شرایط برای من همین موضوع است چون خودم توان سرمایهگذاری روی کارم را دارم. برای سمفونی صلح ذرهای پول نگرفتم درحالی که قرار بود معاونت هنری ارشاد در آن زمان تهیهکننده آن باشد. اینها بچههای من هستند و به کسی نمیفروشم شان. انگیزه مادی نیز از انتشار این آلبومها ندارم. آلبوم Song for Peace با آرم موسسهای تولید شده است که ربطی به این کار ندارد و کسی توزیعکننده آن است که کوچکترین حساسیت درخوری نسبت به این قضیه ندارد. در شرایط بازار کنونی شاید او هم محق در مواضع خود باشد. بههر روی نتیجه بد آن شنیده نشدن بسیاری از کارهاست. از خود شما میپرسم: در جایگاه یک خبرنگار هنری چرا باید اولین و تنها اثر تالیفی موسیقیتان را نشنیده باشید؟! این مشکلاتی است که تحمیل میشود. برای یک اثر تالیفی باید آزادی عمل وجود داشته باشد وگرنه امکان زایش ندارد. البته مایه خوشحالی است که من هیچوقت با وزارت ارشاد مشکل نداشتم و با گشادگی سینه با من برخورد شده است. در همین آلبوم اخیر واقعا آقای مرادخانی نهایت همکاری را انجام داد. اگر آثار انگلیسی من منتشر شد، فقط بهدلیل نظر بلند ایشان بود چون میگفت که وسیله ارتباط همین زبان است و اگر سخنی دارید که فرامرزی است، باید طوری بیان کنید که فهمیده شود. مولانا با ترجمه دیپاک چوپرا در جهان شناخته شد. مگر میتوان منکر آن شد؟
اگر علی مرادخانی نبود یا چنین اندیشهای نداشت برای انتشار اثری به زبان انگلیسی دچار مشکل میشدید؟
به یقین.
چرا؟
من آقای مرادخانی را تنها فردی میدانم که با دخالت موثر خودش بیآنکه در آن زمان با من آشنایی داشته باشد و تنها با شنیدن صحبتهایم، باعث حمایت از کار شد. من بعد از اتمام فعالیت ایشان در دفتر موسیقی، سختیهای زیادی کشیدم و معجزه است که سمفونی صلح در وزارت کشور هم اجرا شد.
یعنی این دیدگاه وجود دارد که تمام اشعار باید به زبان فارسی باشد؟
الان را نمیدانم اما در آن دوره این محدودیت وجود داشت. الان اگر چنین مشکلی برطرف شده باشد، باعث خوشحالی است.
انتظاری که از انتشار آلبوم تالیفی به زبان انگلیسی داشتید، برآورده شد؟
از چه نظر؟ کسی در تنهایی خود، در سنگرهایی در دل جنگ بهعنوان پزشکی که بعد از فارغالتحصیلی بلافاصله به صالحآباد و مهران رفته و شاهد کشتهشدن سربازان بوده، اثری خلق کرده است. صبحها کار من این بود، برای جوانهایی که در پیشانیشان سوراخی ایجاد شده بود، جواز دفن صادر کنم. میدانید من چند آدم نصفه را بستهبندی کردم؟ من تمام این لحظهها را به موسیقی تبدیل کردم و از آن تمنای صلحی جهانی و فراگیر درآوردهام. اگر شما موفقیت را در اینها میبینید، من بسیار موفق هستم، اگر میبینید حرفی که در عزلت و تنهایی در سنگر بیان شده بود، توانسته روی صحنه تالار وحدت با استانداردهای جهانی و نوازندههای حرفهای اجرا شود، باز هم موفق بودهام. اما اگر منظورتان انگیزه مادی است که باید بگویم نگاهم اصلا این نبود.
منظورم وسعت تاثیرگذاری این آلبوم روی مردم بود… .
اگر اطلاعرسانی در این زمینه کم بود بهدلیل درست برخوردنکردن رادیو و تلویزیون و مطبوعات است. همچنین همین سیستم خوردن آرم یک شرکت روی یک محصول سبب میشود یک اثر بهدرستی معرفی نشود. معتقدم هنرمند باید دو قدم از جامعه خود جلوتر باشد حتی به قیمت تنهاشدن. به همین دلیل میگویم گاهی آثاری معروف میشوند که از آرمها و کانالهایی استفاده میکنند؛ ضمن اینکه دست تنها نیز نمیتوان کاری انجام داد و من راه دیگری ندارم.
منظورتان از کانال، نوعی باند است؟
خیر. من از باند حرف نمیزنم اما در هرکجای دنیا وقتی انحصاری به وجود میآید، امتیازهایی نیز از کنار آن سر در میآورد. یکی از تاکیدات من برای شکستهشدن این انحصار به همین دلیل است چون وقتی فضایی باز به وجود بیاید، تعادل در بازار ایجاد میشود. تازهترین آلبوم من از سوی موسسهای منتشر شد که اولین اثرش است و من توانستهام ارزشهایی را که به آن اعتقاد دارم، حفظ کنم.
برویم سراغ آلبومی که منتشر کردید.
انتخاب نام «این یا آن» برای این آلبوم اشاره به شخصیت خود من است اما در مورد اینکه چرا به زبان انگلیسی نیز هست باید بگویم بین این من و آن من تفاوتی نیست، یک آدم است که در دووجه به دوگونه ارتباط برقرار میکند. فردی که در آمریکا مجبور است حرف کشورش را به زبان انگلیسی بیان کند و در اینجا هم حرفی را به برادران و خواهرانش میزند. من دوست داشتم دیگران بدانند هیچیک از وجوه من اولویتی بر دیگری ندارد کمااینکه در تمام این آلبوم سعی کردم این دو وجه را نشان دهم همچون گزینش چهار اثر به زبان فارسی و چهار اثر به زبان انگلیسی. در آهنگهای فارسی نیز حافظ را تکرار کردهام چون بخشی از هویت ملی ماست. در مورد حافظ باید بگویم اصلا مشکلات عروضی ندارد و آهنگسازی روی آن، ریتم را بهخوبی میگیرد و به بسیاری از تحریرهای مختص موسیقی ما نیاز پیدا نمیکند، حافظ میزانبندیشدهترین کلامهای مربوط به تحریرهای شکسته را دارد. او به یقین موسیقی اسلوببندیشده را میدانسته و حتی اگر ریاضی این کار را نمیدانسته، روحش با آن آشنا بوده است.
در این آلبوم هم از موسیقی راک استفاده کردید. چرا به سراغ راک رفتید؟
اولین ساز من سازدهنی در سن شش، هفتسالگی بود. هنوز هم سازدهنی میزنم و همیشه اثری از سازدهنی در کارهایم هست. ۱۱ سالم بود که اولین گیتارم را خریدم و از آن موقع گیتاریست شدم و در ۱۸سالگی میتوانستم تمام آهنگهای روز دنیا را بنوازم. شاید به این دلیل که به منبع اصلی این نوع موسیقی وصل شدم و هیچوقت معطوف موسیقی پاپ ایرانی نشدم چون غلطهای موسیقی پاپ ایرانی را میفهمیدم. این نوع موسیقی یک تقلید منبعث از استعداد فرد ویژهای به نام «واروژان» بود که سبکی از موسیقی غربی را بلد بود و توانست در ایران آن را تعمیم دهد ولی تکرار آن بیفایده بود و اتفاقا موسیقی پاپ قبل از انقلاب چیزی نداشت. من همیشه به سراغ منبع و مبدا میروم. موسیقی آن سوی مرزها باعث شد با گروههای کمل، پینک فلوید و کت استیونسو آشنا شوم. حتی در برخی از کارهای التون جان پیچیدگیای میبینید که فقط در کارهای واگنر وجود دارد. اتفاقا من با موسیقی کلاسیک آشنا هستم و اگر در ماه بتهوون گوش نکنم دچار مشکل میشوم اما چرا به سراغ راک رفتم؟ چون راک یکی از تکنیکالیترین موسیقیهایی است که میشناسم. البته من همیشه گفتهام اصرار به سبک، خطای بزرگی است که در مملکت ما وجود دارد. بسیاری از کسانی که به راک میتازند و چه آنها که خودشان را اهل موسیقی راک میدانند، این نوع موسیقی را نمیشناسند همانند جنگ هفتاد و دو ملت که «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند». فراموش نکنیم که این موسیقی نقش غیرقابل انکاری در پایان جنگ ویتنام یا فروپاشی دیوار برلین داشت. راک یا هر سبکی در موسیقی، لباسی بر تن است. موضوع، اسلوبهای اصلی است و اینکه حرفتان را چگونه میخواهید بیان کنید. هر چیزی باید تناسب خود را داشته باشد. شما وقتی با اندیشه جوان و ریتمهای خاصی که در پسند جوان وجود دارد، حرف میزنید، نمیتوانید از سبکهای خاصی عدول کنید. بعد از کارهای سنگین ارکسترال، به همین دلیل است آلبوم جدیدم را با چهار راکر تولید کردم. وقتی اسلوب موسیقی درست باشد، مهم نیست چندنفر نوازنده دارید و چه سازی دستشان است. راک بسیار سبک تنوعپذیری است.
برای این نوع موسیقی مشکل نداشتید، چون تا همین چندی پیش نیزحساسیت روی موسیقی راک زیاد بود و حتی برخی از گروههای راک ترجیح میدادند بگویند پاپ هستند تا راک.
مطلقا مشکلی نداشتم. راک به کلام نیست و شاخصههایی مثلا در هارمونی دارد. کسانی که به راک میتازند، آن را نمیشناسند.
اما هنوز برخی از کلمات در جامعه ما حساسیتبرانگیز هستند
بله و به همین دلیل میگویم هر دوسوی جریانی که در مورد راک صحبت میکنند، با واقعیت آن آشنا نیستند. من میتوانم با موسیقی شاخص بتهوون بیمحتواترین کلمات را بگویم اما دلیل نمیشود که موسیقی بتهوون بد باشد. متاسفانه ملت ما موسیقی نشنیده است درحالی که یک غربی اینگونه نیست. در بسیاری از خانههای غربی پیانو وجود دارد اما در اینجا باسوادهایمان هم موسیقی را طوری شناختهاند که نمیدانند پشت این دیوارها اقیانوس دیگری هم هست. واقعیت این است که غربیها از زمان رنسانس در مورد موسیقی کار کردهاند و امروز در موسیقی غربی گذر از کوردماینر به کوردمیجر یک معنا دارد و آنها با شناخت اصولی که ریاضی شده است، دنیا را میگردانند. متاسفانه ما هنوز در همین سبک و اسلوبها گرفتار هستیم.
شما در کارهایتان بیشتر از اشعار قدما مانند حافظ استفاده کردهاید. تمایلی به استفاده از اشعار معاصر ندارید؟
خودم هم شعر میگویم مثلا در آلبوم جدیدم دواثر از سرودههای من شامل «پیچک» و «گناه اول» هست. موسیقی برای من ابزاری برای بیان خودم است، مثلا وقتی کتاب مینویسم، دیگران را ترغیب نمیکنم که بنویسند. فرهنگی که الان در اینجا مد شده، مدتهاست در غرب از میان رفته است.
کدام فرهنگ؟
این فرهنگ که یکنفر موسیقی بنویسد، دیگری شعر بسراید، دیگری موسیقی را تنظیم کند، فردی بخواند و تعدادی بنوازند. البته ایرادی نمیگیرم اما این، موسیقی امضایی نیست. هنرمند در دنیای غرب با اثرش اندیشه خود را بیان میکند، مثلا با موسیقی امثال استینگ، لیونل ریچی، فیل کالینز، التون جان و بسیاری دیگر میفهمید نگاه و فلسفه آنها چیست.
میتوان اینطور برداشت کرد، اندیشههایتان را در سرودههای معاصر پیدا نمیکنید؟
نه الزاما اما هیچ مقابلهای هم با اشعار معاصر ندارم. من عاشق ادبیات ایرانم اما صرفا تمرکزم روی ادبیات کلاسیک نیست مثلا اشعار شیون فومنی، سهراب سپهری و فریدون مشیری را خیلی دوست دارم منتها واقعیت این است، ظرفیتی دارم که میخواهم حرفم را بزنم و خودم را بیان کنم. البته حافظ برای من یک موضوعیت فردی دارد. در عزلتی که در جبهه بودم، حافظ دستگیر من شد. وقتی در فضایی قرار داشتم که آدمها کشته میشدند، حافظ من را آرام کرد. ضمن اینکه بهکارگیری هشتصنعت در اشعار او کار بزرگی است و در کارهای او همهچیز هست.
قصد دارید بهغیر از برگزاری کنسرت در ایران، اجراهایی خارج از کشور نیز داشته باشید؟
چراکه نه. شیوه موسیقی من طوری است که بتواند با خارج از کشور هم ارتباط برقرار کند. یکی از آثار آلبوم جدیدم مربوط به دوران جنگ است. تفریح ثابت ما در آنجا فوتبال بود و درجهداری در لشکر ما بود که همیشه عکسی از بدرقه پدر و مادرش را به همراه داشت. در پایان یکعملیات بعد از سهشبانهروز که لباس ضدگاز تنم بود و فقط مجروحان را بستهبندی کرده بودم، مشغول مسواکزدن بودم، ناگهان راکتی زده شد و میدانستم در این لحظات، مجروحانی را به داخل سوله میبرند. بلافاصله کارم را تمام کردم و به داخل سوله رفتم که دیدم مجروحی را آوردهاند که به اندازه یکرودخانه از او خون میریزد. روی هوا، رگ آئورت او را گرفتم و وقتی به او مایع دادم و او را برگرداندم، مریض بهطور معجزهآسایی به زندگی برگشت. بدن او نصف شده بود و یکدفعه نجوایی را حس کردم که او درحال زمزمه بود، وقتی توجه کردم، دیدم او همان فردی است که عکس به همراه دارد و با او فوتبال بازی میکردیم. من این صحنهها را به زبان انگلیسی در موسیقیام آوردهام. شما از من میپرسید: «آدم موفقی هستم؟» من به یقین موفق هستم چون توانستهام این لحظات را بیان کنم. امیدوارم شنوندهها نیز آن را گوش کنند.
قصد دارید در خارج از کشور هم این آثار را اجرا کنید؟
نغمههای صلح تاکنون ۴۰هزاربار در فضای مجازی دانلود شده است. در هرجایی بتوانم حرفهایم را در مورد صلح و عشق بیان کنم، قطعا این کار را میکنم، اما هنوز برنامه خاصی در این زمینه ندارم.
دیدگاهتان را بنویسید