محمود توسلیان: هنر ناب و مانا، بیشک پدیدهای است که باید فراتر از توان آدمی معمولی باشد. اگرچه میتوان مراحلی از آموزش و اجرای هنر را نزد خود و به مدد استاد آموخت اما همان هنر از مرحلهای به بعد امری قدسی میشود که تاریخ هنر هم این موضوع را به خوبی قضاوت کرده است. هنر آوازخوانی هنرمند بیبدیل عالیم قاسماف –بهزعم نگارنده- حالا دیگر وارد همان مرحله قدسی و معنوی شده است؛ مردی که اجرای موغام (موسیقی مقامی آذربایجان بهمعنای عمومیاش) را بهمثابه صافی برای روح پرشوخ انسان میداند، طبیعتا به وقت اجرای آن هم در مقامی دیگر است. هنر آوازخوانی عالیم قاسماف که اینچنین در اقصی نقاط دنیا مورد توجه قرار گرفته است، بیشک مرهون نیرویی فراتر از خواست خود است و آن معناهای انسانی موجود در جان این هنرمند کمنظیر و ارتباط آن با عالم والاست. واپسین کنسرت عالیم در ایران که سهشنبه گذشته در سالن-نهچندان مناسب کنسرتهای جدی- میلاد نمایشگاه بینالمللی اجرا شد، به خوبی گویای تغییراتی در جهان این خواننده بزرگ بود؛ مردی که حالا دیگر موهای سرش به تمامی سپید شده است و در اثنای اجرا چندینبار به این موضوع اشاره میکند. اما خودش هم میداند این پیری که او از آن صحبت میکند، به مفهوم عامش نیست که کاملا برعکس. عالیم در لحظهلحظه این برنامه به ما آموخت که هنرمند هرچه از سنوسالش میگذرد پختهتر میشود و صافتر. در دیدار قبلی با او، مردی را دیدم که هنوز نیمی از موهایش سیاه بود و هنوز طلبه موسیقی. این بار همان مرد را دیدم با صبوری و آرامش بیشتر. فقط با موهایی سپید و جهانی بهمراتب فراختر و فلاتی از تجربه و تعهد. شاید خیلیها مثل من به وقت شنیدن هنر قاسماف با خودشان میگفتند، باغبان حلالت باد. خانهات آباد. قاسماف به قدری از تن و جانش مایع میگذاشت که شنونده از دادن پول و خریدن بلیت برای این کنسرت نه فقط پشیمان نشد، بلکه شبی فراموشنشدنی را پیش روی خود میدید.
اما آنچه در این دیدار حاصل شد، به تماشا نشستن خنیاگری بود که مدام در حال تغییر است به نفع موسیقی آذربایجان و برای خروج ار رکود تغزل. موسیقی مقامی آذربایجان مانند موسیقی ردیفی خودمان، آن هنگام که با کلام همنشین میشود، رنگ تغزل به خود میگیرد. عالیم قاسماف که نیک دانسته راه خروج از تکرار موسیقی غنی آذربایجان رفتن به سمت دیگرخوانی است، در انتخاب اشعارش هم متفاوت میاندیشد و از غزلهای عارفانه بهخوبی استفاده میکند. البته این گزارهها به آن معنا نیست که او به کلی از موسیقی سرزمین مادریاش رویگردان است. بلکه نگاه او سبب شده که به هنگام سودجستن از قطعات قدیمی باز به شیوه خاص خودش آنها را اجرا کند. درواقع قاسماف در پی گسترش بیان موسیقی آذربایجان است و به غنای آن میافزاید. اصولا نگرش قاسماف به مفهوم موغام با آنچه در انگارههای ذهنی موسیقی آذربایجان وجود دارد متفاوت است. او با مقوله ریتم در آواز و جواب آواز برخوردی دیگرگونه دارد و مدام در حال سیلان است. فکر میکنم موسیقی قاسماف با آن رفتوبرگشتها و نوسانات در حنجره او شبیه جریان سیال ذهن در ادبیات باشد که مخاطب را هر لحظه با خودش به جایی میبرد. اما آنچه در این اجرا بر این فرضیه صحه میگذارد که قاسماف را کمتر میتوان در تکرار دید، آنسامبل این کنسرت بود. افزودن یک ساز به نام نی که از فرهنگ موسیقی ایرانی خبر میدهد و همچنین دف و تنبک که مختص موسیقی ماست، بیشک خواهان رپرتواری متفاوت و اجرای آوازی بهمراتب متفاوتتر است. مدگردانیهای خاص قاسماف و ذکاوت و تکنیک نوازندگان این گروه اجرایی بسیار درخشان را به نمایش گذاشت. نکته منفی این اجرا رفتارهای غیرحرفهای و نامسوولانه تهیهکننده جوان این کنسرت در قبال اهالی رسانه و عدم دعوت از هنرمندان برجسته موسیقی کشورمان بود. عجیب آنکه با حضور هنرمندی چون خسرو سرتیپی که قاسماف هم به اعتبار ایشان و حمایت مردم قابل و موسیقیشناس به چنین کنسرتی آمده است، ناگزیر به همکاری با چنین افرادی میشود.
به هر روی مردی که با بردن جایزه یونسکو در کنار شوستاکوویچ و شانکار و فاتح علیخان مینشیند باید که بلبل شرق باشد و هرلحظه -بهقول حضرت مولانا- چون بتی عیار به شکلی برآید.
دیدگاهتان را بنویسید