موسیقی ایرانیان – رضا خانکی: دهه ۸۰ شمسی پدیدههای زیادی داشت، یکی از این پدیدهها، علی قمصری ،آهنگساز جوان موسیقی سنتی بود، علی قمصری در سال ۸۴ با آلبوم نقش خیال که با صدای همایون شجریان منتشر شد به دنیای موسیقی ورود کرد. از همان زمان تا به امروز، همواره یک نام در کنار علی قمصری حضور داشت، کسی که در کنسرتها و آلبومهایی که با آهنگسازی علی قمصری اجرا و منتشر میشد، هم بمکمان میزد، هم کلارینت و کوزه، دست راست علی، برادر کوچکترش مصباح قمصری بود. مصباح قمصری این روزها با انتشار نخستین آلبوم مستقل خود در مقام گامی جدید در موسیقی برداشته است؛ گامی که به نوعی شاید نشاندهنده استقلال او از برادر بزرگترش باشد. مصباح قمصری به عنوان نوازندهیی که در کنسرتها و آلبومهای موسیقی سنتی حضور داشته، در حالی آلبوم «لمس» را منتشر کرده است که فضای این آلبوم هیچ شباهتی به موسیقیهایی که تاکنون در بازار ایران منتشر شده، ندارد؛ آلبومی که به قول خالقش فضایی مالیخولیایی دارد.
نخستین فعالیت هنری شما در کنار علی قمصری بود و امروز شما را در مقام آهنگساز میبینیم، با آلبومی که خیلی با فضای موسیقی ایران همخوان نیست. گذار ازمصباح قمصری نوازنده به مصباح قمصری آهنگساز، چگونه شکل گرفت؟
کار در کنار علی برای من کلاسی بود که البته هنوز تمام نشده، فکر کنم از حدود ۱۱ سال پیش شروع کردیم و موجبات رشد سریعتر برای من فراهم کرد. کار کردن با علی صرف نظر از اینکه برادر بزرگ من است، برایم افتخار بزرگی است. درباره آلبوم «لمس» و این موضوع که این آلبوم با فضای کلی موسیقی ایران فرق میکند و دارای ژانر متفاوتی است باید بگویم که دلیل اصلی این تفاوت این است که من در زمان و مکان دیگری زندگی میکنم.
این ژانر متفاوت چگونه انتخاب شد؟
ژانر موسیقی هیچوقت قبل از ساخته شدن انتخاب نمیشود. یعنی من وقتی میخواستم کار را شروع کنم، ژانری انتخاب نکردم. در واقع ژانر اسمی است که بعد از خلق اثر برای انتخاب راحتتر و درستتر مخاطب مقرر میشود. من در این آلبوم میخواستم قدرت لمس احساسات مخاطبم را داشته باشم. در واقع یکی از اهداف اصلی من این است که هر احساسی را بتوانم تحریک یا سرکوب کنم. به نظر من موسیقیای قدرتمند است که این توانایی را داشته باشد. ما بسیاری از موسیقیها را میشناسیم که صرفا میتوانند احساسات خیلی ساده را نشان دهند، مثلا شادی یا غم خیلی ساده، مثال این مساله در سینما سادهتر است. صحنههایی در فیلمهای غیرحرفهییتر را تصور کنید که یک شادی یا یک غم را نشان میدهد. در مقابل در فیلمهای حرفهییتر میتوانید سکانسهایی را ببینید که به طور همزمان غم و شادی و آرامش و تلاطم و خشم و خیلی احساسات دیگر را همزمان به شما القا میکند. توانایی در هنر از نظر من توانایی در تاثیرگذاری است.
چه شد که احساس کردید زمان خلق اثر است؟
من هفت، هشت سال است که روی پروژه لمس کار میکنم، با همه اینها هیچوقت کارکردن یک آلبوم مدنظرم نبود. آلبوم میتواند وسیلهیی برای هدف بزرگتر باشد. من تا قبل از «لمس» هیچ لزومی به ارائه آلبوم نمیدیدم اما در نهایت تصمیم گرفتم که این کار را هم تجربه کنم و خودم را محک بزنم.
میتوان «لمس» را یک کار پژوهشی دانست؟
من خودم میگویم پروژه لمس.
یعنی ما باید منتظر باشیم که پروژههای دیگری هم از مصباح قمصری تولید شود؟
بله. من غیر از موسیقیهای سنتیای که کار میکنم حداقل تا سه سال آینده بین سه تا چهار آلبوم دیگر در دست انتشار خواهم داشت که در ادامه این پروژه خواهند بود.
هدفتان از تجربه کردن این فضا چیست؟
هدف نهایی من از خلق آلبوم لمس رسیدن به توانایی بیشتر است که از رهگذر خلق یک اثر هنری به دست میآید. به نظر من جنس دانش امروز تغییر کرده است. در زمانهای گذشته دانش در اختیار کلیسا بود و مردم هم به آن اعتقاد داشتند و کاملا عقلانی مینمود، در حالی که به مرور زمان جنس علم توسط افرادی مثل نیوتن تغییر کرد. نمیتوان گفت که مردم قبل از آن بیسواد بودند بلکه صرفا جنس دانش تغییر کرد. امروز هم جنس سواد و دانش موسیقی تغییر کرده و متاسفانه ما در مسیر این تغییر حرکت نمیکنیم. لمس به اعتقاد من نخستین تجربه از موسیقی علمی روز است.
آن چیزی که باعث موفقیت یک آلبوم میشود صداقت هنرمند با مخاطبانش است. به تعبیر دیگر، هنرمندی موفق است که با مخاطبان خود رو راست باشد؛ اگر آلبومی عاشقانه منتشر میکند میباید خودش هم در آن شرایط زندگی کند و با بازتاب درون خود در قالب موسیقی، تاثیرگذاری اثرش را بیشتر کند. یعنی باید در فضا باشد. من با گوش دادن «لمس» به این نتیجه رسیدم که این اثر فضای پیچیده و آشفتهیی دارد و یک خط صاف را طی نمیکند و بالا و پایین دارد. آیا این برداشتدرست است که این اثر بازتاب درونی شما است؟ درونی که متلاطم و آشفته است.
بله. به نظر من هر اثری، آیینه خالقش است. اما من تحت تاثیر اثرم نیستم یعنی اثرم مرا منقلب نمیکند. من خالقش هستم. به نظر من هنرمند باید بتواند بر زیبایی حکومت کند. این مهم هم تنها از طریق شناخت زیبایی به دست میآید. اگر تحت تاثیر زیبایی باشید، احساسی میکنید که نمیشناسید. حسی را در ساز میگذارید که شناخته شده نیست. حس آن و لحظهیی است. الهام است. ولی من برای تک تک کارهایی که میکنم فرمول دارم و آنها را تحلیل میکنم. من بیشتر مواقع به کار ضبط مشغولم. چیزی که در کار صدابرداری باید و وظیفه من است که یاد بگیرم، این است که برای حسهایی که خیلیها اسمهایی شخصی مثل حس لحظه و الهام و شوریدگی روی آن میگذارند، فرمول ریاضی و فلسفی داشته باشم. به طور خلاصه خلق این تلاطم و آشفتگیای که شما در لمس حس میکنید، در عین اینکه آیینه درون من است ولی به طور غریزی و ناخودآگاه صورت نگرفته و تماما فرمولیزه شده است.
جایی گفته بودید که در این پروژه روی نمادهای صوتی پژوهش کردهاید. لطفا کمی در این باره توضیح دهید؟
ببینید ما برای نمادهای گرافیکی منابع زیادی داریم. ماه، ستاره، خورشید، صلیب، اعداد و… نمادهای گرافیکی هستند که ما تقریبا با آنها آشناییم. در حالی که از نمادهای صوتی چندان اطلاعاتی و منابع مطالعاتیای نداریم. با اینکه میبینیم که کشورهای پیشرفته خیلی در موسیقیها و فیلمهای خود از آنها استفاده میکنند. نمونه ساده آن در فیلمهاست. مثلا در صحنهیی که میخواهند شخصیتی منفی و آلوده را نشان دهند، همزمان با نشان دادن تصویر او از صداهایی مثل مگس و… استفاده میکنند. این صداها توجه بیننده را جلب نمیکند اما بر ناخودآگاهش تاثیر مستقیم دارد. این یک نمونه خیلی ساده است و نمونههای دیگری مثل صدای ناقوس و از این دست صداها هم وجود دارد. امروز میدان جنگ اقطاب سیاسی و قدرتمند دنیا شمشیر و بمب و اینها نیست، اینها سلاحهای فرمال و نمایشی هستند. میدان نبرد اصلی ذهن مردم و اساسیترین سلاح رسانه و هنر است که از نظر من، ما خلع سلاح هستیم. استفاده از علوم مختلف برای خلق آثار هنری، صرفا مال امروز نیست. در گذشته هم ما به حکمایی برمیخوریم که علاوه بر علوم هنری، علم السما، علم طب یا ابدان، ریاضیات و فلسفه و علوم دیگر را میدانستند مثل فارابی و…
«لمس» برای مخاطب ایرانی منتشر شده است. شما چه المانهایی را در جامعه دیدهاید که آن اثر پریشان را منتشر کردهاید؟ دایره مخاطبانی که برای این پروژه در نظر گرفتید از چه قشری بوده است؟
مخاطب لمس بیشتر کسانی هستند که موسیقی روز غربی را گوش میدهند که تعدادشان هم به هیچوجه کم نیست. جوانان ما بیشتر از اینکه موسیقی تولید داخل را گوش دهند موسیقی خارج را گوش میدهند یعنی به دنبال بازار آلبومهای ایرانی نیستند و با هم موسیقی غربی رد و بدل میکنند و در کل چشمشان به موسیقی خارجی است. انگار از بازار ایرانی ناامیدند و فکرمی کنند آنچه را میخواهند در موسیقی ایران پیدا نمیکنند. به نظر من مخاطب لمس از این قشر است. اما من فکر میکنم که به طور کلی، هرکسی «لمس» را گوش دهد با آن ارتباط برقرار میکند.
مرز باریکی بین مخاطب خاص و عام وجود دارد وهنرمندی موفق است که این مرز را پیدا کند و روی آن قدم بر دارد. خالق اثر برای این اتفاق باید جامعه را به خوبی رصد کرد. شما چه شناختی از جامعه دارید؟
به نظر من برای ما که داعیه هنرمند بودن داریم، مخاطب عام و خاص کردن زیاد جالب نیست. یعنی هر مخاطبی میتواند این تصور را داشته باشد که خاص است اما ما نباید این دستهبندی را انجام دهیم. همه مخاطبان خاص هستند و ما مخاطب عام نداریم. این تصور به نظر من اشتباه است و اشتباه هم جا افتاده است. من فکر میکنم که ما داریم برای کم فروش شدن، ملاک ارزش میگذاریم یعنی حالا که اثر من نمیفروشد پس حتما مخاطبش خاص است! این از نظر من کاملا مردود است. یعنی یک ضد ارزش را تبدیل به ملاک ارزش میکنیم. چیزی که معیار ارزش یک اثر هنری است، میزان عمق است. من همیشه برای مخاطب یک خطکش را معرفی میکنم که فرق یک موسیقی سطحی از عمیق را تشخیص دهد. یک موسیقی را دو یا چند بار گوش کنید. ببینید آیا با هر بار شنیدن وجوه جدیدی را در آن کشف میکنید؟ به هر میزان که این وجوه بیشتر باشند، آن موسیقی برای شما عمق دارد.
«لمس» عمیق است چون ما در آن حسهای مختلف التهاب و انتظار را میبینیم. این عمق غالب شده است یا کار خودش عمق داشته است؟ مثل اینکه شما در یک داستان ساده بخواهید پیچیدگی بدهید. این کار چگونه بوده است؟
به نظر من خالق باید خودش عمیق باشد. در این صورت اثرش هم به صورت اتوماتیک عمیق میشود و اصلا لازم نیست تا تلاش کند که به آن عمق بدهد. پیچیدگیهای مصنوعی به راحتی قابل تشخیص هستند چرا که به گونهیی جدا و ناچسب به نظر میآیند.
یعنی عمق اثر با خالقش ارتباط دارد؟
مسلما. تنها در این صورت است که شما طبیعی بودن آن را احساس میکنید. هر مخاطبی میتواند بسنجد که آیا این عمق در موسیقی تنیده شده است یا چیزی جداست.
شما به عنوان هنرمندی که موسیقی را به صورت حرفهیی دنبال میکنید، از کدام یک از موسیقیهای سنتی خودمان در کارهایتان الهام گرفتهاید؟
میتوانم بگویم در داخل کشور از هیچ موسیقیای الهام نگرفتهام.
از هیچ موسیقیای؟
بله. من موسیقی داخلی را دنبال میکنم و گوش میدهم اما غالبا آثار را بیش از یک بار گوش نمیدهم، چرا که فلسفه به وجود آمدنشان را درک نمیکنم و برای من فاقد عمق کافی هستند. حال چه پاپ باشد چه سنتی ولی در موسیقیهای غربی خیلیها هستند که من کارهایشان را دوست دارم. یکی از نوابغ در شناخت و استفاده از نمادهای صوتی «مایکل کرتو» است که من خیلی از کارهایش یاد و الهام میگیرم و آنالیز میکنم. او این علم را در موسیقی خود به کار میبرد. حالا با هر هدفی که دارد. من آن هدف را تایید نمیکنم؛ هدف برای خود او است. از دیزاینهای صوتی اشخاصی مثل آلن پرسونز هم الهامات زیادی دارم در کارم و خیلی گروههای دیگر که سالها زندگی کردم با موسیقیشان.
پس فضایی که دوست دارید خارج از فضای موسیقی داخلی است؟
متاسفانه.
چرا متاسفانه؟
مسلم است که من دوست داشتم تا در فضای موسیقی خودمان هم اثری باشد که بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم.
موسیقیهایی که در بازار است به سلیقه شما نمیخورد یا به نظر شما این آثار از نظر کیفی پایین هستند؟
موزیسین نمیتواند بگوید که من این سبک را دوست دارم و دیگری را خیر بلکه باید از مرحله سلیقه عبور کرده باشد. من حتی از فیلمها و نگاه فیلمسازان مختلف هم یاد میگیرم. برای مثال علاقه من به نگاه تارنتینو در موسیقیام مشخص است.
فرضا شما تنها موسیقی کانتری گوش میدهید در حالی که در بازار موسیقی ایران چنین فضایی نیست. بنابراین طبیعی است که در این مورد چیزی برای الهام گرفتن پیدا نکنید اما حالتی هم هست که کار هنرمندان را از نظر کیفی پایین ببینید. کدام یک از این دو حالت است؟
من از سبک صحبت نمیکنم. منظور من نوع نگاه است. من این نوع نگاه به هنر که فقط یک آلبوم بدهیم را نمیپسندم. متاسفانه انرژی ما دارد هدر میرود. به این خاطر که در جای درستی صرف نمیشود و به آن جهتدهی مناسبی نشده است. من اشکال را از اساتید میبینم که باید جهتدهی کنند.
خیلی از هنرمندان به واسطه شعر و کلام احساسشان را منتقل میکنند اما کار شما یک کار بیکلام است. در این نوع کارها، هنر خیلی انتزاعیتر میشود و هرکسی میتواند نوعی برداشت داشته باشد. با این سبک کار، به نوعی اثر هنرمند برداشت آزاد میشود تا مخاطب هراحساس نیازی که دارد از آن بگیرد. از سوی دیگر هنرمند میتواند نگاه درونی خود را به مخاطب القا کند. شماکدام نگاه را داشتید؟ یعنی قصد داشتید تا احساس خود را به مخاطب القا کنید یا مخاطب را در برداشت آزاد بگذارید؟
هنر همیشه با مخاطبش کامل میشود. اگر بگویم برایم مهم نیست که مخاطب چه حسی دارد آن وقت چه لزومی به خلق اثر و آلبوم است؟ در همان پستوی خانهام موسیقی خودم را دنبال میکردم دیگر! ما در نقاشی میبینیم که نقاشها طرحی میزنند و میگویند که شما چه احساسی نسبت به آن دارید؟ سعی من این بوده تا حسی را که خودم داشتم را به مخاطب القا کنم و نه دیکته. مخاطب کاملا آزاد است یعنی هر برداشتی که مخاطب از اثر من داشته باشد برای همان مخاطب درست است.
ما در آلبوم لمس که موسیقیای بیکلام است، چندینبار کلماتی مثل «لمس» را میشنویم. دلیلش چیست؟
کلام لمس کاملا بیمعناست، مانند طرح گرافیکش. اولویت برای من القای اتمسفر است تا معنا.
پروژههایی مثل لمس اجرا هم خواهد شد یا فقط منتشر میشوند؟ آیا میتوان منتظر کنسرتهای مصباح قمصری بود؟
من شروع به نشر آلبوم نکردم مگر تا مرحلهیی که در پژوهشم این نیاز را احساس کردم. برای کنسرت هم همینطور خواهد بود.
دیدگاهتان را بنویسید