طاهره رحیمی: «محمد معتمدی» از خوانندگان جوان موسیقی سنتی است که این اواخر نامش بیشتر از دیگر همنسلانش به گوش میرسد. او پس از دریافت جایزه معتبر رادیو فرانسه در اکسپو موسیقی «بابل مِد»، به همراه گروه «همآویان» حسین علیزاده کنسرتهایی را در سوئد، تهران، شیراز، کرمانشاه و آمل اجرا کرد که در آنها نیمی از قطعات را به زبان آذری خواند. این تور اخیر به قول خودش علاوه بر آنکه امکان کسب تجربههای تازه را در کنار علیزاده یکی از ستونهای مهم موسیقی ایران فراهم کرد، به او فرصت داد تا سفیر عشق و مهر جامعه موسیقی فارسیزبان برای هموطنان آذریزبان باشد. هرچند اگر فرصتی در آینده دست دهد، دوست دارد باز هم به زبان موسیقی و شعر و با آن صدای قدرتمند، پیامرسان این عشق و مهر برای دیگر قومیتهای ایران هم باشد. به بهانه نخستین همکاری این خواننده با حسین علیزاده و خواندن به زبانی غیر از فارسی با او به گفتوگو نشستهایم:
قطعا در زمان اجرا، جاهایی مشخص بود یک فارسزبان است که میخواند. زبان و لهجه جزو ویژگیهایی است که در طول سالها شکل میگیرد و یکماهه نمیشود آن را درست کرد؛ مخصوصا زبان آذری. بعد از اینکه وارد چنین تجربهای شدم، فهمیدم که این زبان چه زیباییشناسی و چه ظرافتها و دشواریهایی در خود دارد. به اعتقاد من سختترین آواها در دایره زبانهای ایرانی متعلق به این زبان است. از هر مصوتی که در فارسی داریم، در زبان آذری چند نوع هست؛ مثلا چند نوع «اُ». به همین خاطر بهراحتی نمیتوان اداکردن آن را یاد گرفت، اما تا جایی که توانستم، سعی کردم بهخوبی این کار را انجام دهم. خیلی دوستان آذریزبان هم که کنسرت را دیده بودند، ذوقزده شده بودند و دوست داشتند. البته همانطور که گفتم دوست داشتم کمی لهجه فارسی داشته باشم.
آقای علیزاده کمک کردند، ضمن آنکه از دوستان آذری آقای علیزاده هم کمک گرفتیم. من یک سفر ۱۰روزه به تبریز رفتم که هم کمی در محیط باشم و شعر مناسب پیدا کنم تا با کمترین اشکال بخوانم. دوستان عزیزی هم در تبریز داشتم که در این کار بسیار به من کمک کردند.
موسیقی دستگاهی و آذری ریشههای مشترک بسیاری دارند. اما تفاوتهایی بهخصوص در اجرای آواز وجود دارد که به شیوههای خوانندگی هر منطقه برمیگردد. ترکها، کردها، خراسانیها، گیلکها، بلوچها، عربها و… شیوههایی در آوازخوانیشان دارند و مخصوصا برای کسی که عادت کرده است به فرم کلاسیک بخواند، خواندن به آن شیوهها کار چندان سادهای نیست.
نه متاسفانه. یک شب از فستیوال موسیقی «کرتاژ» تونس شب موسیقی ایران و آذربایجان بود و ما میخواستیم بخشی از برنامه آن شب را به طور مشترک اجرا کنیم. اما چون درست در روز کنسرت همدیگر را دیدیم، فرصتی برای تمرین پیدا نکردیم و دو کنسرت جدا و پشتسر هم اجرا کردیم.
من دوست دارم و افتخار میکنم، یک برنامه مشترک با او اجرا کنم. عالیم قاسماف یکی از خوانندگانی است که زندگی هنری من تحت تاثیر شیوههای آوازخوانی او قرار گرفت و تکنیکها و فرم آوازخوانیاش در من بسیار تاثیر داشت؛ با وجود آنکه به آذری میخواند، حتی بیشتر از خیلی کسانی که آواز ایرانی میخوانند در من تاثیر گذاشت. یک رهایی و شوریدگی در آواز اوست که من بسیار دوست دارم. اما این کارها هم زمان مناسب میخواهد و هم یک برنامهریزی دقیق و حسابشده که امیدوارم اینها اتفاق بیفتد.
نه. این یک سنت شرقی است که نه متعلق به اعراب است و نه یک کشور خاص. در هند، پاکستان، ازبکستان، آذربایجان، مصر، مراکش، سوریه و حتی کشورهای شرق اروپا این سنت رواج داشته و تا حدودی دارد. اگر در سرگذشت آوازخوانان گذشته ایرانی هم مروری داشته باشید، این حرکت بخشی از سبک بسیاری از آنها بوده. بخش عمده این حرکت هم به خاطر مونیتورینگ صداست. یکی از مشکلات خوانندگان روی صحنه این است که معمولا صدای خودشان را خوب نمیشنوند و وقتی دستشان را روی گوششان میگذارند، صدای خودشان را بهتر میشنوند. من هم گاهی روی صحنه این کار را میکنم که تا حدی غیرارادی برایم است و چیزی نبوده که سعی کنم حتما انجامش دهم.
بله، خیلی دوست دارم. موسیقی نقش مهمی در سمتوسودادن به عواطف اجتماعی قومیتها، نزدیککردن آنها به همدیگر و همینطور ساختن یک هویت ملی مستحکم دارد که متاسفانه در کشور ما از آن غفلت شده. زبان و موسیقی نماد هر قومیت است و این قومیتها هستند که در کنار هم ایران را تشکیل میدهند. این وظیفه ماست که در این حوزه با رویکرد درستی وارد شویم و یک پیوند عمیق و عاطفی میان قومیتهای ساکن کشورمان برقرار کنیم. بسیاری از ما موسیقیدانها به کشورهای دیگر میرویم و سعی میکنیم که پیوند عاطفی و فرهنگی با مردمان دیگر برقرار کنیم و نماینده فرهنگ کشور خودمان در دنیا باشیم. ما در داخل کشورمان حتی بیشتر، نیازمند این فرآیند و ساخت و تقویت این پلها هستیم.
من همیشه دوست داشتم که به ترکی، کردی و عربی بخوانم. این بار فرصتی دست داد تا به ترکی بخوانم، امیدوارم فرصتی فراهم شود تا به این زبانها هم بخوانم.
شما با هنرمندان مهمی کار کردهاید؛ آقایان درخشانی، فخرالدینی و لطفی. کار با آقای علیزاده چه تفاوتی با آنها داشت؟
بله، با بسیاری از استادان موسیقی ایرانی مثل محمدرضا لطفی و فرهاد فخرالدینی افتخار همکاری داشتم. افتخار نشست و برخاست هم با استاد مشکاتیان داشتم، اما بهواسطه اینکه ایشان خیلی زود جامعه هنری ما را ترک کردند، افتخار همکاری با ایشان را پیدا نکردم. قطعا کار با هر کدام از این بزرگان متفاوت است، اما کار با آقای علیزاده تجربه دیگری است. اگر بخواهیم شخصی را مثال بزنیم که در موسیقی کلاسیک و قاعدهمند سنتی دارای محفوظات بسیار خوبی باشد، او حسین علیزاده است. استاد علیزاده کسی است که سنت موسیقی ایرانی را بهخوبی میشناسد. در عین حال اگر بخواهیم از یک موسیقیدان دگراندیش و پیشرو هم نام ببریم، باز هم او حسین علیزاده است. اتفاقا به همین دلیل نوآوری او در جامعه هنری ایران اعتبار دارد و نسل جوانی را پیرو خود کرده. این نوآوری ریشهدار است و با شناخت کامل از موسیقی ایرانی رخ میدهد و در واقع یک ضلع همیشگی کارهای نوآورانه او اصالت است. امروز هر موسیقیدانی میتواند نوآوری کند، اما آن نوآوری ارزشمند و ماندگار است که بر اساس شناخت و در راستای فرهنگ موسیقایی ایران باشد. به همینخاطر است که حسین علیزاده به یک چهره شاخص و ممتاز در موسیقی ایرانی تبدیل شده. به این دلایل کارکردن با علیزاده را بسیار دوست دارم و برایم ارزشمند است. شما میتوانید در کنار او عرصههای تازهتر را با حفظ اصالتها کشف و تجربه کنید. به قول شعرا آدم با حسین علیزاده بهراحتی میتواند دل به دریا بزند.
به اصالت اشاره کردید. آقای لطفی از موسیقیدانهایی هستند که در زمینه آموزش و اجرای موسیقی صحبت از اصالت میکنند. اصالت در کار این دو موسیقیدان چه تفاوتی با هم دارد؟
من منکر تفاوت لطفی و علیزاده نمیشوم. چون قطعا متفاوت هستند و البته این تفاوت هم طبیعی است و از شیوه و نگرش دو هنرمند ریشه میگیرد. اما نمیتوان محمدرضا لطفی را به سنتگرایی صرف متهم کرد. در کارنامه او آثاری وجود دارند که هم نقطه عطفی در روند موسیقی خودش بوده، هم در روند موسیقی ایران و همینطور در روند تعامل موسیقی و اجتماع؛ مثل کارهایی که در چاوش انجام داده. هیچ نمونه قبلی برای آنها وجود ندارد. آثار او هم بهروز است و هم در آنها دغدغه اجتماعی وجود دارد.
در دوره اخیرشان چطور، باز هم میتوان اینطور گفت؟
در مورد لطفی نمیتوان به همین راحتی صحبت کرد. او یکی از بزرگترین هنرمندان سرزمین ماست و فردی است که میراثدار هنر هنرمندان بزرگی است که دیگر در بین ما نیستند. او حافظ موسیقی ماست و موسیقی ایرانی را با تمام اصالتهایش در سینه محفوظ دارد.
چقدر در مهارتهایی که بهعنوان یک خواننده دارید، خودتان را مدیون او میدانید؟
در مهارتهای خوانندگی نه، چون آقای لطفی هرچند اطلاعات بسیاری در زمینه خوانندگی دارد، اما خواننده نیست و نباید انتظار داشت که یک خواننده در تکنیکهای آوازی از او یاد بگیرد. اما در زمینه معلومات ردیفی، ظرافتهای موسیقی اصیل ایرانی و زیباییشناسی در موسیقی بسیار از او آموختم. چه در حوزه گروهنوازی، چه خوانندگی و چه گردش ملودی در آواز. اینها باعث میشود، سهسالی که با او کار کردم، دورانی بسیاری طلایی برای من باشد و امروز خودم را بسیار مدیون آن دوران و محمدرضا لطفی بدانم.
همانقدر که شما از همکاری با آقای علیزاده لذت بردهاید، ایشان هم از همکاری با شما خوشحال بودهاند. در جایی گفتهاند{معتمدی} مثل بازیگر سینمایی است که میتواند تمام نقشها را ایفا کند و شاید ویژگی بارز او تطبیق صدایش با انواع سلیقههاست. این توصیف بیشتر مربوط به کدام بخش از تواناییهای شماست؟
این همکاری، تفاوت بسیاری با کارهای قبلی من داشت. من در کنار علیزاده، بهعنوان یک ستون محکم موسیقی این اعتمادبهنفس را پیدا کردم، که قرص و محکم، ایدههای جدیدی را که در لحن و تکنیکهای موسیقی داشتم، برای اولینبار روی صحنه تجربه کنم. تقریبا یک راه جدیدی را با حسین علیزاده آغاز کردم که مدتها بود، دوست داشتم شروع کنم. بخشی از کار سلیقهای است و بخشی هم که استاد علیزاده از من استقبال کرده، مربوط به همین دغدغهای بوده که در آواز و کار خودم داشتهام.
کمی بیشتر درباره این راه و تجربه جدید صحبت میکنید؟ مگر چه تفاوتی این شیوه با کار دیگران دارد؟
شما ممکن است جملهای را در آوازتان روی صحنه بخوانید که مخاطبتان تا حدودی حدس بزند تا انتها میخواهید چهکار کنید، مثلا وقتی در گوشه بیداد یا درآمد همایون آوازتان را شروع میکنید، میتوان به طور نسبی پیشبینی کرد که بعد چه تحریری خواهید زد و چطور شعر را به انتها خواهید رساند. همین موضوع خلاقیت را کمرنگ میکند و آواز را به یکنواختی میرساند. دوست دارم روی صحنه شنونده را غافلگیر کنم. دوست دارم در اجرا به آن و لحظه متکی باشم و نه به یک فرم از پیش تعیینشده. این موضوع همیشه دغدغهام بوده و سعی کردهام که آن را انجام دهم. در کنار حسین علیزاده فرصت پیدا کردم بهطور جدی وارد این مقوله شوم. مقوله هنر خیلی قاعدهمند نیست، مثلا اصغر فرهادی چهکار میکند که فیلمش متفاوت میشود، این تفاوت در فرآیند کار هنرمندان است و باعث میشود محصول نهایی فرقی داشته باشد.
در جایزهای هم که از رادیو فرانسه گرفتید، اشاره شده بود که بهعنوان یک هنرمند خلاق آن را دریافت کردهاید.
فکر میکنم این حق را میتوانم برای خودم قایل باشم که بگویم در آواز من، تفاوتهایی با همنسلانم وجود دارد که برایش تلاش کردهام. اگر هم مشمول جایزهای شده، شاید به همین دلیل بوده. همیشه روی صحنه، سعی کردهام که مخاطب را در لحظه روانشناسی کنم و این بازخوردی که از مخاطب گرفتهام، تاثیر عمدهای داشته که چطور آوازم را روی صحنه اجرا کنم کمااینکه اگر فیلمهایی از کنسرتهای اخیر موجود باشد و آوازهایم را ببینید، متوجه خواهید شد. ما تقریبا تا به حال حدود ۱۴ اجرا داشتیم و تقریبا در هر کدام از آوازها اتفاق متفاوتی روی صحنه افتاد. فکر میکنم این چیزی است که استاد علیزاده هم خوششان آمد و به خودم هم گوشزد کردند. البته اینها سلیقه است و ممکن است یکی خوشش بیاید و یکی هم نه. فکر میکنم همیشه هر قدم تازه در هنر و بهخصوص در موسیقی، از اول اقبال عمومی ندارد. تمام لذتی که عامه مردم از موسیقی میبرند، به سابقه شنیداریشان برمیگردد. شما همیشه دوست دارید هر کار تازهای را با کارهای قبلی مقایسه کنید. اگر با الگوهایی که قبلا شنیدهاید و لذت بردید، مطابقت داشته باشد، از این کار تازه هم لذت میبرید، در غیر اینصورت طول میکشد تا با آن ارتباط برقرار کنید. به همین دلیل در وهله اول مخاطب کارهای تازه هنری خود هنرمندان و مخاطبان جدی هنر هستند و بعد کمکم این علاقه به دیگران سرایت میکند.
تحصیلات شما در رشته کارگردانی است. بخشی از این مهارتها، به خاطر دانش و مهارتی نیست که در حوزه سینما کسب کردهاید؟
همه هنرها ریشههای مشترک دارند و آن زیباییشناسی هنری است. هنر مقوله صرفا تکنیکی نیست و بخش زیادی از آن روانشناسی و جامعهشناسی است که اتفاقا بیشترین کاربرد را هم در سینما دارد. تحصیلاتم در کارگردانی کمک زیادی به من در زمینه زیباییشناسی و نگاه هنریام کرد. اساتیدی که در دانشگاه داشتم و منابع و درسهایی که خواندم، دید مرا به هنر عوض کرد و از این جهت دوران موثری برایم بود، مثلا در آن زمان ما با مرحوم «رضا کرمرضایی» یک دوره تئاتر داشتیم و ایشان هم تمرکز کار را روی نمایشنامهخوانی گذاشته بودند؛ اینکه باید یک متن را چطور بخوانیم. من در همین دوره بسیاری چیزها یاد گرفتم که در موسیقی به دردم خورد، مثلا یک هنرپیشه باید یاد بگیرد که یک دیالوگ را چطور ادا کند که حس ترس و اضطراب را منتقل کند یا با احساس شادی و خوشحالی همراه باشد. هنرمندی که روی صحنه قرار میگیرد، باید صحنه و درام را بشناسد، چه بازیگر باشد و خواننده و نوازنده. اگر درام را نشناسد، نمیتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. متاسفانه به این موارد بسیار تاثیرگذار در موسیقی چندان توجهی نمیشود.
شما از معدود هنرمندانی هستید که علاوه برآنکه روی صحنه با مخاطبانتان حرف میزدید، برایشان نامه هم نوشتهاید و تا به حال دوبار این کار را کردهاید. چه انگیزهای از این کار دارید؟
اگر بخواهم موقعیت خودم را تحلیل کنم، باید بگویم که جزو هنرمندان بیتریبون این مملکت هستم. چون نه به جایی وابسته بودم و نه ارتباطهای خاص داشتم. تنها کاری که میتوانستم کنم این است که نامه بنویسم و در اینترنت و خبرگزاریها منتشر کنم. شما بخشی از پیامتان را میتوانید با هنرتان منتقل کنید و برای بعضی چیزها لازم است مستقیمتر حرف بزنید. در مواردی فکر کردم که لازم است مستقیمتر حرف بزنم و برای همین نامه نوشتم.
دیدگاهتان را بنویسید