×
×

نوایی از جان جانان

  • کد نوشته: 45125
  • 04 آذر 1392
  • ۱ دیدگاه
  • بدون تردید هنرمندان با هنر خود، در شکوفایی و بهزیستی انسان، نقش رسولانه را به عهده گرفته اند. هنر ناب و انسانی در غیاب بشارت پیام آوران رهایی و رستگاری می خواهد خلاء خرسندی را پر کند، جراحت جنگ ها و بی عدالتی ها را پانسمان نماید، بی خویشتنی انسان را درمان کند. هنر همان نجات است، چه در تخیل و تعزل حافظانه در مقام «کلمه»،چه در تار و اوتار در مقام «نت»، چه از حنجره خوش لحن و «داوودی» در مقام «آواز».

    نوایی از جان جانان
  • کیهان کلهرشاهرخ تویسرکانی: بانگ گردش های چرخ است این که خلق/ می نوازندش به تنبور و به طلق…

    بدون تردید هنرمندان با هنر خود، در شکوفایی و بهزیستی انسان، نقش رسولانه را به عهده گرفته اند. هنر ناب و انسانی در غیاب بشارت پیام آوران رهایی و رستگاری می خواهد خلاء خرسندی را پر کند، جراحت جنگ ها و بی عدالتی ها را پانسمان نماید، بی خویشتنی انسان را درمان کند. هنر همان نجات است، چه در تخیل و تعزل حافظانه در مقام «کلمه»،چه در تار و اوتار در مقام «نت»، چه از حنجره خوش لحن و «داوودی» در مقام «آواز». قافله اهل عمر می گذرد، توفان تقدیر هر نوع ردپای پرفریب را پاک (محو) می کند، جز نشانه هایی آسمانی بر زمین که متعلق به سفیران روشنایی و رستگاری است و هنرمندان شریف، بی هیچ شکایتی رخ به رخ شعبده بازان زر و زور، زیور زندگی انسان را جلا می دهند. در بررسی های تاریخی در می یابیم که: اسکندر مقدونی با زبان شعر، دو قاره را به آتش و خون نکشید. مغول ها با زبان موسیقی، مزرعه بشر بی پناه را درو نکردند. غرب با زبان رقص، ویتنام را شخم نزد و پیش از آن از بمبی که در هیروشیما و ناکازاکی را خاکستر کرد، فواره الفبای عشق به آسمان برنخاست. و در این عصر؛ گروه های بیگانه ساخته تئاتر خیابانی در عراق و افغانستان هر روز صدها نفر را قتل عام نمی کنند؟ با این مقدمه که شاید چندان بی ربط با نگارش این یادداشت هم نباشد به اصل مطلب که هنر نوازندگی کمانچه و در این مقال یاد و تجلیلی از استاد این ساز کیهان کلهر است به اصل مطلب می پردازم:

    در مسیر تطور و تکاپوی موسیقی ملی ما آمده است که نایب اسدالله نی را که در واقع ساز همه رسولان بود، هم سرانجام در جهان بسته و بی مخاطب روستا و گله و کوه،‌ به دربار آورد. اما استاد بزرگی که سرانجام توانست این ساز آسمانی را از آغل و رمه چرانی و هم از آغل خواص درباریان پس بگیرد و میان مردم بیاورد، استاد روان شاد حسن کسایی بود که فراگیری و تکامل یافتگی ساز نی امروز ما مدیون اوست. شگفتی آور اینجاست که ساز بومی و اقلیمی و قومی دیگری نیز همین مسیر را عیناً پشت سر گذاشت و صاحب تجارب تازه شد. کمانچه را می گویم که قرن ها وی‍‍ژه جهان شبانی و روستایی بود، و در نهایت توسط استاد اصغر بهاری این ساز کوهستان زاده مهار، مدیریت و هدایت شد. هدایت این ساز غریب یعنی کمانچه ای که صندوق مویه های انسانی در طول تاریخ است، باعث شد که در مقام عنصری خاص از آلات موسیقی، در صف دیگر ابزارهای مدنی موسیقایی ما قرار بگیرد.

    همت بلند زنده یاد اصغر بهاری باعث شد تا کمانچه از چله آداب کوهستانی و انزوای روستایی به در شود و در مدنیت دلنشین انسان ایرانی و در سطحی ملی و فراگیر صاحب فرصت شود. اما پرسش اینجاست که سفر این ساز ایرانی از جهان روستا به شهر کافی بوده است. استاد جوان ما کیهان کلهر (زاده شده در کرانه های زاگرس این سرزمین هنرپرور متولد سال ۱۳۴۲ کرمانشاه است. او از ۵ سالگی به آموختن ساز کمانچه پرداخت و در ۱۳ سالگی با ارکستر رادیو کرمانشاه به همکاری پرداخت و سرانجام بعد از سفر به ایتالیا و کانادا از دانشگاه کارلتون اتاوا در رشته آهنگ سازی فارغ التحصیل شد).

    کلهر با اصرار ورزیدن بر بلوغ این ساز، و کشف ظرفیت ها و لایه های گسترده و مخفی مانده کمانچه باعث شد تا سازی گمنام، در وسعت و معنای جهانی، ظهور و وجود خود را ثابت کند.

    کلهر توانا با اجرای کنسرت های متعدد، در سراسر غرب و شرق در ایامی حدود یک دهه دریاوارگی کمانچه را به جهانیان نشان داد.

    حقیقتاً تعریف نهایی نبوغ – حالا در هر رشته ای – چیست؟ نبوغ چیزی جز اصرار ورزیدن بر حقیقت و تحمیل این حقیقت بر زمان و مکان و انسان، چیز دیگری نیست. اتفاق ویژه ای که خصلت منحصر به فرد هنرمندانی چون مشکاتیان، علیزاده و کلهر است. کلهر ما نیز خنیاگری است که باید به زیر و بم شبکه ذهنی او دقت کنیم. چنین استعدادی است که حس های درونی انسان را هم با واسطه ابزاری محدود به نام کمانچه به جهان نامحدود هدیه می کند.

    او مجنون وار ساز می زند و جسم و جانش با سازش یکی شده است، او که استاد ندیده، خود بزرگترین استاد این ساز شده است. خود را به فرمول ها و شیوه های دیکته شده پیشکسوتان این ساز مقید نمی سازد. کلهر در این ساز ایرانی، ایران را با تمام فرهنگ هایش در نظر گرفته است و سازی چون کمانچه را که اتفاقاً در بافت های مختلف فرهنگی ایران زمین بستر دارد با همین دیدگاه نواخته و می نوازد.

    کیهان کلهر در روزهای طلایی اش که با استاد بی بدیل آواز ایران محمدرضا شجریان و حسین علیزاده نوازنده چیره دست تار و همایون شجریان همکاری داشت و در ایران و اکثر کشورهای جهان اجراهای به یاد ماندنی را برای مخاطبان ایرانی و خارجی به اجرا درآوردند، کارشناسان و منتقدان موسیقی، این کنسرت های چهار نفره را (کوراتت موسیقی سنتی) نامیدند. در این اجراها همنوازی های کیهان کلهر با حسین علیزاده بیننده را ناخودآگاه به یاد روزگاران دور و شنیده ها و رویاهای خاطره انگیز همنوازی های باربد و نکیسا می انداخت که با حرکات موزون جسم و جان، شنونده را سرمست از شعف و شادی می کردند. یاد آن روزها و یاد آن همکاری های ثمربخش که حاصلش چندین آلبوم به یادمندنی ست (زمستان است، بی تو به سر نمی شود، فریاد، ساز خاموش، شب، سکوت کویر و سرود مهر) است بخیر.

    کلهر علاوه بر این ها با بسیاری از بزرگان موسیقی جهان همنوازی و همکاری داشته است. از جمله همکاری وی با شجاعت حسین خان (هندی)، ارکستر فیلارمونیک نیویورک، اردال ارزنجان (نوازنده باقلامای ترکیه) و همکاری با اسالدو گولیچف، سازنده آهنگ فیلم «جوانی بدون جوانی» که در این موسیقی فیلم، شنیدن نوای محسور کننده کمانچه کیهان کلهر، این موسیقی فیلم را اعتبار خاصی بخشیده است و از او یک چهره جهانی ساخته است.

    استاد کیهان کلهر که در هر سال قریب به بیست تا سی کنسرت در خارج از کشور اجرا می کند. در این اواخر با صدای گرم و دلنشینش آوازهای کردی و لری را به بهترین شکل با نوای آسمانی و خارق العاده کمانچه اش در هم آمیخته چهره ای دیگر از هنر ذاتی و ژنی خود را به نمایان گذاشته است.

    او در یک کلام هنرمندیست «جوششی» که با کوشش و بهره گیری از تحصیلات آکادمیک خود و آشنایی کامل به زبان انگلیسی از او را چهره ای جهانی ساخته است و تاکنون چهار بار نامزد جایزه گرمی آمریکا شده و چندین جایزه در فستیوال های بین المللی را نسیب خود و موسیقی ایران زمین کرده است.

    در نهایت وقتی صدای ساز او را می شنوم ناخودآگاه به یاد این شعر زیبای حضرت مولانا می افتم که می گوید:

    چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمی دانم/ نه ترسایم نه یهودم من نه گبرم نه مسلمانم/ نه شرقی ام نه غربی ام نه برّی ام نه بحری ام/ نه از آبم نه بادم نه از آتش نه از عرشم/ نه از فرشم نه از کونم نه از کان/ نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سقیّن ام/ نه از ملک عراقم نه از خاک خراسانم/ نه از دنیا نه از اقبا/ نه از جنت نه از دوزخ نه از آدم نه از حوا/ نه از فردوس رضوانم…

    مکانم لامکان باشد نشانم بی نشان باشد/ نه تن باشد نه جان باشد/ که من از جان جانانم

    صدای ساز و نوای روحبخشش همیشه مستدام باد


       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *