بداههنوازی در موسیقی ایرانی از دیرباز بهعنوان یکی از مهمترین ارکان هنری و فلسفی مطرح بوده است. اما آنچه صائب کاکاوند در این سبک ارائه میدهد، فراتر از مرزهای مرسوم این هنر حرکت میکند. کاکاوند بهعنوان نوازندهای که پس از سالها تمرین و تجربه در عرصه موسیقی سنتی ایران به بلوغ رسیده، از بداههنوازی بهعنوان پلی میان کلاسیک و نوآوری استفاده میکند. او معتقد است که این هنر نهتنها بهعنوان یک فرم موسیقایی، بلکه بهعنوان یک فلسفه از ارتباط با لحظه و زندگی نشأت میگیرد. در گفتوگوی سایت خبری و تحلیلی “موسیقی ایرانیان” با کاکاوند، او بهطور عمیقی از نقش روانشناسی، تجربه و شناخت در بداههنوازی سخن گفت و اینگونه نمایان شد که هر نت و نغمه، نهتنها حاصل تسلط او بر موسیقی است، بلکه از درون هنرمند و لحظههای زیسته او برمیخیزد.
بداههنوازی؛ پلی میان درک کلاسیک و لحظههای زنده
کاکاوند معتقد است که هر نوازندهای در ابتدا بر بستر موسیقی کلاسیک حرکت میکند و در تداوم این حرکت، نیاز به عبور و گذر به مرحلهای دیگر دارد؛ مرحلهای که در آن بداههنوازی شکل میگیرد. در این مسیر، نوازنده از داشتههای درونی و تمرکز عمیق خود بهره میگیرد تا بتواند لحظههای زنده و نوآورانهای خلق کند. کاکاوند بداههنوازی را نوعی فرآیند پویا میداند که از فرم و چهارچوبهای مشخصی آغاز میشود و گاهی در قالب یک ساختار موسیقایی مشخص قرار میگیرد. او میگوید: «هنرمند گاهی چهارچوبی در ذهن دارد و نغماتی را در قالب آن میسازد، اما این نغمهها در لحظه خلق میشوند و بهطور طبیعی از آنچه از قبل برنامهریزی شدهاند، فراتر میروند.»
بداههنوازی؛ روانشناسی و موسیقی در ارتباطی عمیق
بداههنوازی تنها یک فرآیند موسیقایی نیست، بلکه از دید کاکاوند، این هنر به روانشناسی و مخاطبشناسی نیز وابسته است. «مخاطب با خلق در لحظه ارتباط میگیرد، اما این ارتباط نیازمند روانشناسی موسیقی و دقت نوازنده است.» کاکاوند تأکید میکند که بداههنوازی نوعی همنشینی با لحظه و شرایط است؛ گاهی یک گفتوگو و گاهی تنها یک همراهی با جریان موسیقی. او با رویکردی تحلیلگرانه، تفاوتهای موجود در انواع بداههنوازی را تشریح میکند و به این نکته اشاره میکند که هر بداههای نمیتواند به همان شکل سادهانگارانهای که به نظر میرسد، تفسیر شود.
از رهایی تا تجربهای عمیقتر از موسیقی
یکی از نکات کلیدی در تفکر کاکاوند، تأکید او بر رهایی در بداههنوازی است. او میگوید: «حس رهایی عجیبی است. بارها شور، نوا و ابوعطا نواختهای، اما این بار اتفاق جدیدی میافتد.» این تجربه نشان از آن دارد که بداههنوازی بهطور کامل از تکرارها فراتر میرود و هر بار مسیر و منظرهای جدید را برای هنرمند و مخاطب خلق میکند. از دیدگاه او، این اتفاقات در لحظه نهتنها به خلاقیت نوازنده کمک میکند، بلکه در نهایت میتواند به شکلگیری آثار مکتوب و ارزشمندی نیز منجر شود.
بداههنوازی؛ نه صرفاً یک فرم، بلکه یک فلسفه
کاکاوند به مخاطبان هشدار میدهد که در استفاده از عنوان بداهه باید احتیاط کنند و از درک عمیق موسیقی و تحلیل دقیق آن اطمینان حاصل کنند. او معتقد است که بداههنوازی، فراتر از یک فرم موسیقایی ساده، به فلسفه و نگرشی متصل است که با آگاهی و شناخت از موسیقی و حتی مسائل اجتماعی و روانشناختی نوازنده در ارتباط است. به گفته کاکاوند، این بداههها میتوانند در قالبهای مختلفی رخ دهند؛ گاهی بهطور کامل آزاد و رها، و گاهی با تکیه بر دستگاهها و آوازهای از پیش تعیین شده، که در لحظه جزییات آنها تغییر میکنند.
تنهاباد؛ گفتوگو و دعوت به سکوت
تصمیم کاکاوند برای اجرای کنسرت “تنهاباد” از نیازی درونی برای خلق موسیقیای که از هیاهو فاصله دارد و بر لحظههای زنده و ناب تأکید دارد، نشأت میگیرد. او در این کنسرت، مخاطب را به شنیدن، برداشت کردن و تصویرسازی دعوت میکند؛ به گفتوگویی بیکلام میان نوازنده و شنونده که در لحظه و بدون قضاوت اتفاق میافتد. او تلاش میکند که این فرم موسیقی را در شرایط کنونی به شکلی جدید و آرام به مخاطبان ارائه دهد، موسیقیای که ترکیبی از سکوت و حرکت، آرامش و خلق لحظهای باشد.
کاکاوند در پایان به نقش بداههنوازی در تلفیق با دیگر سبکهای موسیقایی نیز اشاره میکند و بر این باور است که بداهه میتواند بهعنوان یکی از راههای پایدار نگهداشتن موسیقی به کار گرفته شود. او میگوید: «تفکر موسیقایی من سعی در ایجاد تعادل دارد، بدون قضاوت و نگاه ارزشگذارانه.»
دیدگاهتان را بنویسید